به گزارش ایسنا، سیدصدرا روحانی متولد ۱۳۱۸ رودسر غزلسرای معاصر گیلانی بود که هفتم خردادماه از دنیا رفت. خبر درگذشت او توسط ارشاد شهرستان لاهیجان اعلام شده اما این موضوع مورد توجه رسانهها قرار نگرفته است. کامیار عابدی او را غزلسرای موفقی میخواند و معتقد است او به دلیل دوری از پایتخت و حضور نداشتن در محافل ادبی، شهرت نیافته است.
روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان لاهیجان در معرفی این غزلسرا آورده است: او در سال ۱۳۴۳ دکترای داروسازی خود را از دانشگاه تبریز گرفت و سپس در لاهیجان اقامت گزید. او از دهه ۶۰ غزلیات خود را در مجموعههای ادبی نظیر «غزالههای غزل» و «نامه باران» و نشریاتی نظیر نقش قلم، کادح، کادوس، فضیلت، سلام، کارگزاران، گیلان امروز و... و. چاپ کرد. اولین مجموعه اشعار مستقل او با نام «گیسوان خواهری بید» در سال ۱۳۷۶ بهچاپ رسید که با اقبال مخاطبین مواجه شد به گونهای که نوگرایی خاص اشعار او مورد توجه منتقد ادبی مجله کارنامه قرار گرفت.
دومین مجموعه شعرش با عنوان «آقا معلم» منظومهای تمثیلی درباره مقام آموزگار است. مهمترین مجموعه غزلیات او «ماه شقایق گلو» نام دارد که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر ثالث به چاپ رسید. روحانی علاوه بر اشعار کلاسیک و نو منظومهای به زبان گیلکی با عنوان «سل تی تی» سروده که مورد توجه علاقهمندان ادبیات فولکلور گیلان بوده است.
«گرفتاربودن» آخرین مجموعه شعر اواست که اخیرا توسط نشر اقلیما به چاپ رسیده است.
سیروش شمیسا، نویسنده و استاد ادبیات فارسی سوگنامهای برای صدرا روحانی نوشته است که این سوگنامه توسط ایسنا منتشر میشود:
به یاد صدرا
سرانجام دکتر روحانی عزیز، صدرا، هم ناگهان رفت. با آنکه هیچگاه همدیگر را ندیده بودیم، دوستیِ ما قدیمی بود. با نامه و شعر و تلفن با هم در تماس بودیم. همواره از من دعوت میکرد که وقتی مهمانِ او در لاهیجان باشم؛ بخت یاری نکرد و آرزوی شبی خوش و دورِ هم نشستن با او و رحمت و شعرخواندن و شنیدن، مثل بسیاری بر باد رفت. صدرا به من لطف بسیار داشت و در اشعار خود بارها از من یاد کرده است.
در غزلی گفته امّا از آرزوها، بودم:
خزانِ شیفته رنگی ربود رشتم را خرابه کرد در این خانه سقف و خشتم را
کنارِ من ننشستند جز به حُکمِ عذاب که گم کنند ز رویِ زمین بهشتم را
منی که گنگتر از خوابها تمام شدم چگونه قصّه کنم سرِّ سرنوشتم را؟
بگو به رحمت و صدرا و بهمن و سیروس به شعرها بسُرایند سرنوشتم را
و او در جواب گفته بود:
کجاست آنکه شناسد کمی سرشتِ تو را و یا نگاه کند عمقِ سرنوشتِ تو را
غمین مباش که اُخرایِ خشتها رفتند چه لُعبتان که خُرامند شهرِ رشتِ تو را
چگونه رحمت و صدرا حدیث تو گویند؟ تو خود گواهِ بدیلی همه نوشتِ تو را
- همین محبت را به رحمت موسوی هم داشت، چنانکه در مدح او میگوید:
به گیلان اگرچه نشستی به گِل سر سرفرازانِ ایران شدی
در جواب غزلی از رحمت موسوی (هر کس که دید زندگیم را عذاب گفت) از او خواسته بودم که جواب بگوید:
صدرا! تو هم جوابِ غزل گو به طرزِ خویش شاید در این میانه یکی برصواب گفت
و او هم دعوت مرا اجابت کرده، غزلی لطیف در جواب رحمت سروده بود.
صدرا با آنکه دکتر داروساز بود، به ادبیات فارسی و معارف اسالمی آشنایی کافی داشت که یک دلیل آن را خود چنین میگفت که در دبیرستان حکیم نظامی قُم – آن زمان که کسانی امثال استادان دکتر یزدگردی و سادات ناصری در آنجا دبیر ادبیات بودند – درس خوانده بود. علاوهبر این خاندان او خاندان علم بود، چنانکه از پدر خود که از روحانیان بزرگ منطقه بود، خاطرات علمی بسیار داشت. صدرا مردی نیکدل و باصفا بود. مجله «گیلان ما» را هر ماه خریداری کرده، برای من میفرستاد و من از آن طریق اشعار او و رحمت موسوی و دیگر عزیزان را میخواندم. نمیدانم بعد از این، که مجله را به من خواهد رساند؟
به هر حال، جای بسی تأسف است که گیلان یکی از شاعران بسیار خوب خود را از دست داده است. او ذهنی نواندیش داشت. این نواندیشی، علاوهبر مضمون و محتوا، در زبان اشعار او (چه نو و چه کهن) بهخوبی منعکس است. هرچند یادگارهای بسیار از او در کتابهایش برای ما مانده است، اما هیچچیز جای نبودن خود او را نمیگیرد. او همواره در راه جاده تعالی و تکامل شعری، که راهی پرپیچ وخم است، به سوی جلو در حرکت بود.
فقدان او را به خانواده و دوستداران او، از جمله به خودم، تسلیت میگویم.
صدرا و بسیاری از ابیات دلنوازش را هیچگاه فراموش نخواهم کرد.
سیروس شمیسا ۱۸ / ۳ / ۱۴۰۳
انتهای پیام