گفت‌وگو رازگونه امام حسین با زهیر که تاریخ سکوت کرده است

هیچ کس نمی‌داند در دیدار کوتاهی بین امام و زهیر بن قین چه گذشت که زهیر دیگر آن نبود که سالها با آن شناخته شد. او که از ارادتمندان خلیفه سوم عثمان بود و تاریخ گزارشی از همراهی وی با حضرت امیر ذکر نکرد چنان تحول پیدا کرد که تا پای جان همراه امام حسین (ع) ماند و به شهادت رسید.

به گزارش ایسنا، زُهَیر بن قین بن حارث بَجَلی از طرفداران عثمان بود و از پیروان امام علی(ع) نبود. این گزاره به تایید احمد بن یحیی بَلاذُری تاریخ نگار قرن دوم هجری نیز رسید که او از هواداران عثمان بود. حتی در طرفداری او از عثمان همین بس که در جنگ بَلَنجَر ـ که به فرماندهی سلمان باهلی، در دوران حکومت عثمان در گرفت شرکت داشت و در در جنگ‌های دوران زمام‌داری امام علی (ع) شرکت نداشت.  

زهیر با چنان پیشینه‌ای در یک تحول شگرف به یکی از برجسته‌ترین یاران امام حسین(ع) تبدیل شد که در روز عاشورا، فرماندهی جناح راست سپاه امام حسین(ع) برعهده گرفت و نقش مؤثری در برخورد با سپاه کوفه داشت.

او در عدم همراهی با اهل بیت تا آنجا پیش رفت زمان برگشت از حج به سمت کوفه با آنکه با امام حسین هم مسیر بود تمایلی به ملاقات با امام حسین (ع) در مسیر مکه به کوفه، نداشت. اما در منزل «زَرود» دست تقدیر او را در نزدیک کاروان امام قرار داد امام نیز فرستاده خویش را برای دیدار با ایشان دعوت کرد. زهیر اول مردد بود اما با تشویق همسرش، به حضور امام حسین (ع) شتافت و اما طولی نکشید که زهیر چهره‌ای بشاش و گشاده ‌به خیمه‌اش بازگشت و دستور داد فاصله با امام را ازبین ببرند خیمه خود را به نزدیکی خیمه‌های امام حسین (ع) منتقل کرد. دیگر دوری به پایان رسید و مقرب امام شد. چه قربی بهتر از قرب به امام حسین و امام زمان.  

اما برای رازگشایی از این تحول در یک دیدار چه اتفاقی در زهیر افتاده است بهتر آن است پاسخ خطیب توانایی مانند زهیر در عصر تاسوعا، به یکی از سپاهیان کوفه به او گفت: «ای زهیر! تو در نگاه ما، از شیعیان این خانواده نبودی؛ ‌(بلکه) عثمانی بودی؟ اشاره کرد: «چرا به موقعیت فعلی من، استدلال نمی‌کنی که از آنهایم؟! بدان ـ که به خدا سوگند ـ من هرگز نامه‌ای برای حسین ننوشتم، پیکی به سویش نفرستادم و قول کمکی نیز به او ندادم؛ ولی راه، مرا با او در یک جا گرد آورد و همین که او را دیدم، ‌به یاد پیامبر خدا (ع) و منزلتی افتادم که او در پیش ایشان داشت، و پی بردم که از سوی دشمنانش و گروه شما، چه بر سر او خواهد آمد، دیدم که برای حفظ حق خدا و پیامبرش که شما آن را ضایع کرده‌اید، باید به کمک او بشتابم، در زمره گروه او باشم و جانم را فدای او کنم.» ما نمی‌دانیم که در آن ملاقات کوتاه، امام حسین (ع) به زهیر چه فرمود؛ اما از سخنانی که هنگام خداحافظی به یارانش گفت، بعید نیست که یکی از سخنان امام حسین (ع) به او، ‌یادآوری خاطره‌ای مهم و شیرین از جنگ بلنجر بوده باشد».

زهیر، پس از بازگشت از محضر امام (ع) ‌این خاطره را برای همراهانش تعریف کرد تا شاید بتواند آنان را با خود همراه کند. وی خطاب به آنان گفت: «هر کس علاقه‌مند است، از من پیروی کند، وگرنه این آخرین فرصت است. من برایتان ماجرایی را نقل می‌کنم: در بلنجر که می‌جنگیدیم، خداوند، ما را پیروز کرد و به غنایمی دست یافتیم. سلمان باهلی به ما گفت: آیا از پیروزی و غنیمت‌هایی که خدا نصیبتان کرد، خوش حالید؟ گفتیم: آری. به ما گفت: هرگاه جوانان خاندان محمد (ع)‌ را یافتید، شادمانی‌تان از این که در کنار آنان می‌جنگید، بیش از شادی به دست آوردن غنیمت باشد. اینک من، شما را به خدا می‌سپارم.» او در ادامه سخنان خود افزود: «هر یک از شما که به شهادت علاقه‌مند است، برخیزد و هر کس که آن را خوش ندارد، بماند.» از آن جمعیتی که با او بودند، کسی برنخاست، پس از این لحظه سرنوشت‌ساز، زهیر در صف یاران استوار امام حسین (ع) قرار گرفت. شب عاشوار نیز امام حسین (ع)، ‌خطاب به یاران خود فرمود: «بدانید که به گمانم، امروز، آخرین روزی است که با آنهاییم. من به شما، اجازه دادم و همه شما آزادید که بروید. هیچ عهدی از من برعهده شما نیست. شب، تاریکی‌اش را گسترده است. پس آن را مرکب خود قرار دهید (و بروید).» زهیر ، ایستاد و با این جملات زیبا و شگفت‌انگیز، ‌نسبت به آن امام (ع)، اظهار ارادت و وفاداری کرد: «به خدا سوگند، ‌دوست دارم که کشته شوم، آن گاه، دوباره زنده گردم و باز، کشته شوم و تا هزار بار، کشته شدنم تکرار شود؛ و خداوند، با این کشته شدنم، از تو و از این جوانان خاندانت، کشته شدن را برطرف کند».

ظهر عاشورا، زهیر، در کنار سعد بن عبدالله حنفی، همراه با نیمی از یاران باقی مانده امام (ع)، خود را سپر دفاعی ایشان قرار دادند. آنان، جلوی امام (ع) ایستادند و امام (ع)‌در    پشت آنها نماز خواند. هنگامی که دشمن به خیمه‌های خانواده امام (ع)‌حمله کرد، زهیر ، همراه با ده تن از یاران امام (ع)، در مقابل آنها مقاومت کردند و آنها را به مواضع خود، بازگرداندند و او، این اشعار ار خطاب به امام حسین (ع) خواند: «امروز، جدت پیامبر (ع)‌را دیدار می‌کنیم و حسن و علی مرتضی را و جعفر، دارنده دو بال (در بهشت)،‌جوان مرد دلیر را» زهیر، پس از نبردی سنگین و قهرمانانه، به دست «کثیر بن عبدالله» و «مهاجر بن اوس»، شهید شد. لحظه‌ای که او به زمین افتاد، امام (ع)‌خطاب به این مجاهد بزرگ، چنین فرمود: «خداوند، تو را از [رحمتش] دور نکند ـ ای زهیر ـ و کشنده‌ات را لعنت نماید؛ همانند لعن کسانی که آنها را به بوزینه و خوک، تبدیل کرد!»

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۱۷ تیر ۱۴۰۳ / ۱۶:۳۰
  • دسته‌بندی: پرورش
  • کد خبر: 1403041711963
  • خبرنگار : 71958