به گزارش ایسنا، دانشآموزان در سالهای مدرسه باید بتوانند همه چیز را به خوبی به ذهن بسپارند. آنها شعرهای کتاب ادبیاتشان، نام کوهها و جنگلهای کشورشان، مفاهیم اجتماعی، فرمولهای ریاضی و فیزیک و حتی مفاهیم دینی را نیز حفظ میکنند. آنها انبانی از اطلاعات هستند البته اگر به خوبی توانسته باشند آنها را فرا بگیرند، اما نمیدانند آنچه آموختهاند چه ارتباطی با روزگارشان دارد. پرسش اساسی این است که آیا آنچه در مدرسه آموزش داده میشود توانسته است افراد را برای زندگی، انتخاب شغل و حضور در جامعه آماده کند؟ از طرفی میبینیم که در نظام تعلیم و تربیت و در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش آمده که دانش آموزان باید متناسب با استعدادهای خود پرورش یابند تا بتوانند افراد کارآمدی برای جامعه باشند. شاید بتوان گفت مسائل به درستی در اسناد تدوین شده اما چنان آرمان گرایانه است که حتی امکان ارزیابی وضع موجود با اسناد بالادستی برای کارشناسان دشوار و مبهم به نظر میآید. برای بررسی ابعاد این موضوع سراغ دکتر احمدرضا آذر نویسنده و پژوهشگر علوم تربیتی رفتیم تا پیرامون چالشها و فرصتهای پیش روی نظام آموزش و پرورش گفتوگو کنیم.
با دکتر احمدرضا آذر بیشتر آشنا شویم:
سؤالات محوری که دراین نشست بررسی شد: با توجه به حجم و تنوع محتوای آموزشی در سالهای مدرسه، آیا آنچه آموخته شده توانسته است دانش آموزان را برای زندگی اجتماعی، همزیستی با دیگران و انتخاب شغل آماده کند؟ اصلیترین دغدغههای آموزش و پرورش در ایران چیست؟ ارزیابی فضای آموزشی در ایران چقدر با سند تحول آموزش و پرورش فاصله دارد؟ چرا حافظه محوری بر آموزش ما مسلط شده است؟ جریان تفکرورزی چگونه میتواند در آموزش و پرورش ما وارد شود؟ نقش معلم دراین ساختارچگونه است و آیا او می تواند جریان ساز باشد؟
مهمترین دریافتهای این گفتوگو: تأکید بر کیفیت محتوا به جای کمیت آن، توجه به فضای اجتماعی و جهانی در امر آموزش و پرورش، ایجاد کارگاههای اندیشهورزی و اردوگاههای مشاغل، توانمند سازی معلمان و استفاده ازآموزشهای مکمل و انگیزهبخش بود. همچنین احمدرضا آذر به نقش و انگیزه معلمان مسئلهپرور درجهت تغییر شرایط موجود اشاره کرد. وجه چالش برانگیز این گفتوگو آن بود که احمدرضا آذر تصریح کرد که نباید همه مسائل را به آموزش و پرورش تقلیل داد و از محتوای دروس پنهانی سخن گفت که شاید اهمیت آن از دیدگاه کارشناسان به دور مانده است. او همچنین مسئله پردازی و گفتوگو را حلقه مفقوده نظام تعلیم و تربیت میداند. این گفت وگو دو ساعت و بیست و یک دقیقه به طول انجامید و بنابر اهمیت موضوع از مخاطبان دعوت میشود تا نظرات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارند چرا که آینده کشور به دست فرزندان ماست.
به عنوان سوال نخست، از آنجا که افراد زمان قابل توجهی از کودکی تا نوجوانی را در مدرسه سپری میکنند، شاید یکی از جدیترین دغدغههای والدین این باشد که با سپری کردن سالهای آموزشی بچههایشان بتوانند درست فکر کنند و تصمیم بگیرند، بتوانند با دیگران تعامل کنند و افکار خود را در میان بگذارند و توانایی حل مشکلات خود را داشته باشند، چرا که به نظر میآید اینها مسائلی هستند که تمام زندگیشان را پوشش میدهد، هر چند در سالهای اخیر تلاشهایی صورت گرفته تا از مسائل اجتماعی و نیازهای زندگی در کتابهای درسی استفاده بشود؛ اما آیا برای دانشآموزان محتوای آموخته شده توانسته است ارتباطی با زندگی و نیازهای واقعی آنها برقرار کند؟
بگذارید به سوأل شما از این دریچه ورود کنم که زندگی با زنده بودن فرق دارد، زندگی به معنای زنده بودن توأم با درک معناست. اینکه جهان امروز با یک بحران جدی رو به روست به همین علت است، حذف معنا از زندگی. در جهان امروز ما با انبوهی از اطلاعات مواجه هستیم که از آدمها اقیانوسی ساخته است که عمقی ندارد. دامنه اطلاعات افراد فراوان است اما تفکر عمیق و پیوستگی درمورد آنچه می آموزند تا به کار ببندند، در این دانشآموختگی نیست. در مورد آزادی هم میتوان همانطور صحبت کرد که در مورد زندگی صحبت شد. آزادی با آزاد بودن فرق دارد، لازمه آزادی عقل است، هر چه عقل افزونتر باشد عرصه فعالیت برای شخص بیشتر میشود، این در حالی است که آزادی در مصادیقی با بی عقلی یکی شده است.
یکی از دلایلی که کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت موافق ورود جریان تفکر محور به مدارس هستند، آن است که نگاه اندیشهورزانه میتواند به فرد در همه مراحل زندگیاش کمک کند. وقتی فرد نگاه خردورز دارد قبل از اینکه بداند چه می خواهد میتواند بداند چه نمیخواهد، گویی نخواستههای شما خواستههای شما را تعیین میکند و این کار انسان متفکر است. اگر جریان اندیشهورز در جامعهای بدنه خود را قوی کند درمسائل اجتماعی و فرهنگی بهتر میتواند مدیریت کند وشرایط طور دیگری پیش میرود. این جریان حلقهی مفقوده نظام تعلیم و تربیت کشور است. درخانواده هم به همین صورت است درخانوادههایی که اقناع وجود دارد یعنی تعامل، گفت وگو وهمفکری وجود دارد به مراتب خانواده موفق ترعمل می کنند. شما در فرهنگ دینی تشیع هم میبینید که در واقعه کربلا ما شخصیتی مثل حر را داریم که راه می بند، عقب نشینی می کند، تشکیک میکند، گفت وگو میکند، خود تصحیحی دارد و باز میگردد. اما غالبا ما درخصوص این روابط در کربلا تأمل نمیکنیم که چه اندازه می تواند انسان ساز باشد.
به نظر شما چه عواملی سبب میشود که دانشآموزان، نمیتوانند به درستی فکر کنند؟
روشهای یادگیری درآموزش و پرورش معمولا به صورت یادگیری مطالب و حفظ آنهاست، معلم مطالبی را به شاگردان منتقل میکند وازنقد وبررسی و تجزیه و تحلیل هم خبری نیست. اکثر یادگیری ما به صورت حافظه پردازی است، اما ما یک بحث دیگری هم داریم به نام خاطره پردازی. در خاطره پردازی شما به بخشی ازجریان آگاهی تبدیل شدهاید و برای آن خطرکرده اید واین خطر یک جریان ریسکی است که احتمال سود و ضرر دارد. این خطر کردن خروج از مرز ناآگاهی به آگاهی است. دانش آموز امروز درجریان محفوظات که عمر کوتاهی هم برایش دارد دچار کسالت است چرا که مسئله پرور نیست و به همین علت درگیر جریان آگاهی نمی شود و یادگیری برای او وجهی ازتعامل ندارد. اندیشه ورزی تعامل میخواهد و تعامل برمحور گفتوگو پیش میرود.
چرا حافظه محوری بر سیستم آموزش و پرورش ما مسلط شده است؟
بله درست است، در سیستم آموزشی ما تأکید برحافظه محوری است، چرا که کنکور هدف آموزش ماست. مدرسهها با میزان قبولی در کنکور با هم سنجیده میشوند. من گمان میکنم که یکی از دشمنهای بزرگ آموزش و پرورش پول است، وشاید گفته من کمی عجیب به نظر بیاید. توضیح خواهم داد. فرض کنید پژوهشگری بیاید وبگویند کتابهای چاپی را حذف کنیم و به جای آن کتاب الکترونیک بگذاریم وازاین به بعد بچهها با تبلت ها کار کنند. برای پیشنهاد خود دلایلی هم دارد، مثل اینکه سرعت بیشتری در آموزش خواهیم داشت واعمال تغییرات آموزشی راحتتر صورت می گیرد و دیگر لازم نیست بچهها این میزان کتاب حمل کنند وحتی به سرانه مصرف کاغد درکشور هم کمک میشود. مطمئن بدانید عدهی زیادی با این قضیه مخالفت خواهند کرد چراکه افراد و شبکههای بسیاری ازاین ماجرا سود میبرند. درمسئله کنکور هم به همین صورت است افراد زیادی درگیر کنکورهستند که نمیخواهند این مسئله سایهاش را از سرآموزش وپرورش کشورکم بکند، شما میبینید با این هزینههایی که در خصوص چاپ کتب کنکوری انجام می شود میتوان دانشگاه تأسیس کرد. حال این واقعیت هست که کنکورهست واقتصادی برآن استواراست، وما نتوانستهایم آن را از سر راه آموزش و پرورش کشوربرداریم، اما به واسطه این کنکور نخبههایی هم پذیرفته شدهاند که میتوان ازاین افراد در حوزههای تعلیم وتربیت به کارگرفت تا بتوانند درآموزشهای مکمل دانش خود را توسعه بدهند و درحوزههای تعلیم و تربیت جریانساز باشند.
برای خروج از این وضعیت چه میتوان کرد؟
مسئله پروری و گفتوگو. دانشآموزان ما مسئله پرورنیستند و این میتواند نقطه شروع کارما باشد. البته لازم است این را بگویم که مسئله با سؤال متفاوت است. شما برای پاسخ سوألتان میتوانید در اینترنت جستجو کنید اما مسئله به این سادگی نیست. در مسئله ذهن شما جستجو میکند و به سؤالات فرعی میرسد تا بتواند مسئله را حل کند. ونکته بعدی فرآیند گفتوگو درآموزش و پرورش کشوراست. گفتوگو با هم پژوهیدن و حل مسئلهکردن است، حال این گفتگو میتواند درونی باشد یعنی تفکر با خود یا گفت وگوی بیرونی و بادیگران باشد. این مسئله اگر وارد آموزش و پرورش بشود ما وارد مرحلهی جدیدی شدهایم.
در فعالیتهای شما متوجه شدم که تسهیلگر کارگاه اندیشهورزی هستید، این کلاسها چطور برگزار میشوند؟
به واسطهی تخصص و علاقهام همواره ارتباط خودم را با معلمان و دانش آموزانم حفظ کردهام. در جریان کارم متوجه شدم در سنین آموزشی پایینتر بچهها آمادگی بیشتری برای تفکرورزی دارند. بچهها در کارگاههای اندیشهورزی که هر ساله در تابستان با یک موضوع برگزارمیشود به تجارب جدیدی در پژوهش گروهی می رسند. موضوع کارگاه مسائلی است مانند سواد مالی، همدلی، جان وجهان و...است. دراین کلاس ها بچه ها به واسطه یادگیری معکوس یا همان پرسیدن سؤال به روش سقراطی وارد جریانی از گفت وگو باهم می شوند. درابتدا بچه ها اصلا نمی توانستند با هم گفت وگو و نظرورزی کنند و بین آنها بحث و جدال رخ می داد. ما از قبل به خانواده های آنها اطلاع داده بودیم که بچه ها ممکن است در جریان کلاس باهم اختلاف پیدا کنند. بچه ها کم کم گزینه های مختلفی را برای تعامل کردن با هم پیدا می کردند. در پایان ما علاوه بر نوآوری، به همدلی بچه ها در جریان کارگاه توجه می کردیم و برایمان مهم بود چه اندازه در جریان تعامل برای انجام امور می توانند با هم کنار بیایند. خب تصور کنید این جریان وارد آموزش و پرورش کشور بشود شما میبینید نسلی آموزش می بینند که در بزرگسالی و خدمت شغلی انسان های کارآمد و مؤثرتری هستد.
آیا روشی که موسوم به «فلسفه برای کودکان» است در ایران آن چیزی است که از متیو لیپمن گرفته شده است؟
متیو لیپمن فیلسوف آمریکایی و بنیان گذار «فلسفه برای کودکان» است، او کسی بود که متوجه شد در کلاسهایش دانشجویانش مسئله پردازنیستند، سپس متوجه شد این مسئله مربوط به دانشگاه نیست و باید از کودکی به افراد آموزش داده شود. خب به طورکلی ما ازنگاه جهانی نمیتوانیم فاصله داشته باشیم اما باید افراد متخصص و دلسوزی که بوم و کشورخود را می شناسند دراین مسائل ورود کنند و آن را بومی کنند. من درجریان پژوهش و کارتجربی با کودکان ونوجوانان به یک مدل مفهمومی بر اساس حکمت صدرایی در حوزه تعلیم و تربیت رسیدم. در این مدل تربیتی بر اساس اسفار اربعه ملاصدرا، که البته من یک سفر دیگرهم به آن افزوده ام، جریان تعلیم وتربیت را بررسی کردم.
سفراول دوره جستجوگری است که شخص ازطریق مواجهه با چیزها و جهان در پی یافتن است درسفر دوم بین حق و باطل تمییزمی دهد در اینجا می خواهد بداند چه خوب است چه بد و در سفر سوم تحلیل و نقد می کند دراینجا مراتب را درک می کند که چه چیزی خوب تر و یا چه چیزی بدتراست در سفر چهارم دست به آفرینش و تولید می زند و در سفر پنجم که نامش را کیفیت بخشی گذاشتم فرد به خودشکوفایی رسیده ومبدع است. این ۵ مرحله درحوزه یادگیری قابل استفاده است و علاوه برآن معلم هم باید آن را طی کند. اکثرا معلمان ما سطح سوم به بالا فکرمی کنند درسطح سوم معلم نقاد داریم در نقادی فرد به خلاقیت می رسد معلم سطح چهارم معلم خلاق است و خلاقیت وقتی به اوج خودش می رسد فرد مبدع می شود و به مرحله پنجم می رسد.
این روزها انتقادات زیادی به سیستم آموزش و پرورش میشود...
بله و من فکر میکنم این حجم از انتقادات، زیادی است. چرا که همه مسائل به آموزش و پرورش بر نمیگردد. فراموش نکنید ساختار تعلیم و تربیت ما فقط آموزش و پرورش نیست، بلکه ما محتوایی از دروس پنهان درزندگی افراد داریم که بسیار مؤثرترازآن است که در آموزش و پرورش می آموزند. مثلاً موسیقی می تواند محتوی ازآموزش پنهان باشد، سینما وفضای مجازی، بازی های الکترونیک. حال اگر برنامه درسی پنهان محتوایی غیراخلاقی داشته باشد جامعه ضرر کرده است. به طور مثال در برنامه خانه مادربزرگ که کارارزشمندی از خانم برومند بود نشان داده می شد که گربه کنار سگ، جوجه و سایرحیوانات تحت نظر مادربزرگ زندگی می کردند و مسائلشان حل و فصل می شد یا در قصه پینوکیو بچه ها می فهمیدند که اگر به دنبال احمق ها و حیله گرها بروند تبدیل به غیر انسان می شوند واگر بدنبال اخلاق بروند زندگی بهتری خواهند داشت. دراین قصه اخلاق ارسطویی وجود داشت اما در نسخه جدیدی که هالیوود بازنویسی کرده بود، روباه مکار دختری جوان و زیبا ترسیم شده بود. می بینید با هنر چگونه میتوان در فکر بچه ها تغییر ایجاد کرد. باید دید بچه های ما با چه چیزهایی هم نشین شده اند. شما باهرچه عجین بشوید آن دانش و دریافت بخشی از شما خواهد شد. بچه های ما با چه هم نشینی دارند و با چه زمان زیادی از روزشان را سپری می کنند. بازی های اینترنتی، فضای مجازی و... وضعیت زیست وزندگی آنها را تشکیل داده است. بچه های ما در فضای مجازی آواره اند، حجم اطلاعات غلط ونامناسب با سن آنها، زمان زیادی که برای فضای مجازی میگذارند مانع بزرگی برای تفکر صحیح آنها خواهد بود. مسئله اعتیاد الکترونیک که امروزه کمتر به آن توجه می شود می تواند در آموزش هم خلل ایجاد کند و فرد معلم خود را اذیت کند در کشور ما به آن توجه نمی شود. در آلمان اگر بچه ای اعتیاد الکترونیک داشته باشند آنها معتقدند این فرد نمی تواند آینده آلمان را بسازد. درمسئله اعتیاد الکترونیک آموزش و پرورش به تنهایی مسئول نیست رسانه ملی هم می تواند نقش داشته باشد.
آن بخشی از انتقاداتی که به آموزش و پرورش باز میگردد را چگونه میبینید؟
نظام های تعلیم وتربیتی یا ایدهآلیسم آرمانگرا هستند که ظاهرا کشورما این گونه است یا مبتنی بر رئالیسم است که برطبق خرد وعقلانیت عمل میکند یا طبیعت گراست که مبتنی بر طبیعت فرد عمل میکند طبیعت علمی، عقلی، یا الهی و یا پراگماتیسمی فکر میکند عملگرای سودانگار. این رویکرد چهارم خاستگاهی آمریکایی دارد و جهان را تحت تاثیر خودش قرار داده وبه کشور ما هم رسیده است وآموزش و پرورش ما را تحت تاثیر خودش قرار داده است. جهان امروز تحت تاثیر پراگماتیسم است و شما با نگاه آرمان گرایانه نمی توانید بر پراگماتیسمی که به شما سایه افکنده است غلبه کنید. شما می بینید که در کنکور تمایل به چه رشته های است؟ تجربی. چرا؟ چون منافع زیادی در آن دیده می شود.
بعضی از کارشناسان اسناد بالادستی آموزش و پرورش را سندهایی آرمانی توصیف کردهاند و یکی از این دلایلی که باعث شده تا با آن فاصله زیادی بگیریم و حتی برای ارزیابی آن امکانی در اختیار نداشته باشیم را همین مسئله میدانند؟
بله همین طور است. چون با نگاه ایده آلیستی نمیتوان با شرایط امروز مواجه شد. اما در نظر صدرا این مسئله راه حل دارد. در اندیشه صدرا که من به آن اندیشه جان وجهان میگویم شما با خدایی، حقوق دیگران را رعایت می کنی و درمقابل دشمنان هم میایستی. جمهوریت یعنی با مردم بودن و اسلام یعنی جان. چیزی که امام خمینی مطرح کرد جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشترونه یک کلمه کمتر. این اندیشه کنارهم قرارنگرفته وبه آموزش و پرورش هم نیامده است.
معلم که بخشی از سیستم اجرایی آموزش و پرورش است چه نقشی میتواند در این شرایط داشته باشد؟
آموزش و پرورش ما دراین زمینه موفق نبوده است، چون معلمین ما حوصله مسئله پردازی ندارند واز طرفی افرادی که معلمین را گزینش میکنند روی ظواهر مذهبی تمرکز دارند این در حالی است که ظواهر مذهبی با شناسایی دین افراد متفاوت است. شخصی به امام صادق علیه السلام می گوید فلانی خیلی آدم خوبی است، نماز و روزهاش ترک نمیشود، امام صادق میفرماید ملاک این نیست، چه بسا این کار را از روی وسواس انجام می دهد. ملاک دینداری امانت و صداقت است. یا در جای دیگری میفرمایند آیا دین غیرازحب است. بهتر است درگزینش افراد به مبانی ایمانی و تعقلی توجه شود ممکن است فردی نمازش قضا نشود اما در توحید، نبوت مشکل داشته باشد. باید جستجو کرد که چطور میتوان منابع را در گزینش افراد به درستی احصاء کرد و جریان تفکر و خردورزی را احیا کرد.
یک ضلع این گفتوگو معلمان ما هستند، آنها هم حرفها و نقدهای خودشان را دارند. حجم سنگین کتابهای آموزشی، دروس الزامی که باید به اتمام برسانند و کلاسهای پرجمعیت تنها بخشی از مشکلات آنهاست و از طرفی دیگر با مسائل اقتصادی مواجههاند...
بله این مسائل به جای خود اما اگر بیانیهای بدهیم و به معلمان بگوییم که چه کار کنیم کشور بهتری داشته باشیم؟ خواهید دید آنها به شما می گویند حقوق ما را درست کنید. مسئله معیشت و اقتصاد مهم است اما چه میزان علاقه مندی به توانمند سازی در بین معلمان ما هست. اگر آموزش و پرورش می خواهد از این وضعیت خارج بشود باید سیاست گذاری اش به گونه ای باشد که در کنار مدرسه سازی به توانمند سازی معلمان هم بپردازد. در این زمینه خیریه ها هم می توانند نقش موثری داشته باشند همانطور که در مدرسه سازی نقش دارند.از طرفی معلمان ممکن است حوصله توانمند سازی نداشته باشند آنها می گویند ما در مدرسه به اندازه کافی خسته می شویم. آنها هم به نحوی حق دارند باید دید چه آموزش می بینند و آن محتوا چگونه است. معتقدم فرآیند توانمند سازی بسیار مهم است، آموزش ها نباید حوصله سر برباشند و به دقت انتخاب بشوند. مسائل معیشیتی معلمان انگیزه آنها را کاهش داده در اینجا اگرآموزش و پرورش با همکاری خانواده ها مشارکتی داشته باشد معلمان قوی ایجاد خواهد شد و می توانند موجی از دانش آموزان مثبت ایجاد کند و خود خانواده ها از برکات این موضوع بهره مند خواهند شد. درست به همین خاطر است که می گویم گفت وگویی چند جانبه بین ناظران، حکمرانان، پژوهشگران ومعلمان برای حل چالش ها صورت نگرفته است. ما در گفت وگو به موضوع و مسئله توجه داریم گوش دادن به یکدیگر را داریم، خود تصحیحی داریم. این در حالی است که شما تا به حال دیده اید که بیایند و بگویند ما اشتباه کردیم و باید یک راه جدیدی را طی کنیم. به نظرمی آید اگر کشورمن به این دو مسئله توجه کند سیستم تعلیمی و تربیتی او متحول خواهد شد:گفت وگوو مسئله پردازی.
حجم کتابها را مانعی برای معلمان نمیبینید؟
حجم کتابهای درسی برای یک معلم توانمند و مسئله ساز مانعی ایجاد نمی کند. معلم توانمند می داند این میزان درس الزامی را چگونه و با چه روشی می تواند به حجم کمتری تبدیل کند. او به سراغ یادگیری مکمل می رود و با آن انگیزه را در دانشآموز تقویت میکند. مثلا دانشآموزی که به تاریخ علاقهمند نیست ممکن است با یک فیلم تاریخی بتواند به تاریخ علاقهمند بشود.
در حال حاضر و با شرایط موجود اصلیترین دغدغهای که آموزش و پرورش برای تغییر خودش میتواند انجام بدهد چیست و چگونه محقق میشود؟
به نظرمن نه تنها برای مسائل آموزش و پرورش بلکه برای هر مسئلهای در کشوربهتراست یک سامانه به نام گفتوگو وجود داشته باشد تا از سازمانها و نهادهای مختلف، کارشناسان و متخصصان هررشته دراین سامانه گفتوگو با هم تعامل کنند و در کنارهم و با نقشی که در یک مجموعه میتوانند ایفا کنند مسائل را حل کنند.
به نظر میآید شما به یک باز تعریفی برای نقش معلم معتقد هستید، درست است؟
بله. معلم نقش تسهیلگر در آموزش را دارد. دراین فرآیند معلم خودش را نقادی می کند، او باید بتواند با سطوح بالاتر از خود گفتوگو کند و مراجعی داشته باشد تا به آنها مراجعه کند. او باید استاد روش پژوهش داشته باشد و برای تدریساش مراجعه کند و بهتر است شبکه ارتباطی بین معلمان و سطوح بالاتر از آن ها به وجود بیاید. چنین چیزی در آموزش و پرورش وجود ندارد اما به راحتی با فضای مجازی قابل اجرا است. معلم نقاد از کلاس درس خودش نیزمی آموزد، مگرمی شود ما آموزش بدهیم و چیزی نیاموزیم. معلم نقاد گزارش روزانه از کلاسش دارد تا با فاصله بتواند خودش و موقعیت کلاسش را تحلیل کند. دراین نقادی دوامتیاز وجود دارد یک اینکه چون از کلاسش فاصله گرفته، علاقه اش به کلاس درس و دانش آموزان اش بیشتر می شود و دوم اینکه پیمایش می کند و در جریان آن کشف هایی میکند و چیزهایی را که درکلاسش متوجه آنها نبوده است را می بیند.
از دیدگاه شما آیا محتوای آموزشی توانسته پاسخگوی نیازهای واقعی دانشآموزان باشد؟ آیا توانسته هویتساز باشد؟
نه به آن صورت. چرا که بچه برای چیزهایی که میآموزند کاربردی نمیبینند، دنیای امروز دنیای نگاه کاربردی است. در سند تحول هم به آن اشاره شده بسیار خوب است اگر اجرا بشود. باید به نحوی دانش، نگرش، رفتار و مهارت در مجموعه با هم قرار بگیرند در حالی که در آموزش ما گاهی تأکید بر دانش است گاهی نگرش. در موضوع تقویت مهارت ها و استعداد بچه ها می توانند اردوگاه های کسب و کار راه بیندازند، بچه ها با افرادی که در آن حرفه مشغول هستند گفتوگو کنند و از نزدیک با آن مهارت و دانش ارتباط بگیرند. شما هر چه دانش دربارهی چیزی را بالا ببرید علاقه هم افزون میشود این حلقهها دانش _مهارتی ایجاد بشود اتفاقهای بهتری پیش می آید. اما در مسئله هویت ساز بودن در چند سال اخیر تلاشهایی صورت گرفته اما باید به یک نکته توجه بشود هویت ایرانی و اسلامی با فاصله نداشتن از نگاه جهانی.
به نظر میآید بهروز رسانی محتوای درسی به تنهایی کافی نیست چرا که درک سیستم اجرایی ما از آموزش و پرورش متعلق به گذشته است و همسو با تحولات اجتماعی نبوده است، آیا میتوان امید داشت این تغییرات به سرعت صورت بگیرد؟
تغییر محتوی درسی در کنار توانمندسازی معلمان و ایجاد انگیزه و مسئله پردازی در امر آموزش برای دانش آموزان و توجه به محتوای دروس پنهان همگی می تواند مؤثر باشد. تغییرات شتاب زده و سطحی خسارت آفرین است اما تغییرات می تواند به آرامی صورت بگیرد. بستر فضای مجازی امکان خوبی برای تبادل بین اندیشه ورزان است. هر چند متاسفانه مسئله فیلترینگ به این موضوع آسیب زده است و سکوهای داخلی این امکان را به راحتی برای افراد فراهم نمیکنند و محدودیت های خاص خودشان را دارند. اما بازهم می توان امید داشت تغییرات از پایین به بالا صورت بگیرد از معلم و مدرسه. وقتی معلم و مدرسه ای ارتقا پیدا می کند مدارس دیگر هم به آن مدرسه نگاه می کنند و این ها از هم چیزهایی یاد می گیرند و در یک فضای رقابتی رشد خواهند کرد، در این صورت می توان امید به تغییرات بزرگتر داشت.
انتهای پیام