سرو از ترمه تا سرود

درخت سرو از دانه تا آسمان، از حاشیۀ آرام یک هنر دستی تا متن یک شعر شیرین جایگاهی دارد که برآمده از اهمیت آن در جهان‌بینی ایرانیان از جمله مردم اصفهان است.

داستان آدمی با درخت آغاز می‌شود؛ چنان‌که گفته‌اند سفر آدم و حوا از بهشت به زمین به‌خاطر خوردن از میوه‌های یک درخت بود. همواره در پیوند با درخت این رستنی سبز با ساقۀ چوبی و برگ و شاخه و ریشه حکایت‌ها و داستان‌هایی سرشته است که بازتاب آن در گستره‌ای وسیع ازجمله هنر، تاریخ و باورهای عامیانه و ادبیات می‌توان می‌یافت. سرو یکی از این درختان است.

سرو نزد ایرانیان و بسیاری از فرهنگ‌های دیگر جایگاه ویژه دارد. سرو یکی از نمادهای مرگ و آرامگاه و به سبب همیشه‌سرسبزی‌اش نمود رستاخیز و جاودانگی‌ بوده است. همچنین بلندبالایی و راست‌قامتی آن همواره الهام‌بخش به حساب می‌آمده، به‌طوری که رد نقوش سرو را در تزیینات ساختمانی، مهرها، نقاشی‌ها، سفالگری و فرش و زیلو و سنگ‌قبرها می‌توان یافت. نمود بارز آن در هنر ترمه و قلمکار اصفهان می‌توان یافت؛ سروی که شاخش به نرمی خم شده است و آن را «بته‌جقه» می‌نامیم.

در تاریخ و باورهای عامیانه مردم ایران نیز سرو منزلت مهمی دارد. به باور ایرانیان حضرت زرتشت با دستان خویش دو سرو در خاک ایران می‌کارد که نهالشان را از بهشت آورده بود. یکی سرو فریومد و دیگری سرو کاشمر است. بر پایۀ باورهای عامیانه سرو کاشمر چنان سایه‌ای داشت که بیش از ۱۰ هزار گوسفند در سایۀ آن آرام می‌گرفت. و اگر گوسفند یا انسانی نبود، حیوانات درنده به آن پناه می‌بردند و همواره پرندگان بسیاری در آن آشیانه داشتند.

سرو کاشمر به گواه تاریخ در سال ۲۴۷ هجری قمری به دستور یکی از خلفای عباسی، یعنی متوکل قطعه‌قطعه شد تا به بغداد فرستاده شود و خلیفه آن را از نزدیک ملاحظه کند. قبل از اینکه این درخت ۱۴۰۵ ساله به بغداد برسد، غلامان خلیفه او را تکه‌تکه کردند. درواقع، مردم بین مرگ متوکل و دستور قطع‌کردن درخت نسبتی به وجود آوردند. باورهای عامیانه به‌نوعی پشتوانۀ جان و محافظت از درختان معمولی هم بود. چنان‌که در فرهنگ ایرانی شهره است: «درخت‌افکن بود کم‌زندگانی».

من همان سرو سرافراز تو را بنده شوم

همین سرو با همان بلندبالایی و سرسبزی‌اش در ادبیات فارسی ازجمله در شعر سرایندگان اصفهانی نیز بازتاب یافته است. چنان‌که محتشم کاشانی، متوفای ۹۹۶ هجری قمری، در بیتی با اشاره به حضرت علی(ع) می‌سراید: «این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است، جانشین شاه مردان شهسوار لا فتاست» یا در جای دیگر با اشاره به مفهوم آزادگی می‌گوید: «روز محشر که نهند بند به دل قامت حور، من همان سرو سرافراز تو را بنده شوم.»  

 صائب تبریزی، شاعر آرام‌گرفته در اصفهان که متوفای سال ۱۰۸۰ هجری قمری است، می‌گوید: «هر جلوه‌ای که دیدم از سرو قامتی، چو مصرع بلند ز یادم نمی‌رود» یا در جای دیگر می‌نویسند: «چو سرو در مقام رضا ایستاده‌ام، آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش» همچنین در بیتی که سرو نماد معشوق است، صائب این‌گونه می‌سراید: «چشم می‌پوشی ز گلگشت خیابان بهشت، در کمین جلوه سرو دلارای که‌ای؟»

هاتف اصفهانی که در سال ۱۱۹۸ هجری قمری از دنیا رخت می‌بندد، در شعری عاشقانه می‌گوید: «تو ای سرو روان تا از کنارم بی‌سبب رفتی، شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید» یا چنین به نظم در می‌آورد: «قُمری و بلبل که مدح سرو و وصف گل کنند، روز و شب زان سرو و گل سیمی نخواهند و زری».

سرو از حاشیه یک هنر دستی ایرانی تا متن یک شعر فارسی جایگاهی دارد که برآمده از همان مفاهیم و نشانه‌هایش در جهان‌بینی مردم است؛ مفهوم و نمودی که سبب شده است تا به امروز این درخت سرافراز در هنر و اندیشه به یادگار بماند. به عبارتی سرو هرگز مجموعه‌ای از خطوط بی‌هدف یا واژه‌ای بی‌معنا و صرفاً تزیینی نبوده است… .

مراجع

ارجح، اکرم (۱۳۷۵)، مدخل «درخت»، تهران: بنیاد دایرة‌المعارف اسلامی.

تمیزی، مهدی (۱۳۹۲)، در سایه سرو (سرونگاره‌های سنگ آرامگاه‌های مردم اصفهان)، تهران: رسم.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ / ۰۹:۳۷
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1403112115525
  • خبرنگار : 50666