به گزارش ایسنا، خبرآنلاین نوشت: سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله تنها رهبر عربی بود که وقتی آغاز به سخنرانی میکرد وحشت را به دل اسرائیل و دیگر حاکمان منطقه و جهان میانداخت. کاریزمای او در حدی بود که کارشناسان و تحلیلگران علوم سیاسی و بین الملل معتقد بودند که فقط اوست که ترس را به دل اسرائیل میاندازد و تنها اوست که از پس این رژیم بر میاید. در زمان رهبری او، حزبالله جنوب لبنان را از اشغال ۱۸ ساله اسرائیل آزاد کرد و او برای لبنانیها و دیگر مردم منطقه به یک قهرمان تبدیل شد.
کاریزما و زیرکی، او را به یکی از محترمترین و با ابهتترین رهبران در خاورمیانه تبدیل کرد. بسیاری از شیعیان لبنان این مرد را «برادر» و حتی «پدر» مردم می دانستند و پس از او احساس یتیمی و بی پناهی می کنند. مردی که نظیر و مانندش ممکن است دیگر در منطقه دیده نشود کسی که تمام قد در مقابل جنایتهای اسرائیل ایستاد و دیگر مانند او نخواهد آمد.
اسعد البوخلیل، استاد علوم سیاسی لبنانی- آمریکایی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی است و همچنین در دانشگاه تافتس، دانشگاه جورج تاون، دانشگاه جورج واشینگتن، کالج کلورادو و کالج راندولف نیز تدریس میکند. او روزهای شنبه هر هفته نیز در روزنامه الاخبار لبنان یک مقاله مینویسد که در خصوص شهید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله نوشت و تاکید کرد که مانند او دیگر نخواهد آمد. در این یادداشت می خوانیم:
پدیده رهبری حسن نصرالله
در طول بیش از یک قرن، شخصیتهای زیادی با آرمان فلسطین درگیر بودند. در سالهای اولیه، تنها نخبگان از خانوادههای با نفوذ این جنبش را رهبری میکردند. اما در طول این سالها و دههها، هیچ رهبری به اندازه حسن نصرالله اسرائیل را آزار نداده است. جمال عبدالناصر نگرانی بزرگی برای اسرائیل ایجاد کرد و جنبش صهیونیستی بودجه، توطئهها و جنگهای متعددی را برای سرنگونی او اختصاص داد. اما عبدالناصر هنگام مرگش، هنوز برای نبردی که با اسرائیل میخواست آماده نبود.
او ابتدا مشغول آمادهسازی ساختن ارتش مصر بود و از وضعیت فروپاشی، فساد و بینظمی در بخش نظامی رنج میبرد. تنها نصرالله بود که به طور همزمان روی دو مسیر جداگانه کار کرد: یکی برای ساختن نیروی نظامی که از لبنان دفاع و تجاوز اسرائیل را دفع کند، و دیگری برای آمادهسازی نبرد بزرگ برای آزادی فلسطین. این پروژه توضیح میدهد که چرا دشمن از زمان شکستش در جنگ تموز مصمم به ضربه زدن به حزب در هسته اصلی آن بوده است. به اعتراف نصرالله در آخرین سخنرانیاش، این پروژه دشمن یک دستاورد بود. نیروی «الرضوان» یک نگرانی بزرگ برای آنها بود؛ زیرا این گروه برای پیشروی به سمت جلیل برنامهریزی کرده بود (دشمن برای مقابله با نیروی رضوان یک واحد ویژه تخصیص داده بود). و بزرگی این پروژه توضیح میدهد که عمق ناامیدی که بسیاری را پس از این جنگ وحشیانه گرفت به چه میزان بود.
هیچ رهبری به اندازه او برای مبارزه با اسرائیل تلاش نکرده است. او به مساله اسرائیل تخصص داشت و روزانه ساعتها به آن میپرداخت. او موضوع مقابله با اسرائیل را بهطور جدی دنبال کرد. کافی است این واقعیت را مقایسه کنید: سازمان آزادیبخش فلسطین هیچ کارشناسی در زبان عبری نداشت و هر زمان که یک جناح میخواست سندی عبری را که به بیرون درز کرده بود ترجمه کند، به استادان مؤسسه مطالعات فلسطین متکی میشد. حزبالله یک مدرسه برای آموزش زبان عبری تأسیس کرد. هیچیک از جناحهای سازمان آزادیبخش فلسطین به شبکه ارتباطات دشمن نفوذ نکردند، مثلاً همانطور که حزبالله این کار را انجام داد.
آنچه شخصیت و رهبری نصرالله را متمایز میکرد، این بود که او از هرگونه بداهه و خودجوشی به دور بود؛ زیرا او درس سالهای اولیه جنگ را فهمیده بود: آمادگی و کار مداوم راز موفقیت در برابر اسرائیل در همه میدانهای جنگ است. عرفات به اخبار و احساسات متکی بود: مسدود کردن مسیر مذاکرات مخفیانه با آمریکا میتوانست باعث شلیک کور خمپارههای کاتیوشا از جنوب لبنان شود. او نیز برای درک جامعه اسرائیلی به محمود عباس متکی بود (مؤسسه مطالعات فلسطین به دلیل مغالطهها و یهودستیزی به عنوان یهودیت و انکار هولوکاست، پایاننامه دکترای محمود عباس را که در دانشگاه پاتریس لومومبا برای دوستی بین ملتها در مسکو ارائه شده بود، رد کرد).
هیچ دشمنی به اندازهای که برای فهم و تعقیب یک رهبر در جنگ وقت و هزینه صرف کرده، مانند مورد نصرالله نکرده است. این موضوع در تمام کشورهای غربی هم صادق بود. علاقه زیادی برای دانستن هر آنچه درباره او بود وجود داشت. زمانی که دونالد ترامپ در سال گذشته گفت که او باهوش است، رسانههای لیبرال و اسرائیلی خشمگین شدند و او را متهم به حمایت از نصرالله کردند. اما این بحران به سرعت حل شد زمانی که مشخص شد احتمال موفقیت ترامپ بالا است. رهبران اسرائیل نمیخواستند به هر دلیلی او را ناراحت کنند؛ به همین دلیل، آنها از عبارات ضد یهودی او چشمپوشی کردند. رسانههای غربی مطالب زیادی درباره او نوشتند و نصرالله در ابتدا با حوصله با خبرنگاران غربی دیدار میکرد.
یکبار به من به یک پرچم لبنان که در نزدیکیاش بود اشاره کرد و گفت: "تا بدانند که ما یک حزب لبنانی هستیم." آن روز به او گفتم: "چند روز قبل یک نماینده در مجلس آمریکا فریاد میزد و علیه حزبالله صحبت میکرد و خواستار ضربه زدن به مقر آن در… کرانه باختری بود. "
وقتی درباره او در رسانههای غربی مطالعه میکردید، از خود میپرسیدید که چرا اسرائیل از ترور او خودداری میکند؟ همانطور که رهبران بسیاری را در تاریخ جنگ ترور کرده است. بیش از ۱۰ سال پیش، در دانشکده حقوق دانشگاه تگزاس سخنرانی کردم و موضوع سخنرانی حزبالله و نقش آن در منطقه بود. سوالات زیادی از طرف حضار مطرح شد و در چهرههای حاضران در برابر خود، در ردیف اول، آدمیرال بابی اینمن را شناختم که سالها به عنوان معاون مدیر آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا خدمت کرده بود.
او در آن زمان متقاعد شده بود. نام او (قبل از بازنشستگیاش) شناخته شده بود، زیرا بیل کلینتون میخواست او را به عنوان مدیر آژانس منصوب کند، اما لابی اسرائیلی به دلیل آنچه که به عنوان تمایل او علیه اسرائیل قلمداد میکرد، به شدت اعتراض کرد. صهیونیستها در دستگاههای دولتی و ادارات، نام مسئولانی که نظر مساعدی نسبت به اسرائیل ندارند را منتشر میکنند، و او یکی از برجستهترین آنها بود. یکی از حضار از من درباره احتمال ترور نصرالله و وضعیت حزب در دوره پس از نصرالله پرسید. به سوال او پاسخ دادم. بعد از سخنرانی با برخی از حضار صحبت میکردم که ناگهان آدمیرال اینمن به من نزدیک شد.
او خود را معرفی کرد و به من گفت: "دلیل مهمتری هست که باعث میشود اسرائیل از ترور نصرالله خودداری کند." از او پرسیدم: "این دلیل چیست؟" گفت: "زیرا دولت آمریکا به طور قاطع به دولت اسرائیل فهمانده که نمیتواند نصرالله را ترور کند و آمریکا اجازه این کار را نخواهد داد. " از صحبتهای او فهمیدم که پیامدهای ترور به قدری بزرگ است که آمریکا نمیخواست با آن مواجه شود، بنابراین به اسرائیل دستور داد تا از دستورات پیروی کند، و اسرائیل نیز همانطور که زمانی رئیسجمهور آمریکا دستوری میدهد - که این بسیار نادر است - مجبور به تبعیت شد.
بنابراین، زمانی که نصرالله ترور شد، متوجه شدم که تصمیم اساساً آمریکایی بود. آمریکا است که حد و مرزهایی برای اقدامات اسرائیل تعیین میکند: اگر عملی دارای تبعات منطقهای بزرگ باشد، آمریکا اسرائیل را موظف میکند که او را از آن مطلع کند و مجوز بگیرد. یعنی آمریکا تصمیم گرفت که زمان برای ترور مناسب است، بهویژه در دوران ریاستجمهوری بایدن که محدودیت یا ضوابطی برای اقدامات تروریستی و تجاوزات اسرائیل تعیین نکرده بود.
هنگامی که نصرالله ترور شد، زیاد به مسأله ترور قاسم سلیمانی فکر کردم. اگر با منطق محاسبات دقیق بین دشمنان (دولتها و سازمانها) صحبت کنیم، میتوان نتیجهگیری کرد: از دیدگاه آمریکایی دشمن محور، اگر ایران به ترور با قدرت پاسخ میداد، هزینه این اقدام برای دشمن مشترک ضوابطی برای اسرائیل و آمریکا وضع میکرد.
اسرائیل خطوط قرمز موجود در جنگ علیه مقاومت را شکست و ترورهای اسرائیلی در داخل سوریه (که شامل رهبر نظامی اصلی مقاومت، عماد مغنیه، میشد) یا عدم پاسخ به آن یا پاسخ ضعیف به آن، باعث نشد که اسرائیل از مرتکب شدن به اقدامات بیشتر خودداری کند. واضح بود که محور نمیخواست به تصعید بپردازد و ایران در مرحلهای از تعامل با غرب برای حل مسائل مربوط به وضعیت اقتصادی دشوار بود. تحریمهای آمریکا بسیار شدیدتر و گستردهتر از دوران تحریمهای وحشیانه علیه عراق در زمان صدام شده بود. آمریکا و اسرائیل همیشه راههای جدیدی برای افزایش رنج مردم و گرسنگی برای اهداف سیاسی یا نمادین ابداع میکنند.
در یک برنامه تلویزیونی شنیدم که گفت نصرالله پدیدهای منطقهای بود. او بزرگتر از منطقه شده بود: اسرائیل و آمریکا میدانستند که او نفر اول در کل محور است. نصرالله طراح محور و سیاستگذار در همه جنبههای مرتبط با نبرد با اسرائیل بود. حتی سیاستهای ایران تحت نظر او بود. شما تنها با دیدن تصاویری از جلسات رهبران ایران با او، این را میدیدید. البته، در منازعات لبنانی و تبلیغات خلیج (فارس) متحد با اسرائیل، او را بهطور کامل تابع ایران میپنداشتند، درست مانند این که السنیوره یا جعجع از عربستان سعودی تبعیت میکردند. نتانیاهو نقش او را بهتر از مخالفان حزب در لبنان درک کرد و گفت که او سیاستگذار برای محور بود نه تابع ایران.
غرب نقش او را فهمید و تلاش کرد که سخنرانیهای او را دنبال کند. با وجود همه محبت و تحسین من نسبت به جورج حبش فقید، به نظر نمیرسید دشمن بهطور جدی سخنرانیهای او را دنبال کند و سخنرانیهای عرفات بیشتر مایه تفریح بود. ممکن است سخنرانیهای نصرالله تنها سخنرانیهایی باشند که به طور آنی ترجمه و بهطور زنده توسط رسانههای دشمن پخش میشدند. سخنرانیهای او دارای محتوای مدبرانهای بود و میتوانید سخنرانیهای او را با سخنرانیهای رهبران مقاومت فلسطینی یا جنبش ملی مقایسه کنید؛ او یک پدیده کاملاً متفاوت بود.
طبق گفته اسامه حمدان، نصرالله میدانست که در آغاز یک جنگ حمایتی نسخه بزرگی مرتکب میشود. با وجود احتیاط ایران در آن مرحله، نمیتوانست نظارهگر یک جنگ وحشیانه علیه غزه باشد. در اینجا، احساس تعهد او نسبت به مردم فلسطین غلبه کرد. این یک مبارزه طولانی است و هر گونه نگاهی به قسمتی از این مبارزه بیرون از بستر زمانی مبارزه، رویداد را از آنچه قبلاً رخ داده و آنچه خواهد آمد، جدا میکند. قطعاً نصرالله امروز تنها رهبر عرب است که زندگیاش را برای فلسطین وقف کرده است. هنگامی که آخرین سخنرانی خود را انجام داد، که سخنرانی وداع برای کسی بود که به آن برمیگردد، میدانست که تصمیم او برای ادامه حمایت از غزه به قیمت جانش تمام خواهد شد.
رسانههای صهیونیستی در غرب، از ترور نصرالله سرخوش شدند، اما با احتیاط به موضوع برخورد کردند. به یاد میآورم که اسرائیل و حامیانش در سال ۱۹۹۲ پایان حزبالله را جشن گرفتند، همانطور که با ترور عرفات و رفقای پیش از او خاتمه قضیه فلسطین را جشن گرفتند. نصرالله، شبیه به آنتون سعادة، بر خلاف عبدالناصر، مرد سازماندهی بود قبل از اینکه به عنوان یک خطیب تحریک کننده فعال شناخته شود. او مسئول سازمان، آمادگی رهبران و ایجاد یک ساختار نظامی بود که قبلاً در هیچیک از سازمانهای مقاومت وجود نداشت. حتی سازمان حماس در غزه وامدار بسیاری از ایدهها و روشهای اوست که در حالت لبنان موفقیت خود را اثبات کردهاند.
چالش بزرگ پیش روی شاگردان نصرالله، توانایی ادامه، بازسازی و توسعه در غیاب این رهبر برجسته است. موفقیت مدرسه نصرالله توسط شاگردان او به اندازهای تأیید میشود که بتوانند بدون حضور او ادامه دهند. او به سازماندهی شخصی اعتقاد نداشت، بلکه به سازماندهی نهادی که به تمام امت مرتبط است، ایمان داشت و به آن دعوت میکرد. خسارت وارده به حزب زیاد و بسیار چشمگیر است، اما همچنان چالش اسرائیلی بزرگ است و شاید حتی بیشتر از قبل، زیرا در دوره اخیر توانسته از بسیاری از شکستهای خود در مقابل مقاومت در لبنان انتقام بگیرد. این مبارزه قبلاً نیز بدون حضور یک رهبر ادامه داشته و ادامه خواهد داشت. خواهیم دید آیا مدرسه سازماندهی نصرالله توانسته است رهبران جدیدی تولید کند که بتوانند از دوره گذشته درس گرفته و به سوی مرحلهای جدید و سختتر پیش روند؟ صهیونیستها در حالت سرخوشی منطقهای هستند، بهویژه پس از نصب یک نظام جدید سوری به واسطهٔ غربیها که از زمان به قدرت رسیدن، همچنان به اسرائیل اطمینان میدهد. اما یک قرن از وحشیگری اسرائیل نتوانسته مسئله فلسطین را پایان دهد.
سید حسن نصرالله از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۲م عضو جنبش اَمَل، از تشکلهای سیاسی شیعی در لبنان، بود؛ اما در سال ۱۹۸۲م با گروهی از روحانیان مبارز از آن جنبش جدا شده و حزبالله لبنان را تأسیس کردند. او پس از شهادت سید عباس موسوی در ۱۶ فوریه ۱۹۹۲م، بهعنوان دبیرکل حزبالله انتخاب شد و تا زمان شهادتش در این سمت بود. نصرالله در زمان دبیرکلی، ارتباط و دیدارهای متعددی با رهبران محور مقاومت داشت.
سید حسن نصرالله، ۶ مهر سال ۱۴۰۳ش/۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴م در پی بمباران ضاحیه بیروت در جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. و امروز ۲۲ فوریه ۲۰۲۵ مصادف با ۵ اسفند ۱۴۰۳ به آرامگاه ابدی سپرده خواهد شد.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
انتهای پیام