یادبودی از عشق و فداکاری در سایه گل‌ها و شمع‌ها

هوا سرد و زمستانی است و نسیمی ملایم میان درختان می‌رقصد. باغ بهشت همدان در روز پدر جلوه‌ای متفاوت از همیشه است.

گل‌های رنگارنگ که با عشق روی مزارها گذاشته شده، فضای سبز و خاکی را با زیبایی و معنویت آمیخته‌ و صدای قدم‌های آرام مردم، سکوت سنگین باغ را پر می‌کند؛ سکوتی که با نوای دعاها و زمزمه‌های آرام شکسته شده و هر قدم که برداشته می‌شود حکایتی از قصه‌ای پر از عشق و دلتنگی دارد.

روز پدر، فرصتی است برای یادآوری خاطرات پدران آسمانی که در آغوش خاک، آرام گرفتند اما حضورشان در قلب ما همیشه زنده است.

آنان که با تمام وجود برای فرزندان و خانواده‌شان جنگیدند، خندیدند و عشق ورزیدند. 

پدرانی که با دست‌های پینه‌بسته، نان بر سر سفره گذاشتند و با قلبی سرشار از محبت، فرزندان خود را پرورش دادند.

اما امروز، در نبودشان، هر مزار داستانی از محبت پدری را بازگو می‌کند. چهره‌هایی که در عکس‌های قدیمی بر مزارها حک شده‌اند، لبخندهایشان همچنان مهرآمیز است و نگاهشان گویی به آینده فرزندان دوخته شده است.

این روز نه‌تنها فرصتی است برای ابراز عشق و قدردانی از پدرانی که سایه حمایتشان همچنان بر سر ماست، بلکه زمانی است برای ادای احترام به پدرانی که جای خالی‌شان در زندگی ما احساس می‌شود. 

آنان که حتی پس از رفتنشان نیز، همچون چراغی روشن، مسیر زندگی‌مان را هدایت می‌کنند. خاطرات ارزشمندشان، آموزه‌های عمیقشان، و عشق بی‌پایانشان همچنان مانند نسیمی آرام‌بخش، در عمق وجود ما جریان دارد و ما را به یاد میراث گرانبهایشان می‌اندازد.

در روز پدر، باغ بهشت همدان پر از لحظات ویژه و معنوی است. هر کسی در حال و هوای خودش به یاد پدرش در این روز خاص حضور دارد. یکی با دست لرزان گل پرپری را روی مزار پدرش می‌گذارد، دیگری با دقت شمعی روشن می‌کند و آن را در کنار قبر می‌گذارد تا نوری از محبت پدرش را دوباره در دل این مکان روشن کند. در گوشه‌ای دیگر، مردی با شیشه گلاب به‌دست، قبر را با عطر گلاب می‌شوید و فرد دیگری کنار مزار پدرش شیر و خرما خیرات می‌کند. این کار ساده اما پر از معنا، نمادی از محبت و احترام است که او به پدرش در این روز اختصاص داده است.

در حال قدم زدن، صدای آرام گیتاری از دور می‌شنوم. صدا مرا به سمت مردی با پالتویی قهوه‌ای می‌کشاند که روی نیمکتی نشسته است.

 گیتارش را می‌نوازد و ترانه‌ای را زمزمه می‌کند. نزدیک‌تر می‌شوم و می‌پرسم که چرا اینجا آمده است. او لبخندی تلخ می‌زند و می‌گوید: پدرم عاشق موسیقی بود. همیشه می‌گفت وقتی گیتار می‌زنم، انگار دنیا برای لحظه‌ای بهتر می‌شود. امروز آمده‌ام تا این ترانه را برای او بنوازم. شاید هنوز صدایم را می‌شنود.

کمی آن‌طرف‌تر، مادر و کودکی کنار یک قبر دیگر ایستاده‌اند. پسر کوچک نقاشی‌ای در دست دارد که خانواده‌اش را درخانه‌ای کوچک با سقف شیروانی و رنگ سبز کشیده است. مادر می‌گوید: هر سال برای روز پدر این نقاشی را می‌کشد و آرزویش این است که کاش پدرش در تمامی لحظات زندگیش حضور داشت اما به او گفته‌ام که پدرش در آسمان بوده و همیشه مراقب ماست. سپس با حالتی که انگار می‌خواهد کودکش کمبود محبت پدر را احساس نکند او را به گرمی در آغوش کشیده و اشک آرام از گوشه چشمش جاری می‌شود.

به سمت زنی می‌روم که شمعی در کنار سنگ قبری روشن کرده است. نام پدرش را با گل‌های داوودی نوشته و آرام زیر لب دعا می‌خواند. با چشمانی خیس می‌گوید: پدرم هر سال روز پدر منتظر من بود تا با فرزندانم به دیدنش بروم و باهم جشن بگیریم و حالا هم نمی‌توانم این روز را بدون او بگذرانم و آمده‌ام تا به او بگویم که هنوز هم جای خالی‌اش را حس می‌کنم.

باغ بهشت، امروز به مکانی برای ابراز دلتنگی و عشق به پدرانی تبدیل شده که دیگر در کنار ما نیستند. هر سنگ قبر، داستانی از عشق، خاطره‌ها و دلتنگی‌ها را در دل خود جای داده است. در این هوای سرد و دلگیر، گرمای عشق فرزندان به پدرانشان همچنان زنده و جاری است.

در هر گوشه، نگاه‌ها و لحظات متفاوتی از دلتنگی، یاد، و عشق به پدران آسمانی دیده می‌شود.

اینجا جایی است که هر یادگاری، هر دعا و هر لبخند تلخ، نشان از ادامه حیات و حضور پدرانی است که هرگز فراموش نمی‌شوند.

به گزارش ایسنا، روز پدر، روزی است که به قهرمانان خفته در خاک احترام می‌گذاریم و به یاد آنها، در دل‌های‌مان شعله‌ای از محبت و خاطره روشن می‌کنیم.

انتهای پیام 

  • سه‌شنبه/ ۲۵ دی ۱۴۰۳ / ۱۶:۱۷
  • دسته‌بندی: همدان
  • کد خبر: 1403102518409
  • خبرنگار : 50237