به گزارش ایسنا، به نقل از قدس، او دوپایش را در یک کفش کرده که بشر را از شر گازهای گلخانهای نجات بدهد، جایی میان سیارهها و در مریخ برای زندگی ما و آیندگانمان پیدا کند و هزار کار دیگر. دانیل گولدن، معلم و فعال محیط زیست اما میگوید بیایید نگاهی دوباره به تصویری که «ماسک» از خودش و دیگران از او ساختهاند بیندازیم و ببینیم با یک فرزانه، نابغه و ناجی طرفیم یا یک خالیبند پولدار و در خدمت پولدارها؟
پر زرق وبرق
دانیل گولدن، نویسنده هم هست و اگرچه هنوز آنچنان که باید به شهرت نرسیده اما به اتفاق همفکرانش در مجلاتی مثل «جاکوبین» مقاله و حتی داستانهای علمی تخیلی مینویسد. نگاه دقیق او به افراد و پدیدههایی مانند «ایلان ماسک» برخلاف خیلیها از شیفتگی خالی است و به جای اینکه اجازه بدهد زرق و برق سخنان و افکار «ماسک» چشمهایش را خیره کند سعی میکند واقعبینانه به ماجرا نگاه کند. در مطلبی که برگردان آن به فارسی را «ترجمان» منتشر کرده است، مینویسد: «سال ۲۰۱۵، وبلاگ «صبر کن ولی چرا؟» شروع به انتشار مجموعهای در مورد ایلان ماسک و ماجراهای مختلف او کرد. نوشتههای غلوآمیز نویسنده این وبلاگ، بیش از آنکه بررسی دقیق زندگی ماسک باشد شبیه تذکرةالاولیا بود و ماسک را چون نابغهای رؤیایی به تصویر میکشید که عمیقاً نگران آینده بشریت است و دستش به هر فناوری جدیدی بخورد آن را طلا میکند! بعدها هم نویسنده توضیح میدهد که ماسک چه برنامههای بزرگی برای عرضه خودروهای برقی مقرونبهصرفه به مردم عادی دارد، چگونه میخواهد از همه ما در برابر هوش مصنوعی محافظت کند و چطور قرار است انسان را به آیندهای شگفتانگیز بدون تغییرات اقلیمی رهنمون شود. در این وبلاگ، ماسک میلیاردری برجسته، اما خودمانی و مَشتیترین آدم جهان معرفی میشود». حالا که هشت سال از آن روزها گذشته انگار دیگر خبری از آن آدم مَشتی نیست. ماسک، درباره خودروهای برقی مقرونبهصرفه، سخنرانیهای جسورانه و بیحساب و کتاب نمیکند و جاهطلبیهایش برای استعمار فضا و ... در چشم ما کمرنگتر به نظر میرسد. دانیل گولدن معتقد است این روزها همه خبرها درباره شاهکارهای ماسک نیست و خیلی از اخبار به رسواییهای کاری، مدیریتش در توییتر، زندگی شخصی و شرارتهای مسخرهاش اشاره دارند.
قصههایی که «ماسک» تعریف کرد
گولدن معتقد است این روزها ستاره «ماسک» افول کرده و جهان کمکم باید متوجه این افول شود. او در این باره مینویسد: «بد نیست داستانی را که او برای جهانیان تعریف کرده دوباره مرور کنیم. داستانی است که ارزش سهام تسلا و اسپیسایکس را به آسمان رساند و موجب شد ماسک بتواند میلیاردها دلار قراردادهای دولتی ببندد و در مقطعی ثروتمندترین فرد جهان شود. در جهانی که دولتها، بهویژه دولت ایالاتمتحده، از هر گونه سیاستگذاری اقلیمی تهاجمی چشمپوشی میکردند، ماسک رشتهای را بافت که این جای خالی را پر میکرد. با ارزیابی دوباره کار او، حالا میتوانیم از شکستخوردن در مقابله با تغییرات اقلیمی و ترسیم مسیری روبهجلو درسهایی بیاموزیم».
نویسنده مطلب از مقوله «شکاف انتشار» حرف میزند و توضیح میدهد این شکاف به معنی فاصله میان اهداف اقلیمی با حدی از کربنزدایی و کاهش گازهای گلخانهای است. سادهتر اینکه جهان با وجود حرفها و وعدههای ایلان ماسک نتوانسته خطر وقوع فاجعه اقلیمی را به اندازهای که باید کم کند.
بعد هم میگوید: «شکاف انتشار» فقط یک عدد فیزیکی نیست، بلکه رخنهای در سیاستها و برنامههای ماست. آن آینده نسبتاً ایمن و مطمئنی که آرزویش را داشتیم در حال نابودی است و آیندهای با طوفانهای سهمگین، شهرهای سیلزده، گرمای طاقتفرسا، قحطی شدید و مهاجرت اجباری جای آن را خواهد گرفت. شکاف انتشار شکافی است که بین فیزیک سیاره زمین و سیاست «پولدارسالاری» ما دهان باز کرده است!
ماسک چه کرده است؟ وارد این شکاف شده و آن را با وعدههای پر زرق و برق و رؤیافروشیهایش پر کرد! پیام اصلی وبلاگی که مدح «ماسک» را میکرد به انسان امروز این بود: «نگران نباش، ایلان حواسش به همه چیز هست... همه شرکتهایی که او تأسیس کرده برای این است که بشریت را نجات دهد و ما را به آیندهای چندسیارهای و بدون کربن رهنمون شود... مردی با ثروت و نبوغِ بیشازحد وجود دارد که حتی بیشتر از شما نگران جهان است ... فقط باید بددلی را کنار بگذارید و اجازه دهید ماسک -این مرد بزرگ تاریخ- بشریت را بهسوی جهان شگفتانگیز جدید هدایت کند... ما میتوانیم کره زمین را با خریدن ماشینهای برقی جذاب نجات دهیم!»
داستان خودمان را تعریف کنیم
سیاستهای زیستمحیطی و سفرهای فضایی زمانی در اختیار دولت (بخش عمومی) بود. ماسک با این ادعا که خودش بهتنهایی میتواند مسئله تغییرات اقلیمی را حل کند -اینکه خودش بهتنهایی بشر را به فضا خواهد برد- نهتنها تلاش کرد سیاستگذاری بخش عمومی را خصوصی کند، بلکه تلاش کرد تحققبخشیدن به رؤیایی را که بهصورت دموکراتیک شکل گرفته بود، خصوصی کند. رؤیای آینده دیگر متعلق به کارگران عادی نبود، متعلق به ایلان بود. ماسک در توییتی که اکنون مایه رسوایی او شده است، از فرستادن خدمتکاران قراردادی به مریخ نوشته بود که بهجای پرداخت هزینه سفر به مریخ در آنجا کار خواهند کرد... خب ... این ترسیم مدینه فاضله نیست، بلکه بیشتر ساختن یکجور دُبی در فضاست!
سیاستگذاران و سرمایهگذاران با دادن پول به ماسک میتوانستند نشان دهند که به آینده اهمیت میدهند. این طوری دهان منتقدان را هم میبستند. مثلاً سیاستمداران شرکتی، بهجای ریختن پول در حملونقل عمومی و حل مشکلات سیاسی ناشی از پراکندگی حومه شهرها، تصمیم گرفتند میلیاردها دلار برای ساخت یک تونل به ماسک بدهند... امروز تنها تونلی که قابل بهرهبرداری است (در لاس وگاس) یک تونل وحشت یکطرفه است که مشکل ترافیکی دارد. ماسک در عملنکردن به حرفهایش سابقه طولانی دارد. در مقاطع مختلف این وعدهها را داده است. ماشین مسابقه مجهز به موشک، سرویس پخش موسیقی برای تسلا، موشکهایی که جایگزین سفر هوایی میشوند، درمانی برای آلزایمر و فرستادن انسان به مریخ تا سال۲۰۲۰.
امروز اگر واقعبینانهتر نگاه کنیم، ماسک شاید میلیاردری با رفتار بچگانه باشد که کنترل کمی روی حرکاتش دارد، نه آن فرزانه دنیاهای علمیتخیلی که سایتها برایش چاپلوسی کردند و به او لقب «مرد آهنی واقعی» دادند. ماسک ازخودراضیبودن خودش را در لباس مبدل آیندهگرایی به نمایش گذاشت. او آدم کسلکنندهای بود که خودش را به شکل غیبگو درآورده بود. او در مورد تواناییهای خودش دروغ میگفت و حالا که صورتحساب را آوردهاند، دارد دادوقال میکند.
بهجای گوشدادن به داستان درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم. داستان همبستگی، سازماندهی مردم برای مقابله با بحران اقلیمی، داستانی که در آن هر کسی میتواند قهرمانی باشد که به نجات جهان کمک میکند، نهفقط چند میلیاردر با عقده خداییکردن. اگر این داستان را خوب تعریف کنیم، میتوانیم آیندهای بسازیم بهتر از هر چیزی که ایلان ماسک تابهحال تلاش کرده به ما بفروشد.
انتهای پیام