به گزارش ایسنا، مسعودشاهی از پایهگذاران بنیاد سینمایی فارابی، مرکز سینمای تجربی و نیمهحرفهای که نام آن به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تغییر پیدا کرد و نیز از بنیانگذاران مهمترین جشنواره سینمایی کشور که ابتدا نامش میلاد بود و بعد به فجر تبدیل شد، شناخته میشود. او از سال ۱۳۵۹ در سینما فعالیت داشته و نقش تاثیرگذاری در امور مختلف از خود به جا گذاشته است.
مسعودشاهی چند سال قبل در گفتوگویی با نشریه الکترونیکی سیونهمین جشنواره فیلم فجر نکات و خاطراتی را مطرح کرده که کمتر شنیده شده بودند. همچنین او آبانماه سال قبل در نشست «بر سینمای ایران چه گذشت» که با حضور چند سینماگر از جمله فریدون جیرانی و ابوالحسن داودی برگزار شد شرکت داشت و صحبتهایی را درباره تشکیل خانه سینما و اولین شورای پروانه نمایش بیان و تاکید کرد که ۴۰ سال در مقابل برخی حرفهاو اظهارنظرها سکوت کرده است.
حالا به بهانه درگذشت او که در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ دبیری جشنواره فجر را نیز برعهده داشت، در آستانه برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری برخی صحبتهای او بازنشر میشود.
حال و احوال سینما در سالهای اول پس از انقلاب
ماجرای سینمای بعد از پیروزی انقلاب، جزئی از وجود من است. آنقدری که برای سینما در زندگیام وقت گذاشتم، برای اعضای خانوادهام نگذاشتم. در سال ۵۹ شرایط اجتماعی و سیاسی کشور فرازونشیبهای عجیب و غریبی داشت و من سعی کردم برای آنکه به سینما اشراف پیدا کنم، تجربیات گذشته را حتما مرور کنم. از همینرو بعد از این که با دوستان سینمای قبل از انقلاب تعداد جلسات بیشماری را گذاشتیم و از آنها به عنوان صاحبان صنعت سینما دعوت کردیم تا کاری را به نفع سینمای کشور انجام دهیم، با مراجع شرعی نیز جلساتی را برگزار کردیم. در آن سالها درباره سینما برخی شبهات شرعی و عرفی وجود داشت و لازم بود تا من نیز این مسائل را بدانم، به همین دلیل در محضر برخی از اساتید همانند حاج آقا مرتضی تهرانی، برادر بزرگ حاج آقا مجتبی تهرانی حاضر شدم تا اجازه برای فعالیت در این هنر صنعت را کسب کنم.
نظرات ایشان بسیار کمک کرد چرا که برخی همان موقع به دنبال این بودند که سینما اساساً باید تعطیل شود، آن عده که تعدادشان کم هم نبود، در فضای حاکمیتی حرکت میکردند، در واقع به نوعی حاکم شرع بودند. از طرف دیگر، جنگ سیاسی و دعوای بر سر آقای بنیصدر هم بود. همه این موارد به صورت جدی در جهت متوقف کردن ما پیش میرفت و متاسفانه بحثها هم فقط بحثهای شفاهی نبود و عملا برای ما پاپوش درست میکردند. ما هر روز بدون استثنا از طرف دفتر بازرسی ریاست جمهوری مواخذه میشدیم. آنجا مراجعات زیادی علیه ما داشتند که برایمان داستان میشد. اما تنها برگ برنده ما در سال ۵۹ که باعث شد من نیز بپذیرم در خدمت سینما باشم و در این راه قدم بردارم، جملهای بود که حضرت امام خمینی (ره) در بدو ورودشان درباره سینما گفتند، که «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.»
هنرمندان ممنوعالکار شدند؟
رهبر کبیر انقلاب در سال ۶۱ به ما تاکید کردند که با هنرمندان به وسیله دستورالعمل و بخشنامه کار نکنید؛ بلکه مفاهمه کنید. من خواهش میکنم عزیزانی که تحقیق میکنند و دلشان برای سینما میتپد لطفا به حرفهای امام خمینی (ره) در همان سالهای ابتدایی دهه ۶۰ دقت کنند تا متوجه شوند که نظر ایشان درباره سینما و بازیگران، کارگردانان و... چیست. امام خمینی (ره) حتی درباره عوامل فنی سینما هم حرف زدند. اصلا اینگونه نبوده است که ما سال ۶۲ متوجه شویم یک عده برای حفظ سینما نباید باشند. من در همان زمان به دیگران میگفتم که اگر عدهای قرار است سینما را به طور کامل از بین ببرند، پس بهتر است خودمان قبل از چنین اتفاقی سینما را هرس و بازنگری کنیم تا اشکالاتش پیدا شود. ما با همدیگر همفکری کردیم تا سینما زیر دست و پای عدهای دیگر مچاله نشود. افرادی که صاحب فیلم و سینما بودند در این مسیر همراه ما بودند و این کار موجب شد تا سینما تعطیل نشود.
در شرایطی که سینما در مظان اتهام بود و تنها فیلمهای خارجی نشان میدادند، من گفتم باید فیلمهای خارجی برگه سبز گمرکی و رایت داشته باشد؛ اما متهم به سرمایهداری شدم که میخواهم پول از فیلمهای خارجی بگیرم. بعد از آن آمدیم تعریف کردیم که اگر قرار است فیلم خارجی وارد شود، چه کسانی حق دارند فیلم خارجی وارد کنند؛ تولیدکننده فیلم سینمایی. بنیاد سینمایی فارابی بعد از تاسیس، ورود فیلمهای خارجی را مصادره کرد. در حالیکه من اعلام کرده بودم، کسانی که فیلم داخلی تولید کنند، امتیاز ورود فیلم خارجی برای آنها باشد چون درآمد خوبی داشت و میتوانست هزینه تولیدش را تامین کند. این یک حمایت همه جانبه از تولیدکننده فیلم بود. به یاد دارم مرحوم خسرو سینایی به من گفت که برای فلان فیلم از من سه جایزه گرفته است اما با مصادره کردن فیلمهای خارجی توسط فارابی نتوانست از آن استفاده کند.
به صراحت میگویم که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ ما هیچ هنرمندی را ممنوعالکار نکردیم. در آن دوران مجوز ۷۹۰ فیلم با هماهنگی سازمان فیلم و سینما باطل شد؛ زیرا غالب این فیلمها خارجی بود و مشکلی در صدور پروانه نمایش داشتند.
فیلمهای خارجی و مصادره سینماها توسط بنیاد مستضعفان
من زمانی وارد اداره کل نظارت نمایش شدم که سینماداران با مشکل مصادره شدن سینما مواجه شده بودند و حکم ثانوی نیز داشتند، چراکه باید تخمیس مال خود را پرداخت میکردند. در واقع سالنهای سینما در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفته بود و حاکمیتی در نوع انتخاب فیلم برای اکران، مدت نمایش فیلم، پروانه نمایش و... داشت. البته از بزرگان سینما کسی در ارکان تشکیل دهنده سینما نبود و تنها آقای نجفی از نسل جدید به آن اضافه شده بود. در آن زمان بسیاری از کمپانیهای خارجی در داخل کشور دفتر و نمایندگی داشتند و تمامی این کمپانیها توسط بنیاد مستضعفان مصادره شده بود. فیلمهای خارجی بدون مجوز پخش به شکل عجیبی پروانه میگرفتند، سپس اکران و نمایش داده میشدند. حدود ۷۹۰ فیلم پروانه داشت که بخش عمده آن خارجی و بخش اندکی از آن داخلی بود. باور کنید فیلم خارجی داشتیم که روی پرده ترکیبی از ۳ فیلم با قصهای جدید پروانه نمایش گرفته بود! سال ۱۳۵۹، تولیدات سینمای ایران بسیار انگشتشمار بود. قبل از ۵۹ نیز درگیری بین صاحب سینما و نهادهای مربوطه، اوضاع بهم ریخته سیاسی و... را شاهد بودیم.
همکاری با هنرمندان
من با تمام دوستان اهل سینما در صنوف مختلف بحثهای زیرساختی کردم که حالا باید برای رشد و تثبیت سینما چه کنیم. در همان دوران متوجه شدم حدود ۷۹۰ فیلم پروانه نمایش گرفته بودند که خیلیهایشان فاقد استاندارد لازم بودند و البته قابلیت نمایش در جمهوری اسلامی را نداشتند. تعدادی از این فیلمها پیش از انقلاب ساخته شده بودند و تعداد زیادی هم فیلم خارجی داشتیم. اتفاقا نمایش تعدادی از همین فیلمها باعث شده بود دوستان حاکم شرع موضع بگیرند و به بحث سینما ورود کنند تا جلوی نمایش آنها به دلیل وجود برخی مسائل در آثار گرفته شود. این فیلمها باعث شده بود واژههای خوبی اساسا درباره سینما به کار برده نشود و خیلیها خواستار تعطیلی کل سینما بودند. ما در بحثهایمان درباره این موضوع صحبت کردیم که اگر قرار باشد کاری کنیم که این سینما باقی بماند، باید یک جراحی انجام دهیم. یادم میآید آن موقع جملهای را از قول شهید رجایی به من منتقل کردند. آن زمان آقای صابری فومنی مشاور آقای رجایی بودند و در شوراهایی که من اداره میکردم، ایشان از سمت آقای رجایی به من پیغام دادند که آقای رجایی گفتند من خجالت میکشم فلان فیلم روی پرده سینمای میدان شهداست. این جمله بیشتر به من فشار آورد و مسئولیت من را بیشتر کرد که باید پالایشی در میان فیلمها انجام دهیم و به همین دلیل با توافقی که با عزیزان صاحبان فیلم و سینماگران داشتیم، یادداشتی نوشتم که پروانه آن ۷۹۰ فیلم باطل شود و برای صدور مجوز جدید اقدام کنند.
یکسری بچههای حزباللهی دوآتشه علیه جریان سینمای قبل از انقلاب اقداماتی میکردند و میخواستند فضا را به نوعی تحت تاثیر قرار دهند. میگفتند فعالان سینمایی طاغوتی هستند و فلان و بهمان! اما بعد از اینکه آقای رجایی در جریان جزئیات فیلمها و فضای سینما قرار گرفتند و من شرایط و فشاری را که برای تعطیلی سینما بر روی ما بود، برای ایشان توضیح دادم، مخالفتی نکردند. خاطرم هست وقتی برای شهید باهنر و شهید آیت، این موارد را توضیح میدادم، خدا آقای باهنر را رحمت کند، با دست به زیر گلویشان اشاره کردند و گفتند گردن من را بزنند، نمیگذارم سینما را تعطیل کنند، تو برو و کار خودت را بکن.
سیاستگذاری برای سینما بر مبنای سه اصل
آن زمان که من برای سینما سیاستگذاریهایی را تبیین کردم، سه اصل را مدنظر قرار دادم و گفتم اگر ما بخواهیم در جمهوری اسلامی حرکتی را انجام دهیم، باید بر اساس این سه اصل باشد؛ هدایت، حمایت و نظارت. یعنی اینکه اگر قرار باشد ما حرکتی بر مبنای حمایت داشته باشیم، باید نهادی درست کنیم و این تصمیمگیری منجر به تاسیس فارابی شد. من همان موقع قبل از تاسیس فارابی جدید ،مدیریت چنین نهادی را بر عهده داشتم؛ باشگاهی که قبل از انقلاب فعالیت میکرد و تنها سرمایهاش هم سینما فرهنگ بود. آن موقع سینمافرهنگ بدهی سنگینی به بانکها داشت و ما با تلاش بدهیهایش را پرداخت کردیم و تصمیم گرفتیم این نهاد تحت عنوان فارابی مسئولیت حمایت سینمای کشور را برعهده بگیرد که هم ساختارش غیردولتی باشد و هم نگاهی نزدیکتر به بخش خصوصی داشته باشد.
در بحث هدایت هم تصمیم گرفتیم یک سازمان به نام سازمان جشنواره راه بیندازیم. در بخش نظارت هم گفتیم اگر مراحل قبلی درست انجام شود، نظارت بر آنها نیز خیلی سخت نخواهد بود. اما بعد در بخش هدایت، سازمان جشنواره شکل نگرفت و همهچیز مختص به خود فارابی شد.
همان زمان من شروع به نوشتن آییننامههایی کردم که علاوه بر شرایط جدید برای پروانه ساخت و نمایش، باعث ایجاد نظمی بین سینماگران شده و علاوه بر آن، جلوی اعمال نفوذ عدهای هم گرفته شد. همین مسئله باعث شد دستاندرکاران سینما بیشتر دل به کار دهند و با همدلی بیشتر و موضع مشترک به فعالیتهایشان ادامه دهند، چراکه متوجه شدند محتویات آییننامهها به نفعشان است. یادم است آن موقع برای رونق اکران فیلمهای خارجی هم یک راهکار پیشنهاد دادم و آن هم این بود که هر کسی که برای تولید یک فیلم داخلی پیشقدم شود و سرمایهگذاری انجام دهد، به عنوان جایزه اجازه وارد کردن دو یا سه فیلم خارجی به او داده میشود. این اقدام حرکت خوبی در جهت تشویق تولیدکنندههای داخلی بود و ما را به این نقطه رساند که هم در داخل کشور تولید داشته باشیم و هم آثار مناسب سینمای جهان را برای مردم نمایش دهیم.
جشنواره سینمایی میلاد و تغییر نام به فجر
شرایطی که توضیح دادم رو به جلو رفت و بعد به این نتیجه رسیدم برای اینکه بتوانیم برای سینما اعلام موجودیت جدی کنیم، نیاز به یک جشنواره داریم. یعنی تقریبا اول دهه ۶۰ تصمیم گرفتم جشنوارهای با نام میلاد به معنای متولد شدن راهاندازی کنم که بتوانیم در آن تولیدات سینمای ایران را نمایش دهیم. پلن اولیه طراحی شد، اما از همان ابتدا مخالفان گفتند مگر سینمایی وجود دارد که بخواهد برایش جشنواره هم برگزار شود! جشنواره در سالگرد انقلاب برگزار میشد و سال ۶۱ وزارتخانه تصمیم گرفت تمامی جشنوارههایی که در دهه فجر در بهمنماه برگزار میشوند، با اسم فجر برپا شوند؛ جشنواره تئاتر، موسیقی و فیلم؛ به همین دلیل اسم «میلاد» هم به جشنواره فیلم «فجر» تغییر پیدا کرد و اولین دوره آن در بهمنماه سال ۱۳۶۱ به صورت غیررقابتی برگزار شد.
حاشیههایی از اولین شورای پروانه نمایش و بحث با فریدون جیرانی
سال ۱۳۶۲ تغییرات مدیریتی ایجاد شد. من به دلیل اختلاف نظر و سلیقهای که با دیگران داشتم، اعلام کردم که با آقای انوار (معاونت سینمایی) کار نخواهم کرد و از او جدا شدم. حتی وزیر ارشاد وقت نیز از وضعیت به وجود آمده و ورود افراد جدید ناراحت بود. حدود سه ماه و هر روز نزدیک به سه ساعت جلسه در حضور افراد جدید صحبت کردم. بعدا این سیاستها به اسم خود دوستان زده شد.
(در پاسخ به فریدون جیرانی که گفته بود مسعودشاهی برای اولین بار شورای پروانه نمایش را با ایجاد برخی قواعد راهانداخت و یک روحانی را هم به شورای پروانه نمایش راه داد) : من آن فرد روحانی را به شورای سینما نیاوردم و حتی او را بیرون کردم. من ۴۰ سال سکوت کردم؛ در حالی که در آن دوران برای گرفتن حمایت به آقایان باهنر و رجایی پناه بردم. اینها بخشی از تاریخ است و باید گفت. من تنها کسی بودم که پای فیلم «برزخیها» ایستادم. اعلام سیاستها و حفظ ضوابط برای سینما و ایجاد امنیت شغلی را با سانسور اشتباه نگیریم! در جواب آقای جیرانی میگویم که من مدیر کل معاونت بودم و آن معاونت اولین ساختار تشکیلاتی سینما را از آن زمان تشکیل داد.
ماجراهای تشکیل خانه سینما
تشکیلات خانه سینما طرح من بود. در سال ۱۳۵۹ با تکتک صنوف حرف زدم و طرحهای زیادی وسط گذاشتم تا از بلاتکلیفی دربیایند و اعتمادی بین طرفین شکل بگیرد. خانه سینما را به این دلیل ایجاد کردم که تمامی صنوف دخیل و تصمیمگیرنده باشند اما آقای انوار به من گفت «اینها که خیلی پررو میشوند»! من در راستای حمایت، بنیاد رودکی را هم تاسیس کردم اما در حال حاضر به اسم کیست؟ من حتی عضو شورای سیاستگذاری آنجا هم نشدم، چراکه بحثهایشان را قبول نداشتم.
من روند سال ۱۳۶۲ به بعد اداره و تشکیلات سینما را قبول ندارم. بعد از سال ۱۳۶۲، به ایرج قادری گفته بودند که «شما استاد تکنیک هستید، اما دیگر کنار برو!» در حالی که خیلی از هنرمندان از من میپرسیدند که ما میتوانیم کار کنیم؟ جریان سینما چه میشود؟ من میگفتم که اگر سینما باشد، شما هم هستید. من و دستاندرکاران سینما به طرحی رسیده بودیم که اگر اجرا میشد خیلی از بازیگران ممنوعالکار نمیشدند. در این ۴۰ سال میتوانستم خیلی از حرفها را در رسانهها بزنم اما چنین کاری نکردم.
«برزخیها» را مخملباف پایین کشید
فیلم «برزخیها» را محسن مخملباف از پرده پایین کشید. حاکمیت آن زمان از آقای مخملباف حمایت میکرد و همان زمان در سینما نقش گرفت. نگرانی من در آن دوران این بود که اگر سینماها تعطیل شود کسی دیگر نمیتواند راهش بیندازد. شخصا یک بار به میدان ونک و مغازه ناصر ملکمطیعی رفتم و پرسیدم که چرا به سینما برنمیگردد؟ ایشان گفت «خسته شدم» در حالی که اگر فضای سالمی در آن دورانِ سینما حاکم بود، این هنرمندان هم حذف نمیشدند.
در سال ۵۹ افرادی را نزد هنرمندان فرستادم و با تک تک آنها درباره انقلاب و تعلقشان به سینما صحبت کردم. حضرت آقا در سال ۶۱ به من گفتند که "با هنرمندان با قاعده و قانون و ضابطه عمل نکن، با آنها مفاهمه کن". ما اصلا قرار نبود کسی را طرد کنیم. ایشان فیلم "برزخیها" را دیده و نظر مثبت داده بودند که بعدا آن بلا سرش آمد. جریان پشتش قابل گفتن نیست. اگر این حمایتها نبود شاید آن بلاها سر "برزخیها" نمیآمد. من به این فیلم پروانه داده بودم و بعد متوجه شدم این اثر را آقا دیده است.
حرفی از سینمای اسلامی در میان نبود
حافظه تاریخی ما در بخش فرهنگ و هنر به ویژه سینما باید بازسازی شود. دوستان در نشست از سینمای اسلامی گفتند که باید بگویم بعد از انقلاب هیچکس اعلام نکرد که ما سینمای اسلامی میخواهیم. اساسا چنین چیزی نبود. به یاد دارم روزی بهرام بیضایی بعد از ساخت فیلم «مسافران» با کتابی در دست پیش من آمد، آن را محکم زمین زد و گفت «کسی که این کتاب را نوشته است، نه اسلام میشناسد و نه سینما را» بعد از این اتفاق، ایشان فیلم «روز واقعه» را ساخت و تنها اثری است که در پروانه ساخت آن نوشته شده است: «آقای بیضایی خودت بساز.»
بیشتر بخوانید:
پرسشهای صریح فریدون جیرانی از مسعودشاهی
از ماجرای ممنوع الکاری هنرمندان در دهه ۶۰ و چند داستان دیگر
ناگفتههایی از ممنوعالکاری ایرج قادری، عصبانیت بیضایی و بهترین فیلم کیارستمی
انتهای پیام