اصفهان فقط نامی پرطمطراق آمیخته با تعابیر و توصیفاتی همچون «نصف جهان»، «شهر گنبدهای فیروزهای»، «پایتخت فرهنگی جهان اسلام»، «شهر جهانی صنایع دستی» و... نیست، بلکه هویت وجودی اسطورهای، اعجابانگیز و منحصربهفردیست که در تاریخ ایرانشهر ریشه دارد و نمادها و تجلیات زیباشناسانه آن، خیرهکننده چشم جهانیان است و به گفته مرحوم دکتر داریوش شایگان، «مظهر مثالین عالم رؤیا و معلق در فضا و مدینه تمثیلی است که ایرانیان صورت ذهنی آن را همیشه در خاطره جمعی خویش حفظ کردهاند». اما این مدینه تمثیلی با وجود همه ظرفیتها و برخورداریهایی که دارد، این روزها با چالشها و بحرانهای بغرنجی مواجه است که مجموع آنها هویت و آینده این شهر تاریخی و جهانی را تهدید میکند. اصفهان، امروز از یک سو درگیر چالش گذار از سنت به تجدد و پیامدهای ناشی از آن است و از طرف دیگر، با بحرانها و چالشهای دیگری از جمله کمآبی، خشکی زایندهرود، فرونشست و فروریزش زمین، آلودگی هوا، افزایش مهاجرت، آسیبهای اجتماعی ناشی از رشد حاشیهنشینی و... دستوپنجه نرم میکند.
بحرانها و چالشهای امروز اصفهان ثمره سالها بیتدبیری و سیاستها و برنامهریزیهای غلط و غیرعلمیست که اکنون روی هم تلنبار شده و آینده این جهانشهر تاریخی را در هالهای از ابهام قرار داده است. چنین وضعیت نامبارکی نشان میدهد که برنامهریزیها، روش و نوع رویکردهای مدیریتی در اصفهان در تراز جایگاه و شأنیت آن بهمثابه شهری جهانی و تاریخی نبوده است. بحرانها و چالشهای امروز اصفهان که باید آنها را مصائب اصفهان امروز دانست، پیامدهای متعددی داشته و دارد که هر کدام از آنها ساحتهای گوناگون هویت وجودی اصفهان را تحتتأثیر قرار میدهد؛ اما در این میان آنچه دردناکتر و مخربتر جلوه میکند، زوال تدریجی هویت فرهنگی اصفهان است.
هویت فرهنگی اصفهان دربرگیرنده ساحتهای گوناگون میراث فرهنگی، مکاتب فقهی و فلسفی، هنر، معماری و جمیع خردهفرهنگهای خاص اصفهان و در قامت وجود چهرههایی ماندگار در قالب «مکتب اصفهان» متجلی شده است که بر این اساس میتوان به جریانساز و هویتبخش بودن آن در اعصار گوناگون پیبرد؛ اما سؤالی که با نگاهی انتقادی و مطالبهگرانه جای طرح دارد، این است که آیا امروز مکتب اصفهان آن تالی و هویتبخشی گذشته خود را در سیما و ساحت اصفهان امروز دارد؟ جایگاه و نقش هدایتبخش مکتب فلسفی و فقهی، ادبیات، معماری، خوشنویسی، نگارگری، موسیقی دیروز اصفهان در اصفهان امروز کجاست؟ چرا اصفهان امروز، دیگر شاهد حضور شخصیتهای بینظیری در قامت حاج آقا رحیم ارباب، جلالالدین همایی و هنرمندانی چون تاج، شهناز و... نیست؟
در زمانهای که جامعه ایرانی در کشاکش تقابل دوگانه سنت و تجدد و پیامدهای ناشی از آن قرار دارد، اصفهان نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ این وضعیت دوگانه، اصفهان امروز را در نوعی سرگردانی و وضعیتی مبهم قرار داده و آن اینکه آیا اصفهان باید سنتی بماند و یا مدرن و یا اینکه آمیخته و تلفیقی از تجلیات سنت و تجدد باشد؟
تجددگرایی و مدرنیسم نیز به نوبه خود، هویت تاریخی و فرهنگ سنتی اصفهان را تا حد قابل توجه و محسوسی دستخوش تغییرات نگرانکنندهای کرده که این تغییرات در بعضی از ساحتهای آن از جمله تغییر در سبک زندگی، کمرنگ شدن و یا حتی از بین رفتن پارهای از خردهفرهنگها، معماری و فضاهای شهری و... مشهود است. معماری سنتی اصفهان مظهر صور خیال و اقلیم وجود محسوب میشود؛ اما معـماری، المانها و فضاهای شهری مدرن در اصفهان امروز که روز به روز نیز گستردهتر میشود، نه تنها فاقد هر نوع معنا و روح سنتی و تمثیلی، بلکه کاملاً در تعارض با هنر، معماری و فرهنگ اصیل و سنتی اصفهان است، در حالی که برند اصفهان، فرهنگ، هنر و معماری منحصربهفرد و خیالانگیز آن است، نه مظاهر مدرنیسم و یا صنعت که رشد فزایندهای پیدا کرده و پارهای از چالشهای محیطزیستی، آلودگی هوا، افزایش جمعیت و... را به اصفهان تحمیل کرده است.
از طرفی، هرچند از تجدد گریز و گزیری نیست، اما به واقع تجدد نباید ازبینبرنده تاریخ و هویت فرهنگی اصفهان و روح تمثیلی، خیالانگیز، اعجابانگیز و اسطورهای آن باشد؛ چرا که اصفهان مدرن نمیتواند مظهر مثالین عالم رؤیا و مدینه تمثیلی باشد که ایرانیان صورت ذهنی آن را در خاطره جمعی خود حفظ کنند، بلکه اصفهان مادامی زیبا، نصف جهان، شهر گنبدهای فیروزهای و مدینه تمثیلی باقی میماند که هویت و میراث فرهنگی ملموس و ناملموس آن حفظ شود و همچنان الهامبخش و هویتبخش باشد.
توسعهیافتگی نیاز مبرم اصفهان است؛ اما این توسعهیافتگی نباید به قیمت قربانی شدن فرهنگ و هویت آن باشد. حل چالشها و بحرانهای امروز اصفهان با بهرهگیری از دانش، دستاوردها، تجربیات و مدیریت علمی امکانپذیر است؛ اما باید در نظر داشت همانطور که بسیاری از شهرهای تاریخی جهان از طریق ظرفیتهای گردشگری و میراث تاریخی خود به توسعه رسیدهاند، امکان توسعه و پیشرفت اصفهان از رهگذر بهرهگیری از ظرفیتهای علمی، تاریخی، هنری و گردشگری آن یعنی صنعت توریسم نیز امکانپذیر است، نه از رهگذر صنعتی شدن؛ چرا که اگر نیک بنگریم، این صنعتی شدن نه با ماهیت و روح تاریخی و هویتی اصفهان سازگار است و نه با موقعیت جغرافیایی و اقلیمی آن.
علاوه بر عوامل پیش گفته، نگاه سیاسی و محدود به ساحت فرهنگ و هنر اصفهان و بیتوجهی به ظرفیت و خلاقیتهای هنرمندان، کنشگران و اصحاب علم و فرهنگ که متقابلاً بیانگیزگی و رخوت آنان را به همراه دارد، بیتوجهی به بنمایههای تاریخی وهویتی اصفهان از جمله زایندهرود که بیانگر حیات و جوشش هویتی آن قلمداد میشود؛ زوال تدریجی هویت فرهنگی اصفهان را تسریع میبخشد.
آنچه بحرانها و چالشهای امروز اصفهان را تشدید و زوال تدریجی هویت فرهنگی آن را تسریع میکند، کمرنگ شدن و یا از بین رفتن حس تعلق و خاطره جمعی نسبت به وضعیت امروز و آینده اصفهان، آن هم ناشی از نوعی انفعال، بیتفاوتی و یا ناامیدی از حل بحرانهای موجود است؛ البته این تعلق و خاطره جمعی فقط به شهروندان اصفهانی و یا محدوده استانی آن محدود نیست و نباید باشد، بلکه منظور حس تعلق ملی ایرانیان است؛ چرا که اصفهان بخش قابل توجه و ملموسی از پازل هویت فرهنگی، تاریخی و ملی ایران به شمار میرود. زوال هویت فرهنگی اصفهان بهمثابه زوال بخش قابل توجهی از هویت فرهنگی و ملی ایران است که این مهم در وهله اول، مطالبهگری جامعه آن هم نه تنها شهروندان اصفهانی، بلکه همه باورمندان و علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران و از سوی دیگر، مدیریت مدیرانی کاردان، دلسوز، فرهیخته تراز، دلسوز، با تجربه و دغدغهمند را میطلبد.
یادداشت از بهنام افشار/ روزنامهنگار و سردبیر خبرگزاری ایسنا در اصفهان
انتهای پیام