خواندن داستانها و شعرها باعث میشود نوجوانان بتوانند احساسات و تفکرات خود را بهتر بیان کنند و درک عمیقتری از جهان پیرامون خود بیابند. پرداختن به ادبیات کودک و نوجوان و مهمتر از آن فلسفه ادبیات نه تنها یک بسترسازی فرهنگی بلکه یک ضرورت اجتماعی به شمار میرود.
رویا یدالهی، پژوهشگر، نویسنده و فعال حوزه فلسفه ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا با اشاره به تجربههای کار با کودک و نوجوان در حوزه فلسفه و ادبیات به ارائه تعریفی ساده از ادبیان کودک و نوجوان پرداخت و اظهار کرد: ادبیات کودک و نوجوان، آن نوع از آثار ادبی است که یا نویسندگان بزرگسال برای مخاطب کودک مینویسند و یا بدون در نظر گرفتن گروه سنی مخاطب و برای بزرگسال نوشته میشوند، اما برای کودک بازاریابی میشود. البته در حال حاضر تقسیمات آن دقیقتر شده و نه تنها ادبیات نوجوان دارای حوزه مستقلی است، بلکه خود نیز تقسیمات جزئیتری نیز دارد.
وی در خصوص رابطه میان فلسفه و ادبیات کودک و نوجوان گفت: در این زمینه ۳ نوع رابطه وجود دارد؛ در حالت اول، آثاری برای کودکان و نوجوانان نوشته میشود که از طریق آن، بچهها را با فلسفه یا فلسفی اندیشیدن یا فلاسفه و اندیشههایشان آشنا میکنند و یا در این زمینه به آنها آموزش میدهند. این نوع آثار در حوزه «فلسفه برای کودکان» یا «فلسفه با کودکان» طبقهبندی میشوند.
وی افزود: حالت دوم شامل آثاری میشود که منتقدان میتوانند از آنها مفاهیم و اندیشههای فلسفی استنتاج کنند و در واقع هدفشان آموزش فلسفه و اندیشههای فلسفی نیست، اما اندیشههای فلسفی در پسزمینه آنها وجود دارد. کودکان و نوجوانان اندیشههای فلسفی موجود در این آثار را به صورت ضمنی درونی میکنند. سومین نوع رابطه میان فلسفه و ادبیات کودک و نوجوان نیز مخصوص نظریهپردازان و اندیشمندان این حوزه است؛ آنها درباره مفهوم ادبیات کودک و نوجوان و مفاهیم زیرمجموعه و وابسته آن پرسشهای فلسفی مطرح میکنند که این حوزه را «فلسفه ادبیات کودک و نوجوان» مینامند.
یدالهی در پاسخ به این پرسش که آیا فلسفه ادبیات کودک و نوجوان در کشور ما بومی شده است یا خیر، گفت: اگر منظورتان این است که آیا ما نظریهپردازانی در این حوزه داریم یا نه، باید بگویم خوشبختانه در ایران، بزرگانی چون دکتر خسرونژاد در این زمینه صاحبنظرند و امید داریم که چهرههای نوظهور دیگری نیز در سالهای آینده ظهور کنند. فلسفه با مسائل جهانشمول سر و کار دارد و فلسفه ادبیات کودک و نوجوان نیز از این امر مستثنی نیست.
وی در مورد لزوم شکلگیری و تقویت شاخه فلسفه ادبیات کودک و نوجوان، اظهار کرد: در هر رشتهای نگاه فلسفی و عمیق به چیستی و چرایی آن رشته، غایتشناسی و فهم کارکردهای آن، بازاندیشی و بحثهای فرانظری و سایر پرسشهای فلسفی مربوط، ضرورت مبرم دارد. کارشناسان، پژوهشگران، نویسندگان و سایر دستاندرکاران هر رشته اگر از این بنیادهای فلسفی آگاه باشند، کارآمدتر، صحیحتر و بهتر عمل خواهند کرد. در واقع هر رشتهای در دانشگاه باید یک «فلسفه رشته» داشته باشد.
این پژوهشگر ادامه داد: برای من ادبیات کودک و نوجوان زمینهای بسیار غنی و جذاب برای فعالیت بوده است، گسترهای که از کار که مستقیم با خود کودکان و نوجوانان در زمینههایی مثل داستاننویسی، تولید محتوا، آموزش و امثال اینها تا کار پژوهشی و آموزشی برای والدین تربیتی و مربیان یا دانشجویان را در بر میگیرد. از طرف دیگر به دلیل ماهیت بینرشتهای آن طیف وسیعی از علایق مطالعاتی و حرفهای در آن میگنجد. مزیت دیگر آن هم این است که رشتهای نسبتاً نوظهور و در عین حال بسیار پویاست و پرسشهای جالب و نویی در آن مطرح است که برای هر ذهن کنجکاو و خلاقی جذاب و فریبنده خواهد بود.
یدالهی در خصوص اثربخشی پژوهش و جستجوگری در فلسفه ادبیات کودک و نوجوان، گفت: پژوهشهای من در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و به خصوص در زمینه فلسفه ادبیات کودک و نوجوان باعث شده در فعالیتهایی که در آنها مستقیم یا غیرمستقیم با کودکان و نوجوانان سر و کار داشتهام، بهتر عمل کنم. من همچنین با کودکان و نوجوانان در حوزههای نوشتن داستان برای آنها، تولید محتوا و آموزش به آنها و با بزرگترها نیز در حوزه پژوهش و آموزش کار کردهام و در هر دو زمینه متوجه شدهام که آموختهها و یافتههایم در این زمینه بسیار تاثیرگذار بوده است.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا نوجوان امروز در میان کتابها به دنبال یافتن خود و معنای زندگی است، گفت: راستش فکر میکنم کمتر نوجوانی است که مستقیم با چنین پرسشی به سراغ کتاب برود. تصور من این است که اغلب نوجوانها و حتی اغلب بزرگترها در درجه اول، برای لذت بردن از کتابها و بعد از آن برای ارتقای فردی یا حل مسئله به سراغ کتابها میروند اما بحث معنای زندگی در نتیجه مطالعه کتابهای خوب، خودبهخود پیش میآید و احتمالاً کتابخوانهای حرفهای (اعم از نوجوان و بزرگسال) اگر خوششانس باشند به طور طبیعی به این مسیر هدایت میشوند.
این پژوهشگر با اشاره به متفاوت بودن رسالت اصلی ادبیات کودک و ادبیات نوجوان، گفت: وظیفه ادبیات کودک غیر از لذت بخشیدن به کودکان، کمک کردن به آنهاست برای اینکه بتوانند احساس امنیت وجودی را در خود ایجاد کنند و بپرورانند؛ شناختی ابتدایی از خودشان، دیگران و جهان به دست بیاورند و مهارتهای مقدماتی برای زیستن در این جهان از جمله حل مسئله، روایتپردازی، مواجهه با احساسات و ... کسب کنند اما رسالت ادبیات نوجوان با این تفاوت دارد.
وی ادامه داد: ادبیات نوجوان با توجه به مخاطب خاصش، در حکم نوعی پایگاه اجتماعی برای ایجاد هویتِ زایاست؛ بنا به تعریف «کارن کوتس» نظریهپرداز ادبیات نوجوان، هویت زایا بر این ایده تاکید دارد که هویت نوجوان در طول زمان و در تعامل با محیط پیرامونش، به طور مدام در حال تغییر و تحول است. ادبیات نوجوان از منظری همدلانه به نوجوان کمک میکند در قالبی روایی و بافتمند، مسائل خاص این دوره از زندگی (هویت، امر جنسی، عاملیت اجتماعی و...) را برای خود صورتبندی کند و این حس را به او میدهد که میتواند این مسایل را بفهمد و نیروی لازم برای مواجهه با این مسائل به شکلی اصیل و مثبت، در او هست.
انتهای پیام