آرامستان باستانی چند هزار ساله و سنگ نگارههای تاریخی تا کورههای ذوب فلز، سفالها و دستکندهای روستایی و از همه مهمتر اشیای کشف شده موجود در موزه تاریخ بهاباد، حاکی از قدمتی دیرین در این منطقه کم برخوردار استان یزد دارد.
البته بررسیهای تاریخی نیز در مورد پیشینه تمدنی بهاباد، این محل را در زمره یکی از قدیمیترین شهرهای استان یزد قرار میدهد؛ منطقهای که مدنیت در آن به دورههای ابتدایی تاریخ بازمیگردد و روستاهایی مانند همیجان، کویجان، پتکیگان، بنستان و بنیز تا آسفیج، آریج و فودیج در این منطقه که ریشه نام آنها به دورههای بسیار دور مربوط است.
همه اینها حاکی از وجود تمدنی پراکنده در اطراف کوههای جنوب یزد و شمال کرمان دارد اما این مردم در قریب به سه هزار سال پیش کدام مردمند؟ با کدام شهرها در ارتباط بودهاند؟ و در جدال کشورهای نوظهور هزاره اول تا سوم پیش از میلاد در کدام سوی تاریخ قرار میگیرند؟
«سید مصطفی فاطمی» مدیر دفتر توسعه گردشگری داخلی وزارت میراث فرهنگی و مدیر کل اسبق میراث استان در یادداشتی با عنوان این که «داستان بهاباد فراتر از اینهاست»، نقل میکند؛ اگر نگاهی گذرا به تاریخ عصر این دوره داشته باشیم، میبینیم که در کنار سومریان و آشوریها در غرب، ایلامیها جنوب سواحل خلیج فارس را در برگرفتهاند و با شکلگیری نخستین اتحاد ایرانی در شمال غرب ایران، مادها تا مرکز ایران پیش رفتهاند اما به دلیلی در محل کنونی استان یزد، از کشورگشایی باز ماندهاند.
دلیل این توقف را باید در وجود اقوامی جست که مانعی بر تصرفات شرقی باشند و در مستندات تاریخی از اقوام یاد شده که میتوانند با این محل سنخیت داشته باشند.
در این نوشتار سعی داریم یک به یک به بررسی ارتباط بهاباد با اقوام شرقی منطبق بر منطقه داشته باشیم؛
۱ - آراتاها (Aratta)؛
نام سرزمینی است که در منابع سومری و سپس در منابع اکدی به آن اشاره شده است. تمدن آراتا که دروازه بازرگانی سومر با تمدن هاراپا (هند باستان) بود، سرزمینی پر از طلا، نقره و سنگ لاجورد و صنعتگران زبردست، سرزمین دوری که به سختی میتوان به آن رسید و باید (کوههای زاگرس Zubi) را کند، شوش، انشان (فارس) و هفت رشته کوه را پشت سر بگذارد تا به ارته برسد.
سرزمین الهه اینانا، که وفاداری خود را از آراتا به اوروک میرساند. این سرزمین توسط، آنمرکار، اهل اوروک فتح شده بود. سومریان در جستجوی بکارگرفتن صنعتگران آرتا، برای ساختن زیگوراتی مشابه زیگورات آرتا بودند. زیگورات آرتا برای «اینانا» الهه نیکی، ساخته شده بود.
مری بویس، آناهیتا را تکراری از اینانای بین النهرین میداند، سومریها اصل خود را از شرق سومر میدانند و خود را مهاجر و مهمترین خدای خود، اینانا را آرتی معرفی میکنند.
براساس کتیبه لودگیرا سومریان از کشوری کوهستانی به این سرزمین آمدهاند، ریشه نام شهرستان آرتاکان (در قدیمیترین نقشه بازسازی شده ۱۷۲۹ که در آمریکا نگهداری میشود اردکان فعلی آرتاکان ذکر شده) و منطقه باستانی آن در کنار تپه زیگورات مانندی که بعدها نارین قلعه میبد (با یافتههایی قریب به ۵ هزار سال قبل) بر آن قرار گرفت، مسیری که در کتیبهها ذکر شده میتواند حدسیات را به این منطقه جلب کند، اما هر یک از مورخین و باستان شناسان محل قوم آرتا را در جایی دیگر ذکر کردهاند.
عدهای آن را در حوالی کرمانشاه، عده دیگر در کوههای شمال غربی و برخی هم در سیستان، اما آخرین نظریه را «یوسف مجیدزاده» سرپرست هیات باستان شناسی محوطه جیرفت بیان کرد و آرتا را همان تمدن گمشده جیرفت دانست.
هر چند در آزمایش کربن، قدمت آثار مکشوفه در جیرفت با تمدن آرتا همخوانی نداشت اما حتی اگر مرکز آرتا را جیرفت کنونی بدانیم طول ا ین تمدن تا یزد کنونی امتداد مییابد.
۲ - پتوشرا (Patusarra)؛
به نظر میرسد که قلمروی ماد از سوی شرق و جنوب شرقی به دشت کویر و سرزمین پتوشرا محدود بود؛ سرزمین پتوشرا چنان که توسط شاهان آشوری توصیف شده است در حاشیه کویر نمک واقع شده است.
رشته کوه نزدیک پتوشرا را آشوریان «بیکنی» مینامیدند و از آن با عنوان رشته کوه لاجورد یاد میکردند، پژوهشگران معمولاً آن را با کوه دماوند برابر میدانند.
پتوشرا و کوه بیکنی احتمالاً دوردسترسترین قلمرو حکومت مادها بود که آشوریها در طول بزرگترین توسعه خویش در نیمه دوم سده هشتم پیش از میلاد به آن نفوذ کرده بودند.
لوییس لوین استدلال میکند که کوه بیکنی به احتمال ز یاد میبایست با رشته کوه الوند تطبیق داده شود که در غرب همدان قرار دارد.
۳ - پارتاکن یا پرتیکان (partacan)؛
نام باستانی منطقهای در محدوده استان اصفهان کنونی است که میان دو رشته جبال موازی، در شمال کوه رود و در جنوب رشتههای جبال جنوبی ایران که دنباله سلسله زاگرس میباشد، محدود شده است؛ و از سوی جنوب غرب کوهها آن را از عیلام جدا میسازند و در جنوب شرق به توسط بیابان، از فلات فارس مجزاست.
در بخش شمال غربی این دره رودک زا یندهرود جاری است و شهر اصفهان بر کرانه آن قرار دارد. این رود به دریاچه شور «گاوخونی» میریزد و به موازات آن، اندکی شرقیتر و آن سوی رشته جبال کوهرود، دره دیگری وجود دارد که شهر کنونی یزد در آن واقع است.
هرچند این منطقه را در عهد باستان غالبا جزو کشور مادها بر میشمارند اما برخی از پژوهشگران تمرکز منطقه را منطبق بر فریدن در استان اصفهان میدانند.
۴ - ایزاتیخه (ایساتیس)؛
بطلیموس از مردمانی صحراگرد به نام ایزاتیخه سخن میگوید که در جنوب کرمان صاحب مراتعی بوده اند. دانویل جغرافیدان فرانسوی نیز معتقد است ایزاتیخه با نام «یزد» تطبیق دارد.
پس از آن، «محمدحسن اعتمادالسلطنه» مورخ و جغرافیانگار ایرانی که تحصیلات خود را در فرانسه گذرانید، در کتاب خود با نام «تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید» ضمن پذیرش دیدگاه دانویل، باب تطبیق
نام «یزد» و «ایزاتیخه» را میان پژوهشگران ایرانی گشوده است؛ هر چند در نهایت «ایزاتیخه» را «ایزدخواست» و نه «یزد» میداند.
در مجموع اگر واژة «ایزاتیخه» با ناحیة یزد مرتبط باشد، آن را مردمانی بیابانگرد و کوچ نشین در پهنهای وسیع باید جستجو کرد.
۵– ساگارتیها (Sagártioi)؛
هرودوت نام قبیله سگارتیوی را سه بار یاد کرده است. نخست بار آن را جزو قبایل پارس برشمرده ولیکن افزوده است که اینان از کوچندگان باشند. همین فقره ایجاب میکند که قبل از هر چیز محل این قبیله یا مکان جغرافیایی آن تعیین شود.
بطلمیوس، ساگارتیها را ساکن سرزمین ماد میداند، برخی آنان را ساکنان شبه جزیرهای در دریای کاسپین میدانند و برخی ایشان را ساکنان زاگرس مرکزی ذکر میکنند.
دیاکونوف تاریخ نگار روسی سرزمین جنوب شرقی دریاچه ارومیه را متعلق به ماناییها میداند و ایالتی را که در نقطه شرقیتر دریاچه ارومیه در کنار سفیدرود و درههای واقع در جنوب شرق ارومیه قرار گرفته بود مانند زکرتو(ایالت ساگارتیها)، آندیا، ویشیدیش و غیره در تحت اطاعت ماناییها بود.
در سنگنگاره بیستون داریوش یکم هخامنشی، شورش پارتها را در شمال منطقه یزد کنونی ذکر می کند و دوباره به سرکوب «چی ثرتخم» باز میگردد.
سنگ نگاره بیستون همچنین به شورش های هیرکانه که در شمال پارت است و شکست فروتیش دوم در جنگی که با یکی از سرداران فرورتیش در ژانویه سال ۵۲۱ پیش از میلاد در شهر ماروش(احتمالاً مروست در جنوب مهریز یزد) در مرز جنوب ماد اشاره میکند.
از طرفی در جنگ داریوش با وهیزدات(همان بردیا)، پنجمین نام مکانی که بکار رفته است، کوه پرگه است که به اعتقاد برخی مورخان، واضحترین این محل را کوهی میدانند به نام «پرگان» (pargan) در جنوب بهاباد و در مجاورت روستا ی پتکیگان این شهرستان که همان جایی است که منطقه مشهور به گور کافران در محدوده آن قرار دارد و میتواند بقایای این جنگ داخلی بین داریوش هخامنشی و بردیا باشد.
اکنون شاید دلیل توقف مادها در این مکان را نیز بتوان یافت؛ مکانی که روزگاری مرز بین پارت و پارس را تشکیل می داد(در بررسی میدانی به همراه پروفسور لوریه پاول زبان شناس روسی حدود مرز در استان یزد براساس ریشه نام شهرها و روستاها را در همان سالها ترسیم کردیم.)
از سوی دیگر هرودوت در گزارش مقادیر باج و خراج ساتراپی چهاردهم هخامنشی یاد کرده است که در گفتوگویی که با پروفسور ارفعی باستان شناس و زبان شناس نامی میراث فرهنگی داشتم، پرسیدم که با توجه به ترجمه کتیبههای تخت جمشید حدود تقریبی آنها را می توان حدس زد که او نیز بر اساس مسیر خراج وارده، آنها را از مسیر جنوب اصفهان تعر یف کرد.
میتوان از گزارش مفصل هرودوت در باب لشکرکشی خشایارشاه به یونان(سال ۴۷۹ قبل از میلاد) نیز دو نکته حائز اهمیت را مشاهده کرد؛ نخست اشاره به پوشش و لباس آنان است که نیمه پارسی و نیمه پکتینی است، محلی بین پارسها و پکتینیها که در منطقه شرقی ایران میزیستهاند است و این که وجود روستایی در بهاباد با نام پتکیگان میتواند ریشه در ارتباط این قوم در منطقه مورد بحث داشته باشد و دوم کمند افکنی آنان به طوری که پیرنیا نیز معتقد است که سگرتیان کمند را در زمان صلح هم به کار میبردهاند، زیرا اینان شکارگر بوده اند و با آن در صحراهای کویری گورخر و غزال شکار میکردهاند.
در بیابان های شرقی و شمالی بهاباد غزال و گورخر فراوان بوده است ودشت گورآخور در بهاباد به همین دلیل نام گذاری شده است.
مستند دیگر در این زمینه مشاهدات مستشرقینی چون آلفونس گابریل در کتاب عبور از صحاری ایران و سون هدن در کتاب کویرهای ایران به شرح ذیل است: «کویر کوچکی که ما در مسیر بهاباد به طبس در دل کویر بزرگ یافتیم، یک دریاچه کوهستانی در دوران گذشته بود که با زیبایی سحرآمیزی در میان دنیایی از کوههای تخریب شده قرار داشت.
راهی که از میان کویر بهاباد به طبس می رود، راه جنوبی دیگری در میان راههای لوت است... با این سفر یقین حاصل شد که مارکوپولو مسیر بهاباد به طبس را پشت سر گذاشته است... بخشی از راهی که از میان کویر بهاباد میگذرد با راهی که جغرافی نویسان قدیمی راه شور نامیدهاند، مطابقت دارد.
سیاحان عرب گزارش کردهاند که وجود قطعه سنگهایی در شکل انسان، درخت و میوهجات از عجایب دیدنی در این مسیر است... جغرافی نویسان عرب از این شاهراه مهم نام بردهاند...
حال در جستجوی نامجای اسگرتی/ ساگارتی، یعنی خاراسنگیان (به معنی کسانی که در دل کوه و زمین زندگی میکنند) به مثابه یک قبیله کوچگر، لابد بایستی وجه نسبتی هم با جایگاه یا بومگاه و نشیمن پیوسته خویش داشته باشند و آن دستکندهایی است که این قبیله صحراگرد با این نام معرفی می شدهاند؛ دستکندهایی که نمونههای آن را از میمند در شهر بابک، اودرج در رفسنجان، حسین رجب در زرند، درگزک کوهبنان، ده عروس و پتکیگان و پتکینان و کال همزاک و سرکازه و فودیج و دهرت در بهاباد تا دربید یزد، فراشاه تفت، خرانق و میبد میتوان یافت و این همان دانشی است که بعدها به حفر کاریز منتهی میشود و ساکنان این منطقه با کم شدن آب قنات را ابداع میکنند.
خلاصه، حسب اشارات مزبور و مستندات فوق، غیر قابل تردید است که محققان معاصر بر وجود یک سرزمین کویری سگرتی(ساگارتی) در شرق ایران عهد باستان، هم کنار با سیستان اتفاق نظر دارند؛ جایی که بطلمیوس بر وجود ساگارتیان اطلاع یافته، شرق جبال زاگرس است که علی الظاهر در حدود پارتکنی همچون حایل بین ناحیت خور و سرزمین پارت تا شمال کرمان بوده است.
محققان بر این قرار گرفته است که جایگاه ساگارتیان را در ناحیه بیابانی شمال کرمان و جنوب و شرق یزد بدانند جایی که دره بهاباد در مرکز آن قرار گرفته است، لیکن از آنجا که کشور سوارکاران و اسب پروران را آنجا نمیدانند آن را با قطعیت بیان نکردهاند. اما سنگ نگارههای منطقه بهاباد و کوه ارنان، سوارانی را به تصویر کشیده که در حال شکارند، جالب آن که در تصویری از این سنگ نگاره از کوه ارنان در جنوب منطقه مهریز و موازات غربی مروست، سوارکاری در حال شکار با کمند را به تصویر کشیده است، در سنگ نگاره دیگر در حاشیه کوههای بهاباد نیز دو سوارکار را با کمند به تصویر میکشد، وجود مناطقی در بهاباد با ریشه سوارکار ی مانند قلعه چوگان نیز گواهی بر این ادعاست.
بدین سان و با در نظر گرفتن مستندات فوق می توان فرضیهای را مطرح کرد که ساگارتیان در جنوب شرقی پشته ایران مادی(از جنوب غربی خور تا شمال کرمان که بخش عمدهای از استان فعلی یزد است) حضور داشتهاند و بهاباد در مرکزیت این ناحیه شاهد حوادث بزرگ تاریخی بوده که شاید سالها بعد در بررسیهای باستان شناسی به ابعاد جدیدی از تاریخ ایران دست یابیم.
انتهای پیام