چگونه جهان یک نظم چندقطبی جدید را بازسازی می‌کند؟

کارشناس مسائل بین‌الملل معتقد است: عصر برتری آمریکا در حال پایان است و با آن، ظلم بدون مهار رژیم صهیونیستی نیز به پایان نزدیک می‌شود.

به گزارش ایسنا،  «محمد علی صنوبری» مدیر مرکز مطالعات استراتژیک نگاه نو در یادداداشتی با عنوان «پایان هژمونی آمریکا: چگونه جهان یک نظم چندقطبی جدید را بازسازی می‌کند؟» نوشت: امروز، جهان در یک نقطه‌ی عطف تاریخی قرار داد، لحظه‌ای خطرناک اما تحول‌آفرین، که با فروپاشی ساختارهای سنتی قدرت و ظهور یک نظم جهانی چندقطبی مشخص شده است. این تحول صرفاً یک بازسازی ژئوپلیتیک نیست؛ بلکه به معنای قطع سلطه ده‌ها ساله غرب، به ویژه ایالات متحده و متحدان کلیدی آن، و فرصتی برای ملت‌های تاریخی مظلوم است تا با قدرت‌های در حال ظهور در سیاست جهانی هم‌راستا شوند. طوفان الاقصی، که توسط فلسطینی‌های شجاع هدایت شد، اقدامات نظامی روسیه و ظهور قدرت‌هایی مانند چین، روسیه و ایران همگی به آغاز عصری اشاره دارند که در آن منافع رژیم صهیونیستی و هم‌پیمانان غربی‌اش دیگر سیاست‌های جهانی را تعیین نخواهند کرد.

ظهور نظم جهانی چندقطبی

مفهوم جهانی تک‌قطبی، که در آن یک ابرقدرت بی‌رقیب کنترل اقتصادی، نظامی و سیاسی را در اختیار دارد، به سرعت به چالش کشیده شده است. روسیه، چین و ایران سال‌هاست که به طور خاموش یک ائتلاف را پرورش می‌دهند که هدفش جایگزینی ایالات متحده از نقش سلطه‌گر جهانی است. این ائتلاف با چشم‌انداز مشترکی از جهانی عاری از ظلم امپریالیستی تغذیه می‌شود، جهانی که در آن حاکمیت و تعیین سرنوشت جایگزین سیاست‌های خارجی استثماری، مداخلات نظامی و شیوه‌های استعماری می‌شود.

ائتلاف ایران، روسیه و چین

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، آشکارا این دیدگاه را مطرح کرده است و اعلام کرده که عصر هژمونی آمریکا در حال فروپاشی است. پس از انتخاب دونالد ترامپ، پوتین به او تبریک گفت و به تحولات بنیادی که چشم‌انداز جهانی را تغییر می‌دهد اشاره کرد. او به نظم جهانی جدیدی اشاره کرد که به شدت متفاوت از نظم مبتنی بر استعمار و مداخله‌گری است، که این دیدگاه توسط چین و ایران که مدت‌ها تحت سلطه اقتصادی و سیاسی غرب قرار داشته‌اند، نیز بازتاب یافته است.

افول ایالات متحده و پیامدهای آن

ایالات متحده، که مدت‌ها به تعیین معیارهای جهانی و انجام مداخلات نظامی با کمترین مخالفت عادت داشته، اکنون با فشارهای داخلی و خارجی بی‌سابقه‌ای روبروست. در داخل، آمریکا با چالش‌های اقتصادی عمیقی همچون تورم، بیکاری و ناپایداری سیاسی در حال افزایش روبروست. مردم آمریکا از درگیری‌های خارجی بی‌پایانی که منابع را تحلیل می‌برد و برای شهروندان عادی سود ملموسی ندارد، خسته شده‌اند. این احساس با ظهور ترامپ به اوج خود رسید و نمادی از گرایش به انزواطلبی و رد مداخلات پرهزینه خارجی شد.

میلیاردها دلاری که به اوکراین و رژیم صهیونیستی اختصاص یافته، نشان می‌دهد که مالیات‌دهندگان آمریکایی از درگیری‌هایی که برای امنیت ملی آمریکا هدف کمی یا بی‌هدفی دارند، متضرر می‌شوند. عملیات روسیه در اوکراین و طوفان الاقصی در غزه ضعف‌های ذاتی در اتحادهای آمریکا را برملا کرده است. به جای ارائه مزیت راهبردی، این مداخلات منابع آمریکا را تحلیل برده و نفوذ جهانی آن را کاهش داده است. حمایت مداوم دولت بایدن از این متحدان، که اغلب به عنوان استثمارگر دیده می‌شوند، نتوانسته دستاوردهای قابل‌توجهی به بار آورد و ناپایداری مدل امپریالیستی آمریکا را برجسته کرده است.

کمک نظامی آمریکا به اوکراین

نقش ۷ اکتبر و بازسازی نظم جهانی

۷ اکتبر، که با عملیات طوفان الاقصی مشخص شد، لحظه‌ای نمادین در تغییر دینامیک قدرت خاورمیانه بود. این ایستادگی جسورانه در برابر رژیم صهیونیستی در سطح جهانی بازتاب یافت و آسیب‌پذیری‌های این رژیم آپارتایدی که توسط قدرت‌های غربی پشتیبانی می‌شود را بیشتر به نمایش گذاشت. این عملیات نه تنها بر پایداری مردم فلسطین تأکید داشت، بلکه یک روند گسترده‌تر را نشان داد: افزایش امتناع ملت‌های تحت ستم از تحمل ماجراجویی‌های امپریالیستی یک ابرقدرت رو به افول.

جسارت عملیات ۷ اکتبر پیامی واضح به جهان، به ویژه به قدرت‌های در حال ظهور مانند روسیه، چین و ایران فرستاد که زمان رویارویی با بی‌عدالتی‌های طولانی‌مدت تحمیل‌شده توسط رژیم صهیونیستی و متحدان غربی‌اش فرا رسیده است. این اقدام نمادی از فراخوان برای همبستگی جهانی علیه هر دولتی است که حقوق بشر و تعیین سرنوشت را به نفع استثمار و اشغال نادیده می‌گیرد.

عملیات طوفان الاقصی

اهمیت راهبردی روسیه، چین و ایران

در این نظم در حال ظهور، روسیه، چین و ایران به عنوان نیروهای اصلی که در برابر امپریالیسم غربی می‌ایستند ظاهر شده‌اند. برخلاف تاریخ استعماری قدرت‌های اروپایی و ایالات متحده، این کشورها از یک جهان متوازن و چندقطبی حمایت می‌کنند. هر یک از آنها با تحریم‌های غربی، فشارهای اقتصادی و تهدیدات نظامی روبرو شده‌اند. در پاسخ، آنها ائتلاف‌هایی را ساخته‌اند که بر احترام متقابل به حاکمیت و هدف مشترک مقاومت در برابر هژمونی غرب استوار است.

قاطعیت روسیه در اوکراین، رشد سریع اقتصادی و تکنولوژیکی چین و نفوذ منطقه‌ای ایران آمادگی آنها را برای پذیرش مسئولیت‌ها در یک نظم جهانی جدید نشان می‌دهد. هر یک از این کشورها انگیزه خود را از تاریخ ایستادگی در برابر سلطه غرب می‌گیرند. روسیه با منابع نظامی و ثروت طبیعی خود نقش رهبری را در چشم‌انداز سیاسی در حال تحول اروپا بر عهده گرفته است، و به ویژه با گرایش انزواطلبانه ترامپ، اروپا اکنون باید با چالش‌های ژئوپلیتیکی خود بدون حمایت آمریکا مواجه شود. ابتکار «کمربند و جاده» چین و قدرت نظامی در حال گسترش آن نشان‌دهنده قصد این کشور برای رهبری در تجارت و امنیت جهانی است. ایران، از سوی دیگر، به عنوان نیرویی مقاوم در خاورمیانه مطرح است و به جنبش‌های منطقه‌ای که در برابر تجاوز صهیونیستی و غربی مقاومت می‌کنند، حمایت ارائه می‌دهد.

دیدار روسای جمهور ایران و روسیه

پیامدها برای اروپا و بحران جهانی در حال وقوع

اروپا اکنون خود را در موقعیتی حساس می‌بیند. با کاهش قدرت آمریکا، کشورهای اروپایی باید این چالش‌ها را به تنهایی مدیریت کنند، به ویژه که آنها با نفوذ فزاینده روسیه دست و پنجه نرم می‌کنند. برای دهه‌ها، اروپا بر حمایت نظامی و اقتصادی آمریکا تکیه کرده است؛ اما اکنون که ایالات متحده به مرزهای خود بازمی‌گردد، کشورهای اروپایی باید با واقعیت یک روسیه قوی‌تر در نزدیکی خود روبرو شوند.

این وضعیت با تنش‌های اقتصادی و اجتماعی در حال افزایش اروپا پیچیده‌تر می‌شود. تورم، بیکاری و نارضایتی عمومی از تلاش‌های پرهزینه نظامی ناتو، جوامع اروپایی را تحت فشار قرار داده است. بدون حمایت آمریکا، توانایی اروپا برای حفظ استراتژی‌های خود در برابر قدرت روسیه به طور فزاینده‌ای غیرقابل اطمینان می‌شود.

آیا جنگ جهانی سوم قریب‌الوقوع است؟

با این تغییرات بزرگ در قدرت و تجدید پیمان‌ها، احتمال وقوع جنگ جهانی سوم به طرز نگران‌کننده‌ای افزایش می‌یابد. در حالی که یک درگیری تمام‌عیار بین کشورهای دارای سلاح هسته‌ای مطلوب نیست، تنش‌های رو به رشد بین قدرت‌های جهانی این امکان را به یک احتمال نگران‌کننده تبدیل کرده است. در چنین درگیری، اصلی‌ترین بهره‌برداران بدون شک تولیدکنندگان اسلحه و نخبگان اقتصادی خواهند بود که از جنگ سود می‌برند. در همین حال، ملت‌های تحت ستم و محروم، مانند همیشه، بار اصلی ویرانی را به دوش خواهند کشید.

این لحظه در تاریخ نه تنها درباره بازتوزیع قدرت جهانی است، بلکه درباره رویارویی با سیستم‌هایی است که بر پایه نابرابری و ظلم رشد کرده‌اند. رژیم صهیونیستی، که توسط غرب به عنوان نماد قدرت استعماری مورد حمایت قرار می‌گیرد، نمایانگر ماهیت ویرانگر اتحادهایی است که بر اساس خونریزی ساخته شده‌اند. این بیداری جهانی با هدف نابودی ساختارهای امپریالیستی و ایجاد نظمی مبتنی بر احترام واقعی به حقوق بشر و حاکمیت ملی به جلو حرکت می‌کند.

تشخیص دادن زیان‌های احتمالی که ایالات متحده در این سناریو متحمل می‌شود، ترامپ قصد خود را برای خارج کردن نیروهای آمریکایی از سوریه، توقف تأمین مالی اوکراین و حتی تشویق فرزندش برای تمسخر علنی رئیس‌جمهور اوکراین، به عنوان اسطوره‌ای دروغین که غرب و دولت بایدن او را بزرگ کرده‌اند، اعلام کرده است.

با بازگشت ایالات متحده به مرزهای خود، فضایی برای یک نظم جهانی جدید به رهبری روسیه، چین و ایران ایجاد می‌شود. این کشورها، هر یک آسیب‌دیده از سختی‌هایی که غرب به آنها تحمیل کرده است، جهانی را تصور می‌کنند که در آن قدرت غیرمتمرکز است و هیچ کشوری حق ندارد اراده خود را بر دیگری تحمیل کند. این دیدگاه به طور مستقیم در تضاد با آرمان‌های صهیونیستی و غربی مبتنی بر برتری بی‌مهار، خشونت و استثمار قرار دارد.

جنایات رژیم صهیونیستی در غزه

ظهور یک نظم جهانی چندقطبی امیدی برای ملت‌های تحت ستم در سراسر جهان فراهم می‌کند. این یک فرصت برای عدالت است، برای از بین بردن ساختارهایی که مدت‌هاست ظلم غرب و صهیونیست را پایدار نگه داشته‌اند. روشن است: عصر برتری آمریکا در حال پایان است و با آن، ظلم بدون مهار رژیم صهیونیستی نیز به پایان نزدیک می‌شود. ملت‌های ستمدیده جهان می‌توانند به آینده با امیدی تازه نگاه کنند که صداهایشان، که مدت‌ها خاموش بوده‌اند، سرانجام در این چشم‌انداز جهانی عادلانه و متوازن شنیده خواهد شد.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲۲ آبان ۱۴۰۳ / ۰۸:۲۶
  • دسته‌بندی: سیاست خارجی
  • کد خبر: 1403082216013
  • خبرنگار :