به گزارش ایسنا، استقلال پیشکسوتان زیادی دارد؛ اما امیرحسین صادقی با ۹ فصل تجربه حضور در جمع آبیپوشان، ۲ حضور در جام جهانی کلی حاشیه و خاطره از دوران فوتبالش دارد. او در گفتوگویی مفصل با ایسنا به افشای مسائل مهمی میپردازد اگر چه برخی رازها را قصد ندارد اعلام کند و به گفته خودش میخواهد آن را به گور ببرد.
در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
* آقای صادقی ابتدا درباره دوره شروع فوتبالتان و اینکه چطور شد وارد این عرصه شدید، توضیحی بفرمایید.
بنده امیرحسین صادقی متولد ۱۵ آذر ۱۳۶۰، عضوی از خانواده ۷ نفره. یک خواهر و برادر بزرگتر از خودم دارم و یک برادر و خواهر کوچکتر از خودم. پدرم شغل شریف کفاشی را دارند و یکی از قهرمانان کشور در رشته شنا هستند. در همین ۱۵ یا ۲۰ سال گذشته ۳۰ یا ۴۰ عنوان قهرمانی دارد. مقامهایش خیلی از من بیشتر است. در گوگل جستجو کنید کوروش صادقی، مقامهایش میآید. دیگر عکسهای مرا از مغازهاش برداشته و عکسهای خودش را در مغازه نصب کرده است! در سال ۱۳۷۵ اولین سالی بود که به طور دست و پا شکسته وارد فوتبال شدم. احمد برزآبادی عزیز یکی از بچه محلهای میدان نامجو بود که الان نمیدانم کجاست. خیلی دوست دارم او را ببینم. یک روز مرا دعوت کرد به فوتبال و زمین خاکی کارون بروم. چون در دست این بچه سیگار بود، پدرم خیلی تمایل نداشت با او بگردم. با اصراری که احمد داشت با هم به زمین کارون رفتیم و با مربیگری مجید مالمیر عزیز، اولین سال ما آنجا شکل گرفت که فکر کنم حوزه شمال شرق تهران بود که در باشگاه دیهیم بازی میکردیم. ولی زمین تمرین، زمین کارون بود. از آن جا فوتبال من شروع شد. سال بعدش به تیم دسته یکی شاهین تهران رفتم. یک سال یا یک سال و خردهای در آنجا زیر نظر داود جلیلی عزیز بازی کردم. خدا رحمت کند آقای بهزادی، جعفر کاشانی هم آنجا بودند. بعد از یک فصل و نیم بازی، سرباز شدم. ۲ فصل در خدمت باشگاه مقاومت دوران خدمتم را گذراندم. خدا رحمت کند، توسط محسن آقازاده به این تیم دعوت شدم. سال ۷۹ یا ۸۰ در باشگاه استقلال طبق آن اتفاقاتی که افتاد، توسط علی نقیان به باشگاه دعوت شدم. البته آقای صمد مرفاوی بازیهای مرا دیده بود.
من آقای مایلی کهن را نمیبخشم، پدرم هم او را نبخشیدند. آقای مایلی کهن گفتند که سر نماز بودند که صدای تاس مرا شنیدند. اصلاً این موضوع توهمی بیش نبود. ما اصلاً ایشان را در سالن ندیدیم که بخواهیم نماز خواندشان را ببینیم. آن اتفاق افتاد و ایشان را بعد ۸ یا ۹ سال در آکادمی ملی المپیک دیدم. از ایشان پرسیدم آقای مایلیکهن عزیز، قضیه چه بود؟ ایشان گفتند آقای عزیزمحمدی این موضوع را به من گفته و جالب است این را بدانید تا آن زمان اصلا دستم به تاس تخته هم نخورده بود. صدای تاس شنیدن دروغی بیش نبود. آقای دادکان بعدها به من گفت تو که به خاطر تخته سوختی، حداقل یادش بگیر!
* میگویند شما با یک چلوکباب به باشگاه استقلال رفتید؟
این موضوع برای سال بعدش است. آن سال در رده سنی امیدها بودم. آقای نقیان من را آن سال به باشگاه پرسپولیس بردند. چون آن موقع خیلی در فوتبال پایه بحث استقلال و پرسپولیس نبود. اینقدر سر و صدا نداشتند. آقای شهیدی و محسن عاشوری سرمربی پرسپولیس بودند. آقای ابراهیمی هم بود. در زمین درفشی فر هم تمرین بود. همان ۱۰ دقیقه اول با پسر آقای پنجعلی دعوایم شد و از تمرین بیرون آمدم. فردای آن روز آقای مرفاوی با مغازه پدرم تماس گرفته بودند که امیرحسین کجاست؟ گفته بود آقای نقیان او را به پرسپولیس برده است. آقای نقیان متاسفانه از باشگاه اخراج شد و من سرتمرین استقلال رفتم. آقای مرتضی کامرانی خیلی در این زمینهها نقش داشت و ما را به خیابان لارستان که یک چلوکبابی معروف بود، بردند. با یک چلوکباب و ۱۸۰ هزار تومان ما را استقلالی کردند. اواخر سال ۱۳۷۹ بود.
* شما همان موقع هم تیم امید بودید. انگار آقای مایلی کهن از اتاق شما صدای تاس یا تخته نرد را شنیده بود و شما را از تیم کنار گذاشته بود.
زود وارد حاشیه میشوید؟ یک چیزی باید به شما بگویم. متاسفانه رویه فوتبال در این سالها به این منوال بود که یک مقداری ادا، تزویر و هر چیزی که فکرش را کنید در اردوهای تیم ملی بیشتر بروز داشت و نشانههای آن مشخص بود تا مسائل فنی! حالا با آقای مایلیکهن کاری ندارم ولی من که او را نمیبخشم و پدرم هم او را نبخشیدند. یادم هست آن شبی که برنامه نود اتفاق افتاد و آقای فردوسیپور عزیز صحبت کردند که دلیلی ندارد که تو بازیکن به این خوبی را خط بزنی. من، میثم سلیمانی و یکی، دو بازیکن دیگر را خط زدند. آقای مایلیکهن آن نسل را سوزاند. البته آقای برانکو واقعاً استفاده کرد و آنها را بالاتر آورد اما فکر میکنم آن نسل تیم امید بهترین نسلی بود که میتوانست به المپیک برود. این اتفاق افتاد و آقای فردوسیپور خیلی مصرانه به آقای مایلیکهن گفت مردم فکر بد میکنند، بازیکنت را چرا خط زدی؟ گفتند که سر نماز بودند که صدای تاس مرا شنیدند. اصلاً این موضوع توهمی بیش نبود. ما اصلاً ایشان را در سالن ندیدیم که بخواهیم نماز خواندشان را ببینیم. حالا نماز ظهر که باید نماز جماعت اتفاق میافتاد در کمپ تیم ملی. آن موقع کمپ خیلی بد بود. الان هتل اولی آکادمی المپیک شده است. در کنار سالن فوتسال بزرگسالان است. یک سالن دو طبقه، آشپزخانه پایین و خوابگاه بالا بود. این اتفاق افتاد و شرایط، شرایط خوبی برای تیم ملی نبود. من از ایشان پرسیدم، گفتند آقای عزیزمحمدی گفتند. صدای تاس شنیدن دروغی بیش نبود. ما نماز ظهر خواندن ایشان را ندیدیم. نماز جماعت اجباری بود و دقیقاً مثل پادگان بود. من یاد سال سربازیام افتادم. در واقع این موارد عقاید آقای مایلی کهن بود و آن هم حال و روز نتیجهگیریشان. آن اتفاق افتاد و ایشان را بعد ۸ یا ۹ سال در آکادمی ملی المپیک دیدم. از ایشان پرسیدم آقای مایلیکهن عزیز، قضیه چه بود؟ شما بچه محل ما هستید. چرا که هم خانه خودشان و هم خانه مادرشان یک کوچه با ما فاصله داشتند. ایشان گفتند سرپرست تیم این موضوع را به من گفته و جالب است این را بدانید آن زمان اصلا دستم به تاس تخته هم نخورده بود. اردوی آخری که قبل جام جهانی ۲۰۰۶ داشتیم و با پرواز لوفتهانزا که مشغول سفر بودیم، آقای دکتر دادکان بزرگ کنارم نشست و گفت امیرحسین جان خوبی؟ گفتم مرسی. گفت تخته بزنیم؟ گفتم آقای دکتر به خدا، بلد نیستم، ایشان (مایلی کهن) به من یاد داد. گفت تو که سوختی حداقل یادش بگیر! این موضوع خیلی سوژه شده بود. در اردوی تیم ملی بچهها خیلی کمک کردند که تخته را یاد بگیرم. ما که خط خوردیم گفتیم حداقل یاد بگیریم. این حواشی بود که به وجود آمد. متاسفانه بهترین دوران تیم امید را آقای مایلیکهن سوزاندند.
آن تیم حاصل بازیهای آسیایی پوسان بود که تیم قهرمان شد. یک تیم فوق العاده و خوب بود. بهترین نسل بازیکنان تیم ملی، نصفشان عضو تیم امید ایران بودند. خط دفاعیاش جلال کاملی، ناجی بداوی، حسین کعبی، سیدعلوی. دیگر خدمت شما عرض کنم آرش برهانی و ایمان مبعلی. خیلی بازیکنان دیگر بودند. خیلی بازیکنان با سپاهان قهرمان لیگ برتر شدند که عضو همین تیم امید بودند. مثل محرم نویدکیا و مهدی رحمتی. ایشان (مایلی کهن) یک نسلی را سوزاندند. ایشان رفتند و آقای فرکی جایگزین شدند که در کره باختند و نتوانستند صعود کنند.
* شما موقع تجربه ملیپوش بودن را در تیم امید داشتید و شناخته شده بودید. الان وضعیت جوری است که وقتی یک بازیکن نامش در رسانهها مطرح میشود، تقاضای اعداد میلیاردی میکند که معمولاً کم سن و سال هستند. من جایی خواندم که شما در آن دوره مجبور بودید برای امرار معاش پیک موتوری کار کنید.
بله ما نه اینکه از یک خانواده سطح پایین وسط شهری یا پایین شهری باشیم. پدرم بچههایش را خود ساخته بار آورده است و موقعی که قالب فوتبال و ورزش کردن گرفتم، کنار درس، پدرم طوری تلاش میکرد که بیشتر بتوانم روی پای خودم بایستم و همه کارهایم را خودم بتوانم انجام بدهم. من هر چه در زندگیام دارم علاوه بر حمایتهای خانوادهام، حمایتهای پدرم در ۲ یا ۳ سالی بود که فوتبال پایه بازی میکردم. باشگاه یک تماشاگر داشت آن هم پدرم بود. بچههای هم تیمی میتوانند صحه روی این مطلب بگذارند. اگر هم صدای تشویقی بود، صدای پدرم بود. صدای او در گوش من بود. یعنی بازی نبود که در ورزشگاه بازی کنم و پدرم این کلمه ماشاءالله را به کار ببرد. خوشحال از حضورش در ورزشگاه بودم. فکر کنم کل ۳ یا ۴ سالی که در فوتبال پایه بازی کردم، فکر نکنم تعداد باختهایم به ۱۱ یا ۱۲ تا رسیده باشد. چون دوست نداشتم پدرم سر به زیر و ناراحت از ورزشگاه خارج شود. چون صدا میکرد و همه او را میدیدند، دوست نداشتم ناراحت شود. دوست داشتم صدایش بلندتر باشد و انرژی و تشویقش بیشتر باشد. من امیرحسین صادقی از این موضوع خیلی کمک گرفتم. تمام بازیهای که من امیرحسین صادقی در تهران تنها بودم و خانوادهام نبودند، شخص پدرم برای بازیام برمیگشت، بازی را میدید و مرا باخودش میبرد. پدرم در قرچک ورامین که مدتی آنجا زندگی میکردیم، تیم فوتبال داشت. خودش تیم فوتبال درست کرده بود و حال و هوای فوتبال را میدانست. از ۱۰ یا ۱۱ سالگی، پدرم به من میگفت "در وجود تو میبینم که یک اتفاق خوبی در فوتبال برایت رقم بخورد، چون هم استعدادش را داری و هم چپ پا هستی، پشتکارت اگر به من برود، حتما این اتفاق خوب میافتد." من هم از آن جهت به این حرف ایمان داشتم که این حرف را به هیچ کسی نزد و فقط به من گفت. کمکها و انرژی که پدرم داد مرا به جایی رساند که امروز اینجا باشم. ما مشغول صحبت در مورد پیک مورتوی کار کردن بودیم، من خودساخته هستم. خودم کار کردم و هزینه خودم را دادم. من از ۱۶ سالگی کار کردم. گفتنش زیاد جایز نیست ولی هر شغلی که شما فکر کنید من کار کردم. آن سالی که استقلال بودم، پدرم لطف کرد و پیکان خودش را در اختیار من قرار داد که بتوانم هم به تمرین بروم و هم کار کنم. یک با ماشین میرفتم و میآمدم که یک اتفاقی افتاد که دیگر امکان استفاده از ماشین را نداشتم و کار کنم. دوباره با موتور کار کردم. فکر کنم سال ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۴ یکی از دوستان آقای قلعهنویی این اتفاق را در خیابان دیده بود و به امیرخان گفته بود بازیکنت با موتور مشغول کار کردن است. امیرخان مرا کنار کشید و با لفظ خودش گفت که این چه کاری است؟ گفتم چه کاری؟ من که گردن نمیگرفتم. گفت آقای فلانی تو را حین کار با موتور دیده است. گفتم موتور دارم و رفت و آمد میکنم اما با آن کار نمیکنم. گردن نمیگرفتم تا اینکه ایشان زحمت کشید و به باشگاه گفت ۲ یا ۲ و نیم میلیون به من پول بدهند که من بتوانم پراید قسطی بخرم. بعد با افتخارم کار میکردم. اینکه شما میگویید برخی بازیکنان دستمزد میلیاردی مطالبه میکنند، اصغرحاجیلو در سال دوم یا سوم همکاریام با استقلال میگفت هر چقدر به پیروز قربانی پرداخت میکنید به این بچه هم همان قدر بدهید. دیگر سطحشان بالا آمده و با هم برابر شدند. هر دوی ما در تیم ملی بودیم. حداقل شما به این بچه هم ۷۰ درصد قرارداد پیروز را پرداخت کنید. بین بازیکنان فرق نگذارید. پیروز قربانی بزرگتر من است و یک یا ۲ سال قدمتش از من بیشتر است. آقای حاجیلو گفت قرارداد این بازیکن را درست کنید. درست است صادقی جوان، زیر ۲۱ یا ۲۳ سال است؛ ولی در حقش ظلم نکنید. خدا خیرشان بدهد.
* شما اولین بار در بازی پاناما به تیم ملی دعوت شدید و بعد از آن در جام جهانی ۲۰۰۶ هم حضور داشتید. اما در جام جهانی آقای برانکو به شما بازی نداد. ولی قبل از بازی پرتغال گفت من از وضعیت امیرحسین صادقی خیلی راضی هستم، اگر در بازی با پرتغال مشکل دفاعی داشته باشیم، من در بازی بعدی (آنگولا) به امیرحسین بازی میدهم. اما این اتفاق نیفتاد. یکسری شایعات بود که آقای برانکو به یکسری بازیکنان خاص فرصت بازی میدهد. آنهایی که مدیر برنامهشان با ایشان یکی بود. اینجوری بازیکنان را بازی میدادند. چنین چیزی بود؟
همه اینها میتواند باشد. آدم نمیخواهد نبش قبر کند ولی بعد از بازی پرتغال دقیقاً در جلسهای که ایشان با من داشتند و بعد از شام مشغول صحبت با مترجمشان آقا رضا چلنگر بودیم، گفت واقعاً تلاش تو را، نتایج و بازیهایی که داشتی، میدانم. گفت خیلی دوست دارم به تو بازی بدهم و احتمالاً بازی آنگولا بازی کنید. تلاش خودت را کم نکن. ولی در روز بازی آنگولا ترکیب که اعلام شد آقا سهراب بود. حتی این امکان وجود داشت که در دفاع چپ بازی کنم. ولی آن اتفاقاتی که افتاده بود و لابیهایی که در اردوی تیم ملی بود، بالاخره کاپیتان تیم و بزرگترهای تیم یک قدرتی داشتند. به امیرحسین صادقی ۲۲ یا ۲۳ ساله بازی نرسید. اگر این اتفاق نمیافتاد و دوستان در ترکیب و فشاری که به برانکو میآمد، دخالت نداشتند، شاید اتفاقات دیگری در جام جهانی ۲۰۰۶ برایم رقم میخورد. حداقل با بازی کردن خودم میتوانستم کارهای بزرگتری انجام بدهم. حالا در ادامه صحبتهایم به این موارد میرسیم.
* در آن جام جهانی ۲۰۰۶ خیلی ستاره داشتیم.
در آن جام جهانی ستارههایی داشتیم که در آسمان خودشان میدرخشیدند. با هم در یک آسمان نبودند. بعد از آن گل محمد نصرتی که باعث صعود ما به جام جهانی شد، اصلاً همه چیز بهم ریخت. اختلافات شدید شده بود و بزرگترهای تیم برانکو را قبول نداشتند. حتی شبی که ما قرار پرواز به آلمان داشتیم، مثلاً ۳ بعد از ظهر تمرین بود و ساعت ۱۰ شب پرواز بود. آقای برانکو گفت ۲ ساعت دیگر همه آماده باشند که به سمت فرودگاه میرویم. آنجا همه بزرگترهای تیم دعوا که چرا اینقدر زود؟ ما میخواهیم به جام جهانی برویم و یک ماه کنار خانواده نیستیم. برویم که ساعت ۲۰ فرودگاه باشیم. در این حد دعوا شد. وسط چمن و کمپ دعوا شد. در آن مقطع اصلاً کسی به برانکو احترام نمیگذاشت. به غیر از ۲ یا ۳ بازیکن که خیلی حرفهای بودند، مثل مهدی مهدویکیا عزیز، آقا وحید هاشمیان و چند نفر دیگر که حالا اسم نمیتوانم بیاورم. کلاً تیم برانکو آنجا بهم ریخت و به او بها داده نمیشد. عواملی که دور تیم بودند حواشی را رقم میزدند.
اگر امیرحسین صادقی قصد داشت به خاطر پول از استقلال جدا شود، سالی که از جام جهانی ۲۰۰۶ آمده بودم، در دفتر باشگاه استقلال جلوی آقای نظری جویباری و قلعهنویی نشسته بودم، آن زمان میرفتم. بنده ۳ پیشنهاد اروپایی داشتم؛ اف سی زوریخ و لوتن سوئیس و لاتزیوی ایتالیا اما با قرارداد ۲۰۰ میلیون تومانی برای دو سال در استقلال ماندم که نهایتا ۷۵ میلیون آن را گرفتم. همه مدارکش موجود است و همه را جلوی آقای قلعهنویی گذاشتم. سال اول ۴۵۰ هزارتا و سال دوم ۷۵۰ هزارتا و سال سوم به اختیار خود بازیکن، نه باشگاه. از جام جهانی ۲۰۱۴ آمدم و خیلی از دوستان شما شاهد بودند. ۲ تیم قطری بودند که پیشنهاد ۴.۵ میلیاردی داده بودند و دعوا هم بر سر آن بود که به کدام تیم برویم با این حال باز هم در استقلال ماندم.
* شما در استقلال بعد از ۳ فصل توانستید با آقای قلعهنویی قهرمان شوید. ایشان بعد قهرمانی، به تیم ملی رفتند. بعد از آن آقای مرفاوی به استقلال آمد. چه شد استقلال آن سال بهم ریخت و نتیجه نگرفت؟ یا مدیرعامل انتخاب شد و چاقو کشی شد؟
سینه من اینقدر از این دردها پُر است، اگر بخواهم سر بعضی حرفها را باز کنم، خیلی چیزها سر جایش نمیماند ولی یکسری چیزهای کلی میگویم که اگر مردم در جریان نبودند، در جریان قرار بگیرند. وقتی که با تیم استقلال و با هدایت آقای قلعهنویی قهرمان شدیم، چهارمین سال همکاریام با این تیم بود. چون یک سال قبل من با آقای پورحیدری و کُخ ۸ یا ۹ بازی در ترکیب قرار گرفتم.
* اصلاً کُخ به شما بها داد که توانستید در استقلال بازی کنید.
فوتبال امیرحسین صادقی بعد از بزرگبینی پدرش و دعای خیر مادرش و عنایتی که خدای بزرگ نسبت به من داشتند، فقط مدیون غلامحسین مظلومی است. فقط! بلاشک. هیچ کسی نمیتواند بگوید در فوتبال امیرحسین صادقی بیشتر از این آدم بزرگ نقش داشته است. خدا رحمتش کند. هر چه در فوتبال دارم مخصوصاً در استقلال، فقط از حمایتهای ایشان است. حتی سال اولی که آقای قلعهنویی به استقلال آمد، ایشان دوباره فشار آوردند که من در تیم بمانم. یک مرد در فوتبال ایران بود، آن هم غلامحسین مظلومی بود. اگر اسمی از امیرحسین صادقی در فوتبال به وجود آمد، بابت حمایت فقط غلامحسین مظلومی بود. اگر ایشان نبود این اتفاقات رقم نمیخورد. اما آن سالی که شما میگویید آقای قلعهنویی سرمربی تیم ملی شده بود و سکاندار استقلال هم ایشان بود. ایشان صمد مرفاوی را سرمربی کرده بود و متاسفانه ما خوب جلو رفتیم. نتایجمان هم خوب بود و بد نبود.
*اوضاع تا ۴ هفته آخر خوب بود
نسبت به فصل قبل که قهرمان شده بودیم، خیلی بازیکنان رفته بودند و حتی من هم باید میرفتم؛ ولی صحبتهایی انجام شد که در استقلال ماندیم. حالا به این صحبتها هم میرسیم. در اصل نیم فصل اتفاقاتی افتاد. اسامی استقلال برای جام باشگاههای آسیا ارسال نشد. اصلاً تیم ریخت. بعد از ۲ یا ۳ سال دوباره قصد داشتیم در آسیا شرکت کنیم و انگیزه خیلی خوبی داشتیم. آسیا نرفتن برای استقلال و بازیکنانش خیلی سنگین بود. آنجا یک مقداری اختلافات زیاد شد و شرایطی که آقای قلعهنویی در اردوی تیم ملی داشتند، کمی سختتر شده بود. استقلال تنها مانده بود. راحت به شما بگویم، دیگر کسی نبود که از تیم حمایت کند و پر و بال بدهد. به همین خاطر چند هفته آخر آن اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. خیلی حواشی است که بخواهم بگویم شاید تا فردا ۸ صبح طول بکشد. من به موارد خیلی جزیی اشاره کردم. آن سال استقلال هیچی نداشت. آن سال زمین تمرین خوب نداشتیم، مسئول خوب نداشتیم. وضعیت قراردادهایمان دست و حسابی نبود. نه پول درست و حسابی به بازیکنان تزریق میشد. هر روز یک جا بودیم. هم آن سال و هم سال بعدش! سال بعدش هم فکر کنم آقای حجازی به تیم آمدند. اصلاً فاجعهتر از سال قبل همان سال بود. ما هیچی نداشتیم و اصلاً یک روز در میان زمین تمرین عوض میکردیم. بعد آمدند و با آن شرایط اتفاقاتی که در استقلال رقم خورد و مربی تیم جا به جا شد اصلاً یک اتفاق فاجعهای بود.
* اصلاً در آن فصل آقای مرفاوی تصمیمگیرنده بودند؟
نمیدانم! من قدرت نه گفتن خوبی دارم، نمیدانم. چون به عنوان بزرگتر تیم بودم، نمیتوانستم زیاد حرف بزنم. نمیخواهم نگرشها به آدمها عوض شود.
* سال بعد آقای حجازی آمد و استقلال نتیجه نگرفت. اصلاً انگار کار جور در نمیآمد. گفته میشد که ناصرحجازی فردی دهنبین بوده است. آیا شما چنین چیزی را حس کردید؟ اصلاً چرا استقلال با ناصر حجازی نتیجه نگرفت؟ بعدش هم که فیروز کریمی آمد و آن اتفاقات افتاد.
اصلاً بزرگترین اشتباهی که باشگاه استقلال در آن مقطع داشت، ورود آقای کریمی به تیم بود. من نمیدانم چه کسی چنین تصمیمی گرفته بود؟ بعد از ۷ فصل حضور در استقلال شخصاً به مدیرعامل باشگاه آقای امیدوار رضایی گفتم و دم ماشین ایشان صحبت کردم. یادم است که بعد از بازی پیکان که با نتیجه یک بر صفر یا ۲ بر صفر جلو بودیم و ۳ بر ۲ باختیم. متاسفانه آن اتفاق و جابه جایی رخ داد. شخصاً داد زدم و گریه کردم. جلوی آقای فتح اللهزاده، امیدوار رضایی و ۲ یا ۳ مسئول دیگر. گفتم بزرگترین خیانت کنار گذاشتن آقای ناصر حجازی است. شما هیچ امکاناتی در اختیار ایشان نگذاشتید. هیچ بازیکنی برای ایشان نگرفتید. ما هافبک دفاعی نداشتیم.
* هافبک خارجی بود دیگر؟
سان جان اصلا بلد نبود پرش انجام بدهد. آن زمان شاهین خیری بود اجازه ندادند بیاید. یک هافبک دفاعی خوب نتوانستیم بگیریم. پژمان منتظری که دفاع وسط بود به عنوان هافبک دفاعی گرفتند. اصلاً وضعیت تیم ما خیلی خراب بود. تیم ما امکانات نداشت. در ورزشگاه شیرودی یک ماه اول همه چیز عالی بود. تماشاگران هم ناصر خان را قلباً دوست داشتند. برخلاف فصلهای گذشته که زیاد تماشاگر در تمرینات حاضر نبودند، و در دوره آقای قلعهنویی در مرغوبکار تماشاگر کم بود، دوره آقای حجازی زمین شماره ۲ شیرودی کامل پُر می شد. زمین بد، امکانات و تعویض مربی بدترین تصمیم آقای فتح الله زاده، برکناری آقای حجازی بود. نمیدانم من از آقای امیدوار رضایی التماس کردم، جلسه گذاشتیم. من، آقای منصوریان، نوازی، پیروز قربانی بزرگترهای تیم بودیم. گفتیم این کار را نکنید، شما اشتباه میکنید، بازیکنان مقصر هستند ربطی به سرمربی ندارد. وقتی نتایج این گونه عوض میشود، اشتباهاتی انجام میشود، بازیکن مقصر است ولی متاسفانه روی حب، بغض یا محبوبیت بیش از حدی داشته باشید، همیشه شما را میزنند.
* وقتی مصاحبهها و رفتارهای فیروز کریمی در دوران حضور در استقلال را نگاه میکنیم، انگار استقلال را با پادگان اشتباه گرفته بود. مثالش اینکه بازیکنان را بعد از باخت دور زمین دواند.
نقطه تاریک، مربیگری فیروز کریمی در استقلال بود.
* شخصیت بازیکنان استقلال را خرد نمیکرد. بازیکن چطور میخواهد برای استقلال بازی کند؟
آقای فیروز کریمی مربی بزرگی هستند اما در محیط نظامی بزرگ شدند. در تیم پاس بودند و آخرین قهرمانی ایران در آسیا با باشگاه پاس و در دوران ایشان رقم خورد. ولی ایشان محیط نظامی را با باشگاه بزرگ استقلال اشتباه گرفتند. متاسفانه عامل نتیجه نگرفتن فیروز کریمی همین اتفاقات بود.
* اواخر فصل آقای قلعهنویی آمد و استقلال قهرمان جام حذفی شد.
۲ بازی با پگاه داشتیم.
* یادم است که علی نظر محمدی دروازهبان پگاه بود و خیلی وقت تلف میکرد. اصلاً کابوس استقلال نظر محمدی بود که آیا میخواهد وقت تلف کند یا نه! فصل بعدش که استقلال قهرمانی کسب کرد، شما به تیم مس رفتید. آن زمان جوی راه انداختند که امیرحسین صادقی به خاطر پول میرود؛ ولی شما آن موقع مصاحبه کردید، کسی اصلاً با من تماس نمیگیرد که بروم باشگاه قرارداد امضا کنم. من خودم پیگیر هستم که به باشگاه بروم. چرا این اتفاقات افتاد؟
بارها گفتم ولی اینجا میگویم که تمامش کنم. چون برنامه شما دیدن دارد و مخاطبان خاص خودش را دارد. اگر امیرحسین صادقی قصد داشت به خاطر پول از استقلال جدا شود، سالی که از جام جهانی ۲۰۰۶ آمده بودم، در دفتر باشگاه استقلال جلوی آقای نظری جویباری و قلعهنویی نشسته بودم، آن زمان میرفتم. بنده ۳ پیشنهاد اروپایی داشتم. ۲ تا از سوییس و یکی از ایتالیا بود. اف سی زوریخ و لوتن سوییس مرا میخواستند. آن سال خانم من ۵ ماهه پسر اولیام را باردار بود و بازی هم نکرده بودم. به قاطعیت باید بگویم اینقدر ایمیل زده بودند و پیشنهاد داده بودند که من به آنجا بروم و ۳ ساله قرارداد امضا کنم. همه مدارکش موجود است و همه را جلوی آقای قلعهنویی گذاشتم. سال اول ۴۵۰ هزارتا و سال دوم ۷۵۰ هزارتا و سال سوم به اختیار خود بازیکن، نه باشگاه. همه این موارد را جلوی آقای قلعهنویی گذاشتم و صحبتهایی انجام شد.
* یادتان است کدام تیم ایتالیایی به شما پیشنهاد داده بود؟
از لاتزیو پیشنهاد داشتم و مدارکش موجود است. گفتند که استقلال به شما نیاز دارد. بیا تیم ملیات را ادامه بده. الان بازی ملیات کم است، حالا بازی ملیات بیشتر شود، پیشنهادات بهتری برایت میآید. آن زمان استقلال در آن ۳ سالی که با من قرارداد داشته فکر نکنم ۲۰ میلیون به من داده بود. سال ۸۳، ۸۴، ۸۵ فکر نکنم ۲۰ یا ۲۵ تومان بیشتر به من پول داده باشند. من یک دفعه هم به همه دوستان گفتم، دوستانی که ادعای تعصب این باشگاه را دارند، که مجانی بازی و سفید امضا کردند، به باشگاه بروند و بررسی کنند بنده امیرحسین صادقی در ۱۱ یا ۱۲ فصل از استقلال چقدر گرفتم. هر کدام از دوستان دوست داشتند، ۳ فصل خودشان را دربیاورند. من عین ۱۱ فصل را رو میگذارم. آن سال آقای قلعهنویی گفتند به خاطر هوادار بمان، تیم میخواهد به آسیا برود و واقعاً بازیکن هم نداشتیم. درخواستی که ایشان کردند، گفتند اگر هوادار برایت اهمیت دارد، از این پول بگذر. فکر میکنید من با استقلال آن فصل چقدر قرارداد بستم؟ ۲ساله ۳۰۰ میلیون تومان. کلاً در ۲ سال ۷۰ میلیون پول گرفتم. یعنی در واقع هیچی. حالا ۴۵۰ هزار یورو سوییسم چه بود، این قراردادم چه بود. پیشنهادهای وسط ماجرا را کار ندارم، فقط نقطههای حیاتی را میگویم. از جام جهانی ۲۰۱۴ آمدم و خیلی از دوستان شما شاهد بودند. آقای محسن ابراهیمی شاهد بودند. فکر کنم قرارداد پیشنهادی سال ۱۳۹۳ من چهار و نیم میلیارد تومان بود. ۲ تیم قطری بودند که دعوا هم بر سر آن بود که به کدام تیم برویم، چون پیشنهاد ثابتشان این بود. آقای ابراهیمی گفتند که به آنجا برویم. من فتقم پاره شده بود. درمان، طول درمان و اینکه کدام بیمارستان جراحی کنم و کدام مرکز درمانی در آلمان فیزیوتراپی کنم، چه زمانی تمریناتم را شروع کنم، مربیام چه کسی است، همه را روی کاغذ به من داده بودند که آقا این کارها را می توانید انجام بدهید و این هم قراردادت، خداحافظ. باز هم آن سال آقای قلعهنویی سرمربی استقلال بودند. آمدم و گفتم امیرخان من یک مرتبه به خاطر حرف شما، از میلیاردها پول گذشتم. من خونه و زندگی نداشتم، این دفعه اذیتم نکنید و بگذارید من بروم. آن سال هم مجدداً استقلال بازیکن نداشت.
* بله آن سال اوضاع خوب نبود.
به آسیا نرفتیم و مقام سوم یا چهارم کسب کردیم. در جام باشگاههای آسیا هم نمیتوانستیم شرکت کنیم.
* فصل بعد هم که اصلاً بدتر شد.
باز هم کاری نداریم. دوباره مرا جلوی هوادار گذاشتند. به من پیشنهاد یک میلیاردی دادند که با آپشنهای قرارداد یک و نیم میلیارد بود. کلاً آن سال ۳۵۰ میلیون دادند که ورودیشان بود. آن همه تهمت هم به من زدند. این را گفتم که بحث مالی را انجام بدهم. در مورد مس کرمان هم اختلاف نظر بود و هم یکسری چیزها بود که دوست ندارم بگویم. تا آخر عمرم هم نمیگویم. چرا که تیم خودم را دوست دارم و آبرو و حیثت تیم خودم را دوست دارم. مرا در قبرم بگذارند و تا آخرین لحظه عمرم به تیم خودم احترام میگذارم. خیلی مسائل را بازگو نمیکنم. چون دوست ندارم هوادار از این موضوع رنج ببرد. چون این تیم مال استقلالیها و هوادار است و دوست ندارم این نگرشها خراب شود. نگرش ها در مورد آدمهایی که با اسم بزرگ در این تیم کار کردند.
* بعد از مس از پرسپولیس پیشنهاد داشتید و قرارداد بستید و حتی منشور اخلاقی این تیم را امضا کردید. اما در لحظه آخر به این تیم نرفتید.
خدا رحمت کند آقای عباس انصاریفرد عزیز را. خیلی در بازگشتم به استقلال و حواشی که اتفاق افتاده بود به من کمک کرد.
* یعنی کمک کردند که به استقلال بازگردید؟
خیلی کمکم کردند. برخلاف خیلی از پیشکسوتان و مدیران باشگاه که خیلی خودخواهتر از این حرفها هستند. چون ایشان میدانست، رگ، خون و پایهام و استقلال است، به من خیلی کمک کردند. من همیشه سر خاک ایشان هم میروم، فاتحه برایشان زیاد میفرستم. مرد خیلی بزرگی بود.
*بعد از فصلی که آقای مرفاوی سرمربی استقلال بود، آقای مظلومی هدایت استقلال را برعهده گرفتند. ایشان به شما گفتند، که شما را لازم نداریم و شما گفته بودید منطق فنی این موضوع را بگویید.
این حرفها برای فصل آخری بود که بعد از آن به تراکتور رفتم.
* اصلاً شما با آقای مظلومی در مس کرمان کار کرده بودید. چرا با شما اینقدر مشکل داشت؟
مس کرمان، ۲ سال بعد از صعود به لیگ برتر، سالی بود که ما به این تیم آمدیم، یعنی در سال سوم به آسیا صعود کردند. دوم یا سوم لیگ شدیم که با یک اختلاف امتیاز این اتفاق افتاد. من، ادینیو، مهدی رحمتی، مرتضی ابراهیمی، فراز فاطمی، جلال امیدیان، روح الله سیفی، روح الله بیگدلی. بزرگترها مثل فرزاد حسینخانی.
* تیم قدری بود.
جوانهای خوبی داشتیم. تیم یکدستی بودیم. هم و هم اینکه خیلی خوب به هم کمک میکردیم. مردم شهر هم واقعاً فوتبال را دوست داشتند. تعداد تماشاگران ما در ۲ یا ۳ هفته اول در ورزشگاه باهنر کرمان به ۲ یا ۳ هزار نفر هم نمیرسید. ۲ هفته اول خوب نبودیم و دائم در رفت و آمد بودیم. در اصفهان باختیم. یکی، دو بازی اول را بد باختیم ولی در قلعه کرمان ما به هیچ تیمی نباختیم. همه را بردیم و فقط یک یا دو مساوی داشتیم. یک رکورد خوب در آنجا به جا گذاشتیم. از هفته دهم و یازدهم استادیوم باهنرکرمان فوق العاده ترکید و هواداران زیادی به ورزشگاه میآمدند. مردم خوب کرمان، کادر خوب آقای مظلومی، مجید نامجومطلق و احمد نخعی، خیلی از بزرگترهای دیگری که اسمشان یادم نیست اما کنار ما بودند و خیلی کمک کردند که آن سال مس کرمان نتیجه خوبی بگیرد.
افشین قطبی خیلی بازیکنان را سیاه میکرد! خیلی راحت به او (افشین قطبی) گفتم طبعم با اخلاقیات شما نمیخورد. یک چیزی میگویم و شما دیگر دعوتم نکن. خیلی محترمانه و قوی به من دست دادند. گفتم خدا شما را شفا بدهد. تو فقط سیاه بازی را در فوتبال ایران یاد گرفتی و هیچ مدل نمیتوانی در فوتبال ایران کار کنی. فنی او خوب است ولی رفتار مربی روی بازیکنان خیلی تاثیر میگذارد.
* مشکل شما با آقای مظلومی در پیش از فصل ۹۱-۹۰...
آن دورهای که شما گفتید آقای مظلومی جرات صحبت کردن در آن قضیه را نداشتند. دلیل خروج من از استقلال چیز دیگری بود.
* دقیقاً آن موضوع چیست؟
(خنده) بحث سیاسی بود.
*شما یک فصل بیشتر تراکتور نبودید؟ فکر کنم استقلال را شکست دادید؟
من با افتخار در آنجا بازی کردم. ما هم پرسپولیس و هم استقلال را در آزادی شکست دادیم. البته در بازی برگشت از استقلال شکست خوردیم اما در هر دو بازی رفت و برگشت آن فصل پرسپولیس را شکست دادیم. استقلال را در آزادی با نتیجه ۳ بر ۲ شکست دادیم و در تبریز روی پنالتی احسان حاج صفی باختیم. آن سال، سال خیلی خوبی برای من در تبریز بود. مردم خوب تبریز خیلی فوتبالدوست هستند.
* یک سال بعد از حضور در تراکتور به استقلال برمیگردید که تیمی کهکشانی بسته شده بود اما با حواشیای درگیر شد. یکی از آن حواشی اختلاف رحمتی و نکونام بر سر بازوبند کاپیتانی بود که خیلیها تقصیر شما انداختند.
کنار هم نگه داشتن یک تیم کهکشانی کار خیلی سختی است. خیلیها میگفتند چرا بازوبند را تو نمیبندی. سر این بازوبند شاید خیلی اتفاقات سر بازیکن بیفتد و من دوست نداشتم این اتفاق برای من بیافتد. من دوست داشتم فوتبالم را بازی کنم و پیراهنم را خیلی دوست داشتم. اصلاً بازوبند برایم اهمیتی نداشت. یک جلسهای در ترکیه بین بزرگترهای تیم گذاشته شد. سابقه من ۹ سال بود. دوستانی که سابقهشان خیلی زیاد بود، ۳ سال بود!
* سابقه شما از همه بزرگان آن موقع استقلال خیلی بیشتر بود.
من به آقای قلعهنویی گفتم مرا وارد این قضیه نکن. جالب این بود که دوستان قهر کردند. ۲ یا ۳ تا از بچهها قهر کردند و اردوی تیم بهم ریخت. کاری ندارم. من گفتم مرا وارد قضیه نکنید. من علاقهای به بازوبند ندارم و تیم خودم را دوست دارم و علاقه دارم برای تیم بدوم. هر کسی دوست دارد بازوبند را ببندد. من هم حمایت میکنم و گفتم من خودم بازوبند را به دستش میبندم. این اتفاق هم افتاد. در آن اردو آقای قلعهنویی صحبت کرد که خود مهدی رحمتی بازوبند را ببندد. حالا این صحبتهایی که با هم داشتند را من نمیدانم چی است. مهدی رحمتی گزینه خوبی برای بستن بازوبند بود ولی استقلال اینقدر خوب نتیجه گرفت که متاسفانه حواشیاش زیاد شد. نتیجه گرفتن استقلال باب میل روزنامههای سیاه و خاکستری نبود. آنها شروع به حواشی ساختن تا آخر فصل کردند.
* این اختلاف کاپیتانها به کجا رسید؟ مخصوصاً گفته میشد این اختلاف میان جواد نکونام و مهدی رحمتی این مشکل را به وجود آمد.
نه اختلافی نبود. بحث بازوبند طوری نبود. جواد و مهدی سالها با هم رفیق بودند. ما همه با هم رفیق بودیم. در تیم ملی چند سالی بودیم. فکر کنم نزدیک ۱۲ یا ۱۳ سال با هم در تیم ملی بودیم. این صحبتها بچه گانه بود و خیلی اختلافات بیرونی بود. فکر میکنم در بندرعباس آقای قلعهنویی این موضوع را تمام کرد. البته آمدن آقای جباری و مجیدی به تمام شدن موضوع خیلی کمک کرد. بچههای دیگر از من گله میکردند که چرا تو بازوبند را نبستی؟ گفتم این موضوع در اختیار سرمربی است و به آقای قلعهنویی هم گفتم. در اختیار او است که به چه کسی بازوبند بدهد. حالا شاید من یک قدمت ۹ یا ۱۰ ساله در استقلال داشتم ولی ایشان تشخیص میداد. من هم احترام گذاشتم. هر چه ایشان بگوید من هم پشت او، هم سینه و هم زنجیرم را میزنم. به ایشان اعتقاد داشتم و ایشان هم انتخاب کردند. اول به مهدی رحمتی دادند. بعد از او هم مجتبی جباری. در ادامه آقای جباری به احترام بزرگتری به آقای مجیدی دادند. در بندرعباس این اتفاق افتاد و موضوع تمام شد. آن جلسه معروف در بندرعباس اتفاق افتاد و آقای قلعهنویی ۷ یا ۸ نفر از بازیکنان بزرگ تیم را دور هم جمع کردند. سر این موضوع بحث کردیم که همان جا تمام شد. خداراشکر. آنجا مشخص شد که چه اتفاقی قرار است بیفتد.
* چرا از جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان تا انتخابی جام جهانی ۲۰۱۴ خیلی کم به تیم ملی دعوت شدید؟
اگر حرف بزنم خیلی دوستان ناراحت میشوند. در دوره آقای قلعهنویی متاسفانه اتفاقاتی که میان من و ایشان افتاد باعث شد دعوت نشوم. بعد رفتن ایشان از تیم ملی، آقای دایی مربی تیم ملی شدند. من از آقای دایی پرسیدم علی آقا دلیل خط خوردن من از اردوی تیم ملی چه بود؟ گفتند جلوی من بلند نشدید. من بعد شنیدن این حرف یک ربع در صورت علی آقا میخندیدم. گفتم علی آقا شما مرا میشناسید، من آدم بیادبی نیستم. شاید شما در یک اتاقی بودید که من متوجه نشدم که بخواهم بلند شوم. این هم دلیلی نمیشود که شما مرا از تیم ملی خط بزنید. بعد از ایشان افشین قطبی آمدند. او خیلی بازیکنان را سیاه میکرد! من به او گفتم وقتی یک آدمی به من دروغ بگوید، نمیتوانم با او کار کنم. گفتم باشد مرا دعوت نکن.
* دقیقاً چی میگفت؟
بازیکن را سیاه میکرد و اینقدر که او دروغ میگفت. بازیکنان تصویر ما را میبینند، میتوانند به این موضوع صحه بگذارند. خیلی راحت دروغ میگفت و اینقدر راحت بازیکن را سیاه میکرد. یک مقدار مغرور بودن من و طبع ناسازگاریام با یکسری آدمها خیلی جاها کار دستم داد. خیلی راحت به او (افشین قطبی) گفتم طبعم با اخلاقیات شما کار نمیکند. یک چیزی میگویم و شما دیگر دعوتم نکن. من نه آدم دروغگویی هستم، نه آدم دروغگو را میبخشم و نه اینکه میتوانم با او ارتباط برقرار کنم. خیلی محترمانه و قوی به من دست دادند. گفتم خدا شما را شفا بدهد. تو فقط سیاه بازی را در فوتبال ایران یاد گرفتی و هیچ مدل نمیتوانی در فوتبال ایران کار کنی. فنی او خوب است ولی رفتار مربی روی بازیکنان خیلی تاثیر میگذارد.
* بعد از ایشان...
بعد از ایشان آقای کیروش به تیم ملی آمدند. من در اردوی اول و دوم دعوت شدم. وقتی در تیم تراکتور بودم به چند اردوی کوتاه مدت تیم ملی دعوت شدم. تا اینکه به استقلال آمدم. صدقه سر باشگاه و نتایج خیلی خوبی که سیستم دفاعی ما در باشگاههای آسیا گرفته بود و تا جمع ۸ تیم برتر آسیا رفته بودیم، ایشان مجاب شد مرا به تیم ملی دعوت کند.
* این موضوع که چند سال به تیم ملی دعوت نمیشدید، شایعهای به راه افتاده بود که چون جواد نکونام به استقلال آمده و رابطه خوبی با امیرحسین صادقی و همزمان با کیروش دارد، صادقی به همین خاطر به تیم ملی دعوت میشود.
۴ سال ما را دیر دعوت کردند. من با جواد نکونام از سال ۱۳۸۲ در اردوی تیم ملی بودم و ایشان را میشناختم. نمیشود گفت که به خاطر رابطهام دعوت میشدم. بعد از اتفاقاتی که در چند بازی پایانی دوران مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ که برای تیم کیروش افتاد و خوب نتیجه نگرفت. مهرههایی که کار دفاعیشان مشکل داشت. برخلاف این بود که میگفتند تیم کیروش سیستم دفاعی خوبی دارد اما سیستم دفاعی پایداری نداشت. در استقلال من، حنیف عمرانزاده، پژمان منتظری، هاشم بیگزاده، مهدی رحمتی یکی از بهترین سالهای فوتبالیمان بود. ما با کمترین گل خورده در لیگ برتر قهرمان شدیم. در باشگاههای آسیا با کمترین گل خورده در جمع ۸ تیم پایانی آسیا حاضر بودیم و آمار دفاعی خیلی خوبی داشتیم. ضمن اینکه آقای کیروش قصد داشتند مشکل و نقطه ضعف تیم ملی در خط دفاعی را ترمیم کنند که گل دریافت نکنند. در ۳ بازی آخر تیم ملی باید در قطر با قطر، لبنان در تهران، کره در سئول بازی میکرد و سیستم دفاعی خوبی باید ارائه میدادند و بایست در ضد حمله کار میکردند. در آن ۳ بازی مرا به اردوی امارات دعوت و از نزدیک صحبت کردند. جلسهای که با من داشتند بر همین منوال بود. جلسهای که ایشان با شخص بنده داشتند و آرین قاسمی مترجم ایشان شاهد است. ایشان گفتند من شما را دعوت کردم چون در این بازی خیلی به دردم میخورید، در بازی قطر و کره. فیلمهای بازی را در اختیار من گذاشتند. بهترین بازیکنان آسیا آن سال در قطر بود و مهاجمان خیلی خوبی داشتند. یعنی کل کارهایی که من باید مقابل قطر و کره انجام میدادم را در امارات به من گفتند.
* یعنی جلسه شخصی گذاشتند و آنالیز کردند.
به من گفتند ما به تو در کار دفاعی احتیاج داریم و همین اینکه باید این نقطه را ببندی. نقطه قوتها و ضعفهایم را درآورده بودند. توپهای بلندی که میتوانستم به جناح مختلف خسرو حیدری در حمله بدهم، آنالیز کردند و دقیقا از من خواست و گفت ما این کارها را از تو میخواهیم. همان اتفاقاتی که ایشان خواستند را رقم زدیم و تیم توانست به جام جهانی ۲۰۱۴ صعود کند.
* سال بعد در استقلال همه چیز به هم ریخت. تیم خیلی مشکل مالی داشت. اما اول از همه بگویید چه شد که مجتبی جباری از استقلال جدا شد؟
اجازه بدهید درباره این موضوعات زیاد صحبت نکنم. من نباید در این جایگاه درباره این موضوعات صحبت و بحث کنم که چرا مجتبی جباری رفت. چرا فرهاد مجیدی رفت؟ چرا فلان بازیکن رفت؟ چرا تیم تنها شد و یکسری مسائل دیگر که اصلا نمیتوانم حرفش را بزنم.
گفتم اینها مشغول خراب کردن تیم من هستند. اگر با رفتن من مشکل حل شود، میروم ولی مشکل تیم، رفتن من نیست. مصاحبه کردم و هنوز هم تصاویرش را دارم. گفتم شاید یک روزی یکسری از حرفها را بزنم که چرا این اتفاقات افتاد. هنوز خیلی از آن حرفها را نزدهام که تیم خراب نشود. آقای مظلومی ۵ ماه بعد به من زنگ زد و گفت راست گفتی. گفتم خدا قوت پهلوان، تیم را نابود کردی. * آخر آن سال استقلال یک مشکل مالی بزرگ داشت. هیچ پولی به بازیکنان داده نمیشد. انگار آقای فتحاللهزاده خودروی خودیش را به عنوان بدهیاش به شما داده بود.
طلب که نه. ۶ ماه بود که از باشگاه استقلال بابت قراردادی که داشتم، پولی نگرفته بودم. البته ایشان هم آن ماشین را ۳۰ میلیون گرانتر به من دادند. معمولاً پولم را به من نمیدادند. جعفر نوجوان مرا میشناسند. ایشان پیش حاج آقا بود. گفتم جعفر یک کاری کن که حاجی پول را به ما بدهد. ما هم خجالت میکشیدیم. الان شما ببینید بازیکن میگوید ما غذا برای خوردن نداریم. بابا شما کجای قضیه هستید؟ غذا و تغذیه نداریم چی است؟ من تا سال آخری که در استقلال بازی کردم یعنی سال ۱۳۹۴، ما فقط آب معدنی سر زمین تمرین میدیدیم. تغذیه چی است؟ شما کجا فوتبال بازی کردید که این چیزها را طلب میکنید؟ درست است که سخت افزار، نرم افزار و تغذیه و خیلی از این موارد مهم است. شما اگر دوران ما فوتبال بازی میکردید چه کار انجام میدادید؟ ما لباسمان را خودمان میشستیم. در حال حاضر الان کفش شما را یک طرف و لباستان را یک طرف دیگر، ماشین لباسشویی تدارکات میشوید. در دوره ما خانم من ۳ مرتبه قصد داشت مرا طلاق بدهد. با گِلهای مرغوبکار و شیرودی ماشین لباسشویی ما ۳ دفعه خراب شد. این گل داخل لباسشویی میرفت و باعث خرابیاش میشد. نمیتوانستیم ماشین را طور دیگر بشوییم. اینقدر لباس را شستشو میکردیم، لباسها خراب میشد. التماس میکردیم که لباس تمرین به ما بدهند. بعد بازیکن پایهها آمده میگوید، ما تغذیه نداریم. آقا جان مادرتان رها کنید. تغذیه چی است؟ این فوتبال این نیست. نسلها عوض شده و متاسفانه بارها بارها این را داد میزنم. هرچیزی که وارد کشور ما شد، بدون فرهنگ وارد شد. متاسفانه فوتبالیستهای ما یکسری چیزها را میبینند، دریغ از آن که فرهنگ استفاده از آن را بلد باشند. بارها گفتم فوتبالیست هر چیزی که میگیرد، نوش جانش. واقعاً کار کردن سخت است. دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، شنا، وزنهبرداری، پینگ پینگ و همه رشتهها سخت است. هر چه ورزشکار پول میگیرد، نوش جانش.
* همه زندگیاش را پای ورزش میگذارد.
چون پول بدن و جانش را میگیرد. مثل دکترها، مهندسان و ... نیستند که با مدرک تحصیلی که دارند با هرسنی پولشان را بگیرند. فوتبالیست یک مرحلهای دارد. تازه اگر بعدش بخواهد به عرصه مربیگری برود که به این بحث برسیم، دعواهای خاص خودش را دارد. در این موارد جای تعجب و تاسف دارد که ورزشکاران یکسری چیزها را مطرح میکنند. ولی این موارد نیست شما اگر مسیر فوتبالتان را درست بروید همه این موارد به صورت اتوماتیک پیش میآید. شما میخواهید دنبال حاشیه کار را بگیرید ولی اصل کار را رسیدگی نمیکنید.
* به بحث استقلل برگردیم، آقای قلعهنویی معتقد بود ملیپوشان برایش کم کاری میکنند.
اختلافاتی بود که رقم خورده بود.
* یعنی بین کی روش و قلعهنویی؟ شما خودتان آن موقع ملی پوش بودید. چنین چیزی(کم کاری) واقعاً بود؟
اصلاً چنین چیزی نیست. مخصوصاً در شجره باشگاه استقلال و بازیکنانش. اصلاً حرف زدن در این مورد هم غلط است. مثل این میماند که نور را ببینیم ولی بگوییم تاریک است. ولی اینطور نیست الان روشنایی است ولی متاسفانه اختلافاتی که بود و خیلی از بازیکنان از داخل باعث این موضوع شدند.
* اختلافشان سر چی بود؟
نمیخواهم در این مورد صحبت کنم. چون آنها دوستانم هستند و نمیخواهم کسی ناراحت شود. متاسفانه یکسری افراد، بازیکنانی که بودند و نبودند حرف میبردند و میآوردند. صحبتهایی که انجام میشد صحبتهای خوبی نبود. حواشی اطراف آقای قلعه نویی خیلی بیشتر از اینها بود. این موضوع سلیقه ای بود. یکی از دوستانش مرا دوست داشت، دیگری به بازیکن کناری من علاقه داشت، یکی دیگر از دوستانش آن بازیکن را دوست داشت. این موضوع سلیقهای بود. متاسفانه اختلافاتی که بود.
* صعود ایران به جام جهانی ۲۰۱۴ جان دوبارهای به فوتبال ایران داد. نظرتان در این مورد چیست؟ بعد از ۸ سال به جام جهانی صعود کردیم. بازی اول مقابل نیجریه مساوی کردیم. بازی بعدی مقابل آرژانتین ۹۰ دقیق عالی و یک لحظه مسی توپ را به درون دروازه زد. از حستان درباره آن بازی و آن لحظه بگویید.
مقصر آن بازی کیروش و تعویض اشتباهش بود. نباید حقیقی را به زمین میآورد. نظام دفاعی ما با ورود آقای حقیقی بهم ریخت. در جابه جا شدن ایشان سر جای خودش بازی نکرد و آقای قوچان نژاد مجبور شد جای ایشان را پُر کند. خیلی جالب است رضا قوچاننژاد خودش چپ پای اروپا بازی کرده است. مسی گارد شوت از راست گرفت ولی قوچاننژاد سر توپ خورد. وقتی طرف میداند منِ چپ پا گارد شوت از راست بگیرم توپ را به در و دیوار میزنم چون چپ پا هستم. آن هم از آن فاصله. ولی آن بازی آنقدر فشار بالا بود و دویده بودیم. ما فقط یک موقعیت به مسی دادیم. آن هم نیمه دوم بود که شوت زد از بغل تیر دروازه رفت. ما با سیدجلال دعوا داشتیم، میگفت بیا برو روی توپ مسی. گفتم من بروم که من دریبل بخورم؟ تو برو که تو دریبل بخوری. اینقدر عقب عقب رفتیم مسی خسته شد و نرسیده به ۱۸ شوتش را زد. حقیقی از عقب در دروازه میگفت بابا روی توپش بروید. گفتم من خراب بشوم که روی توپ مسی بروم! البته شوخی میکردیم. من به عنوان کسی که فوتبال بازی کردم نظرم را بدهم، به نظرم کیروش در آن مسابقه تعویض اشتباه انجام داد. حقیقی را نباید بازی میداد. هر چند مهره دفاعی ما بود اما زیاد سر جایش بازی نکرد. حقیقی زیاد در روال تمرینات ما نبود. اگر با همان ترکیب خودمان بازی میکردیم و اگر به غیر از جهانبخش کسی را تعویض نمیکردیم، فکر میکنم در آن بازی بازنده نمیشدیم. ضمن اینکه زندگی ما خیلی عوض میشد. فکر میکنم بیش از ۸۰ میلیون ایرانی پای تلویزیون واقعاً حسرت خوردند.
* کسی باورش نمیشد ما جلوی آرژانتین آنطوری بازی میکنیم.
نگرش کیروش، نگرش نباختن بود. واقعاً ما به هیچ تیمی نمیباختیم. حالا کاری به مهرههای هجومیمان نداریم. خیلی میتوانیم درباره آن بحث کنیم. نظام فوتبالیمان به نظام خوبی تبدیل نشده بود و روال ملیمان روال خوبی نبود. تازه در دوره کیروش لژیونرها اضافه شده بودند و چند بازیکن خارجی خوب آورده بودیم، مثل اشکان دژاگه و رضا قوچاننژاد.
* ما مهاجم نداشتیم...
نداشتیم. فوتبال ایران مهاجم نداشت.
*یعنی مجبور شد برود رضا قوچان نژاد را به تیم ملی بیاورد.
خیلی نقد به کیروش میکنند. این را بگویم تا در میان حرفهایم این موضوع گم نشود. ولی با آمدن کیروش در فوتبال ایران ما ۱۱ لژیونر مهاجم معرفی کردیم. خیلی جالب است با آمدن کیروش به ایران لژیونرهای ما مهاجمان ما بودند. بعد از رفتن کیروش دوباره ما لژیونر نداریم. این موارد جزو نگرش و فلسفه فوتبال کیروش است. ما الان از مربیان لیگ برتری درباره فلسفه کاری آنها میپرسیم، نمیدانند فلسفه کاری چیست.
* ما که بیننده بازی ایران- آرژانتین در جام جهانی ۲۰۱۴ بودیم، کلی زیر فشار بودیم. شما که در زمین بودید، چطور آن فشار را تحمل کردید؟
نمیدانید فشار یعنی چه! ما در این مسابقه از همان سرود ملی عقب افتادیم. به خدا خنده دار است. شما در ورزشگاه ۴۰ یا ۵۰ هزار نفری در سرود ملی عقب افتادیم. من دو بار در سرود ملی عقب افتادم یک بار در جام جهانی ۲۰۰۶ مقابل مکزیک و یک بار هم ۲۰۱۴ مقابل آرژانتین. من واقعاً در آن سرود ملی می لرزیدم. اصلاً من یک چیزی میگویم شما آن را تجربه نکردید. هیگواین، ماسکرانو، مسی و هر ۱۱ بازیکن آنها ستاره بودند. آن تیم تا فینال جام جهانی رفت. مسی آنها را یک تنه تا فینال برد.
* بعد از پایان مسابقه مقابل آرژانتین در رختکن چه حسی داشتید؟
کیروش صحبت میکرد اما من مشغول گریه کردن بودم. هم درد داشتم هم ناراحت بودم. موقعی که مسی گل را زد، چرخیدم توپ را در درون دروازه دیدم، نشستم، چون جفت فتقهایم پاره شد. در بازی آرژانتین جفت فتقهایم پاره شد چون اینقدر فشار روی ما بود. دیگر هیچی متوجه نمیشدم. در رختکن یخ گذاشته بودند و مُسکن خورده بودم. من میدیدم که کیروش صحبت میکرد ولی هیچ صدایی نمی شنیدم. من لاکتیک تمام بودم. یعنی بعد از بازی که استخر بزرگ یخ گذاشته بودند، من به زیر آن استخر رفتم، چون هیچ چیزی متوجه نمیشدم. ولی آخرش متوجه شدم که کیروش گفت به خاطر مردمتان بلند شوید. ما یک بازی دیگر داریم. هنوز شانس داریم. آخرش این موضوع را از مارکار آقاجانیان و بچهها پرسیدم. او گفت که اگر ما بوسنی را شکست بدهیم و ۴ امتیازی شویم میتوانیم با آرژانتین صعود کنیم. این اتفاق میتوانست بیفتد ولی...
* در بازی بوسنی چه اتفاقی افتاد؟ انگار که تخلیه انرژی شده بودید.
مثلاً ما از آب و هوای تهران به آب و هوای شمال رفتیم. روز قبل بازی ما بارندگی شدید وجود داشت. یعنی جان ما گرفته شده بود. روز بازی هم بارندگی بود. یعنی کلاً انرژی تیم ملی رفت. بابت آن زمین، تمرین و مسابقه. گل اول را که خوردیم همه چیز تمام شد. یک مقدار احساسی شدن و فشار سنگینی که از بازی آرژانتین روی ما بود همه ما را تهی کرد. این موضوع باعث اشتباهات دیگری شد که روی آن گل دوم و سوم را خوردیم.
* شما در جام جهانی ۳ بازی کردید و فتق شما پاره شده بود. بعد جام جهانی به استقلال بازگشتید. آیا این موضوع (مصدومیت) را به آقای قلعهنویی اطلاع نداده بودید؟
متاسفانه یکسری آدمهایی که نمیدانم بُغضی یا چه چیزی بود، حرفهای خندهدار میزنند. من از جام جهانی وارد شدم، دکتر نوروزی شاهد است. اولین کاری که کردم به کلینک آقای نوروزی رفتم. خانم محمدی یک هفته تمام فیزیوتراپی میکرد که ببینیم احتیاج به جراحی دارم یا ندارم؟ دیگر از این واضحتر؟ آقای نوروزی و خانم محمدی پزشک استقلال هستند. من ۱۰ روز برای فیزیوتراپی میرفتم که ببینیم وضعیت چطور است. خود آقای دکتر نوروزی و دکتر ستوده هماهنگ کرده بودند و پیش دکتر گیتفر رفتیم.
* شما روی این حساب گذاشته بودید که به آقای قلعهنویی یا باشگاه استقلال گزارش میدهند.
اصلاً گزارش میدهند، چی است؟ خدمت شما عرض کنم. بحث بر این شد که ما جراحی کنیم. ما جلسهای داشتیم با آقای نظری جویباری، خود آقای قلعهنویی، گفتیم آقا اگر اجازه بدهید من آنجا فتقم را عمل میکنم. آقای نظری هنوز هستند. حالا اگر دوستان گردن نمیگیرند، من کاری ندارم. آقای نظری شاهد قضیه هستند. گفتم آقا لیگ قطر ۲ ماه و نیم یا ۳ ماه دیگر بازیها شروع میشود. به من پیشنهاد و برنامه هم دادهاند. فلان تاریخ فلان جا، کلینیک باید بروم. تاریخ جراحی مرا داده بودند و اینکه در کدام کشور باید جراحی کنم. کجا فیزیوتراپی و آّب درمانی انجام بدهم و چه زمانی سرتمرین تیم قطری برگردم. گفتم من ۳۳، ۳۴ سالم است و پیشنهاد دادهاند که ۵ میلیارد بگیرم. پول که تا الان به من ندادید، بگذارید من هم زندگیام را کنم. ولی ایشان گفتند که نه. اشکالی ندارد ولی حیف عمرانزاده، هرایر مگوییان را داشتند. ضمن اینکه یکی، دو دفاع وسط دیگر هم بود. قرارداد را به خاطر استقلال، عشقم و مردم گفتم اشکال ندارد. همسرم با من صحبت نمیکرد و پدرم با من قهر کرد. گفت استقلال هیچ چیزی به تو نداده است. حداقل برو پولت را بگیر و بعد یک سال برگرد و در استقلال بازی کن. گفتم وقتی میگویند بازیکن نداریم و آسیا نرفتیم، تو کاپیتان بزرگتر تیم هستی، من چه بگویم؟ ما خیلی سر این مسائل سوختیم ولی عیبی ندارد. از بحث دور نشویم، من اگر الان عمل کنم نزدیک یک ماه یا یک ماه و نیم مرا ندارید. الان بگویم. نزدیک یک ماه بعد مسابقات شروع میشد. آقای قلعهنویی گفتند اشکالی ندارد. تیم داشت به ترکیه میرفت. تاریخ قرارداد را ببینید. قرارداد امضا شد و تیم به ترکیه رفت. متاسفانه هفته بعد از این اتفاق، حنیف عمرانزاده از ناحیه عضله با پارگی مواجه شد. از آنجا استارت خورد. دوستان بادمجان دور قابچین آقای قلعهنویی، شروع به صحبت کردند. گفتند ایشان هم الان مصدوم است و ایشان را نداریم. فشارهایی که در بازی سایپا که من در ورزشگاه بودم. ۳ بر ۲ استقلال برنده شد. با گل امید ابراهیمی، هاشم بیگزاده گل آخر را زد. حنیف خیلی بالا بود. من اشتباه کردم و نباید میرفتم.
* ظاهراً با برادر همسر آقای قلعهنویی اختلاف پیدا کردید؟
آنجا آن حواشی و مشکلات پیش آمد. صحبتهایی که با آقای قلعهنویی داشتیم را عنوان کردم چون خودشان میدانستند قضیه چه بوده است. من به ایشان گفتم زندگیام را سر حرف شما ۲ سال به هم ریختم. شما اینقدر راحت حرف خودتان را به من میزنید. واقعاً میخواستم بروم و واقعاً دلم شکست. گفتم من اندازه ۱۰ برابر فوتبال امکان کسب درآمد داشتم. من به حرف شما گوش نکردم، بلکه به حرف دلم گوش کردم. بعد شما اینطور در مورد من صحبت میکنید؟ قصد جدایی داشتم. در آن دعوای معروف گوشیام را به سر فامیل آقای قلعهنویی زدم. خیلی راحت ما را در حراست نگه داشتند و ایشان را آزاد کردند. خیلی برایم جالب بود.
* چیزی به شما گفتند؟
بیخیال! رهایش کنید. نمیخواهم وارد قضیه شوم. دوران بدی بود. ما ماندیم و ایشان رفت. آن سال کلاً سال خوبی نبود. من حتی وقتی برگشتم خوب هم نشدم. چون آن سال تیم، پزشک، بدنساز و امکانات نداشت. اصلاً هیچ نداشت.
* همان فصلی بود که استقلال در رده چهارم قرار گرفت؟
چهارم یا پنجم شدیم.
* با آقای فکری صحبت میکردم، فکر میکنم آن موقع دستیار آقای قلعهنویی بود. میگفت آن سال آقای قلعهنویی خیلی درگیر بیزنسهای دیگرش بود.
اطلاعی ندارم. سوال بعدی! (با خنده) مرا وارد این حاشیهها نکنید. من خودم اینقدر حاشیه دارم، خجالت میکشم که بگویم و باید با خودم به گور ببرم. خیلی حرفها را از خیلی آدمهای بزرگ شنیدم که یک رخی برای هوادار پیدا کردند ولی نمیدانند داخل دل آن آدمها چه خبر است. من هم نمیتوانم صحبت کنم چون دوست ندارم بت شخصیتی کسی شکسته شود. دوست ندارم نگرش هوادار نسبت به بزرگترهای تیم عوض شود.
* فصل تمام شد و بعد به تو گفتند کارمند باشگاه شو؟
همه آن حرفهایی که درباره آقای مظلومی زدید از اینجا شروع شد. بزرگترهای تیم را به باشگاه استقلال دعوت کردند. خوشآمدگویی آقای مظلومی بود اما من دعوت نشده بودم. خیلی جالب بود که کاپیتان تیم دعوت نشده بود.
* چه کسی دعوت نکرده بود؟
باشگاه، آقای افشارزاده. ساعت ۱۱ یا ۱۲ ظهر بود و من در خانه بودم. آقای بهرام امیری به من زنگ زد و پرسید کجایی؟ گفتم آقا بهرام تمرینم تمام شده و الان در خانه مشغول دوش گرفتن هستم. گفت چرا به باشگاه نیامدی؟ گفتم باشگاه خبری هست؟ گفتند آقای مظلومی آمده است. گفتم آقای مظلومی به من زنگ نزد. گفت خودت را برسان. با موتور آمدم. دیر به جلسه وارد شدم و به همه سلام دادم. بعد جلسه تمام شد و آقای مظلومی ما را به دفترشان خواستند. نشسته بودیم در دفتر پایین باشگاه. این صحبتها را قبلاً انجام دادهام. بحثهای فنی، اخلاقی و حاشیهای طرح کرد. گفتم آقا ته ماجرا را بگو. گفت مشکل این، این و این است. منِ امیرحسین صادقی نمیخواهم آنها را بازگو کنم. گفتم من یک سال دیگر با باشگاه قرارداد دارم. گفتم اگر مشکل این است من رفعش میکنم. مینویسم و امضا میکنم چون من تیم خودم را دوست دارم. گفتم مینویسم و امضا میکنم که نه حاشیهای، نه بازوبندی و هیچ چیزی نمیخواهم. با شما هم تمرین میکنم، اگر حقم را توانستم بگیرم بازی میکنم. نتوانستم حقم را بگیرم روی نیمکت مینشینم و حرف نمیزنم. گفتم همه را امضا میکنم یا اخراجم کنید. به هیچ صراطی مستقیم نشدند. یعنی نیت دوستان پشت پرده را گفتم. به اینجا رسیدیم که گفتم شما یک چیزی میگویید که من نمیتوانم قبولش کنم. گفتند اسمت را به عنوان کارمند باشگاه رد میکنیم. آمارش در فضای مجازی هم هست. ماهی ۵ میلیون تومان. صبح ساعت ۸:۳۰ صبح بروید تا ساعت ۱۷ یا ۱۸ . گفتم هیچ اشکالی ندارد من میمانم، اگر دربان باشگاه هم شوم، من تیم خودم را دوست دارم. میدانم چه بلایی قرار است سرم بیاید. من میمانم که کمکت کنم ولی یکسری دوستان گفتند تو جام جهانی رفتهای و کاپیتان تیم استقلال هستی. نزدیک ۴۶۰ یا ۴۷۰ بازی برای این تیم انجام دادی. نفر دوم یا سوم باشگاه هستی، این کار را نکن. خودت را خراب نکن. گفتم آخر اینها مشغول خراب کردن تیم من هستند. اگر با رفتن من مشکل حل شود، میروم ولی مشکل تیم، رفتن من نیست. مصاحبه کردم و هنوز هم تصاویرش را دارم. گفتم شاید یک روزی یکسری از حرفها را بزنم که چرا این اتفاقات افتاد. هنوز خیلی از آن حرفها را نزدهام که تیم خراب نشود. آقای مظلومی ۵ ماه بعد به من زنگ زد و گفت راست گفتی. گفتم خدا قوت پهلوان، تیم را نابود کردی.
*شخصیت پرویز مظلومی را چطور میبینی؟ با او خیلی کار کردید. در مس و استقلال سابقه همکاری دارید. هر وقت ایشان به استقلال آمد شما را در لیست مازاد قرار داد. این قضیه را چطور میبینید. آیا با شما مشکلی داشت؟
پرویز مظلومی خودش برای کارهایش تصمیم نمیگرفت. ترسوتر از این حرفها بود. بزرگترین ضعفشان همین ترسو بودنشان بود و شجاعت مبارزه با خیلی از مشکلاتش را نداشت. او به تنهایی نمیتوانست تصمیم بگیرد. قدرت و دیسیپلینی که یک سرمربی باید داشته باشد من در آقای مظلومی ندیدم. من ندیدم شاید خیلیها دیده باشند ولی با این حال من دوستشان دارم و شخصیت قابل احترامی هستند. خیلی آدم مهربان و روشنی هستند. خیلی حرفها را راحت به زبان میآورند ولی اختلاف پیش میآید. من خیلی دوستشان دارم ولی آدم ترسو، ترسو است دیگر.
* آن باخت ۴ بر ۲ در داربی را دیدید؟ چه حسی داشتید؟ داربی ۳ بر ۲ چطور؟
آخرین باخت آقای مظلومی در داربی ۳ بر ۲ بود؛ آن بازی که ۲ بر صفر جلو بودیم و ۳ بر ۲ باختیم. آن هفته ما تهران بازی داشتیم و در هتل آزادی بودیم. از داخل هتل مشغول تماشای بازی بودیم. داد میزدم و با داد بازی را میدیدم. پرسپولیس هفته بعد آن داربی در تبریز با ما بازی داشت. داور بازی شاهد بود. به او گفتم به همه مدلها ایمون زاید را میزنم. هر کاری دلت میخواهد انجام بدهی همان اول مسابقه انجام بده. میخواهی اخراج کنی، همان اول مسابقه انجام بده. گفتم تا دقیقه ۹۰ او را میزنم. داور از من پرسید بدون توپ او را میزنی؟ گفتم فقط با توپ او را میزنم. ولی رویت را که برگردانی از من ضربه پس کله هم دریافت میکند. یعنی در مغز من نمیرود بازیکنی که نمیتوانست ضربه بغل پا بزند، چطور این اتفاق را در داربی رقم زده است. ایمون زاید عصبیام کرده بود. مهدی هاشمینسب میگفت یک ماه تمام برای گل زدن به پرسپولیس، نماز میخواندم. واقعاً از هتل آزادی که بیرون آمدیم که بعدش به تبریز برویم مغز من درگیر بازی پرسپولیس بود. امیرخان گفت چه شده؟ گفتم امیرخان در مغزم نمیرود که این تیم داغان که با هم مشغول دعوا بودند و تصاویرش موجود است که تا دقیقه ۸۰ مشغول زدن همدیگر بودند چه اتفاقی افتاد که برنده داربی شد؟ بعداً درباره این موضوع حرف میزنم. این موضوع را میگویم که مردم بدانند بر چه اساسی و اتفاقاتی آن بازی ۳ بر ۲ شد. خود بازیکنان ما سر چه چیزی دعوا کردند؟
* سر بازوبند قبل مسابقه عوا کرده بودند؟
کاری ندارم. الان نمیتوانم، بعداً میگویم. باید موقع گفتنش برسد، قشنگ ماجرا را تعریف میکنم که بازیکنان خودشان قبول کنند. هنوز بازیکنان نمیخواهند قبول کنند یعنی هنوز گردنگیرشان خراب است چون معضل بزرگی اتفاق افتاده است. بازی ۲ بر صفری که شما سوار مسابقه هستید و تیم مقابل ۱۰ نفره است چطور و چه شد که با یک تعویض این اتفاق افتاد؟ مغزم بابت بازی خراب بود. یعنی من به بچههایم گفتم به تبریز نیایند. یک هفته تمام فقط تمرین و تمرکز داشتم. پرسپولیس ۳ یا ۴ تا گل زد و من آنها را میزدم. کمک داور میگفت اخراجت میکنم. من هم میگفتم داور را صدا بزن که بیاید. حرف نزن وگرنه خودت را هم میزنم. اینقدر عصبی بودم. یعنی مهدی مهدویکیا میگفت امیرحسین چه مشکلی داری؟ میگفتم آقا مهدی خیلی عصبانی هستم. شما چطور این کار را کردید من نمیفهمم. گفت مقصرش خودتان بودید.
* در همان سال شما به صبا رفتید. بعدش به پیکان رفتید. فکر کنم ۲ فصل در پیکان حضور داشتید. در آن تیم کهکشانی هم بودید. درست است؟
آن تیم کهکشانی به لیگ یک سقوط کرد اما سال بعد که دوباره به لیگ برتر صعود کردند من به کشور بازگشتم. آن سال که من صبا بودم پیکان از لیگ یک به لیگ برتر آمد. سال بعدش که آقای جلالی به این تیم آمدند با من تماس گرفتند. آرش برهانی با من تماس گرفت و گفت آقا مجید تو را میخواهد. گفت به پیکان میآیی؟ گفتم بنشینیم با او صحبت کنیم. با او صحبت کردیم و مشغول عقد قرارداد بودم که گفتند برای اینکه تیم سقوط نکند، من اینقدر ... همان جا یک نگاهی به آقا مجید کردم و گفتم آقا مجید شما به من گفتید بیایم در این ورزشگاه. گفت چطور؟ گفتم من از تیم قهرمان آمدهام. من ۵، ۶ تا جام دارم. برای نیفتادن مرا اشتباه گرفتهاید. بازیکنان دیگری هستند خداحافظ. آقای جلالی لفظهایی که به کار بردند و چه گفتند که ما آن سال پنجم شدیم. با جوانهای تیم پنجم شدیم. یعنی هیچ کسی گادوین منشا را نمیشناخت.
* اولین فصلش بود که به ایران آمده بود.
هیچکسی او را نمی شناخت. سیاوش یزدانی، سیامک نعمتی، صادق بارانی، مرتضی آقاخان، مهدی شیری، فراز امامعلی، شهریار مغانلو و خیلی از بازیکنان دیگر.
* تیم خیلی خوبی بود.
اصلا همه بازیکنان جوان بودند. اسم دروازهبان سپاهان چیست؟
* پیام نیازمند.
پیام نیازمند کسی بود که هیچکسی او را نمیشناخت. دیسیپلین و نظام باشگاه پیکان را خیلی دوست دارم. نمیدانم چرا نمیخواهند پیشرفت کنند.
* شاید به این خاطر که هوادار ندارد.
نه! اصلاً هوادار نداشتن مهم نیست. خیلی از باشگاههای دنیا هوادار ندارند ولی نتایج خوبی میگیرند. نتایج، هوادار را جلب میکند و میآورد. نتایج خوب هوادار میآورد. جذب هوادار سپاهان از موقعی شروع شد که نتایج خوبی گرفت. استقلال و پرسپولیس از جایی شروع شد که نتایج خوبی گرفتند وگرنه کشاورز بود، بهمن و خیلی تیمها در فوتبال تهران بودند. نتایج باعث میشود که هواداران جلب فوتبال شوند. اسمها و صداها میچرخند. نتایج میچرخد و بچهها دوست دارند. هوادار این شکلی، شکل میگیرد. مثل چند سالی که خیانت بزرگی در حق استقلال شد و هواداران استقلال را سوزاندند. الان بچههایی که از ۵ یا ۶ سال قبل فوتبال را فهمیدهاند چه تیمی قهرمان شده است؟ پرسپولیس. البته میگویم چطور قهرمان شد. یک سال، ۲سال. دیگر بچه پرسپولیسی بار میآید. حالا بعداً در سرش میخورد و میفهمد که چطور قهرمان شد. آن بچه بزرگ شود متوجه میشود چه اشتباهی کرده است! خارج از شوخی میگویم بحثمان عوض شود ولی اینطوری هوادار استقلال را کشتند و سوزاندند. میتوانستند در چهار، پنج سال گذشته هواداران را اضافه کنند. هر چند ما اضافهتر هستیم اما خیلی بهتر میشد از لحاظ هواداری، باشگاه استقلال رشد بیشتری کند.
* حالا به قسمت آخر دوره بازیتان برسیم. در سالهای آخر یک درگیری با فرزاد حاتمی داشتید؛ البته الان رابطه خیلی خوبی دارید.
درگیری نبود.
* درگیری شما سر سوپ بود؟
نه! ما یک بازی دوستانه با تیم آقای قلعهنویی، یعنی تراکتور در تبریز داشتیم. فرزاد آن موقع در تیم تراکتور بود. آن بازی در زمین تراکتور برگزار شد و کمی حواشی و درگیری به وجود آمد. در واقع دعوا شد.
* پس پیش زمینهای وجود داشت؟
من با فرزاد رفیق چند ساله هستم. در تیم ملی کنار هم بودیم و از زمان استقلال ۷ یا ۸ سال همباشگاهی بودیم اما آن بازی دعوا شد و یکی، دو تا از بازیکنان با هم درگیر شدند. دعوا که اتفاق افتاد فرزاد توقع داشت من نگذارم این اتفاق شکل بگیرد. راست هم میگفت اما آن اتفاق افتاد. ما به هتل المپیک آمدیم، در اردوی ما تیم تراکتور هم بود. فرزاد از آن ترکهای با تعصب است. ما با مرتضی اسدی و اینها بزرگ شده بودیم و کنار همدیگر بودیم. ما بچههای تراکتور را دیدیم و همه با هم ماچ و روبوسی و بگو و بخند اما فرزاد کمی دیر آمد. اما به یکباره رگ غیرت فرزاد حاتمی گل کرد. آقا ما با هم دعوا کرده بودیم، اما ۲ یا ۳ هفته نشده بود اینها با هم بگو بخند میکنند. فرزاد شاکی بود. بعد سر غذا آمدیم. نمیدانم صحبت یا حرف چه شد، فرزاد قاطی کرد. آن اتفاقاتی که نباید میافتاد، افتاد. شبش هم با هم آشتی کردیم. یعنی فرزاد ناراحتیاش لحظهای است. وقتی عصبانی میشود، اصلاً ۲ دقیقه بعد از او یک چیز دیگری میبینید. برخلاف فیزیک بزرگش که خیلی عصبانی نشان میدهد خیلی دل مهربانی دارد و پسر آقایی است. آنجا هم نباید آن اتفاقات میافتاد ولی حواشی همین اتفاقات کوچک است که بزرگ میشود.
* بعد از اینکه فوتبال شما تمام میشود یک اتفاقی در فوتبال پایه میافتد که جان یکی از بازیکنان را نجات میدهد.
بر اساس تجربهای که داشتم و جلوی رویم این اتفاقات را دیده بودم، در زمین باشگاه دیهیم بازی داشتیم. من پشت فنس بودم. پشت پارکینگ، رمپ ورودی دارد. آن موقع چون کرونا وجود داشت تماشاگران را روی سکو راه نمیدادند. ما از پشت آن فنسها بازی را نگاه میکردیم. تیم من مشغول بازی بود و من مربی آن رده هم نبودم. در حین بازی یکی از بازیکنان تکل زد. بد به سر بازیکن خورد و محکم به زمین افتاد. حالت افتادنش به زمین مشخص بود چه اتفاقی افتاده است. من ۲ یا ۳ ثانیه صبر کردم ببینم بچه تکان میخورد یا نه؟ باید به آنجا بروید و ببینید فنس آنجا ۲ یا ۳ متر است. من از بالای نرده جوری پریدم که مُچ پایم پیچید. دویدم که کنار بازیکن باشم. متاسفانه یک چیزی به شما بگویم، پزشکی فوتبال ایران تعطیل است. الان در فوتبال پایه شما فقط یک آمبولانس دارید. آن کسی که در آمبولانس نشسته است پزشکیار است یعنی شاید فقط بتواند جای سُرم را درست تشخیص بدهد وگرنه هیچ تخصصی در امر ورزش ندارد. همین الان در آسیا ویژن و باشگاههای تهران نگاه کنید. یک پزشک متخصص نیست و به تازگی دستگاه احیا را وارد کردهاند. حالا نمیدانم دستگاه احیا در اختیار دارند یا نه و آیا اجباری وجود دارد یا خیر. هنوز پزشکان نمی دانند آسیب ورزشی چیست و بازیکن ضربه میخورد باید کجای او را نگه دارند. اصلاً دست به بعضی مناطق بدن او نباید بزنید. در آن بازی ضربه را دیدم و متوجه شدم. بازیکن خودم مصدوم شده بود. من دویدم و هنوز جای این قضیه روی انگشت کوچکم است. نمیخواهم نشان بدهم. اینقدر بد گاز میگرفت، فک او میخواست قفل کند. من مجبور شدم یک دقیقه یا یک دقیقه و نیم دستم را داخل دهانش نگه دارم که فک برگردد و بچه را به هوش بیاورم که زبانش برنگردد. عمر آن بازیکن به دنیا بود ما فقط وسیله هستیم. ما فقط چیزی را که یاد گرفتیم انجام دادیم. همین.
در مورد آقای سمیعی که اصلاً صحبت تعطیل، صحبتی نمیکنم. در مورد آقای سمیعی خیلی صحبت کردم. نمیدانم چرا بازخوردی نمیبینم که در یک پروسه سه ساله مدیرعامل شدید، اصلاً نمیدانم. نوش جانت. عصر، عصر رابطه است. اصلاً به این چیزها کاری ندارم ولی با کی، کجا، چگونه مشورت کردید؟ مربی آفریقایی که خودش کارنامه زیادی ندارد، چطوری به درد استقلال میخورد؟ شما با کدام متر و معیاری با او حرف زدید؟ با کی مشورت کردید؟ مشورت آیا با آقای کارخانه است؟ اگر هیات مدیره است، اگر هولدینگ است. در حال مشاهده ثمرهاش هستید.* بهترین فصلی که در استقلال بودید، چه سالی بود؟ عملکرد خودت، تیم و همه چیز...
من از لحاظ عملکردی همه سالها در استقلال خوب بودم اما سال ناصر خان را خیلی دوست داشتم.
* با اینکه نتیجه نگرفتید؟
عشق میکردم بغل ناصر خان تمرین میکردم یعنی وقتی به شیرودی میآمدم و برمیگشتم مانند این عاشقانی بودم که به یک جا خیره میشوند. همین ناصرخان را نگاه میکردم و لذت میبردم. من به خاطر یک مصاحبهای که برای ناصرخان انجام دادم خیلی از بازیهای ملیام را از دست دادم.
* آن مصاحبه چه بود؟
گفتم من از بچگی عاشق این بودم که یک روز شاگرد ناصر خان شوم! (با خنده) آن دوره آقای قلعهنویی سرمربی تیم ملی بود.
* بهترین داربی که از آن خاطره دارید؟
اولین داربیام، بهترین داربیام بود.
* کدام داربی بود؟
بازی ۲ بر یک. سال ۱۳۸۹.
* شما با پیروز قربانی یکی از بهترین زوجهای دفاعی استقلال بودید.
یکی نه، بهترین زوج دفاعی بودیم البته در سیستم سه دفاعه.
* بعد از یک مدت که آقای قربانی از استقلال جدا شد با هم اختلاف پیدا کردید؟
نه! پیروز برادر بزرگتر من است. اصلاً از این حرفها نیست.
* بهترین زوجی که با او در استقلال بازی کردید؟
پیروز قربانی. با محمود فکری و ستار همدانی هم بهترینِ بهترین بودیم.
* کار را جمع میکردید؟
ما لوزی قهرمانی استقلال بودیم. حالا یا حاج محمود دفاع آخر بود و ستار هافبک دفاعی بود یا برعکس. این لوزی که ما در دفاع استقلال بودیم بهترین عملکرد خودم بود چون عقب و جلو با تجربه، بغلها بالا. واقعاً شما نمیدانید حاج محمود و ستار همدانی چقدر کمک کردند. مهدی پاشازاده، سهراب بختیاریزاده خیلی به فوتبالیست شدن ما در استقلال کمک کردند. ما کنار این بزرگان فوتبال بازی میکردیم. واقعاً با گفتار و رفتارشان و لحن صحبتشان خیلی کمک حال ما بازیکن جوان بودند. حالا پیروز یکی، دو سال تجربهاش از من بیشتر بود و در باشگاههای آسیا بازی کرده بود. من جوان بودم و از امیدهای تهران به لیگ برتر کشور آمده بودم. این خیلی حرف است. یعنی امیرخان تن و بدنش میلرزید. میگفت من یک تصمیم گرفتم. در تو این پتانسیل را میبینم ولی از ته قضیه میترسم. به امیرخان میگفتم در قرچک به دنیا آمدهام و در نظام آباد بزرگ شدهام. خیالت راحت، بازیکن جنگی هستم. روی نیمکت بنشین و ببین چطور میجنگم. پرسپولیس آن فصل خیلی تیم خوبی بود و ۸ گل به داماش در بازی اول زده بودند. علی دایی مهاجم این تیم بود و رعب و وحشت ایجاد کرده بودند. عارف محمدوند، رضا جباری، پژمان جمشیدی، خدابیامرز مهرداد میناوند، جواد کاظمیان، حامد کاویانپور، یحیی گلمحمدی، افشین پیروانی، مهدوی، و بهروز رهبریفرد؛ آن پرسپولیس خیلی بازیکن خوب داشت. بازیکنان جوان آن تیم جواد کاظمیان و سهراب انتظاری بودند. خیلی بازیکن بودند. با اینها به درون زمین بروید اصلاً رعب و وحشت ایجاد میشود. اصلاً اولین بار بود که در زمین رفته بودم. بالا نشسته بودم اما در زمین اولین بار بود که رفته بودم. صدا، اصلاً متوجه نمیشوید چه حسی است. لاکتیک تمام بود.
* راجع به استقلال این فصل چند سوال بپرسم و مصاحبه را تمام کنم.
با یکی، دو سوال، کار حل میشود؟
* نمیدانم. شما در دورهای که جواد نکونام سرمربی استقلال بود، از او حمایت کردید. معتقد بودید که اگر به او وقت داده شود، استقلال میتواند ستاره سوم خودش را بگیرد.
هنوز هم اعتقاد دارم.
* چه شد که استقلال در فصل دوم همکاری با جواد نکونام نتیجه نگرفت؟
بارها، بارها و سالها داد زدم. گفتهام یک مدیر، مدبر و کسی که از گوشت و پوست استقلال باشد و بداند هوادار چیست و همچنین سرد و گرم کشیده فوتبال باشد، میتواند تیم را نجات دهد ولی متاسفانه در ۵ یا ۶ سال گذشته این اتفاق نیفتاد. اگر هم این اتفاق افتاد، مدیر باشگاه را زدند. مثل آقای سیدحجت کریمی. من نفهمیدم چرا او رفت؟ کسی که به جرات میتوانم بگویم شجرهاش مشخص است و شاید خیلی از دوستان او را بشناسند. کریمی نیاز مالی نداشت و خیلی هم به استقلال کمک کرد چون یکی، دو بازیکن را مربی آورد و من دیدم که از جیب خودش هزینه را پرداخت کرد. یعنی خودش از جیبش هزینه کرد. نمیدانم اینها چرا رفتند؟ چه کسی اینها را زد؟ علی خطیر چرا از این تیم رفت؟ اصلاً اینها جای سوال است.
* اصلاً مساله واگذاری به هولدینگ خلیج فارس را چطور ارزیابی میکنید؟
من با هولدینگ کاری ندارم و یک مساله بزرگتر است.
* به نظر شما اصلاً مدیران آنها در تیم استقلال خوب عمل کردهاند؟
باید بنشینیم و در موردش صحبت کنیم. هولدینگ هر نظری برای خودش دارد، ۳۰ درصد کار است. ۷۰ درصد، بزرگان و پیشکسوتان استقلال هستند. باید مشورت بگیرند. اصلاً تو چه کاره هستی؟ تو فقط یک سرمایه میآوری. از کنار این سرمایه شما خیلی میتوانید ببرید ولی به کیان و شخصیت باشگاه نباید توهین کنید. باشگاه یعنی پیشکسوت و هوادار. شما الان به این قشر احترام نگذارید صفر هستید. در حال حاضر مشغول تماشای ثمره آن هستید. چند سال است که مشغول دیدن این موضوع هستیم؟ قبلاً مدیر بود، الان هولدینگ است. نمیتوانیم از هولدینگ ایرادی بگیریم.
* جواد نکونام از نظر فنی اصلاً قابل بحث نیست. به نظرتان...
اتفاقاً قابل بحث است.
* فصل اول نکونام در استقلال واقعاً خوب بود. در فصل اول ۶۷ امتیاز گرفت.
باشد قابل بحث است. یعنی مربی کاملی نبود. البته مربی ملی و کارنامهداری بود.
* مربی کاملی نبود.
یعنی قابل بحث است ولی ما موقعی میتوانیم بحث کنیم که یک سفرهای پهن کرده باشیم و یک غذای خوب داشته باشیم، بعد توقع سیر شدن داشته باشیم. وقتی شما هیچ سفرهای برای استقلال پهن نکردید و هیچ کمکی نمیکنید. جواد نکونام خیلی ضعف داشت ولی اعتقاد دارم مدیریت میتوانست این ضعفها را مدیریت کند.
* چون با رسانهها خیلی درگیر بودند.
مدیریت باعث میشود مربی با رسانهها درگیر شود.
* یعنی مدیریت باعث میشود مربی با رسانهها درگیر شود؟
وقتی میگویم فقر مدیریتی، بروید دوران فوتبالی من یا همه بازیکنان را بیاورید. به غیر از مجتبی جباری که همیشه اعتراض داشت، یک بازیکن از استقلال بیاورید که درباره سرمربی یا مدیریت حرف بزند. من یادم است در دورهای که آقای استراماچونی در استقلال بود همه درباره مدیریت حرف میزدند. مدیریت افتضاح بود. چرا باید این اتفاق بیفتد و این بدعت غلط در استقلال جا بیفتد که بازیکنان گروه تشکیل دهند؟ هر چه دلشان خواست برای مدیران در اینستاگرام نوشتند و منتشر کردند. آخر شما چه کاره هستید؟ البته کارتان درست است ولی چون مدیریت و بزرگتر در این تیم وجود نداشت و هنوز هم ندارد این اتفاقات رقم خورد. بازیکن فقط با به بازی کردن، فکر کند. اصلاً حق مصاحبه ندارد. اگر مدیریت، مدیر و امکانات درست باشد، بازیکنان حرف نمیزنند. خارج از آن اگر بازیکنان هم قدر پیراهن تیم و هواداران تیمشان را بدانند، به خدا به خودشان جرات نمیدهند که دل هوادار را به آتش بکشند و بلرزانند و حواشی درست کنند. من میتوانم از خیلیها گلایه کنم. گله آخرم از سیدحسین حسینی است. او مصاحبه کرد و آقای شهریاری محرومش کرد. ایشان سر بازی رفتند دمشان گرم ولی مصاحبهاش، مصاحبه قشنگی نبود. من میگویم اگر تو کاپیتان تیم هستی باید حواست به تیمت باشد. اصلاً مدیریت افتضاح و عاجز. تو کاپیتان تیم هستی. کاپیتان تیمی هستی که ۳۰ یا ۴۰ میلیون هوادار مشغول نگاه کردن تو هستند. من میگویم اگر امیرحسین صادقی حرفی میزند، روی اعتقادش حرف بزند. از سیدحسین حسینی گلایه میکنم تو که میگویی رفتارم، رفتار حجازی است. حجازی هیچ وقت به خودش اجازه نداد راجعبه بزرگترهایش صحبت کند. هیچ موقع در دوران فوتبالیاش درباره مربی و مدیر صحبت نکرد. جلوی ظلم ایستاد و حرفش را برای ظلم زد. وقتی به شما ظلم شد، شما حرف بزن. آدم باید اینطوری از سیدحسین حسینی گلایه کند. شما نباید یک اتفاقی رقم میزدی. اگر دلت برای تیمت میسوزد و مدیر بد است، هر اتفاقی میافتد برگرد و برای تیمت بازی کن. عواقبش را هم دیدیم، استقلال ۳ گل از ذوبآهن خورد. حالا آمار در نیامده که چند سکتهای دادیم و چقدر دلها شکست. این موارد را باید از بزرگترهای استقلال گله کنیم. اینطور نبود و خیلی از پیشکسوتان استقلال خیلی صحبتها انجام میدهند. خیلی اتفاقات رقم میزنند، جای صحبت خیلی است. حواشی خیلی زیاد است.
* موضوعی نیست که در ۵ یا ۱۰ دقیقه بشود جمع کرد.
من خودم سهراب بختیاریزاده را دوست دارم ولی گفتم آقا سهراب نظری که شما دادید این بازی حتماً باید برگزار شود، [بازی استقلال و ذوبآهن] من بدانم مشاورانت چه کسانی بودند. تیم تو داغان است.
* سازمان لیگ گفته بود میتوانید بازی کنید.
بله! تیم تو داغان است چرا باید یک بازی انجام دهی که تیمت بشکند؟ هوادارت بشکند. میدانید بازیکن مریض و مصدوم است. بعد حالا اینها تمام شد. مدیریت فاجعه تیمت باعث شده کاپیتان تیمت بازی نکند. تو چرا بازی میکنی؟ شما یا باید به بازیکنانت اعتقاد داشته باشی یا نباید اعتقاد داشته باشی. استقلال باید به بازیکنانش اعتقاد داشته باشد. بازیکنانش هم اعتقاد به مربی داشته باشند. تو با این کارت دوگانگی ایجاد کردی. اگر شما مهره باشگاهت نیستی، اعتراض میکردی و در این بازی شرکت نمیکردی و رسماً اعتراض خودت را نشان میدادی. اصلاً اعتراض کن. آقا میخواهند تو را کنار بگذارند دیگر. این بد است که آقای بختیاریزاده عزیز مهره باشگاه باشد، شما یک استقلالی هستی. بازوبند کاپیتانی استقلال به دستت بوده است. نباید این موضوع را قبول میکردی و تیمت به این روز میافتاد. آنها فکر نمیکردند چنین اتفاقی بیفتد و همیشه خوشبین هستند. در مریضترین حال استقلال، آنها خیلی خوشبین بودند. من میگویم ای کاش سهراب بختیاریزاده نگرش بهتری داشت و خیلی خوشبینانه به مسائل نگاه نمیکرد. این تیم دشمن زیاد دارد. نمونهاش در هیات مدیرهاش است. خیلی راحت دوست عزیزمان مصاحبه میکند و میگوید من پرسپولیسی هستم اما دوستان استقلالی زیاد دارم. ملاک دعوت از این آقایان و حضور در هیات مدیره باشگاه استقلال چیست؟ باشگاهی که یک روز ایروانی و نظری جویباری، کامران منزوی و خیلی آدمهای بزرگ دیگر در تیم بودند. اینها چه کار میکنند؟ خندهدار است. خیلی راحت در تلویزیون میگویند پرسپولیسی هستم و سمت در استقلال را قبول میکنند. دور هم یک سفرهای پهن است. بیایید برویم. حالا هوادار و باشگاه هر چه که شد. این موضوع خیلی خندهدار نیست واقعا. من که گریه میکنم. وقتی هوادار میبیند، میگوید چرا این اتفاقات برای من باید بیفتد؟
* سوالات تمام شد اگر نکتهای هست بفرمایید.
من دوباره میگویم امیدوارم اتحاد بین هواداران و پیشکسوتان باشگاه رقم بخورد و یک جمعی از پیشکسوتان ما بلند شوند و کمک کنند. استارت این موضوع را زدیم که یک مقدار همدلتر و همرنگتر باشیم و بتوانیم کمک هوادار و باشگاه خودمان باشیم. من اطلاعات خاصی از آقای موسیمانه ندارم و اعتقادی هم به مربی این مدلی ندارم. حالا هر چقدر هم که کارش خوب باشد، ۴ دستیار خارجی آورده که مربی بدنسازش در اینستاگرام مطلبی وایرال کرده است که گفته «مدلی بدنسازی میکنم که اگر بازیکن دوام بیاورد هر ۴ روز یک بازی انجام بدهد.» یعنی این طرف هنوز متوجه نشده که اینجا آفریقای جنوبی نیست. اینجا استقلال و یک تیم پاشیده از هم است؛ یک تیمی که بدنساز نداشته است. یک تیمی که کمک خوب نداشته است. یک تیمی که نرم افزار و سخت افزار ندارد. شما چطوری و با چه نگرشی این تیم را قبول کردی و قرارداد امضا کردی؟ من نمیدانم. شما مقامتان در آفریقا و مصر بوده است. تیمتان هم خوب بوده است. حالا به آسیا آمدید و در عربستان خوب نتیجه نگرفتید. البته من هنوز نتوانستم تحقیقاتم را کامل کنم. حالا کی، کجا و کدام مدیر، دلال و مدیر برنامه نمیدانم به چه نتیجه ای رسیدی؟ آقای شهریاری خیلی راحت به شما بگویم، در مورد آقای سمیعی که اصلاً صحبت تعطیل، صحبتی نمیکنم. در مورد آقای سمیعی خیلی صحبت کردم. نمیدانم چرا بازخوردی نمیبینم که در یک پروسه سه ساله مدیرعامل شدید، اصلاً نمیدانم. نوش جانت. عصر، عصر رابطه است. اصلاً به این چیزها کاری ندارم ولی با کی، کجا، چگونه مشورت کردید؟ مربی آفریقایی که خودش کارنامه زیادی ندارد، چطوری به درد استقلال میخورد؟ شما با کدام متر و معیاری با او حرف زدید؟ با کی مشورت کردید؟ مشورت آیا با آقای کارخانه است؟ اگر هیات مدیره است، اگر هولدینگ است در حال مشاهده ثمرهاش هستید. این بلا را هفته ششم بر سر استقلال درآوردید. شاهد این هستم که استقلالی که فصل گذشته با یک اختلاف امتیاز نتوانست قهرمان شود شما ابزاری جلوی آن نگذاشتید. سقفت بسته است. بازیکن نگرفتی یا بازیکنی که گرفتی رفته است. بازیکنی را گرفتی، رفت و برگشت و دوباره الان رفته است! بازیکنی که گل ۳ امتیازی زده و مدافعی که میتوانست سرعت تیمت را در دفاع تنظیم کند، آرمین سهرابیان بود. سهرابیان میتوانست در دفاع ۳ نفره، سرعت دفاعی را تنظیم کند. او میتوانست به عنوان دفاع آخر و یکی از دفاعها کار کند ولی شما او را هم از دست دادید. کاپیتان سوم تیمت را هفته پنجم گرفتی! این چیست من متوجه نمیشوم. کاپیتان و گلرت را در دقیقه ۹۰ بستی و در دقیقه ۹۵ مشغول خراب کردنش هستی. همه اینها حواشی است ولی او [حسین حسینی] یک ایراد از مدیریت گرفته است! شما یک کاری کردید که این بچه حرف بزند. شما فاجعه بودید که بازیکن مشغول صحبت کردن است. منِ پدر اگر در خانهام خوب تصمیم بگیرم بچهام اعتراض نمیکند. اگر هم اعتراضی کند اندازه وضعیت اعتراض میکند. شما کاری کردید که به همه چیز معترض باشند. نه فقط بازیکن بلکه هوادار هم. آقای کارخانه مصاحبه کردند و گفتند من پشت آقای شهریاری نماز میخوانم. قربانت بروم نمازت را بخوان اما اینجا مسجد نیست اینجا باشگاه استقلال است. شما اگر نماز میخوانید، در مسجد پشت آقای شهریاری نماز بخوان. خدا خیرت بدهد. خدا انشاءالله از تو قبول کند و از بار گناهانت کم کند ولی این نفرینی که من شاهد آن هستم با نماز پشت آقای شهریاری هم در نمیآید. من میگویم نمیتوانی جواب این همه آدم را بدهی. اینجا جای نماز خواندن پشت آقای شهریاری نیست. هوادار فقط نتیجه میخواهد. یک مدیریت قالب و چارچوب خوب میخواهد و آدمهایی که دلسوز این باشگاه باشند. همین! از این حرفهای بچهگانهتان دست بردارید. فضای مجازی خودتان را هم ببندید. استقلال مجازی نیست. ورزشگاهها باز است. شما زورتان را بزنید و بازی را هم بدون تماشاگر کنید! نمونهاش را در ورزشگاه شهدای شهر قدس دیدید. کاری نکنید که در ورزشگاه آزادی، ۶۰ یا ۷۰ هزار تماشاگر حرفهای دیگری به شما نثار کنند. من تجربهاش را دارم که به شما میگویم. در این فوتبال به ناصر خان حجازی رحم نکردند. به علی پروین رحم نکردند. رحم نکردند یعنی سنگ زدند. این فوتبال به امیر قلعهنویی و خیلی بزرگترهای دیگر رحم نکرده شما که دیگر عددی نیستید. با آینده خودتان بازی نکنید!
*انشاءالله مشکلات استقلال حل شود. حالا هر جوری که هست مدیریت باشگاه به سمتی برود که تصمیمات بهتری بگیرد. این حواشی هم که مثل محرومیت سیدحسین حسینی دم بازی رخ میدهد، دیگر اتفاق نیفتد. حداقل جو را برای خودشان بدتر نکنند. خیلی ممنون آقای صادقی صحبت خیلی خوبی بود فکر کنم تقریبا یک ساعت و چهل و پنج دقیقه با شما هم صحبت بودیم. راجعبه فوتبالتان. مصاحبه به من که خیلی چسبید امیدوارم خوانندگان و بینندگان مصاحبه ایسنا هم از این مصاحبه خوششان آمده باشد. ممنون از شما که آمدید.
سلامت باشید. پدرم همیشه یک حرف را به من تکرار میکند. میگوید هم با خودت و هم با مردم رو راست باش. اگر میخواهی مردم دوستت داشته باشند رو راست باش و حرف حق را بگو. حق گرفتنی است و دادنی نیست. همه جا گفتم و چوبش را خوردم. فکر کنم سال قبل بود که یک دورهای مدیریت پیچیده و به هم ریخته بود. باشگاه هیات مدیره نداشت و قبل از آمدن آقای خطیر بود. بنده در فضای مجازی خودم اعلام کردم که فردا به باشگاه میروم و تکلیف خودم را روشن میکنم. فردایش رفتم باشگاه و اینکه چه مسائلی رخ داد کاری ندارم. وزارت ورزش برای من ۵۰ صفحه پُر کرد و دیگر هیچ جا نمیتوانم کار کنم. من حرفی نزدم و جلوی در هم نماندم که شعار بدهم ولی دوستانی بودند که آنجا بودند و پست هم دارند. ما سر استقلال خیلی دویدیم، جنگدیم و زخم خوردیم. خودمان را پوشاندیم که مردم زخمهای ما را نبینند. من دوست دارم این زخمها را بخورم، شیرین است. این زخمها شیرینتر از عسل است ولی انشاءالله درست شود. این یک نمونه ساده بود. مردم به من میگویند تو را به خدا بروید و حرف بزنید تا درست شود. این کارها هیچ چیزی برای استقلال ندارد. جز اینکه من صدمه ببینم چیزی برای استقلال ندارد. فقط همه پیشکسوتان باید جمع شوند و یکصدا باشند. هولدینگ که هیچ، وزارتخانه هم مجبور است که کار را به پیشکسوتان بدهد چون پایه و اساس این تیم مردمی بوده و به این جایی رسیده است که دو ستارهاش خار چشم خیلیها شده. هواداران تیم رقیب به ورزشگاه شهر قدس میآیند و در مورد استقلال صحبت میکند. طرف پرسپولیسی است آخر چرا باید این کار را کند؟ یعنی اینقدر تحمل ۲ ستاره استقلال برای شما سخت است؟ خدا به محمودخان خوردبین عمر با عزت بدهد. قهرمانی آسیا را از ایشان بپرسید. ایشان شاهد قهرمانی بودند. با افتخار این را میگویم انشاءالله خدا به ایشان عمر با عزت بدهد تا این موضوع را تعریف کنند. علی آقا پروین دستشان به جام خورده، ما که حرفی نداریم، امیدواریم جام را بگیرند اما برای توی پرسپولیسی زشت است که بیایی این حرفها را در لباس یک استقلالی بگویی. شما که این حرف را میزنید استقلال قهرمانی ندیده، برو از پدر بزرگت بپرس که قهرمانی ما را دیده است. ما هم قهرمانی سال گذشته شما را دیدیم. از ته دل این حرف را میزنم. انشاءالله شما هم قهرمان آسیا شوید و من حرفی ندارم. موقعی که حال تیم خراب است فضا را خراب نکنید. ما مردم هستیم و با هم زندگی میکنیم. در خانواده من هم استقلالی و هم پرسپولیسی هستند. در خانواده همه ما همین است. حال همدیگر را بابت این حرفها خراب نکنیم که یکی به عنوان یک پرسپولیسی مصاحبهای مضحک و خندهدار انجام دهد. همه هم او را میشناسند. بنده خدا ۲ ساعت بعد از اینکه صفحهاش بالا آمد، بسته شد. این کارها را نکنید، جذاب نیست. خوشحالم از اینکه در این برنامه بودم و ساعت خیلی خوبی گذراندم. خیلی خوش گذشت. این اولین مصاحبه طولانی من بود. به غیر از برنامه هایی که داخل آن رفتم، فکر نکنم یک ساعت حرف زده باشم ولی امیدوارم بازخوردهای خوبی از این برنامه داشته باشیم و به استقلال کمک شود. اگر صحبتی کردم و به دوستی برخورد، شرمنده هستم. هر چه گفتم به عنوان یک دلسوخته باشگاه استقلال و یک هوادار و پیشکسوت باشگاه گفتم. امیدوارم اتفاقات خوبی برای باشگاه استقلال رقم بخورد.
انتهای پیام