شهید هادی احمدی در نخستین روز از دیماه ۱۳۴۷ در روستای علیآباد از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش نجاتعلی کشاورز و مادرش فاطمه خانهدار بود.
دانشآموز چهارم متوسطه در رشته تجربی بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و یکم تیرماه ۱۳۶۷ در بانه توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به سر، پا و سینه به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید بزرگوار هماکنون در گلزار شهدای زادگاهش، زیارتگاه عاشقان است.
مادر شهید هادی احمدی در دیدار جهادگران جهاددانشگاهی همدان، اظهار کرد: خاطرات فرزندم و اشکم در غم فراقش تمامشدنی نیست، تمام این سالها به یادش بودم و هیچ گاه فراموشش نکردم.
فاطمه خانم در حالیکه اشک میریخت از نجابت فرزندش سخن میگفت: هادی اصلاً اهل غر و لند نبود، هیچ وقت از فراز و نشیب زندگی شکایت نمیکرد. او بسیار خودکفا و تودار بود و حتی گرسنگیاش را ابراز نمیکرد. هر چه میخواست خودش تهیه میکرد و هرگز اهل دستور دادن به کسی نبود.
وی با بیان اینکه خاطرات زیادی از پسرم دارم، اظهار کرد: سه پسر و دو دختر داشتم، پسر بزرگم چند ماهی در نخستین روزهای آغاز جنگ، در جبهه حضور یافت و پس از آن وارد دانشگاه شد و الان پزشک است اما هادی از زمانی که دبیرستانی بود، سه ماه، سه ماه به جبهه رفته و حتی نامه هم نمیفرستاد. وقتی هم که شکایت میکردم دیگر بس است، تا حالا چهار بار به جبهه رفتهای، میگفت مادر تو باید خوشحال باشی که فرزندت در راه دفاع از وطن میجنگد.
مادر شهید هادی احمدی با بیان اینکه پسرم نزدیک ۲۰ سالگی به شهادت رسید، خاطرنشان کرد: هر زمان که عازم جبهه میشد کیف و کتابش را به دوستانش داده و مستقیم از مدرسه راهی میشد، او حتی برای خداحافظی نمیآمد که ما بیقراری نکنیم.
وی از ضریب هوشی بالای شهید هادی احمدی سخن به میان آورد و گفت: هوش سرشار هادی باعث شده بود علاوه بر کسب نمرات بالا در مدرسه، بچههای فامیل را ترغیب به یادگیری درس از او کند. او صبورانه به بچهها درس میداد.
فاطمه خانم که از کوچکی خانهشان در آن زمان گلایه داشت، ادامه داد: آن زمان اهل فامیل مدام به شبنشینی میرفتند و من با وجود اینکه دوستدار صله رحم بودم، از بابت کوچکی منزل و اینکه بچههایم نمیتوانستند به راحتی درس بخوانند، ناراحت بودم.
برادر شهید هادی احمدی نیز گفت: دو سال از هادی کوچکتر بودم، یک روز به او گفتم منم میخواهم به جبهه بروم، در پاسخ گفت تو خیلی بچهای، نمیدانم چرا این را گفت؟ اما بعدش میگفت باید آموزش نظامی ببینی بنابراین ۴۵ روز برای آموزش به پادگان نوژه رفتم اما وقتی برگشتم جنگ دیگر تقریباً تمام شده بود.
مجید احمدی با اشاره به اینکه هادی یک ماه مانده به پذیرش قطعنامه در منطقه قمیش زمانی که در کمین بودند، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید، مطرح کرد: آقای رضایی از بچههای نهاوند و فرمانده گروهانشان میگفت رزمندگان با خون امضاء کرده بودند که تا آخرین قطره خونشان میایستند. هادی تمام شبهایی که در منطقه قمیش بودیم، پاسبخش بود و تا صبح بیدار میماند.
برادرم واقعاً از ایمان و اعتقاد خاصی برخوردار بود.
در وصیتنامه شهید آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.
حکم جهاد بر شما نوشته شد، اگرچه بر شما ناگوار و مکروه است و حالآنکه شمارا چیزی ناگوار است ولی در حقیقت خیر و صلاح شما در آن است ولی گاه میشود که شما چیزی را دوست دارید و آن چیز برای شما شر باشد و خداوند به مصالح امور داناست و شما نادانید. خداوندا مردنم را شهادت و زندگیم را سعادت در این دنیا قرار بده. سلام بر امام زمان(عج) و نایب برحقش و بر تمامی شهیدان به خون خفته. چند کلامی را بر روی کاغذ بهعنوان وصیتنامه میآورم.
هدف ما از پیکار، برپایی قسط و داد است
پروردگارا شاهد باش که ما در این پیکار خونین هیچ انگیزه و هدفی جز برپائی قسط و داد و پیروزی حق بر باطل در مسیر همیشه تاریخ نداریم. آفریدگارا از ما بپذیر که درراه تو و برای خشنودی و راضی تو با دشمنان قسمخورده انسانیت به نبرد بر خواستهایم.
خداوندا خون خود را درراه تو هدیه میکنیم تا بندگان دربندت و حقگویان به استضعاف کشیده شده و به اسارت رفتهات بال و پرگیرند و در فضای عطرآگین حکومت عدل اسلامی به پرواز درآیند.
امت شهیدپرور و قهرمان، شما را به جان مهدی زهرا قسم که نائبش این روح خدا و امید مستضعفان را تنها نگذارید و تا انتقام خون شهیدان را از مستکبران بازنگرفتهاید، جبهههای این پیکار سرنوشتساز را خالی نگذارید و از شما خواستار این هستم که مرا حلال کنید و چند کلامی به پدر و مادر مهربانم:
پدر جان و مادرجان از شما ممنونم که کمکم کردید که درس بخوانم و راهم را انتخاب کنم و من در این عالم دنیا نتوانستم زحمات فراوان شمارا جبران کنم، باشد که در عالم قیامت بتوانم شمارا کمک کنم. ناراحت از این نباشید که من از شما جداشدهام، شما و تمامی مردم نیز از این دنیای فانی هجرت خواهید کرد و بازگشت همه مخلوقات بهسوی خداوند قادر و توانا است.
از برادرانم نیز خواستارم که مرا ببخشند و حلال کنند اگر در حق آنها کوتاهی کرده بودم و از خواهرانم خواستارم که مرا ببخشند و حلال کنند اگر در حق آنها کوتاهی کرده بودم و از خواهرانم خواستارم که مرا حلال کنند و در این دنیا راه و روش را از زینب کبری بیاموزند و مانند او زندگی کنند.
انقلاب اسلامی به نوجوانان نیاز دارد
و در آخر چند کلامی به عزیزان نوجوان دارم که درس خود را بخوانند و دنبال بیبندوباریها نروند چونکه انقلاب اسلامی به آنها احتیاج دارد. باشد که خون تمامی شهدا ثمربخش باشد و شما نیز بتوانید به نحو احسن برای این مملکت خدمت کنید.
خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشگر روحالله برای شکست عدو الله و استقرار حزبالله زمینهساز حکومت جهانی بقیهالله است، حمایت کن.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. والسلام علی من التبع الهدی، هادی احمدی ۲۲/۱۲/۶۶
انتهای پیام