ته گاراژ، در اتاقک چوبی، میان انبوهی از کُلش و گیاه لی و سوف، بر تختی نشسته و سوزن جوال دوز را نخ میکند و قالی کهنه را بر گونی میدوزد. کمی بعد، مشتی ساقههای خشک گیاه لی(یا گالی) را دسته کرده و از گوشه باز کار داخل گونی میریزد، با یک میله بلند صاف میکند و دوباره کوک میزند. میپرسم از چه زمانی این کار را شروع کردی؟
نگاهی به کودکی که همراهم است، میکند و پاسخ میدهد: از وقتی قدِ این طفل بودم. یادم نیست چندسالم بود، ۶ یا ۷سال، نمیدانم! فقط میدانم ۷۰ سال است که این حرفه من است. از روی دست پدرم یاد گرفتم. پدرم هم پالان دوز بود اما فرزندانم هیچکدام حتی دور و بر پالان هم نمیآیند چه برسد بخواهند یاد بگیرند. من هم کار دیگری بلد نیستم، نه سواد دارم، نه بیمه و نه درآمد دیگری! همین کار را بلدم و تا زندهام ادامه میدهم.
کمی بعد، چارواداری از کوه نشینهای دیلمان به حجره تنها پالاندوز رشت میآید. پالان بزرگی با خود آورده تا استاد «رحیم توانا» تعمیر کند. نگاهی به پالان میاندازم، قد و قوارهاش بزرگتر از پالانهای دیگر است و به جای قالی، زمینه اصلی را با پارچه نمد دوختهاند. پالان را که به زمین میگذارد، گرد و خاک ناشی از پوسیدگی کاه و کلش داخل نمد و بخشهای پوسیده به هوا بلند میشود.
استاد توانا میگوید: قبلا پالاندوزی اینقدر خار و خفیف نبود. مثل الان که در هر خانهای یک ماشین هست، آن زمان در هر خانه حداقل یک اسب بود و به پالان احتیاج داشت. تا ۲۰ سال پیش هم اوضاع خوب بود. ولی الان فقط کوه نشینها و آنهایی که در ییلاق زندگی میکنند، به پالان احتیاج دارند. هنوز مناطقی هست که ماشین به سختی میرود و برای بردن باروبنه، چاروادارها از اسب، قاطر و یا الاغ استفاده میکنند و برای آن حتما پالان میخواهند.
وی ادامه میدهد: این پالان بزرگ که میبینی برای استر است. لبه قوسی دارد و برای حمل بار خوب است. پالان اسب سواری شبیه خورجین میماند و کوچکتر است. رشتی پالان داریم، کُجوری پالان، اشکوری پالان و... که بسته به کاربردش، نوع و اندازه هرکدام فرق دارد. این پالان که دستم میبینی و دارم میدوزم، برای سواری بوده و کوچکتر است، به عنوان زین اسب استفاده میشود؛ پالانهای بزرگ که انحنا دارند، برای بار است.
این استادکار ماهر سپس ابزار کارش را نام میبرد و روش دوخت پالان را توضیح میدهد: انواع سوزن داریم؛ سوزن جلد دوز دستی، مین جلدوز، گردنی دوز، دست جلدوز، دُوارد(قیچی مخصوص پالان دوزی است)، داره(داس کوچک مخصوص برش)، سوهان و میله برای فشردن کاه و کُلش داخل پالان تا سفت شود و چند مدل پارچه، گونی و قالی.
وی میگوید: قبلا پارچه کنفی بود، از گلیم، نمد و جاجیم استفاده میکردیم، الان از گونی استفاده میکنیم. این قالی هم که میبینید، پشتی های قدیمی است، از ضایعاتیها میخریم و به عنوان پایه کار استفاده میکنیم.
رحیم توانا توضیح میدهد: در گذشته، چندین پالان دوز در گاراژهای محله باقرآباد کار میکردند، مردم محله باقرآباد اکثرا اسب و ارابه داشتند، درشکه چی بودند، پدرم خدا بیامرز، درشکهچی بود و در جوانی از همدان به رشت مهاجرت میکند و با مادرم به نام «خانمی بازرگان» که گیلانی بود، ازدواج میکند. پدرم پالان دوزی هم بلد بود و من هم از او یاد گرفتم. یعنی اکثر درشکه چی ها، کارهای مربوط به اسب و ارابه را هم بلد بودند. پالان های سمت همدان را با کاه و کلش ساقه گندم پر میکنند، اینجا چون ساقه گندم نداریم، با ساقه گیاه سوف و یا گالی که کنار مرداب رشد میکند، پر میکنیم. هر پالان بسته به هزینهای که دارد، حدود ۵۰۰ هزار تومان به فروش میرسد. البته الان مشتری خیلی کم شده، اگر چارواداری و یا کوه نشینی بیاید و در ماه یک کار سفارش دهد، خیلی است. خدا برکت بدهد به جنگل نشینها، هنوز هم از اسب و قاطر استفاده میکنند. ماشین که آمد، کار جلگه نشینها راحت شد و اسب و ارابه را کنار گذاشتند. قبلا موقع برداشت برنج که میشد، ما وقت سرخاراندن نداشتیم. تمام شالی بریده شده را باید با اسب و الاغ از سر شالیزار به کندوج و شالی کوبی میبردند. جوالها را پرمیکردند، جو(بذر برنج) را میگذاشتند روی پالان و تا خانه و انبار میبردند. از وقتی ماشین جای اسب و الاغ را گرفت، پالان دوزی هم ورافتاد. کوه نشینها هم چاره ندارند. برخی روستاها هنوز ماشین رو نیست مجبورند با اسب و قاطر بار ببرند.
تنها پالان دوز شهر رشت در گاراژی حجره دارد که شغلش در ردیف پیشههای فراموش شده است. این حرفه روزگاری آنقدر رونق داشت که صنف مخصوص خود را داشت و برای آن مالیات وضع شده بود.
لوئی رابینو، نایب کنسول انگلیس در رشت در اویل قرن بیستم، در بخش درآمد و مالیات دکانها و اصناف رشت که به حساب حاکم بازار ریخته میشود، شغل پالان دوزی را یک صنف جداگانه تعریف کرده و مبلغی افزون بر ۴۴۴ در سال ۱۹۰۸ را برای صنف پالان دوز در جدول محاسبات مالیات ذکر کرده است و یادآور میشود که میزان مالیات نسبت به اهمیت و مقدار کار تغییر میکند.
«پالان دوزی»، یکی از حرفههای پررونق در محله باقرآباد بوده است. یکی از فرهنگیان محله باقرآباد در این باره میگوید: اگرچه باقرآباد به بازار بزرگ رشت نزدیک بوده، ولی به نظر میرسد برخلاف آنچه منابع نوشتهاند، از یک صد سال پیش به این سو و بر اثر تمرکز جمعیتی مهاجران شکل نگرفته است.
شهرام صفری، یکی از اهالی باقرآباد و فعال فرهنگی با اشاره به تعدد گاراژهای موجود در باقرآباد اضافه میکند: این گاراژها با حیاطهای وسیع، حکم کاروانسرا را داشته و عمدتا محل نگهداری اسب و ارابه بوده است. وجود این گاراژها در دو سوی خیابان اصلی نشان میدهد این محدوده محل عبور و راه اصلی بوده و بعدها خانههای مسکونی در طرفین گاراژها ساخته شده است. با توجه به نزدیکی راه اصلی باقرآباد به پل تاریخی بوسار (که تخریب کردند) میتوان گفت از همین راه درشکه چیها بار و مسافر را به سمت بندر پیربازار و آبراه تاریخی پیربازار میرساندند تا به انزلی برود. بنابراین، وجود مشاغلی در حوزه حمل و نقل آن زمان از جمله پالان دوزی و درشکه سازی در باقرآباد، منطقی به نظر میرسد.
وی با اشاره به حجره پالان دوزی رحیم توانا، میگوید: شاید ایشان خودش نداند، ولی نام پدر او به نام «نوروز درشکه چی» در کتاب گیلان در جنبش مشروطیت اثر ابراهیم فخرایی هم آمده است. به هرحال پالان دوزی و پالان قجری که نوعی از پالان برای سواری بود با آمدن ماشین از اسب افتاد و حرفه پالان دوزی عملا جزو مشاغل از بین رفته در شهرهای بزرگ است و حضور تنها پالان دوز رشت یعنی «رحیم توانا» غنیمت برای محلهای است که زمانی اسب و ارابه و لوازم و ملحقات آن را نه تنها برای رشت که برای شهر و روستاهای اطراف هم تامین میکرد.
انتهای پیام