رابطه خاص ۲ اَبَرمرد از ۲ فضای دور اما نزدیک!

نیما یوشیج در زندگی شخصی و هنری بهمن محصص جایگاهی ویژه داشت؛ به نحوی که برخی از آثار این هنرمندنقاش را نشأت گرفته از شعرهای نیما می‌دانند.

به گزارش ایسنا، در سنت نگارگری ایرانی میان ادبیات و نقاشی رابطه‌ای تنگاتنگ برقرار بوده است. این درحالی است که در دوره معاصر با ظهور جریانات نو، تلاش شد ادبیات و نقاشی به نحوی مستقل از هم ظاهر شوند. اما برخلاف این پویه جدید ما همچنان در مواردی شاهد آنیم که ادبیات و نقاشی بار دیگر به هم پیوند می‌خورند و قرابت قدیم خود را به نمایش می‌گذارند؛ از آن جمله می‌توان به پیوند میان شعر نیما یوشیج و نقاشی بهمن محصص اشاره کرد. 

محصص با بسیاری‌ از بزرگان عصر خود آشنا و در ارتباط بود اما نیما یوشیج همیشه برایش با همه فرق داشت. «پدر شعر نو» ۳۴ سال از او بزرگ‌تر بود و هر دو به خطه شمال کشور ـ یکی مازندران و دیگری گیلان ـ تعلق داشتند. هردوی آن‌ها درک عمیقی نسبت‌ به ادبیات و هنر نوگرا داشتند و در دوره‌ای با «انجمن خروس جنگی»، که نقش مهمی در معرفی هنر و ادبیات مدرن و مقابله با سنت‌های دست‌وپاگیر ادبی داشت، همکاری کردند (منبع: درز).

این عکس در سال ۱۳۳۱ شمسی (۱۹۵۳ میلادی) از نیما یوشیج، بهمن محصص و نیکلاس بوویه، در منزل نیما، توسط تیری ورنه، نقاش سوئیسی، ثبت شده است. منبع: صفحه رسمی بهمن محصص در اینستاگرام

کارشناسان هنر برخی از آثار محصص را تحت‌تأثیر اشعار نیما می‌دانند. در این میان عقاب‌های بهمن محصص در آینه‌ی شعر نیما یوشیج یافت می‌شود و گفته می‌شود که تابلونقاشی «عقاب نابینا»ی او در حقیقت اشارتی دارد به شعر «عقاب نیل» که آن را در سال ۱۳۰۸ سرود. او در این شعر عقابِ کور و پیری را توصیف می‌کند که جوجه‌هایش می‌بایست راه او را ادامه دهند. محصص این اثر را ۳۷ سال پس از شعر نیما و بر اساس این توصیف خلق کرد. 

عقاب کور یا عقاب نابینا/ رنگ روغن روی بوم/
۶۵ * ۱۰۰ سانتی متر

«محصص عقاب کوری را به تصویر کشیده که با هیبت تندیس‌وار، مهیب و سهمناک خود، نشانی از تلخی و دشواری زیستن در محیطی ناپایدار، مضطرب و مسموم را به بیننده القا می‌کند که شاید در این برهه تاریخی گریزی از آن نبوده نباشد. عقاب سهمگین بر تخم‌هایش نشسته، به امید تولدی دوباره و اوج‌گیری پرندگان کوچکی که زاده می‌شوند و به زودی بر پهنای آسمان به پرواز درمی‌آیند. کوریِ عقاب همچون جامعه‌ای که چشم بر پیرامون خود بسته و محصص عمری را در رصد این سکوت پر صدای سخت جانکاه گذرانده، نشان از آینده مبهم و غفلتی تاریخی دارد. اشکال پیچ در پیچی چون مارهایی به هم تافته، نوباوگان عقاب را در بر گرفته‌اند؛ عقاب نابینا در سکوت سنگینی که بر اثر حکم‌فرماست، خود را در برابر فرزندانی که قرار است متولد شوند، بی‌دفاع می‌بیند.»(منبع: آرت چارت).

نیما می‌سراید: «زین گونه، یک عقاب دگر نیز مانده پیر / بگسسته از نهیب، دل بسته بر مَقر / مانده به تن شکسته و اندوهگین به دل / چون چشم‌هاش گوش، خالی ز هر خبر / از جا نمی‌رود، وگر از جای می‌رود / واماندگی او، او را شده هنر / نه با تنش سلامت و نه قوتش به طبع / نز قوّت دگر یک لحظه بهره‌وَر / پوسیده استخوان را مانَد، چو آتشی‌ست / کاو را نمانده جز خاکستری به سَر».

بعدها اثر مشابه دیگری از محصص در آرت فر بازل سال ۱۳۵۵ به نمایش درآمد که نشان از امتداد نگاه نیما در آثار هنرمند داشت. 

نیما، محصص را «نقاش باشی» خطاب می‌کرد و نامه‌هایی هم با همین عنوان برایش نوشته بود. صفحه رسمی بهمن محصص در اینستاگرام در این روزها بخشی از یکی از این نامه‌ها را یادآوری کرده است. در این متن، نیما یوشیج خطاب به بهمن محصص نوشته است: 

«دوست جوان من!

همان‌طور که قول دادم باز می‌نویسم. اما بیشتر حرف‌های مرا باید به حساب خود من بگذارید. در صورتی که شما جوان هستید و میدان برای شما در پیش است و حال و روزگار مرا ندارید، از وضع خودتان اینقدرها شاکی نباشید.»

همان‌طور که از متن نامه بالا برمی‌آید، نیما نامه‌های دیگری هم برای محصص نوشته بود؛ چنانچه در یکی از همین نامه‌ها که اغلب توصیه‌وار هستند، آورده است:

«اگر شما تندرست هستید و تا اندازه‌ای سوروسات به راه است و تعلق خاطر نسبت به دلبر طرار و گدایی شما را از حال به در نبرده است از فکرهایی که نگرانی را بارآور می‌شوند، برکنار باشید. کار خودتان را بکنید. همین که دلی را با کار خودتان به دست آوردید یقین بدانید آن چیزی را که دنبال آن بوده‌اید، به دست آورده‌اید.

یافتن واقعی، یافتن انسان است. ولو اینکه خودتان فکر نکنید که چطور یافته‌اید. بگذارید دلیل صحت یافته‌های شما را دیر یا زود دیگران بیاورند که کارشان جر و بحث در سر این و آن است و ممدکار آنها قوهِ حافظهِ آنهاست. اما آنچه حقیقتی دارد و زیبا نمودار شده است در واقع سری‌ست. مثل خود جهان آفرینش وسیع است. چه بسا ممکن است در آن چیزهای گنگ و غیرقابل هضم برای بعضی از مردم وجود داشته باشد. موافق یا مخالف مردم هرکدام البته نسبت به آن اظهار حیاتی می‌کنند تا دامنهِ قیامت و ظهور دجال با خرش که درست حق و حساب آنها را در کف دستشان بگذارد.

من فقط با شماست که این حرفها را می‌زنم. با مردم به اندازه‌ای که وقت کار را نکشد تماس بگیرید. بسیار چیزهاست که انسان بعدن به مردم می‌آموزد و قبلن از زندگی خودشان آموخته است و خود مردم نمی‌دانند...»

بهمن محصص متولد ۹ اسفند ۱۳۱۰ در خانواده‌ای لاهیجانی در رشت بود. این هنرمند در ۷۹ سالگی در رم از دنیا رفت. می‌گویند محصص پیش از مرگ بارها به خانه‌اش در تهران رفت ‌و آمد داشت؛ این درحالی بود که بسیاری از دوستانش هم از او بی‌خبر بودند.

او از هنرمندانی است که در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران در کشور زندگی می‌کرد. محصص در سال ۱۳۳۳ به اروپا سفر کرد و در ایتالیا ساکن شد و در «آکادمی هنر رم» مدتی نزد فروچیو فراتزی به آموختن هنر مشغول شد. حاصل این دوره از زندگی محصص، چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در داخل و خارج ایتالیا و شرکت در نمایشگاه‌هایی چون بینال (دو سالانه) ونیز، سائوپائولو و پاریس بود.


و اما نکته آخر اینکه بهمن محصص گاهی هم شعر می‌گفت؛ مثل هایکوهای ژاپنی:
به ما گفتند و تکرار کردند
که خاکیم و غباریم
یادشان رفت بگویند
که غبار ستاره‌ایم.

انتهای پیام

  • جمعه/ ۱۱ آبان ۱۴۰۳ / ۱۲:۴۶
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1403081107911
  • خبرنگار : 71012