روزگاری که سرماخوردگی آدم می‌کُشت!

چند سالی است رسم شده مردمِ ترسیده از ریسمان سیاه و سفیدِ بیماری‌های فصلی-تنفسی، با رسیدن پاییز و تغییر آب و هوا، پیشاپیش به استقبال فصل سرما و بیماری‌هایش می‌روند و مثلاً با زدن واکسن آنفلوانزا بدنشان را تا آخر سال بیمه می‌کنند.

به گزارش ایسنا، به نقل از همشهری آنلاین: چند سالی است رسم شده مردمِ ترسیده از ریسمان سیاه و سفیدِ بیماری‌های فصلی-تنفسی، با رسیدن پاییز و تغییر آب و هوا، پیشاپیش به استقبال فصل سرما و بیماری‌هایش می‌روند و مثلاً با زدن واکسن آنفلوانزا بدنشان را تا آخر سال بیمه می‌کنند.

قدیم‌ترها البته نه این همه واکسن و نه بیماری‌های تنفسی-عفونی ریز و درشت وجود داشت. برای پاییز و زمستان در مجموع یک سرماخوردگی داشتیم و یک زکام! بقیه بیماری‌های فصل‌های پاییز و زمستان هرچه بود و نبود به پای یکی از این‌ها نوشته و با روش و دواهای مربوط به همین دو مورد درمان می‌شد. دوا و درمان و آمپول زدن هم البته مثل امروز نه‌تنها ساده نبود بلکه خیلی قدیم‌ترها، خودش چند برابر یک بیماری سختی و بدبختی داشت!

جریمه واکسن نزدن
«همشهری آنلاین» در یک روایت تاریخی اوضاع و احوال واکسن و آمپول زدن در ایران را به تصویر کشیده و در این باره نوشته است: فتحعلی‌شاهِ ایران بر باد ده، در زمان حکومتش به امر تلقیح چندان اهمیتی نداد تا اینکه در عصر قاجار نوبت به صدارت شادروان میرزا تقی‌خان امیرکبیر رسید و او دستور داد تا در منابر و معابر، جار بزنند و اجباری شدن تلقیح واکسن را به گوش عامه مردم برسانند و مثلاً اگر شهروند واکسن نزده‌ای بر اثر ابتلا به آبله از دنیا رفت، بازماندگان جریمه شده و برای تدفین جنازه باید پنج تومان به صندوق دولت می‌پرداختند تا مجوز دفن صادر شود. 
درباره مقاومت از روی جهل برخی از مردم در برابر دوا و درمان‌های علمی آن زمان خیلی خوانده و شنیده‌اید. به جز جهل البته پای مسائل اقتصادی و تخته شدن دکان کسانی که با دعانویسی و جادو و جنبل مردم را به جای درمان سرکیسه می‌کردند هم وسط بود. به هرحال دستور امیرکبیر، برای جلوگیری از مرگ و میر نوزادان و ازدیاد جمعیت ایران به کار بسته شد و «حفظ الصحه» و سلامت مردم در دستور کار دولت و حکومت قرار گرفت. افسوس که دولت امیر مستعجل بود و با شهادت او تمام رشته‌هایش پنبه شد. هرچند اولین بیمارستان تهران توسط ناصرالدین شاه بنا نهاده شد اما واکسیناسیون تا سال‌های سال به دست فراموشی سپرده شد. ناصرالدین شاه که در یکی از سفرهایش به کشورهای غربی، بیمارستان‌های غربیان را دیده بود، پس از بازگشت به تهران تصمیم گرفت بیمارستانی در تهران دایر کند. او ناظم‌الاطباء، پزشک مخصوص خود را مأمور تأسیس اولین بیمارستان تهران کرد. ناظم‌الاطباء در سال۱۲۹۰ هجری قمری، اولین بیمارستان تهران و ایران را در میدان حسن‌آباد و در محله‌ هشت گنبد، تأسیس کرد که به مریضخانه دولتی معروف شد. اما گمان نکنید مشکل دوا و درمان مردم بلافاصله با این بیمارستان حل شد.

قرص‌های بیمار خفه‌کن!
سال‌های سال پس از ناصرالدین شاه اما اوضاع همه جوره تغییر کرد. هم آمپول و واکسن زیاد شد و هم استقبال مردم از این روش درمانی. انستیتو پاستور ایران که بنایش سال ۱۲۹۹ خورشیدی توسط عبدالحسین میرزا فرمانفرما وقف شد، یکی از وظایفش مبارزه با بیماری‌های عفونی واگیردار  از طریق واکسیناسیون و تهیه داروی مناسب بود.
پس از هجوم متفقین به ایران و شیوع بیماری‌های مسری همچون حصبه، وبا، سل، تیفوس و... مسئله تلقیح واکسن جدی‌تر شد و با ورود داروی حیات‌بخش پنی‌سیلین، بسیاری از بیماری‌های عفونی از ایران رخت بربست. داروی پنی‌سیلین پس از پایان جنگ جهانی دوم در تمام جهان رواج یافت و میلیون‌ها انسان را از خطر مرگ رهایی بخشید. اما تزریقش کار هرکسی نبود و باید به بیمارستان‌های مجهز برای تزریق مراجعه می‌شد. آن هم در ایران که کلاً  زدنِ سوزن و آمپول برای خودش داستان داشت.
با آغاز فصل سرما، انواع بیماری‌هایی مثل زکام، سرماخوردگی، تب، سرفه، عطسه و...همه‌گیر می‌شد و راه درمان، به استفاده از «دوا و درمان خانگی» و استفاده از انواع آش‌ها و حداکثر قرص‌ها و داروهای تَب‌بُرمثل «حَبِ دکتر راس»، «کاشه کالمین» و «چهار گَرد» محدود می‌شد و اگر افاقه می‌کرد که فبهالمراد و اگر نمی‌کرد مردم باید تا ماه‌ها با انواع دردِ سینه‌پهلو و دردهای دیگر می‌ساختند. تازه و مثلاً یک فقره قرص کاشه کالمین یا کاشی کالمین که تا سال‌های دهه۵۰ هنوز استفاده می‌شد کافی بود تا دیدنش شما را بترساند چون اندازه آن واقعاً وحشتناک بود و بیمار برای قورت دادنش دردسر زیادی را متحمل می‌شد. پنی‌سیلین هم آن زمان فقط از طریق انستیتو پاستور در قبال نسخه معتبر، آن هم به‌شکل «محلول» فروخته می‌شد و نزدیکان بیمار با «فلاسک استوانه‌ای» پر از یخ در حالی که نسخه را قبلاً تحویل داده بودند منتظر می‌ایستادند تا دارو را تحویل بگیرند. وقتی نوبتشان می‌شد کپسول شیشه‌ای محلول پنی‌سیلین را توی یخ گذاشته و باید به یکی از دو مرکز بیمارستان «هزار تختخوابی» در حوالی آب کرج و یا بیمارستان رازی در خیابان شاپور (وحدت اسلامی) برای تزریق دارو مراجعه می‌کردند!
 
سوزن‌های چندبار مصرف

علت‌العلل مراجعه به این دو مرکز ترس «سوزن زن»ها و یا همان تزریقات‌چی‌های امروزی از واکنش دارو و حساسیت نشان دادن بدن بیماران بود. وسایل تزریق آن زمان هم عبارت بود از یک عدد سرنگ شیشه‌ای، یک سرسوزن معمولاً کُند، یک جعبه فلزی از جنس روی به‌اندازه حجم سرنگ و یکی دو عدد انبرک برای برداشتن سرنگ از داخل آبجوش.
سرنگ باید برای مدت ۱۵دقیقه در آب جوشانده می‌شد تا تمام میکروب‌های آن کشته شود. چون بیشتر تزریق‌ها عضلانی بودند، سوزن‌های کُند چنان بلایی به سر بیمار می‌آوردند که خدا می‌داند. تزریق سرنگی که بارها مورد استفاده قرار گرفته بود، با عضو بیمار، به قول قدیمی‌ها کار میخ را می‌کرد! در روزهای سرد سال کار و بار دواخانه‌ها هم سکه بود، چون مثل درمانگاه‌ها و تزریقاتی‌های امروزی مملو از آدم‌های سرماخورده و زکام‌گرفته بود. بیشتر فروشندگان دارو برای خودشان «یک پا دکتر» بودند و انواع داروها را در داخل پاکتِ سفید کاغذی تمیزی ریخته و همراه با دستور کاربرد آن به دست مشتری می‌دادند!

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲۷ آذر ۱۴۰۳ / ۰۹:۳۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403092719470
  • خبرنگار :