شهرستان بابل در ابتدای شکلگیری انقلاب اسلامی، در مراسم عزاداری و دسته روی هیئتهای عزادار، نیروهای مؤمن و انقلابی با پخش اطلاعیههای امام خمینی (ره) بین مردم، و روشنگریِ وضعیت ضد دینیِ حاکم در دوران پهلوی، آنان را به قیام علیه این نظام، تشویق و تهییج میکردند.
بابل از شهرهای پیشتاز کشور در دوران انقلاب بود. در این گزارش یکی از رویدادهای مهم و تاثیرگذار در دوران شکوهمند انقلاب اسلامی ایران در این شهرستان را که توسط حاج علی اکبر شهیری طبرستانی از مبارزان دوران انقلاب و فرماندار اسبق شهرستان بابل پس از انقلاب بیان شده است، مرور میکنیم؛
به گفتۀ حاج علی اکبر شهیری طبرستانی از چهرههای انقلابی و مبارزِ پیش از انقلاب؛ بابل نخستین شهر انقلابی در شمال ایران دانست و گفت: در روز ۲۲ دی ۱۳۵۶، یعنی سه روز پس از حادثۀ خونین ۱۹ دی ۱۳۵۶ قم، در اعتراض به درجِ مقالۀ توهین آمیز رژیم منحوس پهلوی علیه امام خمینی(ره) در روزنامۀ اطلاعات، اعتراض خیابانیِ خود را در شهر بابل، نشان داد.
وی افزود: پس از چاپ این مقالۀ توهین آمیز در روز ۱۷ دی ماه سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات، و اعتراض مراجع تقلید، روحانیان، طلاب و مردم قم در روز ۱۹ دی، که منجر به شهادت جمعی از مردم و طلاب شد، علی اصغر ناصری از طلابِ بابلی مقیم قم و برادرِ حجت الاسلام ناصری نمایندۀ دورههای پیشین مردم بابل در مجلس شورای اسلامی نیز، در اثر حملات ماموران در قم به شهادت رسید، و مراسم ختم این شهید بزرگوار در مسجد دیوکلا امیرکلای بابل برگزار شد.
شهیری در بیان خاطرات خود گفت: ابتدا قرار بود در این مراسم با خاموش کردن برق مسجد، شعارهای ضد رژیم داده شود، که به خاطر آماده نبودن زمینه و عدم تاثیرگذاری آن در داخل مسجد که منجر به دستگیری شرکت کنندگان در مراسم میشد، تصمیم به اجرای آن در خیابانهای بابل گرفتیم.
وی افزود: در پی برگزاری این مجلس ختم، در نشستی که با حضور چند تن از مبارزان از جمله عباس روشنی، مرحوم محمد مجدآرا، سید عبدالله ابراهیمیان و بنده در منزل ما در محلۀ چاله زمین برگزار شد، تصمیم گرفتیم تا جمعی از دانشجویان دانشسرای تربیت دبیر فنی (دانشگاه صنعتی نوشیروانی فعلی) و مرکز تربیت معلم بابل در روز ۲۲ دی ماه ۱۳۵۶، یعنی سه روز پس از حادثۀ خونین اعتراضی در شهر قم، ضمن پوشاندن صورتشان با جورابهای زنانه و پاکتهای بزرگ، در شهر بابل حرکت کنند تا علاوه بر اعتراض به رژیم، جوّ اختناق و سنگینِ حاکمِ بر بازار را بشکنند، و مردم را برای سایرِ حرکتهای اعتراضی، علیه جنایتهای رژیم پهلوی مهیا کنند.
وی خاطرنشان کرد: این حرکت اعتراضی، خوشبختانه با موفقیت انجام شد، و دانشجویان که از دانشجویان دانشسرای تربیت دبیر فنی بابل بودند، نقش مؤثری در این تظاهرات داشتند. این افراد در حالی که صورتهای خودشان را با جوراب و پاکت پوشانده بودند به حالتِ دویدن از مقابل اداره پست و تلگراف و تلفن از فلکه سبزه میدان به سمت بازار و محلۀ چهارشنبه پیش حرکت کردند، و شعارهای ضد رژیم میدادند، بدون آنکه کسی دستگیر شود در مقابل دبیرستان معتمدی در محلۀ چهارشنبه پیش، متفرق شدند. این رخداد، نخستین حرکت اعتراضی عمومی علیه حکومت مزدور پهلوی در شمال ایران بود که سه روز پس از قیام خونین ۱۹ دی در قم در شهر بابل انجام شد.
این مبارز انقلابی اظهار کرد: دومین حرکت اعتراضی انقلابیون که در بابل رخ داد؛ مربوط به تظاهراتی بود که در روز هفتم فروردین ماه ۱۳۵۷ در چهار راه شهدا این شهر رخ داد. البته صبح همان روز نیز از آن بخشی از سینما پاسارگاد (ارشاد) بابل به آتش کشیده شد.
دربارۀ برگزاری این تظاهرات، روزنامۀ اطلاعات در روز چهارشنبه ۹ فروردین ۲۵۳۷ شاهنشاهی (۱۳۵۷ ش) با تیتر درشت در صفحۀ اول نوشت: نقابداران در بابل دست به آشوب زدند. درمتن این خبر آمده است:
در بابل نقابداران به حزب رستاخیز حمله کردند؛ در ساعت ۲۲ روز هفتم فروردین ۲۵۳۷ شاهنشاهی (۱۳۵۷) حدود پنجاه نفر که صورتهای خود را با نقاب (پاکت بزرگ) پوشانده بودند، در شهر به حرکت در آمدند، و در خیابان فرح (شهید نواب صفوی فعلی) بابل ضمن پخش اعلامیۀ مضره، چند جام از شیشههای شعب بانکهای بازرگانی (تجارت فعلی) درمحلۀ (بیسرتکیه)، و صادرات در چهارراه (شهدا) ابتدای خیابان یوسف پور، شیشۀ سر درِ ساختمان حزب رستاخیز ملت ایران (پاساژ قهارقلی خان فعلی) را شکستند.
به گزارش ساواک در این تظاهرات ۳۰ تا ۴۰ نفر از افراد آشوبگر در حالی که پاکت کاغذی به صورت داشتهاند در چهار راه شهدا خیابان فرح شرقی با سنگ و مهرۀ آهنی که به طناب نایلونی متصل بوده، تعداد ۳ جام شیشۀ بانک بازرگانی و ۳ جام شیشۀ بانک تهران و بانک صادرات و ۶ جام شیشۀ کوچک و تابلوی نئون حزب رستاخیز را شکستهاند. بلافاصله مامورین در محل حاضر، ۶ نفر را دستگیر و بقیه متواری شدند. از مهاجمین تعدادی اعلامیه و عکسهای خمینی و تمثال اعلیحضرتین با کارتر به دست آمد.
گردآوری مطلب از صمد صالح طبری
انتهای پیام