به گزارش ایسنا، امروز هشتم مهرماه چهل و سومین سالروز ترور آیتالله سید عبدالکریم هاشمینژاد معروف به سید حبیب در سال ۱۳۶۰ است.
سازمان تروریستی منافقین چند روز بعد از انجام این عملیات تروریستی، عضویت نیروی نفوذیش در دفتر حزب جمهوری اسلامی واحد مشهد را تایید کرد.
نشریه مجاهد ارگان این سازمان تروریستی در شماره ۵۱۵ خود رسما اعلام کرد: «ساعت ۱۰ صبح روز هفتم مهر ۱۳۶۰ انفجار یک نارنجک در محل حزب جمهوری در مشهد، یکی از شاه مهرههای خمینی را به هلاکت رساند.
این عملیات قهرمانانه فدایی را، مجاهد هادی علویان به انجام رساند. هادی میلیشیایی پرشور بود که پس از اردیبهشت ۱۳۶۰ مأموریت یافت با نفوذ در حزب جمهوری اسلامی به کسب اطلاعات بپردازد.
او توانست وارد بخش تبلیغات حزب شود و اطلاعات ارزشمندی به دست آورد، از جمله اطلاعات مربوط به یکی از روحانیون به نام کامیاب [شهید سید رضا کامیاب] که تیمهای عملیاتی سازمان پس از آن، نامبرده را به سزای اعمالش رساندند.
هادی پس از موافقت سازمان با انجام عملیات انتحاری بر روی هاشمینژاد، آن را به انجام رساند.»
این گروهک تروریستی دو ماه قبل از ترور حجتالاسلام هاشمینژاد، حجتالاسلام سید رضا کامیاب نماینده مردم مشهد در میان دورهای مجلس اول و دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد را در تاریخ ۸ مرداد سال ۱۳۶۰ با شلیک دو گلوله به سر و کتف ترور کرد.
سیدعبدالکریم؟
سید عبدالکریم پنجم مرداد سال ۱۳۱۱ در شهرستان بهشهر متولد شد. حاصل ازدواج سید حسن ساره در تاریخ پنجم مرداد ۱۳۱۱ در شهرستان بهشهر متولد شد. پدرش با نفتفروشی مخارج خانوادهاش را تامین کرد.
او تا ۱۴ سالگی و تا سال ۱۳۲۵ در بهشهر زندگی کرد و در مکتبخانه سواد خواندن و نوشتن آموخت بعد از آن به روستای کوهستان در شش کیلومتری بهشهر رفت و در حوزه علمیه آیتالله محمد کوهستانی دروس مقدماتی حوزه، ادبیات و بخشی از دروس فقه و اصول را تا سال ۱۳۲۹ آموزش دید بعد از آن برای تکمیل تحصیلات مقدماتی راهی حوزه علمیه قم شد و به توصیه استادش آیتالله محمد کوهستانی با شیخ علی کاشانی معروف به فریدالاسلام کاشانی از شاگردانِ عارف و خدا ترسِ امام خمینی و آیتالله بروجردی آشنا شد. ارتباط صمیمی سید عبدالکریم با او، توفیق ملاقات با امام عصر (عج) نصیبش کرد.
او مقاطع بالاتر دروس حوزوی را نزد آیات عظام محمد صدوقی، سید رضا صدر برادر امام موسی صدر، آیتالله مجاهدی، شیخ علی کاشانی و سید محمد محقق داماد گذراند همچنین دوره خارج فقه و اصول فقه را نزد آیتالله العظمی سید روح الله خمینی و درس خارج فقه را نزد آیتالله سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی معروف به آیتالله بروجردی و علامه سید محمدحسین طباطبایی خواند.
ازدواج
سید عبدالکریم در سال ۱۳۳۵ با سیده طیبه ابطحی خواهر سید حسن ابطحی، هم حجرهای دوران طلبگیش ازدواج کرد و صاحب سه دختر و شش پسر شد.
سید حسن نیز با خواهر سیدعبدالکریم ازدواج کرد و سید عبدالکریم دایی محمدعلی ابطحی از چهره های سرشناس دولت اصلاحات در دولت سید محمد خاتمی بود.
عقد ازدواج او به دلیل دوری مشهد از بهشهر بدون حضور پدر و مادر در جوار مرقد امام رضا (ع) برگزار شد. عاقد این ازدواج آیتالله سید محمدهادی میلانی رییس حوزه علمیه مشهد بود.
اجتهاد
او دو سال بعد از ازدواج در سال ۱۳۳۷ با تایید آیتالله بروجردی به درجه اجتهاد رسید.
آیتالله سید عبدالکریم هاشمینژاد سه سال بعد در سال ۱۳۴۰ با رحلت آیتالله بروجردی از قم به مشهد مهاجرت کرد و در حوزه علمیه مشهد به تدریس فقه و اصول پرداخت و جلسات و منابر زیادی برگزار کرد.
او از درس آیتالله سید محمدهادی میلانی رییس حوزه علمیه مشهد که در سال ۱۳۳۲ و درس فلسفه شیخ مجتبی قزوینی استاد حوزه علمیه مشهد که در سال ۱۳۳۹ به مشهد مهاجرت کرد، بهره برد.
بر بال سیاست
سید عبدالکریم جوان از سال ۱۳۴۰ با برپایی جلسات وعظ و تبلیغ به صورت جدی وارد عرصه های اجتماعی و سیاسی شد. این موضوع با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر و طرح انقلاب سفید شاه در دی ۱۳۴۱ و اعتراضات به هم پیوسته امام خمینی و سایر مراجع و علمای ایران به صورت جدیتر ادامه یافت.
زندان
اولین زندانیِ این سید جوان در واقعه مدرسه فیضیه و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ رقم خورد. ساواک آیتالله سید روحالله خمینی را نیمههای شب در قم دستگیر کرد و به دنبال اعتراض برخی علما و روحانیون کشور از جمله سید عبدالکریم هاشمینژاد، ایشان را هم دستگیر و به مدت یک ماه و نیم زندانی کرد.
او پس از قیام ۱۵ خرداد از فرصتی که ماههای محرم، صفر و رمضان به وجود آورد استفاده کرد و به سفرهای تبلیغی به شهرهای مختلف از جمله مشهد رفت و مردم را نسبت به سیاستها و ظلمهای رژیم پهلوی روشن کرد.
هاشمینژاد بعدازظهر ۲۲ مهر ۱۳۴۲ در مسجد فیل، در جنوب شهر مشهد در حضور صدها نفر از مردم حاضر در مسجد و شبستان و خیابانهای اطراف علیه اصلاحات ارضی محمدرضا شاه سخنرانی تندی کرد و کشف حجاب دوره رضاشاه را بزرگترین خیانت به دین و قانون اساسی دانست.
انتقاد تند نسبت به قوانین مصوب دولت، رد مجلس شورای ملی و مجلس سنا و غیرقانونی خواندن آنها بهدلیل انتصابی بودن نمایندگان هر دو مجلس توسط دولت، اعتراض به دستگیری و بازداشت امام، استقراض دولت از آمریکا، عدم وجود آزادی در کشور و حضور یهودیان و بهاییها در ساختار فرهنگی و سیاسی کشور از جمله دلایل دومین دستگیری، زندانی و ممنوعالمنبر شدن هاشمینژاد در مشهد بود.
اما ممنوعالمنبر شدن موجب سرخورده شدن سید عبدالکریم نشد. او به دعوت علما و مردم اصفهان ۱۰ شب به این شهر سفر کرد و در مسجد سید اصفهان افشاگری علیه رژیم را ادامه داد. سخنرانی در اصفهان نیز در نهایت موجب دستگیری و زندانی شدن او برای سومین بار شد.
او در سال ۱۳۴۳ با همکاری آیتالله سید حسن ابطحی شوهر خواهر خود «کانون بحث و انتقاد دینی» را برای آگاهیبخشی و ارشاد نسل جوان راه انداخت. فعالیت این کانون تا سال ۱۳۵۱ ادامه یافت اما ساواک در این سال کانون را تعطیل کرد.
سید عبدالکریم در ۴۱ سالگی و در ۱۸ تیر ۱۳۵۲ به جرم اقدام علیه امنیت کشور توسط سازمان اطلاعات و امنیت استان اصفهان دستگیر و برای چهارمین بار در زندان شهربانی اصفهان زندانی شد.
در سال ۱۳۵۳ جمعی از طلاب شهر قم برای گرامیداشت یازدهمین سالگرد شهدای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم گرد هم آمدند اما برگزاری این مراسم و سخنان مطرح شده در آن توسط ماموران و کماندوهای ساواک تحمل نشد و با حمله به مدرسه موجب شهید و مجروح شدن تعداد دیگری از طلاب شدند.
وقتی خبر این اتفاق به مشهد و هاشمینژاد رسید او با جلب رضایت اساتید حوزه علمیه مشهد در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۳ راهپیمایی با شکوهی در خیابانهای مشهد به راه انداخت که این اقدام با واکنش ماموران رژیم روبرو شد به نحوی که هاشمینژاد برای پنجمین بار دستگیر و روانه زندان شد.
او یک بار دیگر در سال ۱۳۵۴ به دلیل تهییج احساسات طلاب مدرسه میرزا جعفر و مدرسه آیتالله میلانی در ایام فاطمیه، بهدلیل کشتار طلاب قم که منجر به تظاهرات مردمی شد، برای ششمین بار دستگیر و به دو سال حبس محکوم شد.
محکومیت سید عبدالکریم هاشمینژاد پس از دو سال در سال ۱۳۵۶ تمام شد اما این آخرین زندانی او نبود.
سیدعبدالکریم یک بار دیگر به دنبال دستگیری ۴۰ نفر از روحانیون و علمایی که در چهاردهمین سالگرد قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تابستان ۱۳۵۷ برگزار شد، دستگیر و روانه زندان شد.
در ادامه اقدامات سیاسی و اجتماعی، سید عبدالکریم در اول آبان ۱۳۵۶ با شنیدن خبر درگذشت ناگهانی و مشکوک آیتالله سید مصطفی خمینی فرزند بزرگ امام خمینی در نجف اشرف، مردم مشهد را به اعتراض فراخواند.
او با همراهی آیتالله سید علی خامنهای و آیتالله عباس واعظ طبسی در مشهد، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی دعوت کرد که این اقدام هم از چشم ماموران ساواک مخفی نماند و موجب دستگیری و زندانی شدنش برای هفتم بار شد.
در کوران مبارزات مردم مشهد در ماههای ابتدایی سال ۱۳۵۷ اطلاعیهای به امضای مشترک حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد، آیتالله سید علی خامنهای و آیتالله عباس واعظ طبسی رسید که مخاطب اصلی آن شخص محمدرضا شاه بود.
به دنبال انتشار گسترده این اعلامیه در شهر مشهد، رژیم پهلوی هاشمینژاد را برای هشتمین بار زندانی کرد اما به دلیل خشم و تظاهرات عمومی بعد از یک شبانهروز آزاد کرد.
پس از آزادی از زندان، ساواک قصد داشت او را ترور کند که ناموفق ماند. ماموران ساواک با پرتاب مواد منفجره به منزل سید عبدالکریم قصد داشتند او را به قتل برسانند که این عملیات ناموفق ماند.
امام خمینی در ابتدای سال ۱۳۵۷ در توصیف مجاهدتهای هاشمینژاد در نامهای خطاب به او این چنین نوشت: «من چشمم به افرادی چون شما روشن است.»
انقلاب اسلامی
با بازگشت امام در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به کشور، حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد برای ملاقات با امام از مشهد به مدرسه علوی تهران رفت.
نابسامانیها و هرج و مرج روزهای ابتدایی انقلاب موجب بهرهبرداری فرصتطلبان و حمله به پادگانها و جمع کردن سلاح توسط گروهکهای تروریتی از جمله عوامل سازمان مجاهدین خلق شد. برخی فرصتطلبها و گروهکهای تروریستی نیز برای بردن اسلحههای لشگر ۷۷ خراسان دست به کار شدند که سید عبدالکریم با هوشیاری و مراقبت از تجهیزات این لشکر، مانع شد.
در خبرگان قانون اساسی
حجتالاسلام هاشمینژاد در بررسی و تصویب قانون اساسی به نمایندگی از مردم استان مازندران به مجلس خبرگان قانون اساسی رفت و در تدوین این قانون مشارکت فعال داشت.
او از بدو پیروزی انقلاب، مبارزة بیامان خود با عناصر منافق و لیبرال را آغاز کرد. پس از انقلاب هیچ مسوولیت رسمی بر عهده نگرفت اما در ۱۳۵۸ به همراه هیاتی از کشورمان به کشور لیبی و در بهمن ۱۳۵۹ به دو کشور ژاپن و بنگلادش سفر کرد و نقش خود را در انتشار اهداف انقلاب ایفا کرد.
هاشمی نژاد با شروع جنگ تحمیلی برای تقویت روحیه رزمندگان مدتی جبهههای دفاع مقدس رفت و به رزمندگان اسلام کمک کرد.
شهادت
حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد سرانجام در هفتم مهر ۱۳۶۰ بین چند واقعه سیاسی و نظامی تاریخ انقلاب اسلامی یعنی پیروزی رزمندگان ایران در جبهههای غرب کشور در عملیات ثامنالائمه، شکست حصر آبادان در پنجم مهر ۱۳۶۰ و برگزاری سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ۱۰ مهر ۱۳۶۰ و انتخاب آیتالله سیدعلی خامنهای به عنوان رییسجمهور به دست هادی علویان جوان ۱۸ ساله عضو گروهک تروریستی منافقین با انفجار نارنجک دستی به شهادت رسید.
روایت محافظ
غلامرضا عظیمی برخورداری محافظ شخصی شهید عبدالکریم هاشمینژاد در خاطرهای از روز شهادت وی، تعریف کرد: «قرار بود من و یکی دیگر از محافظان به نام ترکانلو با حاجآقا برویم. ترکانلو جلو بود، حاجآقا وسط و من پشت سر ایشان به سمت طبقه پایین حرکتکردیم.
ایام انتخابات ریاستجمهوری بود و در طبقه اول نمایشگاهی برپا بود. حاجآقا نگاهی به پوسترها و موارد دیگر نمایشگاه کردند، کمی قدم برداشتند و دوباره برگشتند. ضارب ایشان هم که نوجوانی ۱۵-۱۶ ساله بود که آخر سالن ایستاده بود و با دیدن حاجآقا سلام کرد و جواب شنید. او مدتی بود که به حزب رفتوآمد داشت.
ترکانلو جلو در ورودی بود و من با حاجآقا از پله رفتیم پایین که یکی از افراد درون ساختمان با سرعت از کنار من گذشت. دیدم هادی علویان همان نوجوان ۱۵-۱۶ساله، است. سریع حاجآقا را از پشت بغل کرد و به طرف من چرخید. غافلگیر شده بودم و نمیتوانستم کاری انجام دهم.
روبهروی من حاجآقا قرار داشت و پشت سرش هم علویان. نمیتوانستم تیراندازی کنم. چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که نارنجک منفجر شد و همزمان با صدای انفجار نارنجک، صدای انفجار دیگری هم از بیرون ساختمان به گوش رسید. خون زیادی روی در و دیوار پاشیده شده و همه جا پر شده بود از دود و آتش.
من هم بهشدت زخمی شده بودم. به حاجآقا نگاه کردم که روی زمین افتاده بود و شکم ایشان به طرز دلخراشی شکافته شده بود. هادی علویان دستش قطع شده بود. حاجآقا را روی زمین گذاشت و قصد فرار داشت که از پشت او را گرفتم. بسیار ضعیف شده بودم و نمیتوانستم او را بهخوبی مهار کنم. کمی مقاومت کردم، اما علویان از دستم فرار کرد و من هم روی زمین افتادم و چیزی نفهمیدم. حاجآقا همان لحظه به شهادت رسیده بودند.
علویان قصد فرار داشت و چند نفر از اعضای تیم منافقین که چند زن و مرد بودند با یک موتورسیکلت و یک خودرو پیکان بیرون از ساختمان حزب منتظرش بودند تا او را نجات دهند.
وقتی انفجار داخل ساختمان حزب روی داد، اعضای تیم منافقین برای اینکه توجه عمومی را از انفجار معطوف به مسئله دیگری کنند، انفجار دیگری صورت دادند.
طبق گفته دوستان حزب، علویان در پیادهرو توسط افراد منافقین، قبل از فرار، کشته شد و بقیه هم فرار کردند. از مرکز دستور رسیده بود که ضارب را زنده دستگیر کنیم. بچهها سریع آمبولانس خبر کرده بودند و جسم نیمهجان علویان را در آمبولانس قرار دادند، اما در نیمهراه بیمارستان به هلاکت رسیده بود.»
پیام امام
تلاقی و همزمانی ترور هاشمینژاد با شهادت امام جواد (ع) باعث شد بنیانگذار انقلاب اسلامی در سخنرانی خود که به مناسبت شهادت امام نهم شیعیان در هفتم مهر ۱۳۶۰ بیان کردن این اقدام ناجوانمردانه و تروریستی را محکوم کنند.
ایشان در ابتدای سخنرانیشان که به فاصله دو ساعت از ترور شهید هاشمینژاد بیان شد، بیان کردند: «با محکوم کردن این ترور در روز شهادت امام جواد ـ سلام الله علیه ـ یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید؛ شهید هاشمینژاد که من از نزدیک با او آشنا بودم و خصال و تعهد آن شهید را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت آن بر اشخاصی که او را می شناسند پوشیده نیست.
امروز در روز شهادت سلف صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد و من نمیدانم که انگیزۀ این شرارتها، که مشغولند این گروهکهای ضعیف نادان و عمال قدرتهای بزرگ خصوصاً امریکا؛ چه می خواهند و چه انگیزه دارند؟
اینها انگیزۀ این را دارند که ۳۶ میلیون جمعیت ایران و میلیونها جمعیتهای مسلم و مستضعف جهان، که همه پشتیبان این جمهوری هستند، میخواهند با ترور بعض شخصیتها، اینها را از این راهی که راه اسلام است، منحرف کنند. اینها نمیفهمند که این تودههای عظیم، که چون سیل خروشان در تمام کشور در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادهاند، با ترور اشخاص ولو هر چه بزرگ و ارجمند باشند، اینها به خودشان سستی و فتور راه نمی دهند، بلکه منسجمتر می شوند.
اینها میخواهند با کشتن اولاد پیغمبر و با به عزا نشستن امام عصر ـ سلام الله علیه ـ و مؤمنین، ضربه به اسلام بزنند. اسلام از این شهدا و بالاترین شهدا را در راه هدف تقدیم کرده است.
اسلام مثل خود رسول اکرم را و مثل امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ و ائمۀ معصومین و علمای بزرگ در طول تاریخ را فدای این راه و هدف نموده. چه باک از اینکه این فرزندان اسلام، که شهادت برای آنها افتخار و برای ملت ما افتخار آفرین است، از دست بروند؟ اگر میزان هدف است و اگر میزان اسلام است و پیاده کردن احکام قرآن است، این هدف به جای خودش هست و هر یک از اینها که شهید بشوند، با آنکه بر ما ناگوار است، لکن برای هدف مفید است.
دستور رسیدگی
۹ ماه بعد از ترور هاشمینژاد، امام خمینی در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۶۱ طی حکمی به محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران از او خواست به عوامل ترور شخصیتهای مذهبی و سیاسی رسیدگی و به ایشان گزارش شود.
رهبر فقید انقلاب اسلامی در این حکم تاکید کردند: «آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، انجام گرفتن ترورهای مشابه نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی، دستغیب، شهید هاشمی نژاد و حمله به آقای احسانبخش و اخیرا شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی ایجاد نگرانی و تردید و سؤال کرده است و نسبت به پاسداران محافظ آنان به ویژه محافظان شهید صدوقی سوءظن ایجاد شده است و بسیار سؤال انگیز گردیده است و مثل این سرمایه های بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند و چون مسؤول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه و بررسی از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید، و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.»
سید اسدالله مدنی امام جمعۀ تبریز روز جمعه ۲۰ / ۶ / ۱۳۶۰، حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی روز ۷ / ۷ / ۱۳۶۰ در مشهد، سید عبدالحسین دستغیب امام جمعۀ شیراز مورخ ۲۰ / ۹ / ۱۳۶۰ و آیتالله محمد صدوقی، امام جمعۀ یزد در روز ۱۱ / ۴ / ۱۳۶۱ به دست گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسدند و حجتالاسلام صادق احسانبخش، نماینده امام و امام جمعۀ رشت نیز در حمله تروریستی مشابهی مجروح شد.
منابع:
ویژهنامه جوانمرد فاضل، ص ۹
صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۳۷۴
صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۲۵۷ و ۲۵۸
ملاقات با امام زمان، حجت الاسلام سید حسن ابطحی، ص ۴۱
مشهد پیام، گفت و گوی با سیدمحمد جواد هاشمی نژاد، دومین فرزند آیت الله هاشمی نژاد
یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ شهید حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد؛ تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۲۱
انتهای پیام