شهیدی که امام حسین (ع) شهادت را به او هدیه داد

شهید «گل­‌محمد غزنوی» در بخشی از خاطرات خود آورده است: شهید «سیدمحسن حسنی» شب قبل از عملیات «کربلای ۱»، حضرت اباعبدالله (ع) را در عالم رویا می‌­بیند که با آزادی شهر «مهران» با یک مرکب از سمت جاده «خسروآباد» به سمت شهر «مهران» در حرکت هستند.

به گزارش ایسنا، به نقل از دفاع‌پرس، در اول فروردین سال ۱۳۴۳ در مشهد الرضا (ع) کودکی پا به عرصه وجود نهاد که خانواده «حسنی»، نام مبارک «محسن» را برایش برگزیدند. «محسن» چهارمین فرزند خانواده‌ای بود که هر بار دست تقدیر، فرزندان قبل از او را از دامان پدر و مادر به خاک سرد می­ سپرد. این امر سبب شد تا خانواده «حسنی» با به دنیا آمدنش، گوسفندی ذبح کرده و نو رسیده را در حرم حضرت رضا (ع) طواف دهند و مجلس روضه برپا کنند. او که با نذر و نیاز متولد شد در سایه پدری زحمتکش و مادری پاکدامن رشد کرد.

در سال ۱۳۴۹ وارد دبستان «عسکریه» شد و در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی وارد مدرسه «منوچهری» شد. از آن جا که پدر با شغل بنایی روزگار می­‌گذراند، اوقات فراغتش را به کمک او شتافت، تا آجر بر آجر نهاده و مرهمی باشد بر زخم‌های روزگار که بر پیکر خانواده ایجاد شده بود.

** شکل‌گیری شخصیت براساس فعالیت‌های سیاسی

همزمان با حرکت‌­های ضد رژیم طاغوت مردم کشورمان، شخصیت شهید «سیدمحسن حسنی» نیز به تبعیت از این حرکت ها، شکل گرفت. او با شور و اشتیاق پا به عرصه سیاسی و اجتماعی گذاشت. محسن همراه با پدر در جلسات علمای متعهد و مبارز همچون مقام معظم رهبری حضور می­ یافت. با اینکه در طوفان انقلاب هنوز نوجوان بود، اما در راهپیمایی­‌های دوران انقلاب حضوری پر رنگ داشت و در بازار اقدام به توزیع رساله امام خمینی (ره) می‌کرد.

محسن با ورود امام امت و پیروزی انقلاب، دل در گرو معمار بزرگ انقلاب سپرد و با مطالعه کتاب­‌های استاد «مرتضی مطهری» و آیت‌الله «سید عبدالحسین دستغیب» به سیر فکری خود جهت داد.

تحرکات مذبوحانه ضد انقلاب در کردستان، «سیدمحسن» را واداشت تا درس و مدرسه را رها کند و پس از عضویت در بسیج و گذراندن دوره آموزش، داوطلبانه به کردستان اعزام شود. با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، تعدادی از جاسوسان به مشهد منتقل شدند. «سید محسن» از جمله عناصر فعال حفاظت از جان این افراد بود.

** حل مسئله جنگ در اولویت است

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید «حسنی» با جلب رضایت خانواده، راهی مناطق جنگی شد و در عملیات متعددی شرکت داشت. وی یک نوبت در منطقه «میمک» مجروح شد.

شهید «حسنی» مسئله جنگ را از اصلی‌­ترین مسائل می­‌دانست و می­‌گفت: «اول این مسئله باید حل شود و سپس به مسائل دیگر بپردازیم».

«سید محسن» به دلیل قابلیت­‌ها و توانایی­‌هایی که داشت به تشخیص فرماندهان برای گذراندن دوره آموزش تربیت مربی به مشهد مراجعت کرد. وی در سال ۱۳۶۲ در مدت ۴ ماه به صورت فشرده علوم و فنون نظامی را فرا گرفت که بعد از طی این دوره به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به عنوان مربی تاکتیک، به آموزش نیروهای بسیجی در پادگان «قدس» مشغول شد. او از آن پس با در هم آمیختن نظم و تقوا در تربیت و سازماندهی نیروهای توانمند به منظور تأمین نیروی انسانی جنگ ایفای نقش کرد.

راه‌اندازی جلسه دعای توسل در منازل شهدا و سرکشی از خانواده رزمندگان از جمله اقدامات شهید «حسنی» در دورانی که در مشهد به سر می­‌برد به شمار می‌­رود. او همواره فریضه امر به معروف و نهی از منکر را سر لوحه کارهایش قرار می‌داد. «سیدمحسن» با راه اندازی بسیجی پویا در مسجد محل، به جذب نیروهای جوان و مستعد همت گماشت. وی با دور اندیشی سنگرهای نبرد را محراب مسجد ساخت و شیرینی حضور در جبهه را به کام جوانان نشاند.

** اصابت ترکش به بازویی که بوسگاه سیدالشهدا (ع) بود

شهید «حسنی»، قبل از عملیات «والفجر ۸» به فرماندهی گروهان از گردان «روح الله» لشکر «۵ نصر» منصوب شد. شهید «گل محمد غزنوی» فرمانده محور عملیاتی لشکر «۵ نصر» در خصوص آخرین شب حیات دنیایی «سیدمحسن حسنی» می­‌گوید: قبل از شروع عملیات «کربلای ۱» محسن به من گفت اگر تا شروع عملیات وقت دارم می­ خواهم به رودخانه‌ای که در نزدیکی‌مان هست بروم. از او پرسیدم برای چه امری به آنجا می­‌خواهی بروی؟ او در پاسخ گفت: «قصد دارم برای انجام غسل شهادت همراه با «محسن عاشوری» به رودخانه بروم». وقتی که برگشت با یک حالت خوشحالی و سرور به من گفت برادر «غزنوی» دیشب من خوابی دیدم. من کم و کیف خواب را از او پرسیدم.

شهید «غزنوی» رویای شهید «حسنی» را اینگونه نقل می‌کند: «شهید حسنی خواب می‌بیند که شهر «مهران» آزاد شده و حضرت اباعبدالله­ الحسین (ع) با یک مرکب از سمت جاده «خسروآباد» به سمت شهر «مهران» در حرکت هستند. ایشان وقتی به نزد رزمندگان می‌رسدند بازوی آنها را می ­بوسیدند. هنگامی که به سید محسن می‌رسیدند او را در بغل می‌گیرند و بازوی او را هم می‌بوسند و یک مهر کربلا به شهید حسنی می‌دهند و می‌فرمایند: «به عنوان پاداش آزادی مهران، این مهر را به تو می‌دهم». «محسن» وقتی خوابش را برایم تعریف می‌کرد صورتش برافروخته شده بود. هنگامی هم که به شهادت رسید، ترکش به همان بازویی اصابت کرده بود که حضرت سیدالشهدا (ع) آن را بوسیده بودند.

** زمزمه ذکر سید و سالار شهیدان در صحنه کارزار

شهید «غزنوی» در بخش دیگری از خاطرات خود در خصوص حالات شهید «حسنی» در شب عملیات «کربلای ۱» می­‌گوید: هنگام کارزار چنان چهره شهید «حسنی» برافروخته شده بود و ذکر سید و سالار شهیدان را زمزمه می­ کرد که حین عملیات با صدای بلند گریه می­‌کردیم. «سید محسن حسنی» با تمام وجود به امام عشق می‌­ورزید و در شب وداع تنها سفارشش تنها نگذاشتن امام خمینی بود. به پاس زحمات مخلصانه‌اش در جنگ از سوی فرماندهی برای اعزام به سفر حج انتخاب شد، اما لباس رزم را بر لباس احرام ترجیح داد و خدای کعبه را در جهاد یافت.

** پرواز در قلاویزان

سرانجام «سید محسن حسنی» پس از شش سال حضور در جبهه ­های نبرد، در حالی که مسرور از آزادی مهران و انجام فرمان امام بود، در یازدهمین روز از تیرماه، سال ۱۳۶۵ در حالی که سکاندار فرماندهی گردان «روح الله» از لشکر «۵ نصر» بود خواب عاشورایی ­اش تعبیر شد و در حین فتح ارتفاعات «قلاویزان» مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به اجداد بزرگوارش پیوست. پیکر مطهرش به وصیت خودش، پس از قرائت زیارت عاشورا در کنار دیگر همرزمانش در بهشت رضا آرام گرفت.

** وصیت‌نامه شهید «سید محسن حسنی»

سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و نایب بر حقش امام امت و سلام بر شما امت حزب الله و شهیدپرور که با ایثار و جان فشانی امام عزیز را راضی و خشنود کرده‌­اید. ان‌شاءالله اجر و پاداش شما، پیروزی رزمندگان و بعد هم زیارت قبر شش گوشه آقا امام حسین (ع) باشد.

سلام بر شما پدر و مادر مهربانم که عمری برایم زحمت کشیدید. از شما تشکر می­ کنم که هیچ وقت مانع من برای رفتن به جبهه نشدید. چه موقعی که بسیجی بودم و چه در زمانی که پاسدار شدم. اگر به فیض شهادت نائل گشتم مانند کوه استوار باشید. شهادت من باعث نشود که خدای ناکرده غرور شما را بگیرد. باید بیش از پیش نزد خداوند خاضع بوده و خود را بدهکار انقلاب بدانید.

سخنی با برادرانم:

دنبال گناه نروید، چون که بیچاره می‌شوید. با افراد صالح معاشرت کنید. خط خودتان را از امام و ادامه دهندگان راهش جدا نکنید. در نماز جمعه و جماعات شرکت کنید. احترام پدر و مادر را نگه دارید.

شماای خواهران مهربانم و مادران و خواهران دینیم! تنها سفارشی که به شما دارم این است که اگر می‌خواهید خون شهدا پایمال نشود و دشمنان اسلام مایوس گردند، حجابتان را به نحو احسن حفظ کنید. ان‌شاءالله پیروزی با ما است، چون خداوند می‌فرماید: «نصرت و پیروزی با کسانی است که برای حق می­ جنگند و از حق دفاع می­ کنند».

از برادران بسیج و انجمن اسلامی مسجد تقاضا می­ کنم به طور فعال در بسیج و نماز جماعت حضور داشته باشند.

پدر از شما عاجزانه می­ خواهم مرا در بهشت رضا (ع) به خاک بسپارید. اگر امکان بود در موقع دفن کردن بدن مرا از تابوت بیرون بیاورید، بر روی زمین بگذارید و صورتم را به طرف کربلا قرار دهید و زیارت عاشورا بخوانید کمی هم مصیبت امام حسین (ع) و مادرش حضرت فاطمه الزهرا (س) را بخوانید و بعد مرا به خاک بسپارید. از شما می­ خواهم برایم دعا کنید که خداوند، من رو سیاه را قبول کند و با شهدای کربلا محشور گرداند و مرا عفو کند.

انتهای پیام

  • چهارشنبه/ ۱۳ تیر ۱۴۰۳ / ۱۵:۵۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403041309061
  • خبرنگار :