به گزارش ایسنا، امروز پنجم مهر ماه صد و چهل و شش سالروز تولد سید حسن تقیزاده از رهبران ملیگرای نهضت مشروطه در سال ۱۲۵۷ است.
او موقعیت زمانی و تغییرات سیاسی ایران در دوره سلطنت دو سال و هفت ماهه محمدعلی شاه قاجار، به توپ بستن ساختمان مجلس شورای ملی، دستگیری و اعدام نمایندگان مشروطهخواه و پناهنده شدن به سفارت انگلیس و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دوره سلطنت احمد شاه قاجار و شرایط حاکم بر کودتای سیاسی - نظامی رضا پهلوی و سید ضیاءالدین طباطبایی و عصر پادشاهی رضا شاه را با هوشیاری درک کرد و خودش را با تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران وفق داد.
تقیزاده هنگام تنظیم متمم قانون اساسی با ورود روحانیون به مجلس برای نظارت و انطباق قوانین با موازین شرع مخالف بود و از همین زمان نام او بر سر زبانها افتاد و گروهی از روحانیون و مردم مذهبی، اعتقاداتش را سست و بیپایه دانستند و به او اتهام «بیدین» زدند.
او در بخشی از سرمقاله طولانی که در شماره هفت نشریه کاوه در تیر ۱۲۹۹ در آلمان چاپ شد، نوشت: «ایرانیان خیال میکنند که آنها در گذشته یک تمدن عالی درخشان مانند تمدن یونانیان داشتهاند. وقتی که حقایق علمیه و تاریخیه مثبته در جلوی نظر آنها گذارده شود، خواهند دید که ایران به علم و ترقی دنیا کمک زیادی نکرده و مانند ملل عالم در اغلب آنچه هم که داشته مدیون تمدن و علم یونان بودهاند.
... عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهرا و باطنا و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
این در حالی است که نظر دکتر علی شریعتی درباره «سید حسن تقیزاده» که در وصیتنامهاش هم نوشت، این طور است: «... نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور، همیشه بیزارم به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، «تقیزاده» و «تاریخ» بیزارم.»
سید حسن؟
حاصل ازدواج سید تقی و همسرش در چهار مهر ۱۲۵۷ در خانوادهای ترک زبان در تبریز به دنیا آمد. پدر و مادرش نام فرزند ششم خود را «حسن» گذاشتند.
قبل از حسن پنج پسر که چهار نفرشان دو قلو و یک نفرشان تک قلو بودند، به دنیا آمدند که سه نفرشان بعدا درگذشتند. بعد از حسن نیز دو نوزاد دو قلوی پسر و دختر به دنیا آمدند. خواهر حسن «سیده ربابه» نام داشت که سالها بعد همسر میرزا محمدعلی خان تربیت دوست صمیمی سید حسن شد.
پدرش سید تقی اردوبادی از روحانیان تبریزی و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری معروف به شیخ انصاری از چهار سالگی به سید حسن قرآن آموخت و بدون آن که بداند پسرش به علوم جدید علاقمند است از ۸ تا حدود ۲۰ سالگی مقدمات عربی و کتابهای دینی از جمله رسائل، مکاسب و شرح کبیر را به پسر نوجوانش آموزش داد.
سید حسن به تدریج از ۱۴ سالگی به نشریات و مجلات و دوستان محصل در مدارس جدیده علاقمند شد و این سن همزمان با دوران بلوغ و اوج اعوجاجات فکری و مذهبی در او بود. سید حسن به مرور و بدون اطلاع پدر کتابهای درسی مدارس جدیده را که به تدریج در حال گسترش در نظام آموزشی ایران بود، خواند. او خواندن این کتابها را بعد از آشنایی با کتاب شیخ احمد احسایی آغاز کرد و مدتی بعد به یادگیری زبان فرانسه و انگلیسی روی آورد.
با درگذشت پدر در ۱۹ سالگی سید حسن، او آموزش علوم دینی را رها کرد. به گفته خودش از تقلید واطاعت کورکورانه تعبدی دست برداشت و از حدود ۱۶ سالگی، دینزده شد.
سید حسن که تا اوایل جوانی نام فامیل پدرش را داشت از این مقطع به خصوص از بعد از ورود به عرصههای اجتماعی نامفامیلش را به «تقیزاده» تغییر داد. برخی، این تغییر نامفامیل را به دلیل شدت علاقه سید حسن به پدرش تعبیر کردند. او از ۲۱ سالگی به سه مدرسه دارالفنون مظفری، مدرسه لقمانیه و معلم خانه تبریز رفت و فیزیک آموخت.
سید حسن از ۲۳ سالگی با همکاری دوستانش محمدعلی تربیت، سید حسین خان و یوسف خان آشتیانی مدرسه «تربیت» را در تبریز برای آموزش دروس جدیده به بچههای تبریزی تاسیس کرد که البته این مدرسه مدتی بعد به دلیل مخالفت برخی روحانیان تندرو تبریز تعطیل شد. با این حال او و دوستانش ناامید نشدند. آنان سپس کتاب فروشی «تربیت» را تاسیس کردند و علاوه بر کتب دینی کتابهای عربی و خارجی هم فروختند.
سید حسن و دوستانش به زودی با آثار میرزا ملکم خان، طالبوف و روزنامههای فارسی خارج از کشور مانند اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت، کتب عربی چاپ مصر و کتب ترکی چاپ عثمانی آشنا شدند و به علوم و اندیشههای تجددطلبانه غربی تمایل پیدا کردند.
تقیزاده خود در کتاب زندگی طوفانی، نوشت: «باید بگویم از اول مایه اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان (سیاستمدار و بنیانگذار لژ فراموشخانه) بود. از همه جا کتابهای او را پیدا کرده، میخواندم. در مسیر زندگی سیاسی من تاثیر عمدهای داشت. شاید خیلی اشخاص دیگر هم تحت تاثیر حرفهای او قرار گرفتند.»
او با کمک دوستانش تربیت، آشتیانی و سید حسین خان دو هفتهنامه گنجینه فنون را در تبریز در ۲۴ سالگی تاسیس کرد. این مجله نیز یک سال و نیم بعد تعطیل شد.
سید حسن در ۲۶ سالگی به اتفاق دوستانش به قفقاز، استانبول، مصر، بیروت و دمشق سفر کرد و از نزدیک با تفرکات برخی روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و نویسندگان مانند جرجی زیدان، زینالعابدین مراغهای و شیخ محمد عبده مفتی معروف مصری آشنا شد و دو سال بعد به تبریز برگشت.
برگشتن تقیزاده جوان به ایران مصادف شد با امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه. به دلیل علاقه به امور سیاسی در جمع تماشاگران اولین دوره مجلس شورای ملی حاضر شد و از نزدیک شاهد مذاکرات نمایندگان مجلس بود.
تقریبا در همین زمان رساله «تحقیق احوال کنونی ایران یا محاکمات تاریخی» تقیزاده در تبریز منتشر شد. او همزمان با انتشار این رساله در محال اجتماعی تبریز حضوری فعال داشت و سخنرانیهای تندی علیه عوامل شاه قاجار بیان کرد. همین رفتار سید حسن سبب جلب توجه مشروطهخواهان تبریزی و ورود به جمع مشروطهخواهان شهر شد.
سید حسن به زودی خود را برای رفتن به مجلس آماده کرد و همراه با سایر نمایندگان تبریز وارد این مجلس شد.
سید حسن سیاسی
تقیزاده که در آن مقطع ۳۰ سال داشت در خاطراهای از اولین تجربه به مجلس رفتنش، نوشت: «در همان روز که به مجلس وارد شدم مرحوم حاج محمد صراف نماینده مجلس به مرحوم حاج سید مرتضی مرتضوی به شوخی گفت: «در تبریز شما آدم حسابی قحط بود که این پسر را به عنوان نماینده به مجلس فرستادید.» اما مرحوم حاج سید مرتضی گفت: «صبر کنید تا همین آقا پسر به حرف بیاید آن وقت خواهی فهمید که تبریزها چه کسی را به نام نماینده خود به مجلس اول روانه کردهاند.»
سید حسن در این مجلس به ایراد نطقهای پر شور در نقد حاکمان قاجار پرداخت و توانست طی مدت کوتاهی اعتماد نمایندگان تندرو، اصلاحطلب و روشنفکر را جلب کند و به عوان رهبر جناح اقلیت مجلس را تحت تاثیر قرار دهد و علاوه بر جلب توجه بسیاری از سیاستمداران و دیوان، توانست خود را به عضویت هیات ۹ نفره تدوین متمم قانون اساسی مشروطه درآورد.
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سید حسن تقیزاده از بعد از ورودش به مجلس اول رفته رفته انتقادات بسیاری را برانگیخت. او در این مجلس از مفاهیم نوین سیاسی و اجتماعی مانند تحدید اختیارات شاه و تفکیک دین از سیاست دفاع کرد و مورد غضب محمدعلی شاه قرار گرفت از دیگر سو در این مجلس با ورود روحانیون به مجلس و نظارت آنان بر مصوبات مجلس و تطبیق آنها با اسلام مخالفت کرد و باعث «بیدین» خوانده شدنش توسط روحانیون و مردم متدین شد.
سید حسن همچنین بعد از اطلاع از قرارداد محرمانه سنپترزبورگ معروف به قرارداد ۱۹۰۷ که در سال ۱۲۸۵ منعقد شده و ایران را بین دو قدرت روسیه و انگلیس تقسیم کرد، از این قرارداد حمایت کرد و موجب تنفر آحاد مردم ایران شد.
با این حال سید حسن تقیزاده در نطقهایش در مجلس اول مردم و همکارانش در مجلس را به مقاومت در برابر ظلم و جور دستگاه حاکمه تشویق کرد. این رفتار تا به توپ بستن ساختمان مجلس اول توسط کلنل ولادیمیر لیاخف بریگارد قزاق روس در دوم تیر ۱۲۸۷ و دستگیری و کشتن نمایندگان مشروطهخواه مجلس ادامه یافت اما از این زمان بر عکس حرفهای خودش که مردم و نمایندگان را به مقاومت و دفاع تشویق میکرد برای نجات جانش به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد و سفارت انگلستان در ایران با وجودی که مدتی تحت محاصره قشون محمدعلی شاه قرار گرفت او و سایر پناهندگان را به شاه قاجار تحویل نداد.
سفیر انگلستان در ایران حتی در برابر درخواست محمدعلی شاه مبنی بر تبعید ۱۰ ساله سید حسن تقیزاده مقاومت کرد و این عدد را به یک سال و نیم کاهش داد. با این حال سید حسن و دوستانش به پاریس سپس به لندن سفر کردند. او در پاریس نامه ادوارد براون پرفسورانگلیسی را دریافت کرد و از آن زمان به بعد تقیزاده و سایر دوستان روشنفکرش به مجریان ایدههای استعماری انگلیس تبدیل شدند. آنان به نفوذ بیش از پیش سیاستمداران مکار انگلیسی در ساختار و بدنه دیوان و دربار ایران خواسته و ناخواسته کمکهای شایانی کردند.
یک سال و نیم بعد از خروج از ایران و به دنبال شدت گرفتن انقلاب مشروطهخواهان و فتح تهران، آشوب و نابسامانی شهر تبریز را فرا گرفت. در چنین شرایطی تقیزاده و دوستانش به تحرک انگلیسیها به صورت مخفیانه وارد تبریز شدند. او و همفکرانش در مقابل سایر مشروطهخواهان تبریزی به خصوص ستارخان و باقرخان ایستادند و غارت شهر را به گردن ستار و باقر انداختند و موجب پراکنده شدن جمع زیادی از مشروطهخواهان تبریزی از گرد آنان شدند.
با سقوط محمد علی شاه و فتح تهران به دست مجاهدین مشروطهخواه در ۲۵ تیر ۱۲۸۸، سید حسن ۳۱ ساله به تهران آمد و در «هیات مدیره موقت مشروطهخواهان» که زمام امور را به دست گرفته بود، عضو شد.
اکثر اعضای این هیات ملیگرایان مشروطهخواه بودند که مشروطه مشروعه و رهبر آن یعنی شیخ فضلالله نوری را بر نتابیدند و او را در میدان توپخانه تهران به دار آویختند و پیکر او را چند روز بالای دار نگهداشتند.
با بازگشایی مجلس دوم، سید حسن تقیزاده به نمایندگی از طرف مردم تبریز و تهران به نمایندگی انتخاب شد اما او نمایندگی تهران را نپذیرفت و به عنوان نماینده تبریز وارد مجلس شد.
او در این دوره رهبر حزب دموکرات را برعهده داشت و بر سر لوایح و طرحهای حساس در مقابل حزب اعتدالیون به ریاست آیتالله سید عبدالله بهبهانی و عضویت ستارخان و باقرخان میایستاد.
دشمنی آشکار
تقیزاده بعد از بازگشایی مجلس دوم با حبس شیخ محمدباقر توسط یپرم خان ارمنی رئیس وقت نظمیه تهران و موافقت با قصاص ایشان به دلیل قتل دو اسماعیلی مذهب موافقت کرد و بر نظرش تا جایی پافشاری کرد که برخی علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و محمدکاظم آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» او دادند.
این دو عالم ربانی در حکمشان تاکید کردند: «مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم.
چون ضدیت مسلک سید حسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و ازمکنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است.
منعش از دخول در مجلس ملی و مداخله در امور مملکت و ملت بر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران ایدهمالله بنصره العزیز واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت (ع).
به جای او امین دینپرست وطنپرور و ملتخواه صحیحالمسلک انتخاب فرموده او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمنهای ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی عز اسمه را اخطار فرمایند و هر کس از او همراهی کند در همین حکم است.»
حکم مذکور موجب سوء تفاهم جمعی از مردم و مرتد پنداشتن وی شد. به همین دلیل به آیتالله مازندرانی تلگرافی زدند و سوالشان از ایشان پرسیدند. آیتالله مازندانی در پاسخ گفت: «عرض میشود، حکمی که در باب «تقیزاده» از ماها دو نفر صادر شد که متفقا حکم کردیم، اولا تکفیر نبوده. هر کس نسبت تکفیر داده کذب محض است؛ بلکه حکم به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت بود.»
با این حال حکم این دو مرجع تقلید بزرگ مانع تصویب اعتبارنامه نمایندگی تقیزاده در مجلس سوم شد.
همزمان با این حوادث، آیتالله عبدالله بهبهانی به طور ناگهان جان به جان آفرین تسلیم کرد و دوستداران ایشان درگذشت او را به تقیزاده و همفکرانش نسبت دادند و مدعی ترور آیتالله توسط عوامل تقیزاده شدند.
دوستداران آیتالله بهبهانی در مراسم تشییع پیکر ایشان شعار میدادند «فقیهی که اسلام را بود پشت، تقیزاده گفت و شقیزاده کشت.»
چرخش از انگلیس به آلمان
هم زمان با شروع جنگ جهانی اول آلمان نازی تصمیم گرفت از نفوذ روسها و انگلیسیها در ایران بکاهد به این منظور با برخی روشنفکران و سیاستمداران ایرانی از جمله سید حسن تقیزاده ارتباط گرفت و آنان را به آلمان دعوت کردند. تقیزاده هم که تا آن زمان حامی سیاستهای انگلیس در ایران بود، تغییر موضع داد و به برلین سفر کرد.
تولد کاوه
او در این کشور به اتفاق همفکران و دوستانش مجله کاوه را تاسیس کرد. بودجه مجله کاوه از سوی دولت وقت آلمان تامین شد و مقالات تقیزاده در این نشریه منطبق منافع آلمان نوشته و چاپ شد.
تقیزاده در سرمقاله اولین شماره دوره دوم کاوه که در ژانویه ۱۹۲۰ منتشر شد، نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی است.
امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده. نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند.
دوم، اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن
و سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس... این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
او در آلمان ماموریت یافت در مذاکرات تجاری ایران و روسیه که در مسکو برگزار می شد، شرکت کند.
ازدواج
پس از بازگشت از این سفر سید حسن تقیزاده با دختری آلمانی ازدواج کرد و نام او را «عطیه» گذاشت.
اما با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم و فروپاشی دولت نازی، مواضع سیاسی و خارجی تقیزاده مجددا تغییر کرد. معتقد بود باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد.
او در نامهای در سال ۱۳۰۰ به محمود افشار نوشت: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود.»
مجلس پنجم
تقیزاده در سال ۱۳۰۳ به ایران برگشت و به عنوان نماینده راهی مجلس پنجم شد. او در این دوره نطقهایی در مجلس کرد و مقالاتی با عنوان «یک مشت تصورات بی ادعا» منتشر کرد که رویکرد همه آنها حمایت از تفکر رضا خانی، حمایت از مستشاران خارجی حاضر در ایران و قرار داشتن مجلس شورای ملی در راس امور کشور داشت.
با این همه، در مواردی هم به رضاخان انتقاد داشت از جمله در موضوع انتقال سلطنت از احمد شاه قاجار به رضا خان بود. در این دوره تقیزاده در کنار مدرس و مصدق با این تصمیم مجلس مخالفت کرد.
تقیزاده در جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ به عنوان اولین مخالف صحبت کرد و گفت: «.... در مقابل خدا و ملت و مملکت و تاریخ خودمان و در مقابل نسل های آتیه این ملت میگویم که به عقیده بنده این ترتیب و این وضع مطابق ترتیب قانون اساسی نیست و صلاح این مملکت هم نیست.»
نطق آتشین تقیزاده بعد از نشستن رضا خان بر تخت سلطنت به ضررش تمام شد رضا از او به سختی کینه به دل گرفت. به همین دلیل وقتی تقیزاده وارد مجلس ششم شد، هیات وزرا او را به عنوان مسئول غرفه ایران در نمایشگاه فیلادلفیا که به مناسبت یکصد و پنجاهمین سال استقلال آمریکا تشکیل شد انتخاب کردند و به آمریکا فرستادند اما او مدتی بعد غرفه را به فرد دیگری سپرد و به ایران بازگشت و به مجلس رفت.
رضا شاه به تلافی این نافرمانی حقوق تقیزاده را قطع کرد و او مدتی گرفتار مشکلات معیشتی شد تا جایی که برای تامین هزینه مهمانی مجبور شد ساعتش را گرو بگذارد.
با این حال این فقر مالی به اعتراف خودش موجب شد به رضا شاه نزدیک شود. مدتی بعد حقوق تقیزاده آزاد شد و او مناصب مختلف دولتی از جمله والیگری خراسان، وزیر مختار ایران در انگلستان، وزیر راه و وزیر مالیه شد.
او در دوره صدارت وزارت مالیه قرارداد نفتی ایران وانگلستان موسوم به «دارسی» را تمدید کرد و موجی از نفرت را علیهاش به وجود آورد. تقیزاده مدتی بعد بر سر ارتش و ذخیره طلا اختلاف پیدا کرد رضا شاه به او اخطار کتبی داد. پس از مدتی سفیر دولت ایران در فرانسه شد.
تقیزاده با سقوط رضا شاه و پادشاهی محمدرضا، سفیر ایران در انگلستان شد و پس از مدتی «سفیر کبیر ایران در انگلستان» شد.
تقیزاده تا سال ۱۳۲۳ و پایان جنگ جهانی دوم به ایران برنگشت. بعد از بازگشت به ایران به ریاست هیاتی انتخاب شد که از شوروی به دلیل تداوم حضور ارتش سرخ در خاک ایران و حمایت دولت شوروی از غائله جعفر پیشهوری در آذربایجان به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و توانست حقانیت ایران را اثبات کند.
او در مجلس پانزدهم به نمایندگی مردم تبریز انتخاب شد اما به دلیل تمدید قرارداد نفتی با انگلستان به خیانت متهم شد و به همین دلیل در این مجلس منزوی شد.
تقیزاده برای برائت خود در جلسه ۷ بهمن ۱۳۲۷ در مجلس گفت: «در آن وقت مذاکرات تمدید را پیش آوردند و من خیلی ملول شدم ولی چاره نبود! من در این کار هیچ گونه دخالتی نداشتم! جز آن که امضای من پای آن ورقه است! من شخصا هیچ وقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری یا اشتباهی شده تقصیر «آلت فعل» نبوده، تقصیر فاعل بوده، تاریخ آینده فرق بین اجبار واضطرار خواهد گذاشت، با اقرار به آن که در صورت امکان ولو با فدای نفس هم باشد انسان باید از این تقصیر غیر اختیاری دوری نماید.»
دکتر محمد مصدق در دوره چهاردهم مجلس در جلسه ۷ آبان ۱۳۲۳ درباره کاری که تقیزاده در تمدید قرارداد دارسی انجام داده بود، گفته بود: «تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود، در یک معامله، ۱۶ بیلیون و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند.»
دکتر مصدق همچنین در نطقی که در جلسه ۲۷ فروردین ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی داشت با اشاره به اقدام تقیزاده در تمدید قرارداد دارسی با اشاره به مکاتباتی که تقیزاده قبلا با تیمورتاش داشت، به قرائت متن یکی از این نامهها که در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۰۸ نوشته شده بود، یادآور شد: «تقیزاده خوب میدانست غرض کوتاه کردن دست کمپانی از نفت نیست، بلکه تمدید و تثبیت قرارداد است.»
مجلس سنا
او در سال ۱۳۲۸ وارد مجلس سنا شد و به عنوان رئیس نخستین دوره مجلس سنا انتخاب شد. دوران ریاست او در سنا ۶ سال طول کشید و با دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق مصادف شد.
با وجودی که سید حسن تقیزاده در جنبش ملی شدن صنعت نفت کمکی به دکتر مصدق نکرد و روابط حسنهام هم با او نداشت اما به گواهی اسناد در توطئههایی توسط آمریکاییها و انگلیسیها و امرای بازنشسته ارتش شاهنشاهی علیه دکتر مصدق شد، شرکت نکرد.
ریاست مجلس سنا آخرین پست سیاسی سید حسن تقیزاده بود. او پس از استعفا از ریاست به عنوان نماینده در مجلس شورای ملی حضور داشت. رسیدن او به سن ۸۹ سالگی در سال ۱۳۴۶ موجب کنارهگیری از وکالت مجلس شد.
تقیزاده از جمله سیاستمداران و افرادی است که به عضویت در مکاتب فراماسونری متهم بود.
اندیشههای سید حسن تقیزاده از جوانی تا مرگ به مرور دستخوش تغییر شد. وی در جوانی علاوه بر آنکه معتقد بود «از ناخن پا تا موی سر باید غربی شد» بلکه به تعبیر خودش «اولین بمب تقلید از غرب را در ایران منفجر کرد».
او زمانی در اندیشه ترقی و پیشرفت ایران گفته بود که «خط فارسی را باید به خط لاتینی تبدیل کرد» که البته در همه اندیشههایش از تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۳۹ به بعد تجدید نظر کرد.
برگشت از اندیشههای غربی
سید حسن تقیزاده در سخنرانی که در ۱۶ بهمن ۱۳۳۹ در ۸۲ سالگی تحت عنوان «اخذ تمدن خارجی» در انجمن مهرگان داشت به جمله معروفش که در سال ۱۲۹۹ بیان کرده بود، اشاره کرد و یادآور شد: «اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن غربی در ایران پیشقدم بودهام و چنان که اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در ۴۰ سال قبل بیپروا انداختم.
چون این سخن در تاریخ زندگی من مانده و اگر تفسیر و تصحیحی لازم داشته باشد البته بهتر آن است که خودم قبل از خاتمه حیات خود نتیجه تفکر و تجربه بعدی این مدت را روزی بیان و توضیح کنم.
در اوایل بیداری و نهضت ملل مشرق، که این ملتها بیاندازه نسبت به ملل مغربی در علم و تمدن عقبمانده و فاصله بین اینها بیتناسب زیاد شده بود، وقتی که تکانی خورده و این بعد مسافت را درک کردند و چشمشان در مقابل درخشندگی آن تمدن خیره گردید، گاهی پیشروان جوان آنها یک باره بدون تامل زیاد و تمیز و تشخیص بین ضروریات درجه اول تمدن و عوارض ظاهری آن، اخذ همه اوصاف و اصول و ظواهر آن را با چشم بسته و صددرصد و در واقع تسلیم مطلق و بیقید به آن تمدن غربی را لازم شمرده و دل به دریا زدند.
من باید اقرار کنم فتوای تند و انقلابی من در این امر در ۴۰ سال قبل در روزنامه کاوه و بعضی مقالات بعدی مبنی بر دعوت به تغییرات کلی انقلابی نیز متضمن مقداری از افراط بود.
... فرنگیماب، خودپرست و منفعتپرست و بیعقیده و ایمان است که جز تحصیل پول (به هر وسیله که باشد) و عیش و اخذ ظواهر زندگی فرنگیها و میل به جمع مال و یاد گرفتن زبان خارجی (نه برای کسب علم) و مسافرت موقت و مکرر و یا در صورت امکان دایمی به اروپا و آمریکا هوسی نداشته و به هیچ چیز از معنویات اعتقاد و دلبستگی ندارد و البته از شهامت و استقلال نفس و عزت و فداکاری در راه خیر به وطن و ملت خود عاری هستند.
البته در طبقه تربیت یافته و منور چنانکه اشاره شد استثناهایی هم پیدا میشود. معذالک آنان که دارای حس فداکاری و حیثیت انسانی هستند فعلا معدود و محدود هستند و بسیاری، از ملت و وطن خود نفرت داشته عاشق فرنگی و آداب و عادات عارضی آنها هستند و حقارت نفس ملی بر آنها غلبه دارد.
این قبیل اشخاص میل دارند زن و فرزندانشان، آنچه ممکن است از ایرانیت دور بوده و ظواهر کم اهمیت و حتی نامطلوب و جلف فرنگیان را اخذ کنند و بچههای آنها از کودکی زبان فرنگی آموخته و فارسی درست یاد نگیرند.»
من البته معتقد به لزوم اخذ تمدن غربی و علم و معرفت و کمالات و تربیت و فضایل مطلوب و ضروری و بلکه حتی مستحبات و مستحسنات اوصاف ملل متمدن هستم ولی آرزومند آنم که زبده نفوس تربیت یافته ما آداب و و سنن ملی مطلوب و بی ضرر خود را نیز حفظ کنند و آنها را حقیر نشمرده با نهایت متانت و سرافرازی به رعایت آنها مقید باشند و بدون خصومت به ملل دیگر، حیثیت ملی خود را نگهدارند.
استعداد اخذ عادات مستحسن از اقوام دیگر باید پسندیده باشد ولی بیثباتی مفرط و قابلیت ترک آداب خود به سهولت هم نباید از اوصاف مطلوب شمرده شود. مگر در مواردی که معایب فاحش و مضر آن آداب مسلم شده و فواید مهمه کسوت جدید انکارناپذیر باشد. چون بعضی آثار این حقارت نفس ملی و تبعیت حقیرانه به زورمندان قوی پنجه و با ثروت ملل دیگر در طبقه جوان ما نمایان است به حدی که زبان خود را بدون جهت به تعبیرات فرنگی پر کرده و حتی به جای کلمات معمول زبان خود ترجمه فارسی زبان خارجی را استعمال میکنند.
منظور من از تمدنی که غایت آمال ما باید باشد تنها، باسوادی اکثریت مردم و فراگرفتنشان مبادی علوم را یا تبدیل عادات و لباس و وضع معیشت ظاهری آنها به عادات و آداب مغربی نیست، بلکه روح تمدن و فهم و پختگی و رشد اجتماعی و روح تساهل و آزاد منشی و آزاد فکری و مخصوصا خلاص از تعصبات افراطی و متانت فکری ... است.»
مرگ
بعد از خانهنشین به بیماری فلج پا مبتلا شدن و تا آخر عمر ویلچرنشین شد.
تقیزاده دو سال بعد از استعفا از نمایندگی مجلس شورای ملی در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۴۸ در تهران درگذشت و در مقبره ظهیرالدوله شمیران دفن شد.
وی تا آخر عمر تنها با همسر خود زندگی کرد و فرزندی نداشت. خودش در این باره گفته بود: «خداوند او را از نعمت پدر بودن محروم کرده است.»
منابع:
زندگی طوفانی، ص ۱۴۹، ۱۵۰
انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶-۱۹۱۱ (۱۲۸۵-۱۲۹۰)، ص ۳۳۵
مسئله نفت و تقیزاده، و رضا شاه و...، مجله روزگار نو، اردیبهشت ۱۳۷۱، ص ۸۳
رجال عصر پهلوی، به روایت اسناد ساواک، سید حسن تقیزاده، ص ۴۲، ۲۹ شهریور ماه ۱۳۲۸
انتهای پیام