چادر است دیگر، زندگی در چادر در گرمای سوزان تموز ترشیز، به جان کندن میماند. انگار اهالی این روستاها به سختجانی خود این گمان نداشتند وقتی میبینند این روزها بیآبی امان باغاتشان را بریده و محصولشان را به فنا داده و خانههایشان به تلی از خاک بدل شده و همه دار و ندار زندگیشان به همین چادر ختم شده و مشکل از پی مشکل بر سرشان آوار شده است و به قول مثلی معروف «سه پلشتی» شان با هم آمده، مستاصلاند چه بسا زلزلهزدههای چادرنشین، روزها چشم میدوزند به خرابهها و شبها به سقف شیبدار برزنتی، هرچند برخی از آنها برای کار در باغات روزها از چادر بیرون میزنند اما کودکان بیپناه آنان در این تعطیلات تابستانی در نبود امکانات تفریحی و برنامههای اوقات فراغت، بلاتکلیفند.
۶۸ روز از زمینلرزه ۵ ریشتری ۲۹ خرداد شهرستان کاشمر گذشته است، یک روز تف دیده تابستانی در کوچه و پس کوچههای روستاهای زلزله زده به وفور تکههای آهن زنگ زده و مچاله در و پنجرههای آهنی رنگ و رو رفته و کنار گذاشته شده و تپههای خاک و پردههای خاک گرفته و تکه پارچههای جدا کننده حریم کوچه و خیابان از محل سکونت خانوادههای زلزله زده دیده میشود. زمینلرزه تعدادی از اهالی را بیخانمان کرده اگر چه خسارت جانی زلزله کمتر از انگشتان یک دست بوده اما نبود امکانات، درد نداری و بیخانمانی، روح و روان افراد را نشانه گرفته است.
آفتاب از همان ساعات ابتدایی صبح خودنمایی میکند. زنده جان اولین روستای زلزله زده است که پا به آن گذاشتهایم. اسم خیابان روستا امامت است و در هر گوشه و کنار این خیابان بنایی فروریخته است. انگشت شماری از اهالی را میتوان داخل روستا دید. باد گرمی میوزد و خاکهای نرم را از روی خانههای آوار شده به هوا بلند میکند و لایهای از خاک بر سر و صورتمان نشسته و رنگ کفش و لباسمان انگار عوض شده است. خاک برداریهایی صورت گرفته و چند تایی پیهای ساختمانی آماده شده است اما هنوز تا روبه راه شدن اوضاع خیلی فاصله هست.
در پیادهرو همین خیابان روستا سه چادر هلالاحمر برپاست. مردی تکیده با سیگار بر لب در حال فروش چند کارتن و زباله بازیافتی به مرد وانتی زباله گرد است. از یکی از چادرها صدایی شنیده میشود، میپرسیم کسی در این چادر هست؟ دو کودک زیپ چادر را باز میکنند و آنها در نبود پدر و مادر با گوشی فیلم میبینند خودشان گفتند یک فیلم کودکانه است که به تماشایش نشستهاند.
کولر روشن است اما هوای داخل چادر دم کرده و سنگین است. عرق بر سر و روی زینب و دختر دیگر داخل چادر نشسته است. سراغ مادر و پدرش را میگیریم، میگوید سرکارند. پدر و مادر زینب مشغول انگور بازکنی در باغات روستایند. این روزها فصل برداشت محصول باغات انگور است و مردان و زنان روستا برای کارگری و کسب درآمد به باغات رفتهاند.
زینب، عرق از پیشانیاش پاک میکند و چشمان رنگیاش را با دست میمالد. او بعد از زلزله و تخریب خانهشان دو ماهی میشود به همراه ۴ عضو دیگر خانوادهاش چادرنشین است. برخی خانوادهها هم چادرها را داخل حیاط و کنار وسایلشان که از زیر آوار بیرون آوردهاند برپا کردهاند.
چند نفری را در روستا دیدیم اما انگار کسی دلش نمیخواست حرفی بزند، این را پیر زنی که نوههایش مشغول بازی در زمینی خاکی که قبلاً خانهشان بوده گفت و رفت.
خانهای که مقابل چشمانش آوار شد
سه کودک مقابل بنایی که سقف و دیوارهای آن فرو ریخته و با تور و پتو پوشانده شده بود مشغول بازی بودند. پیر زن را هم این جا دیدیم، این چادر محل زندگی پسر و عروس و نوههایش بود. همان طور کودکان مقابل دوربین عکاسی، شیطنتهای گاه و بیگاهشان را ادامه میداند پیر زن چشمهایش پراشک شد از نداری و بیپولی و بیماری پسرش گفت و از عروسش خواست پرونده پزشکی شوهر و فرزندش را برایمان بیاورد. زیر آفتاب گرما بیحالمان کرده بود اما چادر هم فرقی با بیرون نداشت آفتاب سوزان تموز کم کم به وسط آسمان میرسید و زن بینوا از روز زلزله برایمان گفت که مشغول فراهم کردن غذای ظهر بوده که به یکباره زمین به حرکت درآمده و خانهای را که با زحمت بسیار ساخته بودند مقابل چشمانشان آوار کرده و فقط از این مهلکه توانسته فرزندانش را بیرون ببرد اما تمامی وسایلش زیر آوار بوده است.
او ادامه داد: شوهرش سالها قبل به دلیل سقوط از ارتفاع دچار مصدومیت شدید شده و به دلیل پلاتینهایی در پا و شانهاش، امکان کار کردن ندارد برای تعویض پلاتین نیاز به ۸۰ میلیون تومان دارد که تأمین این مبلغ برایش امکانپذیر نیست. محمد امین فرزند کوچکش هم دچار بیماری دوشن است و تحت درمان پزشکی در مشهد است اما به دلیل نداشتن هزینه رفت و آمد به مشهد نتوانسته او را نزد دکتر ببرد. داروهای مورد استفاده فرزندش، کم یاب است و برای تهیه هرکدام از آنها باید یک تا ۱.۵ میلیون تومان هزینه کند.
زن جوان همان طور که با ما صحبت میکرد، نگاهش را به خانه آوار شدهاش دوخت و با لبه چادر اشک چشمانش را پاک کرد و ادامه داد: تنها سرمایهشان همین خانه چند متری بوده که آن هم در زمینلرزه آوار شد، برای ساخت سرپناه جدید فقط فونداسیون برایشان اجرا کردهاند و برای تأمین آهن مورد نیاز منتظر آزاد شدن تسهیلات از سوی بانک هستند که آن هم به دلیل نداشتن ضامن هنوز معطل مانده است.
او که روزهاست با کودکان خردسال و شوهرش در میان گرد و خاک و در بدترین وضعیت بهداشتی زندگی میکند همچنان منتظر تحقق وعدههای کمک مسئولان در روزهای اول وقوع زلزله است.
هرچند در روزهای اول بعد از وقوع زمینلرزه، بسیاری به مناطق زلزله زده آمدند و چند عکس یادگاری گرفتند و بر سر و صورت کودکان دست کشیدند و وقت خود را به دادن وعده و وعیدهای دلنشین سپری کردند اما حالا همین مردم حسرت دیدن دوباره مسئولان و عملی شدن وعدههای آنان را بر دل دارند.
هر چند بنا به وعدهها قرار است قبل از شروع فصل سرما، خانوادههای آسیب دیده از زلزله سرپناهی داشته باشند اما هنوز بسیاری از آنها از روی ناداری و ناچاری نتوانستهاند کاری از پیش ببرند.
زندگی با تمام سختیهایش جریان دارد
در سه روستای زنده جان، کسرینه و محمدیه هر چه گشتیم تا خانهای پیدا کنیم که پس از زلزله تخریب شده و ساخت و سازش به اتمام رسیده باشد؛ ببینم نبود یا ما ندیدیم!
اهالی زلزله زده روستای کسرینه هم حال و روز بهتری ندارند. چندین چادر در قبرستان و مدرسه روستا برپاست. عدهای هم در حیاط خانهشان چادر زدهاند. وضعیت زلزله زدههای این روستا هم تعریفی ندارد. گرمای هوا به حدی است که کودکان خود را به درون آب چاه موتوری که در جوی وسط قبرستان جاری است؛ میاندازند و سرزمین موجهای آبی را به گوشه پارک درون قبرستان و سرسرههای آن آوردهاند و این گونه در دنیای کودکی، بیخیال نداشتنها و کمبودها به بازی مشغولند. آنان با پر کردن سطل آب از لوله بزرگ آب چاه موتور و بردن آن روی سرسره و آب سطل را به سرعت میریزند و بلافاصله سرمی خورند تا از نشاط این بازی پرهیجان در نبود امکانات، بیبهره نمانند.
چادرها برپاست و زندگی با تمام سختیهایش در میان سقفهای شیبدار برزنتی چادرها، جریان دارد. تا لحظاتی قبل داخل چادر کسی حضور نداشت، اما با ساکنان چادر که از راه رسیدند سر صحبت را باز کردیم و معلوم شد این خانواده بیش از دو ماهی میشود در همین چادرها زندگی میکنند. آنها که تازه از سرکار برگشتهاند، در جوی آبی که فاصله سه چهار متری با چادرشان ندارد، سر و صورتشان را میشویند. گویا روزهای اول بعد از زلزله حمام سیاری برای آنها مهیا شده بوده اما از اینکه چند روز قبل همین حمام سیار را برای موکبهای اربعین بردهاند و از نبود این چراغی که به خانه روا بوده، دلخورند!!
خانم چادرنشین خودش را عظیمیان معرفی کرد و گفت: خانهمان در زمینلرزه تخریب شد و تا حالا گودبرداری برای ساخت و ساز جدید انجام دادهایم اما پولی برای انجام شفته نداریم. همین حالا برای شفتهریزی باید ۱۵ تا ۱۶ میلیون تومان هزینه کنیم که امکانش را نداریم و بانک هم تسهیلات نمیدهد.
وی که مطمئن نیست تا زمستان خانهشان سرو سامان بگیرد؛ گفت: تاکنون آواربرداری را برای ما انجام دادهاند و باید کارهای اولیه را خودمان انجام دهیم اما ما که کارگریم و پولی در بساطمان نیست، امیدی هم به ساختن خانهمان به این زودی نداریم. البته آنهایی که وضعیت مالیشان بهتر بوده آهنها را هم برپا کردهاند.
او که مجبور است غذای مورد نیاز دو خانواده را با یک پیک نیک داخل چادر بپزد، افزود: یخچال نداریم و بسیاری از مواد غذاییمان در این گرما فاسد میشود. برای گذران زندگی با توجه به فصل انگور بازکنی، در باغات منطقه مشغول کاریم اما حمام نداریم و گرد و خاک نشسته بر سرو بدنمان را نمیتوانیم بشوییم.
نیاز به کمک داریم
اهالی از حضور چند خانوار دیگر چادرنشین در داخل مدرسه روستا خبر میدهند. ۷ چادر در صحن مدرسه برپاست. وقتی به سراغشان رفتیم، خانم میانسالی را در نمازخانه مدرسه مشغول پخت و پز دیدیم. او گفت: خانهشان در زمینلرزه تخریب شده به همراه دخترش که کودکی ۷ ساله دارد بیش از ۶۵ روز است که در چادر زندگی میکند.
وی با بیان اینکه تاکنون هیچ تسهیلاتی برای ساخت و ساز به ما ندادهاند، افزود: این روزها زندگی در چادر با توجه به گرمای هوا مشکلساز است.
او که از مسئولان خواست آنها را فراموش نکنند ادامه داد: ما امروز که خانهمان خراب شده و پول نداریم نیاز به کمک مسئولان داریم.
جلوی دهیاری روستای کسرینه، مشاهده زن جوانی که مشغول غر و لند کردن است نظرمان را جلب کرد. شنیدیم او در روستا مستأجر بوده و زلزله خانه استیجاریاش را خراب کرده است. او گفت: یک ماه با دو فرزندش داخل چادر زندگی میکرده است. او با وقوع زلزله در روستا خانه اجارهای نبوده است.
او که امروز بابت سررسید اولین اجاره خانهاش در کاشمر ۵ میلیون تومان پرداخته است؛ با چشمانی اشکبار ادامه داد: با هزار بدبختی یک قطعه زمین خریدهام اما چون مستأجر بودهام شامل دریافت کمک بلاعوض برای ساخت خانه نمیشوم.
همسر این زن در تهران مشغول کار است و خودش با یک دختر ۱۳ ساله و پسر شیرخوارهاش یک ماه در چادر زندگی میکرده، گفت: هرچند پرداخت ماهانه ۵ میلیون تومان بابت اجاره برایم خیلی سخت است، اما نگهداری بچهها در چادر سختتر است، لذا مجبور به اجارهنشینی در شهر شدم و پرونده دخترم را از مدرسه گرفتم تا در شهر او را ثبتنام کنم زیرا امیدی به ساخت خانه به این زودی در روستا ندارم.
دور ما را چندنفری گرفتند، زن میانسالی شروع به درد دل کرد و گفت: از همسرش طلاق گرفته و با پسرش مستأجر خانهای بوده که در لیست بناهای تخریبی روستا قرار دارد اما به دلیل مشکلات مالی و ... خانه را تخلیه نکرده و در حیاط آن چادر زده است.
او ادامه داد: با صاحب ملک آمدهام تا تعهد بدهم که در صورت بروز هر حادثهای، از صاحبخانه شکایتی نداشته باشم.
این زن که نانوا بوده و قبلاً برای مردم شهر و روستا نان هیزمی، میپخته است الان توان کار کردن ندارد، با پا درد و کمر درد و دیابتی که دچارش هست، تحت پوشش کمیته قرار دارد و مستمریاش کفاف هزینه درمان و تحصیل فرزندش را نمیکند.
به حرفهای اهالی زلزله زده روستای کسرینه گوش میکردم و همزمان حواسم به پیرمرد نشسته روی سکوی جلوی ساختمان دهیاری، هم بود که بیخیالی در چهرهاش موج میزد و گویی از هفت دولت آزاد. او ساکت بود و یک بطری خالی دلستر در دست داشت و آرام با آن به پایش ضربه میزد.
عضو شورای روستا گفت: خانه این پیرمرد در زلزله آسیب دیده و جز خانههای تخریبی است و چون پیرمرد تنهاست به او برخلاف، دیگر خانوادههای زلزله زده که قرار است کمک بلاعوض بدهند این کمک تعلق نمیگیرد. اگرچه فرصتی نشد تا با او گپ و گفتی داشته باشیم اما وقتی خودم را جای پیرمرد گذاشتم از بیسرپناهی و تنهاییاش دلم بدجوری گرفت.
موشها میهمان این روزهای خانه ما
حجت چوپان هنرمند این روستا که گویا در چند تاتر نقش داشته و به کار نجاری مشغول است. زلزله باعث شده خانهاش در لیست خانههای تخریبی قرار بگیرد. او شبها تنها در حیاط خانهاش میخوابد تا از وسایل باقی مانده مراقبت کند و همسرش در خانه مادرش روز را شب و شب را روز میکند. برای دیدن خانه آسیب دیدهاش از زلزله آدرس داد. پنجرههای شکسته و سقف فرو ریخته و دیوارهای شکافته خانهاش را به چشم دیدیم. او ادامه داد: میهمان این روزهای ما موشها هستند که از شکاف دیوار زمین کناری به خانه میآیند و جولان میدهند.
او گفت: دو ماهی هست که عمل قلب انجام داده و نتوانسته کار کند و مزدی بگیرد و غمبارتر اینکه تحت پوشش هیچ نهادی هم نیست و در این شرایط نگران وضعیت خانهای که حکم به تخریبش دادهاند هست. همسرش به میان صحبتهای او آمد و گفت: اگر کاری از دستتان برمیآید برای ما انجام دهید تا مشکلاتمان حل شود و من مانده بودم چه بگویم که بتواند مرهمی برای آنها باشد. به او گفتم، همه توانم را برای انتقال صادقانه و منصفانه خواستهها و مطالبات و درد دلهای اهالی زلزله زده روستاها به آنهایی که مسئولند و وظیفه دارند از مشکلات مردم گره گشایی کنند به کار میگیرم خدا کند دل آنها با خواندن این گزارش نرم شود و نه انجام وظیفه بلکه ایثار کنند تا هر چه زودتر زندگی مردم روستا به وضعیت عادی برگردد.
تسهیلات برای تعمیر خانههای زلزله زده نیست
جواد دهقان دهیار روستای کسرینه هم از تخریب شدن ۱۶۶ خانه در زمینلرزه ۵ ریشتری ۲۹ خردادماه خبر داد و گفت: حدود ۲۳۰ خانه دیگر هم آسیب دیده و نیاز به مرمت دارند.
وی با بیان اینکه از تعداد منازلی که تخریب شدهاند آواربرداری ۴ تا ۵ منزل مسکونی هنوز انجام نشده است، تصریح کرد: تخریب و آواربرداری با همت بنیاد مسکن، دهیاری و خیرین و حتی توسط خود صاحبان انجام شده است.
دهیار روستای کسرینه با اشاره به اینکه تاکنون شفتهکاری ۱۳۰ منزل مسکونی، آرماتوربندی ۲۷ منزل و فونداسیون ۱۲ بنا و اسکلت ۷ ساختمان انجام شده است، گفت: تاکنون فقط ۴ نفر از اهالی روستای کسرینه که توان مالی بهتری داشتهاند توانستهاند سقف را اجرا کنند.
وی در خصوص مشکلات پیش روی زلزلهزدگان برای انجام ساخت و ساز گفت: تاکنون برای تعمیرات هیچ تسهیلاتی از سوی بانک پرداخت نشده است.
دهقان با بیان اینکه تاکنون حدود ۹۰ تا ۱۰۰ پرونده برای تعمیرات تشکیل شده اما بودجهای نیست که اختصاص دهند، افزود: برای شفتهکاری هم خود اهالی باید ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان هزینه کنند که تأمین این مبلغ در توانشان نیست.
وی با اشاره به اینکه برای تأمین برخی مصالح مانند آهک، آجر و. باید پول نقد پرداخت شود، گفت: بانکها برای پرداخت تسهیلات و تائید ضامن سخت گیریهای بسیاری دارند.
دهیار روستای کسرینه گرانی مصالح را از دیگر گلایههای اهالی روستا دانست و افزود: طی دو هفته اخیر قیمتها بسیار افزایش یافته و عملاً امکان تهیه مصالح ساختمانی مورد نیاز اعم از سیمان و آجر را بسیار سخت کرده است.
وی در ادامه اذعان کرد: برخی از اهالی که مستأجر بودهاند پس از تخریب منزل صاحب ملک خواستار تخلیه شده و از سویی مکانی برای اجاره نیست و اگر هم باشد کرایهها آنقدر بالاست که در توانشان نیست.
بر اساس آنچه برخی اهالی گفتند برخی واحدها از گذشته بروی قنات ساخته شده بودند که زمینلرزه آنها را هم همانند بسیاری از واحدهای دیگر آوار نمود اما برای ساخت مجدد در همان مکان قبلی نه تنها مجوزی داده نمیشود بلکه راهکاری هم تاکنون برای برون رفت از این مشکل داده نشده است.
آفتاب به وسط آسمان رسیده و گرمای هوا کلافهمان کرده بود. به روستای محمدیه که رسیدیم. گرما زده بودیم و توان پیاده شدن از ماشین را نداشتیم. شیشه آب یخ زده صبح تا رسیدن به نقطه جوش فاصله نداشت. در این ظهر سوزان تابستان، مرغ در روستا پر نمیزد. بر خیابان روستا نام «جنت» خودنمایی میکرد اما اوضاع روستا با اوصافی که در ذهن ما از بهشت جا خوش کرده، به دوزخ میمانست و شباهتی به بهشت نداشت.
در تجربه چند ساعت حضور در میان خانههای آوار شده و کوچههای مملو از ساختمانهای تخریبی و گپ و گفت با اهالی زلزله زده روستا تلخیهای پرشماری دیدیم کاش آنها که از دستشان بر میآید کاری کنند که کام مردم بینوای آسیب دیده از زلزله با سرو سامان یافتن خانههایشان زودتر شیرین شود.
انتهای پیام