/یاداشت/

گام دوم انقلاب؛ حکمرانی فرهنگی یا حکمرانی فرهنگ

وقتی بر حکمرانی فرهنگ تأکید می‌شود، در واقع یا به عدم تمرکز حکمرانی در حوزه فرهنگ نگاه انتقادی داریم یا حکمرانی در آن عرصه را نامنسجم یا نادرست می‌دانیم، اما وقتی از حکمرانی فرهنگی سخن گفته می‌شود دیگر مسئله بهبود حکمرانی در یکی از عرصه‌ها (فرهنگ) مطرح نیست، بلکه طرح یک راهبرد و رویکرد خاص برای ارتقاء کل پدیده حکمرانی در همه عرصه‌ها با تکیه بر فرهنگ مطرح است.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین «عباس حیدری‌پور» قائم‌مقام پژوهشکده باقرالعلوم (ع) در یادداشتی با عنوان «حکمرانی فرهنگی یا حکمرانی فرهنگ» به تبیین مأموریت‌های فرهنگی در گام دوم انقلاب پرداخته است.

در این یادداشت آمده است: در قیاس با تلقی که درباره تفاوت مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی مطرح شده است و اولی را به ارتقاء و بهبود و بازآرایی خود عرصه فرهنگ به‌عنوان یکی از عرصه‌های اجتماعی دانسته‌اند و دومی را بازطراحی سایر عرصه‌های اجتماعی با رویکرد و نگرش فرهنگ‌بنیان معرفی کرده‌اند، می‌توان این دو تلقی را هم درباره حکمرانی نیز به میان آورد.

حکمرانی فرهنگ یعنی حکمرانی در عرصه فرهنگ و حکمرانی فرهنگی یعنی آن حکمرانی که در عموم عرصه‌های اجتماعی که با نگاه و رویکرد و اهداف فرهنگ‌بنیان شکل می‌گیرد.

وقتی بر حکمرانی فرهنگ تأکید می‌شود، در واقع یا به عدم تمرکز حکمرانی در حوزه فرهنگ نگاه انتقادی داریم یا حکمرانی در آن عرصه را نامنسجم یا نادرست می‌دانیم، اما وقتی از حکمرانی فرهنگی سخن گفته می‌شود دیگر مسئله بهبود حکمرانی در یکی از عرصه‌ها (فرهنگ) مطرح نیست، بلکه طرح یک راهبرد و رویکرد خاص برای ارتقاء کل پدیده حکمرانی در همه عرصه‌ها با تکیه بر فرهنگ مطرح است.

پرسش آن است که با نظرداشت حکم انتصاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در دوره‌ای که از سال ۱۴۰۰ تاکنون شکل گرفته است، از نگاه رهبر انقلاب، کدام در اولویت است یا دست‌کم در دوره جدید حرکت انقلاب اسلامی کدام باید در نقطه تمرکز و اهتمام قرار بگیرد، به‌ویژه که ایشان در سطر اول حکم خویش از شروع دومین چهلواره انقلاب اسلامی(گام دوم انقلاب) سخن آغاز کرده‌اند؛ گویی این گام دوم و چهله دوم اقتضائات و ظرفیت‌ها و نیازهایی دارد که باید در حرکت جدید به نوعی جایگشت و جایگزینی رخ دهد.

در این‌که ما در حکمرانی فرهنگ نقص داریم، تردیدی نیست، ولی در این‌که خود انقلاب اسلامی یک پدیده به‌جد فرهنگی است و درنتیجه اصلاح و سامان آن در همه وجوه وابسته به ورودهای فرهنگ‌بنیان است نیز تردیدی نیست.

شاید خطاب این حکم به شورای عالی انقلاب فرهنگی که به‌حسب تاریخ و تبار عمدتاً به عرصه فرهنگ و آنچه بدان مرتبط است، مانند آموزش عالی و علم و حتی فرهنگ عمومی پرداخته، شاهدی بر هدف‌گرفتن بهبود حکمرانی فرهنگ باشد، اما متن چیزهای دیگری هم می‌گوید: «ورود در دومین چهلواره‌ی انقلاب اسلامی...نگاهی نو، آسیب‌شناسانه و روزآمدساز، به مجموعه‌ای از زیرساخت‌های تمدنی را ضروری می‌سازد. در رأس این مجموعه، مقولۀ فرهنگ است.

فرهنگ، جهت‌دهندۀ همۀ اقدام‌‎های اساسی و زیربنائی جوامع بشری و شتاب‌دهنده یا کُندکنندۀ آن است.» در این بیان از فرهنگ به‌مثابه زیرساخت تمدنی یاد شده است. البته این میزان کافی نیست زیرا اثرگذاری بخش فرهنگ بر سایر عرصه‌ها امری مسلم است و بهبود عرصه فرهنگ برای بهبود آن عرصه‌های دیگر هم می‌تواند همان وزن حکمرانی فرهنگ را داشته باشد نه بیشتر.

اما بند دوم حکم از این هم جلوتر می‌رود: «این رویکرد در مقطع کنونی، عمدتاً ناظر به ارتقاء نگاه و احساس مسئولیت متصدیان فرهنگی و نخبگان و فعالان عرصه‌های گوناگون کشور به مقوله‌ی فرهنگ و پدیدآمدن این باور عمیق است که فرهنگ‌سازی در هریک از اجزاء تمدّنی جامعه، برترین وسیله‌ی پیشرفت و موفقیت آن و بی‌نیازکننده از ابزارهای الزام‌آور و تحکّمی است.» در این‌جا چون از فرهنگ‌سازی در هریک از اجزای تمدنی جامعه به‌مثابه یک وسیله برتر و راهوار و رفع‌کننده نیاز به ساخت‌های سخت‌تری چون الزامات قانونی و عرفی و مانند آن سخن گفته شده است؛ به علاوه بنابر آنچه در بند اول آورده‌اند که وقتی در چهله دوم هستیم، باید در حال پی‌گرفت تمدن اسلامی باشیم و برای آن باید به زیرساخت‌ها توجه کنیم و بدین‌ منظور باید نقش محوری فرهنگ را در تسریع و کندکردن حرکت تمدنی سایر عرصه‌ها را جدی بگیریم، خود حکایت از این دارد که پرداختن به فرهنگ را نه از باب این‌ که عرصه‌ای از عرصه‌های اجتماعی است بلکه از این باب که زیرساخت‌های تمدنی را راهبری می‌کند، نیاز داریم.

اما در بند سوم حکم، به حکمرانی فرهنگ بازگشت داده شده است، زیرا مستقیم از خود فرهنگ و نیز مصون‌سازی فرهنگ عمومی در قبال هجوم فرهنگی و رسانه‌ای دشمنان سخن رفته است: «شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همۀ بخش‌های گستردۀ آن، نیازمند نظم و محتوای انقلابی است. این یگانه وسیلۀ مصون‌سازی فرهنگ عمومی کشور در برابر هجوم فرهنگی و رسانه‌ای برنامه‌ریزی شدۀ بیگانگان بدخواه است.»

در بخش چهارم نیز با یادآوری مأموریت تاریخی و فلسفۀ وجودی این شورا در ساماندهی فرهنگ و دانش و هدایت دستگاه‌های مرتبط با این دو دسته در قامت یک قرارگاه فرهنگی، درواقع همان سیاق بند سوم یعنی حکمرانی فرهنگ ادامه یافته است. گرچه از عنوان «قرارگاه فرهنگی» استفاده شده، اما این عنوان در سیاقی است که عرصه فرهنگ و نیز دانش در عرض سایر عرصه‌ها طرح و بحث شده است و لذا باید گفت در این فقره از خود عنوان قرارگاه فرهنگی چیزی بیش از حکمرانی فرهنگ قابل استفاده نیست.

در مجموع می‌توان گفت:

۱- مطلوب یک حکمرانی فرهنگی به عنوان سطحی بالا و کارآمد و مؤثر و با کمترین هزینه و بیشترین فایده در امر حکمرانی است. همان حکمرانی که برای اداره تمام عرصه‌های غیرفرهنگی نیز از فرهنگ‌سازی در آن عرصه به‌عنوان جزیی از اجزای متکثر تمدنی بهره برده می‌شود و در گام دوم باید دست‌کم مقدمات آن را فراهم ساخت.

۲- رسیدن به این مطلوب مقدماتی نیاز دارد و از همه مقدمات مهم‌تر، جدی گرفتن خود فرهنگ و توانایی آن در ساخت‌دادن است؛ و این یعنی ارتقاء فرهنگ‌باوری که البته امری در ناحیه حکمرانی فرهنگ و معطوف به حکمرانی فرهنگی است.

۳- حکمرانی فرهنگ هم علی‌رغم کوچک‌تر بودن سعه و دایره با نارسایی‌های جدی مواجه است و امثال شورای عالی انقلاب فرهنگی باید آن را بسیار مهم بدانند و خود را در سطح یک قرارگاه فرهنگی برای اعمال این حکمرانی باور کنند و لوازمش را تعقیب کنند و ظاهرترین نارسایی‌های اکنون را که هجوم فرهنگی و رسانه‌ای دشمنان به حیطه فرهنگ عمومی و نگاه و تلقی عموم و آحاد جامعه است را به‌جد دنبال نمایند.

از این‌رو می‌توان گفت در چله دوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی دو مأموریت دارد:

اول- برکشیدن شورا در قامت یک قرارگاه فرهنگی برای مقابله با هجوم فرهنگی و رسانه‌ای دشمنان به عرصه فرهنگ و تلقی عمومی جامعه ما (به‌طور خلاصه مقابله با هجوم فرهنگی - رسانه‌ای دشمن).

دوم- تمرکز بر محوریت فرهنگ و برکشیدن این اهمیت در ذهن و ضمیر و فهم مسؤلان و نخبگان و مردم و البته معطوف به بحث فرهنگ‌سازی ناظر به پیشبرد سایر عرصه‌های تمدنی (به‌طور خلاصه تمهید حکمرانی فرهنگی).

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۸ مهر ۱۴۰۳ / ۱۴:۲۵
  • دسته‌بندی: ایلام
  • کد خبر: 1403072821505
  • خبرنگار :