وارد صحن جمهوری شدم و بعد از تماس با مسئول گروه، کنجکاوانه در جستجوی گروه مورد نظر، اطراف صحن را گشتم. از یک نقطه شروع کردم، زائران زیر سایبانهای صحن نشسته و خادمان نوجوان مشغول پهن کردن فرشها و آماده کردن صحن برای نماز جماعت ظهر بودند، گروهی با مشخصات گروه مورد نظر پیدا نکردم ، سرم را به بالا چرخاندم ، از میان تلاقی دو سایبان، گلدسته حرم را در میان محل تلاقی جای دادم، ترکیببندی زیبایی بود...
با صدای یکی از خادمان که گفت: «لطفا جابجا شوید که میخواهیم فرش پهن کنیم» به ناچار از دنیای هنرهای تجسمی خارج شده و جایم را عوض کردم ، تلفنم زنگ خورد، خانم شیرازی مسئول روابط عمومی گروه، پشت خط بود گفت: برای گرفتن مجوز دوربین و ... کمی معطل شدهاند و هنوز کمی کار دارند. همچنان که با تلفن صحبت میکردم چشمم به کفش پاشنه خوابیده زائری بود که مشغول نماز بود و با هر فرشی که پهن میشود فاصله کفش از زائر بیشتر و بیشتر میشد.
بعد از حدود نیم ساعت که خود را جزئی از صحن و جماعت حاضر در آن حس میکردم در گوشهای از صحن خانمی را دیدم که کارت شناسایی بر گردن و عکسهایی در دستش داشت ، نزدیکتر رفتم و وقتی لگوی انجمن اهدای عضو را روی کارتهایشان دیدم مطمئن شدم که خانوادههای جانبخشان هستند.
خانم شیرازی من را به گروه معرفی کرد و گفت: باید هنوز چند دقیقهای صبر کنیم تا همه بیایند و همه با هم وارد حرم شویم؛ در همین حین به سراغ یکی از خانمهایی رفتم که عکس جوانی را در دست داشت...
لبخند ایمان جلو چشمم است
اعظم افشاری که مادر ایمان کلانتری بود، با خوشرویی و لبخنذ تمایلش به گفت وکو را اعلام کرد. از او خواستم که در مورد فرزندش برایمان بگوید، در حالی که عکس فرزندش را نگاه میکرد و با یادآوری حادثه، چهره مهربانش کمی مشوش و محزون شد، گفت: ایمان سال ۱۳۹۴ تصادف کرد، ماشین چپ کرد و از ماشین به بیرون پرت شد.
خانم افشاری در تشریح حس و حالش، زمانی که تصمیم گرفت اعضای بدن پسرش را اهدا کند، گفت: پسرم بعد از ۲۵ روز مرگ مغزی شد. وقتی که از بیمارستان به من گفتند که ایمان مرگ مغزی شده چند بار از من سوال کردند که آیا تمایلی به اهدای عضو داریم و هر بار با توجه به شرایط سختی که داشتیم، مخالفت کردیم، ولی بعد از گذشت مدتی که قبول کردم ایمان دیگر نیست و با صحبتهایی که با من شد راضی شدیم که اعضای بدن ایمان، نویدبخش زندگی برای فرد دیگری باشد.
وی ادامه داد: ایمان پسر خوبی بود،فکر میکنم مأموریتش همین بود که جان چند نفر را نجات دهد و حالا یکی از صفات بارزش که برایمان به یادگار مانده، این است که بخشنده است.
مادر ایمان در رابطه با این سفر که نائبالزیاره پسرش است، گفت: از روزی که اعلام کردند که قرار است به این سفر زیارتی بیاییم، ایمان هر لحظه جلو چشمم است و انگار با یک لبخند من را نگاه میکند و میگوید «ببین تو را چه جای خوبی آوردم...»
خانم افشاری گفت: حس وحالی که ما داریم حسوحال غریبی است که قابل بیان نیست، بغضی همراه داریم و دوست داریم برای عزیزانمان که نیستند و جایشان خالی است، گریه کنیم در عین حال از اینکه عزیزانمان به فرد یا افراد دیگری جان بخشیدهاند، حس خوبی داریم که به ما آرامش میدهد.
وی تاکید کرد: اگر افراد و خانوادههایی هستند که در این کار مردد هستند باید بگویم در این کار خیرخواهانه اصلا مردد نباشند، این کار کار خیلی بزرگ و قشنگی است و حیف است از این حس و حال و حال و هوایی که بعد از این جانبخشی به آدم دست میدهد خود را محروم کنند.
پدر ایمان هم در گفتوگویی کوتاه گفت: من در این سفر نائبالزیاره فرزندم ایمان هستم و از اینکه بعد از ۸ الی ۹ سال نبودنش برایمان یادآوری شد، ناراحتم اما در این سفر همواره حضورش را در کنارم حس میکنم. وقتی عزیزی را از دست دادیم دیگربرنمیگردد، ولی با این اهدای عضو احساس میکنیم که همچنان زنده هست و حضورش را حس میکنیم.
گروه برای زیارت و مراسم دعا و ...به داخل حرم هدایت شد و من نیز به همراه آنها وارد حرم شدم، قبل از اینکه مراسم دعا و ...شروع شود با چند نفر دیگر از خانوادهها گفتوگو کردم.
اگر روزی خودم هم در این موقعیت قرار بگیرم صد درصد اعضای بدنم را اهدا خواهم کرد
نوجوانی که در گوشهای خلوت کرده بود ، توجهم را جلب کرد، به سمتش رفتم ، خودش را امیرحسین هاشمآبادی معرفی کرد. امیرحسین که ۳ سال پیش داییاش را در تصادف از دست داده است، گفت: من نائبالزیاره داییام هستم و خوشحالم که دایی من با این کار جان چند نفر را نجات داده است .
امیرحسین که پیش از این به زیارت نیامده و این بار نیز به واسطه داییاش توفیق این سفر معنوی نصیبش شده است، گفت: من قبلا زیارت نیامدم و از اینکه در اولین زیارتم نائبالزیاره داییام هستم حس خوبی دارم.
او که با افتخار از داییاش یاد میکرد، گفت: اگر روزی خودم هم در این موقعیت قرار بگیرم صد درصد اعضای بدنم را اهدا خواهم کرد و اخیرا نیز فرم اهداء عضو را پر کردم و این یک توفیق و سعادت است.
فضا فضای غریبی است، خانوادههایی که با بغضی سنگین، اما سرشار از یک حس خوب، در فضای معنوی حرم، عکسهای عزیزانشان را در دست دارند، عکسها اکثرا متعلق به جوانان کم سن و سالی است که بنا به دلایلی دچار مرگ مغزی شدهاند.
به سراغ یکی دیگر از خانمهای گروه میروم.
خسرو برای ما خیلی عزیز بود
فاطمه برارزاده که به گفته او برادرش ۱۲ سال پیش در محیط کار دچار حادثه و ضربه مغزی شده است، در تشریح حس و حالش از این زیارت گفت: اگر قسمت شده که به زیارت امام رضا بیایم به خاطر برادرم بوده و باید بگویم هم خوشحالم هم ناراحت، خوشحال از اقدام خیرخواهانه برادرم و ناراحت از اینکه او را در جوانی از دست دادیم... خسرو بعد از ۶دختر به دنیا آمده بود و برای ما خیلی عزیز بود.
خانم برارزاده از لحظهای که تصمیم به اهدا عضو گرفتند، گفت: حدود ۲۰ روزی که برادرم در بیمارستان بود هر وقت دکتر بیمارستان در مورد اهدای عضو با ما صحبت میکرد در ابتدا به دلیل شرایط روحی که داشتیم اصلا دوست نداشتیم همکاری کنیم و حتی ناراحت هم میشدیم ولی بعد ۲۰ روز که دیدیم واقعا امیدی به برگشت نیست کمکم راضی شدیم و در همان حین در بیمارستان با خانوادههایی مواجه میشدیم که اهداء عضو داشتند و همین تا حدودی باعث تسلی ما میشد و راضی شدیم به اهداء عضو و حال بعد از گذشت اینهمه سال اصلا از این اقدام خیرخواهانه پشیمان نیستیم.
ناهید سلیمی همسر خسرو برارزاده نیز که کنار فاطمه نشسته بود، در ادامه صحبتهای فاطمه گفت: همسرم سال ۹۰ دچار مرگ مغزی شد .دکترها روز دوم به ما گفتند که مرگ مغزی شده ولی حدود ۲۰ روز در بیمارستان نگه داشتیم، چون فکر میکردیم شاید معجزهای بشود و به زندگی برگردد، در این مدت در رابطه با اهدای عضو خیلی با ما صحبت کردند، ولی واقعا پذیرفتن آن برایمان سخت بود تا اینکه در نهایت راضی شدیم. در این سفر هم حضورش را به خوبی حس میکنم و برای ادامه راه و مسیرش خودم هم کارت اهداء عضو گرفتم.
رها جنگجو کودکی که عکس داییاش را بر گردن آویخته گفت: من هیچ خاطرهای از داییام ندارم چون وقتی رفت فقط ۶ ماه داشتم ولی خوشحالم که دایی من این کار را انجام داده است.
مادربزرگی که با غرور و افتخار عکس نوهاش بابک طاهری علیآبادی را در دست داشت نیز گفت: من به نوهام افتخار میکنم، از اینکه بابک، جان چند نفر را نجات داده خوشحالم، دنیا آخرش همین است و باید گذاشت و رفت هرکسی عزیزی را از دست میدهد، به هر حال چه اعضایشان را اهدا کنند چه نه، جانشان که دیگر برنمیگردد اما میتوانند به چند نفر دیگر جانبخشی کنند.
ما امروز مهمان آتنا هستیم
رقیه ابوالقاسمی لاهوتی مادر آتنا نیز با بغض گفت: دخترم آتنا در طول عمر کمی که داشت قسمت نشد که به زیارت امام رضا بیاید و ما امروز مهمان آتنا هستیم.
مادر آتنا با بیان اینکه دخترش بر اثر مرگ مغزی ناشی از خطای پزشکی جانش را از دست داده است گفت: کسی که اعضایش را اهدا نمیکند ممکن است بعدها پشیمان شود و از اینکه دخترم آتنا جان چند نفر را نجات داده است، حس و حال خوبی دارم.
دعای توسل شروع شد و خانوادهها را با حس و حال خودشان تنها گذاشتم، خانوادههایی که میدانند عزیزانشان و جگر گوشههایشان را از دست دادهاند، اما در عین حال میدانند که بخشی از وجود عزیز سفر کردهشان ناجی یک زندگی شده است، خانوادههایی که نائبالزیاره کسی بودند که دیگر نیست اما به نوعی هست و وجودش را هر لحظه احساس میکردند.
در ادامه و در حاشیه این سفر زیارتی فرصت گفت وگویی داشتم با مدیر واحد مددکاری انجمن اهداء عضو ایرانیان که این اردو به همت این انجمن برگزار شده است.
هر فرد مغزی میتواند جان ۱ تا ۸ نفر را نجات دهد
فرشته ایزدی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: خانوادهها با رضایت به اهدای اعضای عزیزانشان، کار بسیار بزرگی انجام میدهند؛ چراکه در بدترین شرایط، ،بهترین تصمیم را میگیرند.
وی افزود: این اقدام را میتوان به نوعی تلاقی مرگ و زندگی نامید؛ چراکه در جایی که زندگی عزیزانشان با مرگ تلاقی پیدا میکند، میتوانند به یک یا چند نفر دیگر جانبخشی کرده و آنها را به زندگی برگردانند.
ایزدی در خصوص آمارهای مربوط به اهداء عضو در ایران تصریح کرد: در حال حاضر حدود ۱۱ هزار خانواده اهداکننده عضو در سراسر ایران داریم و حدود ۳۰ هزار نفر نیز در انتظار پیوند اعضای مختلفی مثل قلب، ریه، کلیه، کبد و ... هستند.
وی با بیان اینکه هر فرد مرگ مغزی میتواند جان ۱ تا ۸ نفر از بیماران لیست انتظار پیوند را نجات دهد گفت: سالانه حدود ۳۰۰۰ مرگ مغزی قابل اهدا در ایران داریم که تنها ۱۰۰۰ خانواده به اهداء عضو راضی میشوند و اعضای دیگران به خاک سپرده میشود. اعضایی که میتواند جان تعدادی از بیماران لیست انتظار پیوند را نجات دهد.
وی افزود: هر ساله در روز ۳۱ اردیبهشت، مقارن با روز ملی اهداء عضو، انجمن اهداء عضو ایرانیان برنامههای متنوعی برای خانوادههای اهدا کننده عضو دارد. از جمله این برنامهها ، جشن نفس است و حدود ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر از خانوادههای اهداکننده عضو که اکثرا از استان تهران و استانهای همجوار از جمله استان البرز، قزوین، زنجان و ...هستند، در این مراسم شرکت میکنند.
ایزدی خاطرنشان کرد: سال گذشته نیز در این روز، بیستمین مراسم تقدیر از خانوادههای اهدا کننده برگزار شد و در این مراسم ۱۰ خانواده اهداکننده عضو به قید قرعه انتخاب شده و هر خانواده به همراه ۴ نفر به عنوان زائر امام رضا (ع)، برگزیده و با حمایت حامیان انجمن، به این سفر زیارتی اعزام شدند.
وی افزود: در این سفر خانواده جانبخشان، علی احمدوند، خسرو برارزاده، آتنا معروفی، ایمان کلانتری، سحر صمدی کاشان، نادیا امیدی، امیرحسین رفیعی مجد، بابک طاهری علیآبادی و کاظم سرابی از طرف این عزیزان نائبالزیاره حرم امام رضا(ع) بودند.
مدیر واحد مددکاری انجمن اهداء عضو ایرانیان در رابطه با این انجمن توضیح داد: مدیران انجمن اهداء عضو، بنیانگذاران اهدا و پیوند اعضای کشور در طول بیش از بیست سال گذشته بودهاند که از سال ۱۳۹۴ با مجوز از وزارت کشور این انجمن را راهاندازی کردند.
وی همچنین افزود: انجمن اهداء عضو سازمانی کاملا غیردولتی است و تمامی هزینههای برگزاری برنامههای فرهنگی اجتماعی و حمایتی بر عهده حامیانی است که از نهادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی ما را حمایت میکنند. اعزام این خانوادهها به سفر مشهد مقدس نیز توسط یکی از حامیان انجام شده است.
ایزدی با اشاره به سایر برنامههای انجمن، برگزاری اردوهای فرهنگی و اجتماعی یکروزه، کاشت نهال به یاد اهداکنندگان عضو، غبارروبی مزار جانبخشان در پنجشنبه آخر هر سال و ... را از جمله برنامههایی ذکر کرد که هر ساله به همت انجمن برگزار میشود.
مدیر واحد مددکاری انجمن اهداء عضو ایرانیان گفت: بسیاری از خانوادههای اهداکننده ممکن است نیاز مالی داشته باشند اما هرگز کاری که انجام دادهاند را با هیچ بهایی مقایسه نمیکنند و اعتقاد دارند که با این کار معاملهای با خدا انجام دادهاند و اجرش را فقط از خدا طلب کرده و آن را باقیات صالحاتی برای عزیزانشان میدانند.
بنا بر آماری که در سایت انجمن اهداء عضو ایرانیان ارائه شده است، در هر ۱۰ دقیقه یک نفر به لیست افراد در انتظار عضو اضافه میشود، در هر ۲ ساعت یک بیمار نیازمند به پیوند جانش را از دست میدهد و درهر ۱۲ ساعت یک بیمار موفق به دریافت عضو حیاتی شده و به زندگی برمیگردد...آماری که واقعا قابل تأمل است .
شاید صحبت کردن و نوشتن در رابطه با اهداء عضو در شرایط عادی کار راحت و آسانی باشد، اما وقتی حتی برای لحظاتی هر چند اندک خود را در موقعیت بازماندگان قرار دهیم درک خواهیم کرد که این تصمیم در آن شرایط بد، تصمیم واقعا بزرگی است، یکی از حیاتیترین تصمیمات، چراکه از ورای مرگ زندگی میآفریند و از ورای ناامیدی، امید. چه بسا فرهنگسازی و اطلاعرسانی بیشتر در زمینه اهداء عضو بتواند این آمارها را به نفع بیماران در لیست انتظار پیوند، جابجا کند...
انتهای پیام