به گزارش ایسنا، احمدرضا احمدی فرزندی از کرمان، متولد ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ بود و ۲۰ تیر ۱۴۰۲ دنیای شعر و داستانی را برای همیشه ترک و رفت و مجبور شدیم به خواست خودش، او را بکاریم؛
«مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند.»
احمدی سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را بهپایان برد و دوره دبیرستان را در دارالفنون گذراند.
دوستی او با افرادی مانند پرویز دوایی و مسعود کیمیایی و بعدها اسفندیار منفردزاده و فرامرز قریبیان بههمان زمان برمیگردد. در سال۱۳۴۵ دوره خدمت سربازی را در نهاد «سپاهِدانش» در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد. آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیمایی دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت در شعر معاصر آغاز کند. او از بیستسالگی بهطورجدی به سرودن پرداخت و نخستین مجموعه شعریاش را به نام «طرح» در سال۱۳۴۱ منتشر کرد.
این شاعر در آغاز ورودش به دنیای شعر مورد حمایت فروغ فرخزاد قرار گرفت، آغازگر سبک موج نو در دهه ۴۰ بود و در حوزه ادبیات کودک نیز فعالیتهای چشمگیری داشت.
در سال۱۳۴۳ احمدرضا احمدی بههمراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوریعلاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه ادبی طُرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کردند. آرم این گروه یک خروس بود و اعضای آن را اغلب دانشجویانی تشکیل میدادند که سودای انقلابی ادبی را در سر داشتند و آثار یکدیگر را در نشستهای ادبی نقد و بررسی میکردند. با سرمایه گروه، شماری از آثار نسل جوان نیز بهنشر رسید.
هنگامی که کانون پرورش فکری کودکان پایهگذاری شد، فیروز شیروانلو و سپس سیروس طاهباز به نویسندگان و شاعران باتجربه و جوان کار سفارش میدادند تا روند نگارش و انتشار کتابهای کودک فارسی – پایه شکل بگیرد.
در این میان کاری نیز به احمدرضا احمدی سفارش داده شد. نتیجه کار داستان «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید» بود که در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. کتابی که عباس کیارستمی تصویرسازش بود. کتابی که بسیار مورد تقدیر قرار گرفت و خیلی سریع توقیف و جمعآوری شد.»
احمدی در مهر۱۳۴۹ به استخدام کانون پرورش فکری درآمد و سالها در آنجا برای بچهها کار کرد. او تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید نشر آثار موسیقی برای کودکان فعالیت کرد و در همین زمینه نیز کارهای باارزشی در زمینه موسیقی کودک یا ادبیات همراه با موسیقی با مدیریت او منتشر شد.
از آن پس تا سال۱۳۷۳ یعنی موعد بازنشستگی در بخش انتشارات کانون با سِمت ویراستار فعالیت میکرد،اما کار نوشتن داستانهای کودکان را به جز کتاب یادشده تا سال ۱۳۶۴ که کتاب «هفت روز هفته دارم» دیگر ادامه نداد. این کتاب البته غیرداستان بود. در سال ۱۳۶۸ او داستانهای «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» و «نوشتم باران، باران بارید» را منتشر کرد.
از سال ۱۳۶۹ با همکاری نادر ابراهیمی مجموعه کتابهایی را به نگارش و انتشار درآورد که کار او را در این گستره تثبیت کرد.
او را با روحیه کودکانهاش به یاد میآورند که دنیای بچهها رو خوب میشناخت؛ پیرمرد ۱۵ سالهای میخواندند که روحیه و دنیای خاص خود را داشت. نویسنده و شاعری پرکار که به قول خودش هر سال یک کتاب شعر چاپ کرده و یک سال بیکار نبوده است. او میگفت: «اهل هیچچیز نیستم و از صبح که بیدار میشوم تا شب باید کاری انجام بدهم.»
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد.
احمدی در سالهای اخیر به نقاشی نیز رو آورده بود؛ او گفته بود خلق و سپس نمایش این آثار آبرنگی که شاید با انتقاداتی هم روبهرو شد، نه از تفنن بوده و نه از سر دل خوشی! بلکه در روزهای انهدام روحی او خلق شده بود. سقف آسمانش پایین آمده بود و نفسش به تنگی میرفت؛ همین راه او را به سمت آتلیه دوستش که مملو از نشاط جوانی بود باز کرد. احمدی جان دوباره گرفت و خودش را دوباره به یاد آورد.
«ناگهان چراغها روشن شدند»، «عروس و داماد زیر باران»، «در یک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»، «کبوتر سفید کنار آینه، «بهار بود»، «شب روز اول و صبح روز هفتم»، «پسرک تنها روی برف»، «برف هفت گل بنفشه را پوشاند»، «نوشتم باران، باران بارید»، «نشانی»، «روزی که مه بیپایان بود»، «رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد»، «در باغچه عروس و داماد روییده بود»، «اسب و سیب و بهار»، «شب یلدا قصه بلندترین شب سال»، «خواب یک سیب، سیب یک خواب»، «در بهار خرگوش سفیدم را یافتم»، «حوض کوچک، قایق کوچک»، «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود»، «در بهار پرنده را صدا کردیم، جواب داد»، «روزهای آخر پاییز بود»، «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود»، «نوشتم باران، باران بارید»، «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری»، «هفت روز هفته دارم» ، «هفت کمان هفترنگ»، «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید»، «مزرعه گلهای آفتابگردان»، «ناگهان چراغها روشن شدند»، «مسافران هواپیمای سفید رنگ»، «دخترک ماهی تنهایی»، «پسرک و دوازده ماه سال»، «پسرک دریا را نگاه کرد و گفت»، «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، «قصههای پدربزرگ»، «در باغ بزرگ باران میبارید»، «دخترک ماهی تنهایی»، «پروانه روی بالش من به خواب رفته بود»، «سفر»، «پروانه روی بالش من به خواب رفته بود»، «باران دیگر نمیبارید» و «این همه بادکنکهای رنگی» از آثار بهجامانده از این شاعر و نویسنده است.
انتهای پیام