به گزارش ایسنا، به نقل از همشهری، به هر طرف حرم سر میچرخاند، خاطرات گذشته برایش زنده میشود؛ خاطرات روزهایی که کاروانهای کوچک و بزرگ وقت و بیوقت بار و بنه میبستند و برای زیارت راهی ری میشدند. آن زمان وقتی باد و نسیمی میوزید روی سنگفرش تیشهای صحنها از خاکوخل پر میشد و آقا مهدی با آن قد و قامت ریزه و ترکهایاش جاروی فراشی دسته بلند پدرش را آنقدر لابهلای سنگهای صخرهای میکشید تا صحن و رواق برق میافتاد. وقتی هم فرشهای حرم را برای شستوشو به چشمه علی میبردند، او درحالیکه با بچهها لب چشمه آتش میسوزاند، از فرشهای خیس و پاکیزه مراقبت میکرد تا زیر آفتاب خشک شوند. مهدی الله کرم نمکپرورده حضرت عبدالعظیم(ع) و از پرسابقهترین فراشان حرم است او در تمام صحن ها و رواقهای آستان سالها خدمت کردهاست.
خادم مسافر ری
لحن آقا مهدی آرام و متواضع است و کوتاه و شمرده صحبت میکند، اما وقتی به گنبد طلایی حضرت چشم میدوزد، با اشکهای بیصدایش انگار همه ناگفتههایش بیپروا و یک جا بیرون میریزند. به قول خودش حکایت عشق و عاشقی است که عمری او را پایبند کرده و پای مزار مسافر ری تنها جایی است که دلتنگیها و غصههایش را فراموش میکند. با آنکه چند سالی از دوران بازنشستگیاش گذشته، هنوز هم وقت و بیوقت شال و کلاه میکند و برای کمک به همکارانش به حرم میآید. برایش تفاوتی هم نمیکند توی کفشداری از کفشهای زائران مراقبت کند یا زل آفتاب تابستان و سرمای استخوانسوز زمستان بارها توی صحنها و حیاط حرم خم و راست شود و زبالههای زیر پای زائران را جمع کند. جنب و جوش و شلوغی حرم دلش را آرام میکند. بسیاری از زائران پر سن و سال او را خوب میشناسند و تا یک صحن را جارو میزند باید چندبار دست از کار بکشد و خوشوبش و احوالپرسی زائران و خادمان را پاسخ دهد.
پا جای پای پدر
حاج اکبر، پدر آقا مهدی و مادرش طوبی خانم در صحن باغ طوطی دفن شدهاند. مزار پدرش زیر آخرین پله مرمری صحن قرار گرفته و مادرش هم زیر یکی از سنگهای کف صحن و زیر پای زائران حضرت آرمیده است. آقا مهدی افتخار خادمی حرم را از پدر به میراث برده است. روزهایی که حاج اکبر آشپز و فراش و برقکار حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بود، آقا مهدی به بهانههای مختلف از منزلشان که در جاده قدیم قم قرار داشت خودش را به حرم میرساند تا به اندازه خرد کردن ریواس و کنگر دیگ خورش و آب و روغن آوردن پای دیگ پلو کمک حالش باشد. در ماه رمضان و مناسبتهای دیگری هم که حاج اکبر تا دیر وقت مشغول رفتوروب و پختوپز در حرم بود تا لباده فراشی و پیشبند آشپزی را به دیوار نمیآویخت، دلش نمیآمد تنهایش بگذارد.
عناوین رسمی و وظایف غیررسمی
وقتی آقا مهدی به نوجوانی رسید، بیآنکه نامش جزو فراشان و خدمتگزاران رسمی حرم ثبت شود عصای دست پدر و سایر فراشان حرم بود و موقع جمع کردن و پهن کردن فرشهای دستباف و سنگین زیر پای زائران نخستین کسی بود که شانه میخماند یا وقتی مسجد بالای سر حضرت را نوسازی میکردند تند و فرز استانبولی ملات را کنار دست اوستای بنا میآورد و گچ و خاک دیوارهای فروریخته را بیرون میریخت. سال ۱۳۵۷که آقا مهدی در ۱۵سالگی لباس کفشداران حرم را به تن کرد، میتوانست فقط کفشدار باشد، ولی این عناوین رسمی هم باعث آسودگی خادم جوان حضرت عبدالعظیم(ع) نشد و هر جا باری روی زمین میماند او مشتاق و بیمزد و منت به زائران مسافر ری مدد میرساند.
خاطرات عزیز
آقا مهدی قصه خشت به خشت رواقها و صحنهای حرم را میداند و بهخاطر دارد در دهه ۵۰ که تعداد فراشان حرم به ۳۰ نفر نمیرسید، چطور صبح تا شب میدویدند تا در خدمت به کاروانیانی که به زیارت شاهعبدالعظیم(ع) آمدهاند کم نگذارند. او تعریف میکند: «آن زمان کار فراشان ساعت و زمان نداشت. صبح سپیده نزده به حرم میآمدیم و اگر شمعها و چراغ زنبوریهایی که شب توی حیاط روشن کرده بودیم خاموش شده بودند روبهراهشان میکردیم. توی صحنها هم شعلههای برقی را که از موتور برق داخل بازار حرم کشیده شده بود روشن میکردیم تا جلوی پای نمازگزاران تاریک نباشد. از همان دم صبح هم رفتوروب و پاکیزه کردن حرم شروع میشد. زمستان باید اول برف و باران پشت بامهای گلی حرم را توی صحنها و از صحنها به داخل چاه میریختیم تا دیوارها نم نزند و تابستان پیش از راه انداختن بساط چای قندپهلوی خادمان و زائران، روی سنگفرشهای تیشهای را آبپاشی میکردیم تا بوی خوش خاک نمناک در خنکای دم صبح بپیچد و حال زائران خوش شود.»
انتهای پیام