بازی بر اساس استراتژی

حداقل از ۷ اکتبر سال قبل، ما وارد یک بازی شطرنج‌وار اطلاعاتی و نظامی با رژیم صهیونیستی (بخوانید کل دنیای غرب) شده‌ایم. در این یک سال، هرکدام از دو طرف بازی، استراتژی و قواعد خاص خود را برای کیش و مات حریف داشته‌اند. حرکت مهره‌های هرکدام از دو طرف بازی، مساوی است با حرکت مهره‌ طرف بعدی.

به گزارش ایسنا، محمد پورغلامی در سرمقاله خراسان نوشت: کاری که نیروهای مسلح ما کردند، کمترین مجازات برای رژیم غاصب صهیونی در برابر جنایت های حیرت‌آور آن رژیم بود؛ رژیم خون‌آشام، رژیم گرگ‌صفت و سگ هار آمریکا در منطقه. جمهوری اسلامی هر وظیفه‌ای در این زمینه داشته باشد، با قدرت و صلابت و قاطعیت انجام خواهد داد. ما در انجام این وظیفه، نه تعلل می کنیم، نه شتاب‌زده می شویم؛ تعلل نمی کنیم، کوتاهی نمی کنیم، دچار شتاب‌زدگی هم نمی شویم. (رهبر انقلاب، ۱۳/۷/۴۰۳)
آنی که وارد عرصه‌ سیاست می شود، باید مثل یک شطرنج‌باز ماهر هر حرکتی را که می کند، تا سه تا چهار تا حرکت بعد از او را هم پیش‌بینی کند. شما این حرکت را می کنی، رقیبت در مقابل او آن حرکت دیگر را خواهد کرد؛ باید فکرش باشی که تو چه حرکتی خواهی کرد. (رهبر انقلاب، ۶/۸/۸۸)

هر کسی شطرنج بازی کرده باشد، حداقل چند چیز را به خوبی می‌داند:

۱. هر حرکت مهره‌ تو، مساوی است با حرکت مهره حریف در جهت خنثی کردن نقشه‌ ذهنی تو، یا طراحی یک استراتژی جدید. کل بازی، مجموعه‌ همین حرکت مهره‌هاست. پس کل بازی مجموعه‌ همین زد و خوردهاست.

۲. بازیگری برنده‌ بازی است که بتواند در عین حالی که استراتژی کلان خودش را جلو می‌برد، مقهور استراتژی حریف و حرکت مهره‌های او نشود.

۳. این که کدام‌ طرف بازی، مهره‌ بیشتری دارد، در نتیجه و غایت بازی تاثیری ندارد. چه بسا بازیگری با مهره‌ کمتر، اما با استراتژی دقیق و منسجم، بتواند بر حریفی با مهره‌ بیشتر غلبه پیدا کند. بزرگ ترین شطرنج‌بازان مثل کاسپاروف هم ممکن بود در یک بازی، فیل و اسب و قلعه‌ خود را از دست می‌دادند، اما در نهایت پیروز بازی می‌شدند و البته که ایده‌آل، از دست دادن کمتر مهره و کیش و مات کردن زودتر حریف است.

۴. نتیجه بازی، انتهای بازی مشخص می‌شود نه وسط آن. این که حریفی در وسط بازی، با تصور این که مثلا وزیر طرف مقابل را زده (یا بر عکس، حریف، وزیر او را زده)، بازی را پایان‌یافته بداند، بزرگ ترین خطای استراتژیک بازی است. نتیجه‌ بازی آن وقتی مشخص می‌شود که یک طرف بازی بتواند طرف دیگر را کیش و مات کند.
حداقل از ۷ اکتبر سال قبل، ما وارد یک بازی شطرنج‌وار اطلاعاتی و نظامی با رژیم صهیونیستی (بخوانید کل دنیای غرب) شده‌ایم. در این یک سال، هرکدام از دو طرف بازی، استراتژی و قواعد خاص خود را برای کیش و مات حریف داشته‌اند. حرکت مهره‌های هرکدام از دو طرف بازی، مساوی است با حرکت مهره‌ طرف بعدی.
من فهمم از این شطرنج حداقل یک ساله چنین است: رژیم تا قبل از ۷ اکتبر تصور می‌کرد حماس دیگر علاقه‌ چندانی به کار نظامی ندارد و صرفا وارد فاز سیاسی و تشکیل حکومت شده است. اما طوفان الاقصی با آن ابعادی که انجام شد، همه‌ معادلات و پیش‌فرض‌های رژیم را به هم ریخت. در مخیله‌ رژیم هم نمی‌گنجید که نیروهای حماس بتوانند از ۷ لایه‌ سفت و سخت امنیتی و تسلیحاتی عبور کرده و وارد اسرائیل شوند و تازه اسیر هم بگیرند. حماس توانسته بود با یک استراتژی پیش‌برنده و حرکت صحیح مهره‌ها، رژیم را غافلگیر کند.

رژیم در جواب چه کرد؟ اول صحبت از حمله و آزادسازی اسیران کرد، که نشد. بعد «روایت مظلوم‌نمایی» را شروع کرد، آن هم نگرفت. بعد رفت سراغ تخریب تونل‌ها، آن هم نشد. بعد گزینه‌ «آتش بس» را استارت زد، آن هم نشد. پس تنها یک راه برایش باقی مانده بود؛ انتحار و وحشی‌گری بیشتر. برای رژیم، بازی، بازی مرگ و زندگی شده بود.

دو جور می‌توان بازی شطرنج را انجام داد:
۱- به شیوه‌ آماتورها: که تصور می‌کنند شطرنج یعنی صرفا زدن مهره‌های حریف. فکر می‌کنند هرچقدر مهره‌ بیشتری بزنند، پیروز نهایی هستند. کودکان این گونه بازی می‌کنند. سرخوش از زدن مهره‌ها هستند.
۲- به شیوه‌ حرفه‌ای‌ها: بر اساس یک استراتژی کلان، وارد بازی می‌شوند و تارگت را کیش و مات حریف می‌گذارند. در این مدل، حرکت مهره‌ها، زدن مهره‌های حریف، تغییر تاکتیک بازی و...، همه ذیل آن طرح کلانی است که از پیش طراحی شده.

رژیم بعد از آچمز ۷ اکتبر، به شیوه‌ آماتورها در حال بازی است. تصورش بر این است که با زدن مهره‌ها، می‌تواند پیروز میدان باشد،وگرنه حمله به کنسولگری ایران، ترور فرماندهان رده‌ یک حزب‌الله، ماجرای پیجرها و بی‌سیم‌ها، ترور سید و... را از هر خبره‌ای بپرسید، چیزی جز حماقت اقدام‌کننده نخواهد گفت.
مدل ایران اما مدل دوم است. بازی بر اساس استراتژی و داشتن یک طرح و اصول کلی. این طرح، حداقل چند جزء اصلی دارد:

۱- ایران نباید آغازکننده‌ «جنگ مستقیم» باشد.
۲- فشار باید روز به روز بر رژیم بیشتر شود. پس تسلیح و تجهیز هرچه بیشتر محور مقاومت اولویت راهبردی دارد.
۳- ناامن سازی رژیم، روز به روز باید بیشتر شود. پس باید کاری کرد که شهرک‌نشینان به خانه‌های خود برنگردند، به خصوص شهرک نشینان شمالی. (کاری که حزب‌الله در هفته‌های پیش رو انجام داد و همین هم موجب عصبانیت شدید رژیم و حوادث اخیر شد. برآوردها می‌گوید تا به امروز، حدود ۲۰۰ هزار نفر از شهرک‌نشینان آواره شده‌اند.
۴- ایجاد «حلقه‌های آتش»، دور تا دور رژیم. همین که چند روز پیش، نتانیاهو گفته بود که اسرائیل در ۶ جبهه در حال جنگیدن است.
۵- مجموع این کارها باید منجر به یک چیز شود: فروپاشی از درون رژیم. دامنه‌ اعتراضات و اغتشاشات باید تشدید شود و می‌شود.

سوال اول: چه کسی پیروز بازی است؟

جواب: آن کسی که از استراتژی دقیق‌تری مبتنی بر محیط لحظه‌ای بازی برخوردار است. هرکس که بتواند حرکت‌های صحیح‌تری با مهره‌ها انجام دهد.

سوال دوم: باید چه کنیم؟

جواب: باید مختصات دقیق این بازی و زمین بازی و مهره‌ها را برای مردم بگوییم. خیلی از نیروهای انقلابی هم حتی شناخت دقیقی از محیط بازی ندارند، چه برسد به عموم مردم.

یادمان باشد جنگ اصلی، جنگ شناختی است. نبرد اصلی، نبرد ذهن‌هاست. باید ذهن‌ها را آگاه کرد، وگرنه در میدان، مجاهدان مخلص، شبانه‌روز در حال کارند.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۱۴ مهر ۱۴۰۳ / ۱۱:۴۴
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1403071410729
  • خبرنگار :