در گفتگو ایسنا با فرهاد طاهری مطرح شد:

ناخدای کشتی کتاب و تلاطم دریای فرهنگ

فرهاد طاهری می‌گوید: تصدی ریاست کتابخانه ملی، با آن بنای پرشکوه و معظمی که از دور، تداعی‌گر کشتی بحر پیما است، در واقع  «ناخدایی کشتی کتاب» است در تلاطم دریای فرهنگ.

فرهادی طاهری، نویسنده و پژوهشگر تاریخِ فرهنگ که طی سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ با سازمان اسناد و کتابخانه ملی همکاری داشته، در مصاحبه‌ای مکتوب با ایسنا درباره وضعیت کتابخانه ملی، چالش‌های و مشکلات این‌ نهاد و پیشنهاداتش برای برون‌رفت از چالش‌ها گفت.

 مشروح این مصاحبه در ادامه می‌آید:

کتابخانه ملی چه جایگاهی دارد؟

  با توجه به وظایفی که برای کتابخانه ملی درنظر گرفته شده از گردآوری، حفاظت، سازماندهی و اشاعه اطلاعات مربوط به آثار مکتوب (چاپی و خطی) در زمینه‌های مختلف تا اخذ تصمیمات لازم برای صحت، سهولت و سرعت امر تحقیق و مطالعه در همه زمینه ‌ها به ‌منظور اعتلای فرهنگ ملی و انجام تحقیقات مربوطه ، به نظر شما اهمیت و جایگاهی که کتابخانه ملی می‌تواند در حوزه فرهنگ داشته باشد، چیست؟

در پرسش شما دوبار کلمه «فرهنگ» به کار رفته است. شاید نخست بهتر باشد بر این کلمه کمی درنگ کنم و بعد به تلقی خودم از «رابطه میان مردم و فرهنگ» بپردازم و در نهایت، اهمیت و جایگاه کتابخانه ملی را از نظر خودم توضیح دهم (تأکید می‌کنم از نظر خودم و مطلقا هم نمی‌پندارم حتما درست تشخیص داده‌ام). به نظرم فرهنگ (در معنی وسیع آن) حاصل «احترام به گذشته» و تحقق «اخلاق» و «آگاهی» است. در واقع، فرهنگ باید در این سه موضوع دستاورد داشته باشد. انتظاری هم که عمدتا از نهاد تعلیم وتربیت (از مدرسه تا دانشگاه) در حوزه فرهنگ می‌رود کم‌وبیش در این مسائل مشهودتر است. اما ببینیم مردم با مقوله «فرهنگ» چه مواجهه‌ای عمدتا دارند. نخستین مواجهه و عالی‌ترین مرتبه آن، تخصص و تبحر و صاحب‌نظری در یکی از زمینه‌های فرهنگ است. (یعنی دانشمندان و صاحبان آثار)؛ دسته دوم، کسانی‌اند که دغدغه فرهنگ دارند و شیفته آن هستند؛ دسته سوم علاقه‌مندان به فرهنگ؛ و بالاخره چهارمین گروه، دچارشدگان به «فرهنگ» که از سر اتفاق و شاید هم از ناچاری سر کارشان به فرهنگ افتاده است. من مخصوصا فعل «دچار شدگی» را به کار بردم تا ماهیت «ناپایداری» و «تصنعی» بودن این رابطه را بیان کرده باشم. اگر در جامعه فرهنگی، و نیز در نهادهای پژوهشی و دانشگاهی، تأمل کنیم می‌بینیم متأسفانه، شمار «دچار شدگان» به فرهنگ، بسیار بیشتر از آن سه گروه دیگر است.

با این توضیح برمی‌گردم به پرسش شما. آنچه از وظایف کتابخانه ملی برشمردید در واقع، وظیفه و رسالت کتابخانه ملی در پاسخ به «توقع و انتظار و نیاز» دسته نخست و دومی است که با فرهنگ سر وکار دارند. البته دسته سوم هم شاید کم وبیش در بعضی زمینه‌های محدودتر، از کتابخانه ملی انتظارهایی داشته باشند. به نظرم اهمیت جایگاه کتابخانه ملی را براساس توضیحاتی که گفتم باید در دو جنبه دانست: اول تلاش در رفع نیاز و بر آوردن توقعات گروه‌های نخست و دوم ‌؛ و بعد ایجاد زمینه‌های فرهنگی و تمهید بستر مناسب برای این هدف که گروه‌های سوم (علاقه‌مندان به فرهنگ) و چهارم (دچارشدگان به فرهنگ) را بتوان به سوی مرتبه گروه‌های اول (متبحران و صاحب نظران) و دوم (دغدغه‌مندان فرهنگ) سوق داد. یعنی دقیقا کاری که در اصل می‌باید نهاد آموزش کشور (آموزش و پرورش و دانشگاه) عهده‌دار آن باشد که متأسفانه در جنبه‌هایی بیشتر، در این زمینه‌ها نه‌تنها کاری از پیش نبرده است بلکه چه‌بسا به گونه‌ای هم رفتار کرده که شاهد حرکت و تحول در خلاف این مسیر هستیم؛ یعنی آنچه در نهاد آموزش (مخصوصا دانشگاه) می‌بینیم ایجاد موانع بسیار بر سر راه صاحب‌نظران و دغدغه‌مندان حوزه فرهنگ، و سوق دادن «دغدغه‌مندان و شیفتگان فرهنگ» به سوی علاقه‌های کم جان به فرهنگ، و ترویج «دچار شدگی» به فرهنگ. برای تأیید این نظر می‌توان، از چگونگی برگزاری کلاس‌ها و امتحانات و نشست‌ها و سیمنارها در دانشگاه‌ها گرفته تا جذب دانشجویان و شیوه تدوین رساله‌های دانشگاهی و تألیف مقالات و کتاب‌هایی که به قلم استادان منتشر می‌شود صدها شاهد و سند به‌راحتی یافت.

آیا در همه این سال‌ها که نهادی به عنوان کتابخانه ملی داشته‌ایم، توانسته به جایگاهی که باید، برسد؟ 

درباره جنبه دوم اهمیت کتابخانه ملی در حوزه «فرهنگ‌آوری» نمی‌دانم چگونه می‌شود به نتیجه متقنی رسید که تا چد حد موفق بوده است. اما در زمینه برآوردن «توقع ونیاز و انتظارات» گروه‌های اول تا سوم، به نظرم تمام هم و غم اولیای کتابخانه این بوده است که هر کاری از دستشان برمی‌آید انجام دهند و اگر در زمینه‌هایی رضایت کامل حاصل نیست این مسئله به کمبود امکانات و منابع مالی بیشتر مربوط است.

با توجه به تغییرات گسترده‌ای که در شرایط جامعه، استفاده از هوش مصنوعی و دسترسی‌ها به اطلاعات مختلف وجود دارد، فکر می‌کنید کتابخانه ملی چقدر توانسته خود را به‌روزرسانی کند؟

پاسخ این پرسش در حوزه اطلاعات و تجربه من نیست. من در معاونت فرهنگی کتابخانه ملی بودم. این موضوع در حوزه معاونت پژوهش است و باید از اولیای معاونت پژوهش پرسید.

کلان مشکلات کتابخانه ملی چیست؟

کتابخانه ملی در حال حاضر با چه مشکلات، چالش‌ها و معضلات روبه‌رو است و به‌نظرتان راه برون رفت از این چالش‌ها چیست؟

به نظر، نخستین و اساسی‌ترین مشکل و معضل نه تنها کتابخانه ملی بلکه معضل و گرهٔ کار تقریبا همهٔ مؤسسات فرهنگی و تحقیقاتی، کمی بودجه‌ها و کسری منابع مالی و فقدانِ کاربلدان و متخصصان و صاحب‌نظران در آن نهادهای فرهنگی است. نکته بعدی اینکه، پرداختن به «مشکل و معضل» هر نهاد فرهنگی، از نظر «پژوهشگران  و استادان»، بی‌تردید تفاوت‌های بسیار دارد با دیدگاه‌های مدیران و مسئولان آن نهادهای فرهنگی در خصوص مشکلات و معضلات. بدیهی است که پژوهشگران و استادان از بسیاری قضایا و موانع آگاه نیستند و نمی‌دانند مدیران و مسئولان با چه دردسرهایی دست به گریبان هستند. بنابراین پژوهشگران و استادان نمی‌توانند با قطعیت درباره همه مشکلات و معضلات نهادهای فرهنگی اظهارنظر کنند و راه برون شد پیشنهاد بدهند. پژوهشگران و استادان فقط می‌توانند بعضی مسائل را صرفا به بیان بیاورند و در حل معضل و راه برون شد به تشخیص و اراده مسئولان و مدیران (آن هم اگر آن مدیران گوش شنوا داشته باشند) کمک کنند.

اینکه با تغییر هر رئیس جمهور، رئیس کتابخانه ملی نیز تغییر پیدا می‌کند خالی از درد سر نیست

اما فارغ از آنچه گفتم سه «کلان - مشکل» در پاسخ پرسش شما درخصوص معضلات کتابخانه ملی به نظرم می‌رسد که عرض می‌کنم (با تأکید بر اینکه چه بسا از خطا و اشتباه نیز برکنار نیستم): نخست، شیوه انتخاب و انتصاب و عزل رئیس کتابخانه ملی، به نظرم قید کلمه «ملی» در پیشانی این سازمان فرهنگی عظیم، به‌خوبی گویای آن است که رسالت این نهاد، فارغ از هرجناح و مشی سیاسی و گروه و حزب است. اینکه با تغییر هر رئیس جمهور، رئیس کتابخانه ملی نیز تغییر پیدا می‌کند خالی از درد سر نیست. به نظرم در مناصب مدیران فرهنگی، کوتاه مدت بودن و دوره‌ای بودن به صلاح «فرهنگ» و طایفهٔ فرهنگ نیست. اقتضای مدیریت فرهنگی علاوه بر دانش، «اشراف تام و تمام» است و این اشراف، با کوتاه مدت بودن مدیریت‌ها، منافات دارد. چنین «اشراف مدیران فرهنگی غیر کوتاه مدت» را، هم در مدیران کتابخانه ملی در پیش از انقلاب دیده‌ایم که بعضی‌ها، سال‌ها رئیس کتابخانه ملی بوده و چه کارنامه درخشانی داشته‌اند وهم شواهدی از چنین مدیرانی، در بعد از انقلاب می‌توانیم سراغ بگیریم. ازجمله زنده‌یاد سید محمود دعایی، مدیر موسسه روزنامه اطلاعات.  

دومین معضل کتابخانه ملی یا بهتر است بگوییم معضل بیشتر نهادهای فرهنگی - پژوهشی، استقرار «تبعیض موجه قانونی» غیراخلاقی و نابخردانه است که چون موریانه، خیلی نامحسوس، موجبات پوسیدگی بسیاری از توانمندی‌ها را در نهادهای «فرهنگی - پژوهشی» فراهم آورده است. منظورم از این «تبعیض موجه وقانونی»  اما غیر اخلاقی، رتبه‌بندی پژوهشگران و اعضای پژوهشی با معیارهای دانشگاهی «عضو هیئت علمی» و «عضو غیر هیئت علمی» است. به نظر من (و نیز تا آنجا که خودم شنیده‌ام از نظر بعضی از دانشمندان بسیار بزرگ عرصه تحقیق در ایران معاصر) این طبقه‌بندی، اشتباه‌ترین تصمیمی بود که در نهادهای فرهنگی - پژوهشی (از جمله کتابخانه ملی) اتخاذ شد.

مصدق برای وزیر فرهنگ خود چه شراط‌هایی گذاشت؟

سومین «کلان- مشکل » ، سپردن امور به کسانی است خارج از خانواده کتابخانه ملی که در زمینه اهداف و ساختار و حوزه‌های فعالیت کتابخانه ملی «غیر صاحب نظر و غیر متخصص» هستند. البته این «کلان- مشکل» را در بسیاری از سازمان‌های فرهنگی - پژوهشی هم می‌بینیم. عده‌ای ازمدیران نهادهای پژوهشی - فرهنگی متأسفانه بسیار تلقی عامیانه‌ای از مقوله فرهنگ دارند و فکر می‌کنند اگر فلان استاد دانشگاه معتبر را به مشاورت و معاونت خود منصوب کنند در امور، پیشرفتی حاصل می‌شود. این مدیران متوجه تفاوت اساسی «اشتغال در فرهنگ» با «تخصص در فرهنگ» نیستند؛ بنابراین در بیشتر مواقع، استادانی را در مصدر امور می‌گمارند که کمترین توانایی و تخصصی در مقوله پژوهش و فرهنگ ندارند. دکتر مهدی آذر (وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق) در خاطرات خود می‌گوید روزی که مرحوم دکتر مصدق مرا به همکاری در دولت خود دعوت کرد و قرار شد عهده‌دار وزارت فرهنگ شوم دو شرط برای تصدی این مقام برایم تعیین کرد: نخست، از اعضای حزب توده کسی را به منصب و مقامی در وزارت فرهنگ نگمارم، و دوم، از استادان دانشگاه هم به کسی مقام و منصبی در وزارت فرهنگ ندهم. به نظرم دکتر مصدق به خوبی متوجه این نکته بوده است که در مسائل فرهنگی باید از جناح‌بندی و سیاسی‌کاری برحذر بود و نیز در نظر او «حرفه فرهنگی» با «تفکر و دغدغه فرهنگی» بسیار متفاوت بوده است.  به نظر می‌رسد رئیس کنونی سازمان اسناد و کتابخانه ملی خوشبختانه متوجه این معضل شده و تاکنون برحذر از آن بوده است (و امیدوارم برحذر هم بمانند). وقتی شنیدم، دکتر مسعود جعفری و دکتر حسین معصومی همدانی و دکتر هومن یوسفدهی را به همکاری و همفکری خود دعوت کرده‌اند بسیار خوشحال شدم که کسانی به همکاری دعوت شده‌اند که نه‌تنها صاحب تفکر و دغدغهٔ فرهنگی هستند بلکه از زمره «صاحب نظران و متبحران» در حوزه فرهنگ هستند و در تدبیر  و اداره امور کتابخانه از «استادان عوام دانشگاه و دچارشدگان به فرهنگ» دعوت به همکاری نشده است.

درباره اشتباه بودن طبقه‌بندی پژوهشگران نهادهای پژوهشی به «اعضای هیئت علمی» و «اعضای غیر هیئت علمی» ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

من این را آفت نهادهای پژوهشی می‌دانم و توضیح می‌دهم . در نهادهای آموزشی تابع وزارت علوم (در دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها) نظام تقسیم وظایف بر دو رکن استوار است: اداری و مدیریتی، آموزش و تدریس. کسانی که در بخش اداری مشغول هستند نه توانایی و نه اجازه تدریس و ورود به عرصهٔ آموزش را دارند. گروهی هم که وظیفه آموزش و تدریس را به عهده دارند، با عنوان کلی «عضو هیئت علمی» شناخته می‌شوند و براساس مدرک تحصیلی و سابقه و امتیازهای دیگر به رتبه‌هایی چون مربی، استادیار، دانشیار و استاد ارتقاء پیدا می‌کنند. در دانشگاه و دانشکده  «نفس و ماهیت وظایف» اعضای هیئت علمی کاملا متفاوت با «وظیفه» کارمندان و کارشناسان است. اما اجرای پیکره رتبه‌بندی نظام دانشگاهی در نهادهای فرهنگی- پژوهشی چرا اشتباه است؟ دلیل آن بسیار روشن است. در نهادهای پژوهشی، نوع و ماهیت کار اعضای گروه‌های پژوهشی تقریبا همسان و شبیه به یکدیگر است. اگر تفاوتی هم در میزان توانایی و دانش اعضای گروه پژوهشی دیده می‌شود این تفاوت فقط به سبب «هیئت علمی» بودن و «غیر هیئت علمی» بودن نیست بلکه زمینه آن را باید در علاقه و دانش و تلاش‌های اعضای گروه پژوهشی سراغ گرفت. حتی در نهادهای پژوهشی، طرح‌های پژوهشی نیز که اعضای هیئت علمی عهده‌دار به سامان شدن و انجام دادن آن می‌شوند چه بسا از عهده بسیاری از پژوهشگران غیر «هیئت علمی» به‌راحتی برمی‌آید. اما نتیجه این اجرای رتبه‌بندی نظام دانشگاهی در نهادهای پژوهشی، به رواج نوعی احساس دائم «تبعیض» در ذهن و زبان اعضای هیئت علمی و پژوهشگران غیر هیئت علمی منجر شده است. اعضای هیئت علمی پژوهشی مدام مزایای «اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها» را در خاطر مرور می‌کنند و مدام در صدد احقاق حقوق از دست رفته خود هستند و پژوهشگران غیر عضو هیئت علمی هم مزایای «همکاران هیئت علمی» را هر روز در برابر چشم خود دارند. در واقع اجرای چنین مشی نادرست فرهنگی، موجب به هدر رفتن استعدادها و انگیزه‌های ثمربخش شده و دغدغه‌های فکری این چنین، جای تحقیقات اصیل و پیشرفت‌ها را گرفته است. از طرفی دیگر اگر نگاهی بیفکنیم به دستاوردهای تحقیقاتی و پژوهشی آن دسته از مؤسسات پژوهشی که فاقد چنین رتبه‌بندی دانشگاهی هستند، موفقیت چشمگیر چنین مؤسساتی خود گویای خیلی واقعیت‌هاست.

 همه مشکلات در حیطه اختیارات رئیس کتابخانه نیست

 به تازگی رئیس کتابخانه ملی تغییر یافته است و برخی از فعالان فرهنگی معتقدند روزنه‌ای برای بهبود در کتابخانه ایجاد خواهد شد. حوزه اختیارات و توانایی رؤسای کتابخانه ملی برای حل مشکلات کتابخانه ملی چیست و رئیس کتابخانه ملی فارغ از این کیست؟ چقدر می‌تواند در بهبود وضعیت اثرگذار باشد؟

من هم مانند آن فعالان فرهنگی، میدوارم نه تنها «روزنه‌ای» بلکه گذرگاه‌های وسیع امیدبخش در بهبود اوضاع کتابخانه گشوده شود. اما اینکه توانایی رؤسای کتابخانه ملی در حل مشکلات تا چه حد است؟ به نظرم نمی‌توان متوقع بود که همه گره‌ها به سرانگشت رؤسا گشوده شود. چرا که حل همه مشکلات، در حیطه اختیارات و توانایی رؤسا نیست. در پیشِ چشم و پیشِ پای رئیس کتابخانه ملی، غیر از کسری منابع مالی، و نیاز بیشتر به کاربلدان و صاحبان تخصص و کارمندان و اعضای هیئت علمی مشتاق عرصه کتاب و فرهنگ،ساختار گاه نابخرد اداری و موانع و محدودیت‌های قانونی دست و پاگیر که بسیار بعید می‌دانم رفع این نقایص تماما در اختیار رؤسا باشد، معضلات و مشکلات کتابخانه ملی در سه دسته خود را می‌نمایانند: نخست، مشکلات درون خانواده کتابخانه ملی یعنی توقع کارمندان و کارشناسان و اعضای هیئت علمی؛ دوم، انتظارات و توقعات خیل عظیمی از  «علاقه‌مندان به فرهنگ» و نیز «دچار شدگان به فرهنگ» ( یا همان مراجعان و اعضای کتابخانه، اعم از دانشجو و کارمند و )؛ سوم جلب رضایت «متبحران و متخصصان در فرهنگ» (دانشمندان و صاحب نظران). از میان نهادهای فرهنگی و پژوهشی در ایران (اعم از دانشگاهی و غیر دانشگاهی) فکر نمی‌کنم هیچ یک، مانند کتابخانه ملی با چنین معضلات و مشکلاتی، آن هم در سه جنبه و در چنین گستره‌ای وسیع (باتوجه به پیکره سازمان و انبوه اعضا و مراجعان) روبه‌رو باشند. از این جنبه‌ها، به‌نظرم، تصدی ریاست کتابخانه ملی، با آن بنای پرشکوه و معظمی که از دور، تداعی‌گر کشتی بحر پیما است، در واقع «ناخدایی کشتی کتاب» است در تلاطم دریای فرهنگ.

رئیس کنونی سازمان اسناد و کتابخانه ملی هم (دکتر غلامرضا امیر خانی) فکر نمی‌کنم نیازی به معرفی بیشتر از زبان من داشته باشد. به گمانم اولین رئیس کتابخانه ملی در بعد از انقلاب است که از خانواده کتابخانه ملی به این مقام منصوب شده است (البته مطمئن نیستم) و از آنجایی که قبلا هم، مقام و مسئولیت در کتابخانه ملی داشته‌اند قاعدتا نیز باید با چم وخم کتابخانه به‌خوبی آشنا باشند. همچنین در نزد اهل فرهنگ و طایفه کتابی که با کتابخانه ملی کم‌وبیش سر وکار داشته ایشان شخصیتی شناخته شده‌اند. اینکه پرسیده‌اید «چقدر در بهبود وضعیت» می‌توانند اثرگذار باشند، کاملا به صلاحدید و تشخیص ایشان منوط است که «هدف و ‌عزم» خود را چگونه معطوف حل معضلات و مشکلات و رفع توقع و برآوردن انتظارات آن سه دسته کنند. البته باید بگویم به هر دسته‌ای اولویت بدهند، یا بدون اولویت دادن، درصدد حل مشکلات و برآوردن توقعات هر سه دسته هم برآیند، از اعتراض‌ها و ناخرسندی‌ها مصون نخواهند بود. در ایران، همه مدیران، چه موفق و چه ناموفق، ناچار با چنین مسائلی روبه‌رو هستند.

 چه پیشنهادهای برای بستر سازی فرهنگی و کتابخوانی بهتر از طریق کتابخانه ملی دارید و نظرتان درباره سلسله «نشست های صد کتاب ماندگار قرن» در کتابخانه ملی چیست؟

در پاسخ این پرسش باید برگردم به موضوعی که در آغاز مصاحبه به تشریح آن پرداختم‌؛ یعنی توجه به نوع «مواجهه مردم با فرهنگ » و براین اساس، پیشنهادهای خودم را در باب «کتابخوانی بهتر از طریق کتابخانه ملی» بیان کنم. به‌نظرم، در کتابخانه ملی باید بستر بیشتر و زمینه مساعدتر به منظور بهره بردن از تجربیات و آراء دسته نخست و دوم (دانشمندان و صاحب نظران و نیز دغدغه‌مندانِ فرهنگ) در باب کتابخوانی و گسترش فرهنگ کتابخوانی، فراهم شود. این وظیفه در کتابخانه باید برعهده اندیشگاه گذاشته شود. همچنین اندیشگاه باید محلی مطمئن برای «اندیشه‌ورزی» و حضور متفکران و صاحب‌نظران نحله‌های فکری حتی متضاد و مخالف با هم باشد. بحث‌هایی این چنین در اندیشگاه، بی‌تردید تنور عشق به کتاب و مطالعه را گرم نگه خواهد داشت. در خصوص دسته سوم و چهارم (علاقه‌مندان به فرهنگ و دچارشدگان به فرهنگ) کتابخانه ملی باید وظیفه «آگاهی‌بخشی و راهنمایی و آموزش» را به عهده بگیرد.این وظیفه را به نظرم باید به اداره کل اطلاع‌رسانی سپرد. هر «آگاهی‌بخشی و راهنمایی و آموزش» هم نخست نیاز به «انگیزه» دارد و از جمله راه‌های ایجاد انگیزه (غیر از برخورداری از مواهب و امتیازها)، برانگیختن «حس کنجکاوی» است. اگر بتوان «کنجکاوی»‌ها را برای مطالعه برانگیخت، نتایجی رضایت‌بخش حاصل خواهد شد. من در کانال تلگرامی «صحبت دانای بی زبان» دقیقا این نکته‌ها را در نظر داشتم.

 نقشی که کتاب‌داران می‌توانند داشته باشند اما...

غیر از آنچه برشمردم نمی‌توان از نقش بسیار مؤثر «کتابداران» نه تنها در کتابخانه ملی، بلکه در هر کتابخانه‌ای به منظور بسترسازی فرهنگی در گسترش کتابخوانی غفلت ورزید. «آگاهی از کتاب»، «شیفتگی به مطالعه»، «حسن رفتار»، و «درک متعالی از مقوله فرهنگ» چهار ویژگی لازم هر کتابداری در هرکتابخانه‌ای است. من واقعا دقیق مطلع نیستم که  فارغ‌التحصیلان رشته کتابداری که در کتابخانه ملی و نیز در دیگر کتابخانه‌های ایران «کتابدار» هستند چقدر از این ویژگی‌ها برخوردارند. تجربه من در مواجهه با بسیاری از کتابداران در نهادهای پژوهشی و نهاد کتاب‌های کشور متأسفانه چندان خوشایند نبوده است. آنچه خودم صدها بار شاهد بوده‌ام رابطه میان «کتاب» و «کتابدارانِ فارغ‌التحصیل رشته کتابداری» رابطه‌ای عاری از «فرهنگ» و بدون بینش و آگاهی بوده است. من بارها عمیقا به این نکته فکر کرده‌ام که دستاورد فرهنگی رشتهٔ دانشگاهی «کتابداری» در ایران که حدود ۵٠ سال از تأسیس آن می‌گذرد در ارتقاء آگاهی و ایجاد شوق به مطالعه و «خدمت به کتاب» در چه مواضعی و چگونه خود را نمایانده است؟ اگر به هر رشته دانشگاهی علوم انسانی در ایران توجه کنیم شاید نام و آثار ده‌ها شخصیت نامبردار آن رشته‌ها در ذهن می‌گذرد اما چند شخصیت نامبردار تأثیر گذار رشته کتابداری در ذهن فرهیختگان و طایفه اهل کتاب ایران می‌توانیم سراغ بگیریم؟ حتی می‌بینیم شخصیت‌های بسیار تأثیرگذار در عالم کتابداری معاصر (مانند ایرج افشار، محمدتقی دانش‌پژوه، احمد منزوی و…) نیز فارغ التحصیل دیگر رشته‌های علوم انسانی‌اند. من در مقام پرسش، این مسائل را مطرح می‌کنم نه در مقام ارزیابی. در روزگار دانشجویی‌ام در دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران، دو کتابدار عاشق، همواره عشق به کتاب و مطالعه را به دانشجویان ارزانی می‌داشتند و با نهایت خوشرویی، گره‌گشای همگان بودند. هردوی آن کتابداران هم ، فارغ‌التحصیل رشته کتابداری نبودند اما «کتابدار» در ذهن من با نام آنان گره خورده است: زنده یادان کیوان دخت کیوانی و منوچهر رئیسی.

همچنین از دیگر مسائلی که به نظرم  در «کتابخوانی بهتر از طریق کتابخانه ملی» باید لحاظ شود، توجه به بعضی ملاحظات و مقررات ورود و خروج گذرگاه‌های کتابخانه ملی و مقررات امانت گرفتن کتاب و استفاده از تالار نشریات و منابع و… است. کسانی که دائم با کتابخانه ملی سروکار دارند متوجه منظور من می‌شوند. به‌نظرم باید در بعضی مقررات و شرایط تجدید نظرهایی شود. ذکر جزئیات آن البته خارج از حوصله این گفت و گوست.

اما  سلسله نشست‌های «صد کتاب ماندگار قرن» که بیست و چهارمین نشست آن به کتاب «فرهنگ بزرگ انگلیسی - فارسی» اثر حییم اختصاص داشت، به نظرم این اقدام اولیای کتابخانه ملی در این روزگار مظلومی و مهجوری کتاب، شایسته احترام و سپاس بسیار است و به نوعی اقدام در همان زمینه ارتقاء شعور اجتماعی و فرهنگی است. اما من ملاحظاتی هم درباره نحوهٔ برگزاری «صد کتاب ماندگار قرن» دارم که امیدوارم مورد توجه مدیران و اولیای امر در کتابخانه ملی واقع شود. اولین نکته، یا اولین پرسش من این است منظور کتابخانه ملی از  «صد کتاب»، صد کتاب در چه حوزه‌هایی است؟ چراکه تا کنون همه نشست‌ها درباره کتاب‌های حوزه علوم انسانی و اسلامی بوده است. آیا به حوزه‌های دیگر هم توجه خواهد شد؟ مثلا علوم پایه یا پزشکی و…. اما مهم‌ترین پرسش من این است که معیار «ماندگاری» کتاب‌ها بر چه اساس تعیین شده است؟ به‌نظرم، کتاب‌های بسیاری ممکن است مهم و معتبر و پرخواننده باشند اما لزوما «ماندگار در قرن» نیستند. من معیار «ماندگاری» را در سه جنبه می‌دانم : مرجعیت متقن، جریان آفرینی، و تأثیرگذاری دیرپا. کتابی اگر حائز یکی از این ویژگی‌ها باشد به نظرم ماندگار در قرن خواهد بود. براساس این معیار، از میان بیست وچهار کتابی که در «صد کتاب ماندگار» مطرح شدند به نظر من (و شاید هم اشتباه می‌کنم ) دایره‌المعارف فارسی مصاحب، کتاب مستطاب آشپزی، فرهنگ بزرگ انگلیسی - فارسی حییم  «کتاب های ماندگار در قرن» هستند. اگر بخواهم چند عنوان دیگر نیز بر اساس آن معیار مثال بزنم می‌توانم این کتاب‌ها را نام ببرم : سیرحکمت در اروپا (اثر فروغی) ‌؛ بوف کور (اثر صادق هدایت)؛ تاریخ ایران باستان (اثر پیرنیا)؛ تاریخ مشروطه (اثر کسروی)؛ از صبا تا نیما (اثر یحیی آرین‌پور)؛ سبک شناسی (اثر بهار)؛ کویر (اثر دکتر شریعتی)؛ فهرست مقالات فارسی (اثر ایرج افشار) و…

من همچنین  فهرستی از  ٣۵  عنوان از این دسته کتاب‌ها ر که به نظرم حائز صفت ماندگاری در قرن هستند خدمت رئیس کتابخانه ملی تقدیم کرده‌ام  و نمی‌دانم آیا مورد توجه قرار گرفته است یا خیر.

جناب آقای طاهری، شما چندین سال در کتابخانه ملی فعالیت کردید، درباره این دوره کاری و تجربه‌ای که از فعالیت در این مجموعه داشتید، می‌گویید؟

پیش از پاسخ دادن به این پرسش، لازم می‌دانم از خبرگزاری ایسنا تشکر کنم که چنین فرصتی در اختیارم گذاشت تا درباره بخشی از گذشته‌ام که در کتابخانه ملی گذشته است سخن بگویم. اتفاقا چند شب پیش که با استاد گرانقدر جناب هومن پناهنده در موضوع آینده کتابخانه ملی گفت‌وگو می کردم از من خواستند که در یادداشتی، اگر ممکن است، به بعضی مسائل و جایگاه و اهمیت کتابخانه ملی براساس تجربیاتم بپردازم. دیدم پیشنهادی بسیار بجا و سنجیده و از سر دلسوزی است. اکنون خوشحالم آنچه می‌خواستم بنویسم با شما و مخاطبان شما در میان می‌گذارم.

 من از اول دی ماه ١٣٩۶ تا پایان اسفند ١۴٠٠ براساس قرارداد همکاری مشاور، با کتابخانه ملی پاره وقت همکاری می‌کردم (دو روز در هفته). اتفاقا زمینه این همکاری یا بهتر است بگویم جلب نظر مساعد رئیس وقت کتابخانه ملی را نیز در برقراری این همکاری، جناب آقای دکتر امیرخانی (رئیس حالِ سازمان و معاون وقت کتابخانه ملی) فراهم آورند و خود ایشان هم با جدیت موضوع را پیگیری کردند و به نتیجه رساندند. ماجرای آمدنم به کتابخانه هم به حدود ده سال پیش بازمی‌گردد. در دوران ریاست جناب آقای رضاصالحی امیری، قرار بود دانشنامه‌ای باعنوان «دانشنامه فرهنگ» تدوین شود. من هم به پیشنهاد استاد بهاء‌الدین خرمشاهی و استاد کامران فانی عضو شورای علمی این دانشنامه شدم و قرار بود مدیریت گروه‌های تاریخ معاصر و ویراستاری را عهده‌دار شوم. در نخستین جلسه شورای علمی آن دانشنامه بود که نخستین‌بار دکتر امیر خانی را دیدم. فکر کنم سه سالی زمان برد تا به کار دعوت شدم. در نه ماه نخست همکاری، یک روز نیز (علاوه بر آن دو روز در تهران) در سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز قزوین حضور داشتم وخیلی مشتاق بودم بتوانم کاری انجام بدهم. متأسفانه غیر از برگزاری سه نشست در بزرگداشت دکتر داریوش شایگان و علی اصغر حکمت و دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی، عملا کاری انجام نشد. در شهرستان‌ها معضلات چند برابر تهران است.  اما در تهران، و درطی این چهار سال، من عضو کمیته خرید منابع غیر خطی بودم. همچنین حدود ۵٠ جلسه کارگاه دانش‌افزایی و مهارت‌ورزی در زمینه و موضوع «آیین نگارش زبان فارسی و پاکیزه‌نویسی نامه‌های اداری»، «روش تحقیق و مقاله‌نویسی» و «دانشنامه‌نگاری و مرجع‌شناسی معاصر» برگزار کردم (یعنی خودم این مباحث را تدریس کردم). همچنین به پیشنهاد من چندین نشست در موضوع مسائل فرهنگی و تاریخ معاصر ونقد کتاب، اداره کل اطلاع‌رسانی برگزار کرد که خودم از سخنرانان آن بودم. همچنین با آمدن کرونا، کانال تلگرامی تخصصی معرفی کتاب با عنوان «صحبت دانای بی‌زبان» را به راه انداختم که تمام امور کانال را خودم به تنهایی عهده‌دار بودم. این کانال، شصت و دو هفته پیوسته وبدون وقفه، فعال بود وبا شیوه‌ای بسیار دقیق و نظام‌مند کتاب و نویسنده به مخاطبان خود معرفی می‌کرد. انتشار یک مجله غیر کاغذی هم باعنوان «روزنامچه کتب‌خانه فخیمه ملی» در دست اقدام داشتم که اختصاصا در موضوع تاریخ کتابخانه‌های ایران بود که با خاتمه همکاری من ناتمام ماند. حتی مطالب شماره اول را هم تهیه کرده بودم. اینها کارهای چشمگیرم بود. درکنارش البته ویرایش یا نوشتن بعضی متن‌ها و مشاوره و پاسخ به بعضی پرسش مراجعه‌کنندگان را هم باید افزود.

انتهای پیام 

  • دوشنبه/ ۲۴ دی ۱۴۰۳ / ۰۷:۴۵
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1403102417297
  • خبرنگار : 71573