گفت‌وگوی تفصیلی ایسنا با محمود فکری

روایت کودتا علیه پرسابقه‌ترین بازیکن تاریخ استقلال/ علی پروین مرا برای پرسپولیس می‌خواست

محمود فکری، پرسابقه‌ترین بازیکن تاریخ استقلال و تاج است که از نساجی به پیراهن آبی رسید و افتخارات متعددی کسب کرد. او در دوران مربی‌گری‌اش دوباره مسیر نساجی به استقلال را طی کرد اما این بار اوضاع به خوبی قبل پیش نرفت.

به گزارش ایسنا، استقلال در طول تاریخ خود بازیکنان بزرگ زیادی را در پیراهن خود دیده است اما در میان همه آن‌ها محمود فکری توانست با بیش از ۳۷۰ مرتبه حضور در زمین، بیشترین تعداد بازی را با پیراهن آبی داشته باشد. فکری در فصل ۰۰-۱۳۹۹ هدایت استقلال را هم برعهده داشت اما حضورش روی نیمکت استقلال به اندازه حضورش در زمین فوتبال خوب پیش نرفت.

در ادامه گفت‌وگوی تفصیلی ایسنا با محمود فکری درباره آغاز فوتبالش، حضور در نساجی، پیشنهاد از پرسپولیس و رفتن به استقلال و دوران پر فراز و نشیب مربی‌گری‌اش را می‌خوانید.

* شما در شهر مهد کشتی ایران یعنی جویبار به فوتبال علاقه‌مند شدید. چطور شد که این علاقه در شما به وجود آمد؟

البته جویبار بعدها در بحث کشتی رشد زیادی داشت و قهرمانان زیادی را به کشتی ایران و جهان معرفی کرد. زمانی که ما بچه، نوجوان و نونهال بودیم، خودم علاقه زیادی به فوتبال داشتم. با توجه به استعداد و علاقه‌ای که داشتم در این رشته پیگیر شدم و به مراحل بالاتر رسیدم.

پدرم خیلی دوست داشت ما در بحث درس قوی و پیگیر باشیم. آن زمان فوتبال خیلی حرفه‌ای نشده بود. فضا طوری بود که ما ساک ورزشی و لباس‌هایمان را خانه یکی از دوستان خودمان می‌گذاشتیم و از خانه که قصد داشتیم بیرون بیاییم، کتاب خودمان را بر می‌داشتیم که می‌خواهیم به مدرسه برویم. اما بعد به خانه دوست‌مان می‌رفتیم، کتاب‌ها را آنجا می‌گذاشتیم و ساک را بر می‌داشتیم و به زمین فوتبال می‌رفتیم. تازه زمانی که  بازیکن حرفه‌ای شدم و به نساجی رفتم و از بازی‌هایم استقبال شد اوضاع فرق کرد.

* ما شنیده‌ایم که خانواده‌تان بیشتر علاقه داشتند شما درس‌تان را پیگیری کنید و خیلی سراغ  ورزش نروید. گویا در آن زمان معلم ورزش‌تان واسطه شد تا به فوتبال‌تان ادامه بدهید. آیا این موضوع صحت دارد؟

بله، پدرم خیلی دوست داشت ما در بحث درس قوی و پیگیر باشیم. آن زمان فوتبال خیلی حرفه‌ای نشده بود. از طریق فوتبال شاید کسی درآمدی به دست نمی‌آورد. خانواده به هر حال یکی از راه‌های رسیدن به شغل بهتر را تحصیلات عالیه می‌دانست. پدرم روی این بحث خیلی تاکید داشت که ما درس‌مان را بخوانیم و درس‌مان را ادامه بدهیم. شاید کمی درس مانع از پیشرفتم در فوتبال می‌شد. به هر شکلی بود با وجود مخالفت پدر و مادر، راه‌هایی را پیدا کردم که بتوانم به فوتبال، بازی‌ها و تمریناتی که داشتم، برسم. تازه زمانی که  بازیکن حرفه‌ای شدم و به نساجی رفتم و از بازی‌هایم استقبال شد اوضاع فرق کرد.

* خیلی زمان برد و طول کشید که تا خانواده قانع شوند که شما فوتبال بازی کنید؟

بله، واقعاً مخالفت می‌کردند. یعنی فضا طوری بود که من ساک ورزشی و لباس‌هایم را خانه یکی از دوستان خودم می‌گذاشتم و از خانه که قصد داشتم بیرون بیایم، کتاب خودم را بر می‌داشتیم که می‌خواهم به مدرسه بروم. اما بعد به خانه دوستم می‌رفتم، کتاب‌ها را آنجا می‌گذاشتم و ساک را بر می‌داشتم و به زمین فوتبال می‌رفتم. دوباره ساک را در خانه رفیقم می‌گذاشتم و کتاب را بر می‌داشتم و به خانه می‌رفتم. یعنی تا این حد خانواده مقاومت می‌کردند و مخالف این بودند که به این شکل دنبال فوتبال بروم. گفتم که فوتبال آن موقع به صورت شغل نبود و خانواده‌ها نگران بچه‌هایشان بودند که به هر حال بتوانند به شغل آبرومندی برسند. یا اینکه درآمدی داشته باشند و در کنارش شغل و تحصیلات باشد تا فضای بهتری برای رشد ایجاد شود.

* در دوره‌ای وارد نساجی شدید که خودش یکی از باشگاه‌های قدرتمند ایران محسوب می‌شد. آن سالی که شما در نساجی حضور داشتید، در آستانه حضور در مسابقات آسیایی و جام در جام آسیا هم قرار گرفتید. جو نساجی در آن دوره چطور بود؟ نساجی که چنین قدرتی داشت، چطور رو به افول رفت؟

واقعاً آن زمان نساجی یکی از قطب‌های فوتبال‌مان بود. فوتبال جویبار هم در سطح خوبی بود. اما آن زمان اهالی یک اصطلاح خاصی داشتند. یکی از روستاهای خروجی جویبار به نام شیب آب‌بندان بود. آن زمان می‌گفتند فوتبال جویبار از شیب‌آب‌بندان نمی‌تواند بیرون برود. یعنی خیلی سطح فوتبالی ما نسبت به نساجی پایین بود. البته بازیکنان خیلی خوبی در جویبار داشتیم. یک بازیکن خیلی خوب هم به نام ابوالقاسم امیدی داشتیم که قبل از من در نساجی بازی می‌کرد. فوتبال نساجی جزو رویاهای یک جویباری بود. همچنین این موضوع  برای بازیکنان اهالی روستاهای دیگر جویبار هم رویا بود که بخواهند عضو نساجی باشند. در آن زمان من با توجه به بازی‌های آموزشگاهی که داشتم، دیده شدم. بازی‌های آموزشگاهی آن زمان خیلی مهم بود. خیلی هم باعث رشد فوتبالیست‌ها می‌شد. همان جا ما یک دبیر ورزش داشتیم که اسمشان آقای حشمت‌الله‌ امید بود. خیلی پیگیر فوتبال و خودم بود. خیلی حمایت می‌کرد و از آن طریق وقتی من در بازی‌های آموزشگاهی مطرح شدم، بازیکن منتخب قائمشهر شدم، بعد هم به منتخب مازندران رفتم و بعد هم جزو بهترین‌های ایران در بازی‌ها شدم. یکی از معلمان ما مربی نساجی هم بود. آن زمان من آمدم که به نساجی بیایم. دبیر جمشیدی بود که خدا رحمت‌شان کند. ایشان خیلی به آقای رحیم دست‌نشان تاکید داشتند که این بچه را انتخاب کن. او بازیکن خیلی خوبی است و استعداد دارد. ما را معرفی کردند و به نساجی رفتیم و تست دادیم. در همان اولین تمرینی که با نساجی انجام دادم، مورد پسند قرار گرفتم و به تیم نساجی رفتم.

* شما یک سال عضو نساجی بودید؟

خیر، من ۳ سال در نساجی بازی کردم. سال ۱۳۶۹، ۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ برای نساجی بازی کردم که می‌شود گفت دوران طلایی نساجی مازندران بود. واقعاً بازیکنان بسیار توانمند و خوبی داشت. در صحبت‌هایتان فرمودید که چرا به چه علتی نساجی افول کرد؟ بعد از مدتی فوتبال به سمتی رفت که پول حرف اول را می‌زد. باشگاه نساجی آن توانایی را نداشت که بخواهد بازیکنانش را حفظ کند و یا بازیکنان توانمندی جذب کند. یکسری بازیکنان رشد می‌کردند و به باشگاه‌های بالاتر می‌رفتند. از طرف دیگر این‌ها باید یکسری بازیکن جایگزین می‌کردند. یا از شهرهای دیگر یا از استان‌های دیگر می‌آوردند ولی این توان مالی نبود. آن زمان اکثر بازیکنان کارمندان کارخانه نساجی بودند. متاسفانه کم کم  خود کارخانه شکل خوب خودش را نداشت و سمت ورشکستگی و این مسائل رفت. دقیق خبر ندارم ولی فکر کنم هنوز هم کار می‌کنند ولی نه به آن شکلی که قبلاً فعال بودند و جزو کارخانه‌های بزرگ کشور بودند. سر همین که پول وارد فوتبال شد باشگاه بودجه لازم را نداشت و خود به خود افت کرد و حتی به رده‌های پایین‌تر سقوط کرد. لیگ یک، لیگ دسته دوم هم رفت. نساجی دوباره با توجه به مالکانی که آمدند کم کم اوضاعش بهتر شد و دوباره به لیگ برتر برگشت.

* به همان  دوره حضور شما در نساجی بازگردیم. در مدت ۳ ساله حضور شما در نساجی، در اولین سال پیشنهاد همکاری از استقلال دریافت کردید. فکر می‌کنم تیم فوتبال پرسپولیس هم به دنبال جذب شما بود؟ این قضیه درست است؟

یک فضایی آن زمان وجود داشت. پیشنهاد به شکل خیلی رسمی نبود. داستانش را تعریف کنم شاید جالب باشد. یک دوستی داشتیم که بازیکن بود. ارتباط خیلی خوبی با محسن عاشوری داشت. او داماد محسن عاشوری بود. خدابیامرز غلامرضا شهنازی با باشگاه پرسپولیس خیلی ارتباط داشت و با بازیکنان، مسئولان این تیم در ارتباط بود. زمان‌هایی که بازیکنان تیم پرسپولیس به آن منطقه می‌آمدند، شب بعد بازی به جویبار می‌آمدند و یا بعدها فرصتی داشتند، به دعوت آقای شهنازی به جویبار می‌آمدند. در نتیجه آن ارتباط وجود داشت. من یک صحبت با او داشتم. آن سال، سال ۷۰ بود. ما با پرسپولیس و استقلال بارها بازی کردیم. دو سال بود که من بازیکن نساجی بودم. آقای شهنازی با مسئولان پرسپولیس صحبت کرده بود که ما به تهران برویم و به باشگاه پرسپولیس برویم. بعد داستان این جوری شد که روزی که می‌خواستیم به تهران برویم، از جلوی مغازه آقای شهنازی رد شدم. از بچه‌های مغازه‌اش پرسیدم غلام کجاست؟ گفتند او به تهران رفته است. گفتم قرار بود با هم به تهران برویم. همین شد که رفتنم به پرسپولیس منتفی شد. آن زمان شب‌های رمضان بود. شب‌های رمضان تنور بازی‌های گل کوچک خیلی داغ بود. یک مدرسه‌ای در جویبار بود که آن زمان نامش رودکی بود، الان به جمهوری اسلامی نامش تغییر کرده است. بازی‌های شب‌های رمضان در آن مدرسه برگزار می‌شد. حالا من غیر از این که بازیکن نساجی بودم آنجا هم گاهی اوقات بازی می‌کردم. البته آن شب من برای بازی نرفته بودم، صرفاً برای تماشای مسابقات در آنجا حضور داشتم. علی نظری جویباری که در حال حاضر باجناقم است با باشگاه استقلال در ارتباط بود. ایشان با آقای اولیایی، پورحیدری و دوستان دیگر همکاری می‌کردند. به اصطلاح کنارشان بودند. از آن طرف ایشان می‌دانست من جویباری هستم، خودشان هم که جویباری بود. آن شب او به جویبار آمده بود و در مدرسه حضور داشت. زمانی که بازی تمام شد، مرا دید. دوستانی که داشتم ایشان را به مسیری که من به سمت خانه در حال برگشت بودم، آوردند. در مسیر با من صحبت کرد. ایشان پرسید داستان چطور است. گفتم که برنامه اینطوری است. گفت اگر استقلال شما را بخواهد به این تیم می‌آیید؟ گفتم چرا که نه؟ هم استقلال و هم پرسپولیس  تیم‌های بزرگ کشور هستند و بازی در این دو تیم باعث افتخار است. بعد هم با علی نظرجویباری و علی ورشویی به تهران آمدیم. باشگاه تاج جویبار یا استقلال جویبار یکی از تیم‌های ثبت شده است. سند و اسمش ثبت شده است. آقای علی ورشویی خانوادگی طرفدار استقلال بودند. باشگاه تاج جویبار در اختیار این‌ها بود که بعدتر نامش به استقلال جویبار تغییر کرد. به هر حال من به باشگاه استقلال آمدم. آن زمان آقای اولیایی و پورحیدری در باشگاه حضور داشتند.  با ایشان (پورحیدری) صحبتی شده بود و ایشان هم من را می‌شناختند.

* البته شما به خاطر بازی در لیگ شناخته شده بودید؟

بله، در نساجی بازی کرده بودم و من را می‌شناختند. قرار شده بود و پذیرفته بودند که به استقلال بیایم. آمدم با باشگاه نساجی صحبت کردم اما باشگاه قبول نکرد. یعنی نپذیرفتند که در سال ۱۳۷۱ به استقلال  بروم. آن‌ها به من گفتند که محمود یک سال برای نساجی بازی کند و در سال ۱۳۷۲ به استقلال برود. آن جا یک ارتباط به وجود آمد و باشگاه استقلال بیشتر روی من متمرکز شد و بازی‌هایم را زیر نظر داشت. روند رشدم به دلیل بازی‌های که داشتم ادامه داشت و بعد از پایان فصل باشگاه نساجی پذیرفت که به استقلال بروم.

* یعنی اگر در سال ۱۳۷۱ به استقلال منتقل می‌شدید، امکان  همراهی شما با آبی‌پوشان در قهرمانی آسیا (جام باشگاه‌های آسیا - ۱۹۹۰) وجود داشت؟

نه. استقلال در سال ۱۳۷۰ قهرمان شد. ۱۳۷۱ قرار بود من به استقلال بروم و بازی کنم.

* همان سالی نمی‌شد که قهرمان شدند؟

* نه سال بعدش بود که به الهلال در ضربات پنالتی باختند.

* بعد از نساجی به استقلال رفتید. آن زمان این تیم به یک اوجی رسیده بود. هم قهرمانی آسیا، هم قهرمانی ایران. ولی یکسری اتفاقات افتاد که از شانس شما استقلال به دسته سوم فوتبال رفت. با این حال شانس شما بود که بعد از این که استقلال به دسته سوم رفت، یکسری ستاره از تیم جدا شدند و جا برای جوانان باز شد. شما با سوکومورخوف کار کردید. آن سالی که استقلال در دسته سوم بود، دوباره ورزشگاه از جمعیت پُر می‌شد؟ حمایت وجود داشت؟ اصلاً آن حس که بهترین تیم آسیا به یکباره به دسته سوم فوتبال ایران سقوط کرده بود، چه حسی داشت؟

آن زمان یکسری بازی‌های باشگاه‌های تهران برگزار می‌شد. استقلال فکر کنم آن سال در باشگاه‌های تهران پنجم  شد. دیگر نتوانست سهمیه لیگ آزادگان آن وقت را کسب کند. همین موضوع  باعث شد به یکباره از آنجا به لیگ دسته سوم برود. آن وقت لیگ یک، دسته دومی وجود نداشت.

* این قانون فقط همان یک سال وجود داشت. انگار برخی می‌خواستند استقلال به دسته سوم برود؟

بله. همان سال هم ما قهرمان شدیم و بلافاصله به لیگ آزادگان آمدیم. استقلال آن زمان هم استقلال بود. چه لیگ ۵، لیگ برتر یا آسیا، به هر حال استقلال برای طرفداران جذابیت خودش را دارد. ما همان موقع هم وقتی به شهرهای مختلف می‌رفتیم، هواداران ورزشگاه را پُر می‌کردند. دوست داشتنِ تیم وجود داشت. دوست داشتنِ استقلال صرفاً به خاطر لیگ برتر، جام یا این موارد نبود. من فکر کنم در لیگ دسته سه، بیشترین دقایق بازی را من در استقلال داشتم. یک مطلبی در رسانه‌ها نوشته شده بود که من بیشترین تعداد بازی را برای استقلال در همان یک سال دسته سوم داشتم . همان هم باعث شد در استقلال جا بیفتم. از لیگ دسته سوم، خوش شانسی یا بدشانسی بود با استقلال همراه بودیم.

* کلاً قسمت بود که پله، پله به استقلال بروید و در آن‌جا جا بیفتید. اول که فامیل محسن عاشوری به تهران رفت و انتقالتان به پرسپولیس منتفی شد. بعد هم آن جام رمضان که باعث شد به استقلال بروید و  بعد هم ماجرای حضور استقلال در دسته سوم فوتبال که باعث شد در تیم جا بیفتید چرا که برخی از ستاره‌ها از استقلال جدا شدند و جا برای باقی بازیکنان باز شد.

شاید بعضی جاها انسان‌ها بخواهند برای تقدیر خودشان بجنگند اما انسان تقدیر و سرنوشت خودش را نمی‌داند که چه می‌شود. شاید اگر مثلا آن روز آقای شهنازی به تهران نمی‌رفت و با هم به باشگاه پرسپولیس می‌رفتیم، یک اتفاق دیگر رقم می‌خورد. آقای پروین خیلی به شکل و نوع بازی من علاقه داشت. بعدتر که به استقلال آمدیم، با پیغام‌هایی که می‌داد یا صحبت‌هایی که انجام می‌داد به اطلاع من می‌رسید که از نوع بازی من خیلی خوشش آمده است.

* همکاری با سوکومورخوف چطور بود؟ یکسری شایعه وجود دارد که بازیکنان به او هدیه می‌دادند تا در ترکیب اصلی قرار بگیرند؟

آن زمان هنوز فوتبال این شکلی نشده بود. آقای سوکومورخوف یک مربی منظم و با دیسپلینی بودند. آن زمان هم تازه اولین بار بود که در کشور ایران، تیم‌ها تمرینات روزانه داشته باشد. قبل از آن بعضی تیم‌ها هفته‌ای ۳ جلسه تمرین انجام می‌دادند. یا روزهای زوج، یا روزهای فرد. بعضی تیم‌ها دو جلسه تمرین می‌کردند. آن زمان با حضور آقای سوکومورخوف در استقلال، تیم و فوتبال ایران تمرین به صورت روزانه را تجربه کرد. بعدها تیم‌های دیگر هم به این شکل جلو رفتند. آن نظم و انضباط و دیسپلینی که داشت، باعث رشد بازیکنان و تیم فوتبال شده بود. تفکراتی که داشتند بعدها به درد فوتبال ما خورد. تیم‌های فوتبال دیگر هم از همین تفکرات الگوبرداری کردند و باعث رشد فوتبال‌مان شد. اینکه کسانی بیایند و هدیه به این مربی بدهند را من الان برای اولین بار می‌شنوم.

* شایعه موضوع  هدیه به سوکومورخوف برای قرار گرفتن در ترکیب وجود داشت. گفتیم از شما که در استقلال تحت هدایت سوکومورخوف حضور داشتید، سوال بپرسیم.

خیر، چنین چیزهایی نبوده است. او سعی می‌کرد از بهترین‌ها استفاده کند. او علاقه‌مند به جوانان بود. تیم هم تقریبا جوان شده بود.

* بله، آن فصل ستاره‌هایی مانند برادران بیانی و مجید نامجو مطلق رفته بودند و جا برای جوانان باز شده بود.

البته شاهین در تیم حضور داشتند.

* اوایلش کنار استقلال حضور داشتند. در یک بازی استقلال که در جویبار برگزار شد، شاهین بیانی ناراحت شد و کلاً فوتبال را کنار گذاشت.

بله، مسابقات جام حذفی بود که ما در قائمشهر با نساجی بازی داشتیم و بازی در فصل گرما هم بود. نمی‌دانم گرمای فصل تابستان بود یا خرداد ماه، ولی بازی در زمان گرمی برگزار شد. از آن طرف هم آقای اولیایی خیلی دوست داشت ما میهمان شویم. بالاخره هزینه نداشته باشیم. آن زمان به جویبار و منزل یکی از هواداران استقلال رفتیم. شانس ما برق هم قطع شده بود و هوا گرم و شرجی بود. فضا، خیلی فضای سختی بود. ما که شمالی هستیم یا عادت داریم یا از این موضوع اذیت می‌شویم. ولی بچه‌هایی که از تهران آمده بودند، عادت نداشتند. هوا گرم و شرجی و برق هم رفته بود. حتی امکان استفاده از پنکه برای بهتر شدن هوا وجود نداشت. شاهین هم همان جا ناراحت شد و این موضوع منجر به خداحافظی شاهین شد. البته من اسم شاهین و شاهرخ را که می‌برم باید پسوند "خان" را هم به اسم آن‌ها اضافه کنم یا از پیشوند "آقا" باید استفاده کنم. به هر حال کاپیتان‌های ما بودند و احترام‌شان برای ما واجب است. به هر حال بزرگ ما بودند. آقا شاهرخ هم در آن سال، یکسری بازی کرد. فکر کنم به باشگاه ذوب‌آهن رفته بود و دوباره به استقلال برگشت و بعد از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. از نظر سنی بخواهم بگویم دورترین نسلی که من با آن‌ها بازی کردم، آقا شاهرخ و شاهین بودند. آقای قلعه نویی، ورمزیار، آقا جواد (زرینچه) که جوان‌تر بودند. رضا حسن‌زاده و دوستان دیگر هم بودند که با آن‌ها بازی کردم.

اواخر داربی سال ۷۳ یک بگو مگو بین آقای امیر قلعه‌نویی و محرمی شکل گرفت. شاید از جلوتر با هم درگیر بودند و در آن لحظه شدت بیشتری گرفت. حتی به ضد و خورد فیزیکی هم رسید. من هم وقتی دیدم درگیری زیاد شده، وارد آن درگیری شدم. بعدش هم که دیگر... (با خنده). بازی هم ناتمام ماند و تماشاگران به درون زمین ریختند. داور هم آقای ابهران بود. تماشاگران دنبالش دویدند تا او را کتک بزنند. بعد از این اتفاق داوران و بازیکنان به رختکن رفتند. دیگر فضا یک طوری شد که همه به داخل زمین ریختند. حتی بعد از بازی یکسری از بچه‌های ما را که در درگیری سهم بیشتری داشتند چندین روز بردند و آوردند. بعدش هم که برای ما حکم محرومیت صادر شد. بچه‌های استقلال ۴ نفر بودند که ۶ ماه محروم شدند. ولی بچه‌های پرسپولیس یک سال، ۲ سال و این شکلی هم بود.

* همانطور که گفته شد آقای نظری جویباری باجناق شما هستند. گفته می‌شود آن زمان شما خجالت کشیدید که با آقای نظری جویباری و خانواده‌شان برای خواستگاری صحبت کنید و آقای اولیایی را واسطه کردید. ماجرا چه بود؟

بله. وقتی به تهران آمدم با آقای نظری جویباری در ارتباط بودم. این ارتباط در روزهای بعد بازی بیشتر بود. آقای نظری هم بچه جویبار است و روز بازی‌ها در ورزشگاه حاضر می‌شدند. اکثراً  همراه ایشان به خانه آن‌ها می‌رفتم. حالا اگر آن زمان خانه خودش یا پدر خانم بودند، من هم همراه‌شان می‌رفتم. به هر حال در آن رفت و آمدها همسرم را دیدم. از ایشان خوشم آمد و ایشان را پسند کردم. ولی هیچ ارتباط و آشنایی بین ما نبود. به هر حال به دلیل احترامی که به آقای نظری جویباری قائل بودم شاید رفتار دیگری می‌کردم، سوءتعبیر می‌شد. شاید هم اصلاً این موضوع اتفاق نمی‌افتاد. زمانی که با خانواده در رابطه با ازدواج صحبت کردم و موافقت و اجازه خانواده را گرفتم، خانواده‌ام شمال بود. من از آقای اولیایی خواستم که خواستگاری اولیه را انجام بدهند. یادم هست که آن زمان‌ها خوابگاهم در باشگاه استقلال در هفت تیر در کوچه گیتی بود. در طبقه بالای ساختمان باشگاه استقلال خوابگاه بازیکنان بود و من سه سال آنجا حضور داشتم.

* اگر الان بازیکنان استقلال این موضوع خوابگاه را بشنوند تعجب می‌کنند.

آن زمان شرایط اینطوری بود. ولی حالا دیگر پول به فوتبال آمده است. وقتی به بازیکن پول بدهند، خودش خانه تهیه می‌کند. به هر حال آرامشی که انسان در تنهایی یا خانه خودش دارد، فرق دارد.

* به بحث خواستگاری برگردیم.

من با آقای نظری تماس گرفتم و گفتم که آقای اولیایی با ایشان کار دارند. به او گفتم شما به باشگاه استقلال بیایید. من دیگر طبقه بالا ماندم. من از موضوع خبر داشتم اما آقای جویباری نمی‌داستند داستان چیست. آقای جویباری به ساختمان باشگاه آمدند و تماس گرفتند. من به خاطر حجب و حیا از خوابگاه بازیکنان به دفتر باشگاه طبقه پایین نرفتم. ایشان (نظری جویباری) هم تعجب کردند که چرا من پایین نمی‌آیم. به این دلیل که آقای اولیایی در دفتر باشگاه حضور نداشت. به آقای جویباری از طبقه بالا گفتم کمی منتظر بمان، ایشان (اولیایی) می‌آیند. دیگر آقای اولیایی آمدند و موضوع را مطرح کردند. آقای جویباری هم این موضوع را به پدر و مادر همسرم منتقل کردند و دیگر مراحل بعدی طی شد. البته خانواده همسرم جزو آذری زبان‌ها هستند. کمی هم در خانواده خودشان این سختگیری بود که به غریبه دختر ندهند. حدود یک ماهی طول کشید تا موافقت خانواده آن‌ها را بگیریم. آقای نظری خیلی پیگیر شدند. از این بابت که ایشان گفتند محمود را خیلی می‌شناسم. او گفت که در این چند سالی که در اینجا حضور داشته، او را دیدم و از نظر خانواده و خودش مورد تایید است. به هر حال این وصلت صورت گرفت. در مراحل بعدی هم با آقای اولیایی به خانه پدر همسرم رفتیم و خواستگاری به صورت رسمی صورت گرفت. این صحبت که عنوان شد جا دارد بگویم همسرم هم فوتبالی و هم استقلالی بود. به هر حال در این دوران و چند سال، خیلی سختی کشیدند. زندگی ورزشی شاید از دور قشنگ باشد. ولی وقتی بخواهید با یک ورزشکار زندگی کنید خیلی سخت است. به هر حال مسافرت‌هایی که پیش می‌آید. بعد از دوران فوتبال هم به عنوان مربی مجبور بودیم به شهرهای دیگر برویم و زندگی کنیم. دور از زن و فرزند بودم. در دوران مربیگری تقریباً بچه‌ها بزرگتر شده بودند و به مدرسه می‌رفتند. این موضوع باعث شده بود که ما دور از هم زندگی کنیم.  همسرم سختی‌های زیادی کشیدند. الان اگر به اینجا رسیدم با مدیریت ایشان بوده است. خیلی تلاش کردند تا فضای خانه را مدیریت کنند. توانستند مسئولیت بچه‌ها را تقبل کنند. این موضوع باعث شد من با آرامش بیشتری کارم را ادامه بدهم. اگر موفقیتی بوده چه در دوران بازی چه در دوران مربیگری، دو پسر و همسرم تاثیرگذار بودند. به هر حال شاید به این شکل اولین باری باشد که بخواهم از آن‌ها تشکر کنم. ان‌شاءالله که سال‌های سال کنار هم باشیم.

* ان‌شاءالله سال‌های سال به شادی کنار هم باشید. به فوتبال بازگردیم. می‌خواهیم گریزی به داربی‌ها بزنیم. سال ۱۳۷۳، ابتدا استقلال با ۲ گل عقب می‌افتد. بعد رضا شاهرودی اخراج شد. استقلال ۲ گل می‌زند و برای گل سوم اقدام می‌کند که اتفاق‌های عجیب و غریب رخ می‌دهد. از آن بازی بگویید. چه شد که بین امیر قلعه‌نویی و مجتبی محرمی بحث و دعوا پیش آمد. دو بازیکنی که در یک ساختمان زندگی می‌کردند و اینطور دعوایشان شد. بعد شما می‌روید و یک درگیری دیگر شکل می‌گیرد. ۶ ماه هم محروم شدید.

آن داربی بازی خیلی قشنگی شد. بازی هیجانی شد و صحنه‌های خیلی خوبی داشت. گل‌های خوبی داشت. متاسفانه وقتی بازی ۲ بر ۲ شد، فضا به سمتی بود که استقلال برای زدن گل‌های بعدی اقدام کند و بخواهد که با برد بیرون بیایید.

* اصلاً یک گل زدید که خطای هند صادق ورمزیار اعلام شد.

بله.

* به درگیری بازگردیم.

یک بگو مگو بین آقای امیر قلعه‌نویی و محرمی شکل گرفت. شاید از جلوتر با هم درگیر بودند و در آن لحظه شدت بیشتری گرفت. حتی به ضد و خورد فیزیکی هم رسید. من هم وقتی دیدم درگیری زیاد شده، وارد آن درگیری شدم. بعدش هم که دیگر... (با خنده). بازی هم ناتمام ماند و تماشاگران به درون زمین ریختند. داور هم آقای ابهران بود. تماشاگران دنبالش دویدند تا او را کتک بزنند. بعد از این اتفاق داوران و بازیکنان به رختکن رفتند. دیگر فضا یک طوری شد که همه به داخل زمین ریختند.

* یکسری از بازیکنان هم بازداشت شدند.

بازداشت هم بود. حتی بعد از بازی یکسری از بچه‌های ما را که در درگیری سهم بیشتری داشتند چندین روز بردند و آوردند. بعدش هم که برای ما حکم محرومیت صادر شد. بچه‌های استقلال ۴ نفر بودند که ۶ ماه محروم شدند. ولی بچه‌های پرسپولیس یک سال، ۲ سال و این شکلی هم بود. بعد از این بازی نیمه تمام، بازی برگشت را به بندر عباس بردند و بازی را بدون تماشاگر برگزار کردند.

* من با علی اکبریان در مورد همان داربی سال ۱۳۷۳ صحبت می‌کردم. ایشان گفتند که یک روز قبل داربی گفتند که فردا ساعت ۶ در فرودگاه حاضر باشید. وقتی به فرودگاه رفتند، آن‌ها را سوار کردند در حالی که اصلاً نمی‌دانستند قرار است به کجا بروند. به یکباره دیدند هواپیما نشست و خلبان اعلام کرد که به فرودگاه بندرعباس وارد شده‌اند. بعدش هم آن‌ها را به یک جایی بردند که دیدند زندان است و بالای آنجا تیربار گذاشته‌اند! شما البته در آن بازی محروم بودید.

آن بازی ما محروم بودیم و در کل نرفتیم. خاطرات این بازی را نداریم! فکر می‌کنم این بازی بدون تماشاگر و در فضای بسته برگزار شد. ظاهراً آن بازی مساوی تمام شد.

* اصلاً آن بازی را تماشا نکردید؟

نمی‌دانم. آن موقع پخش مستقیم نمی‌شد. بازی استقلال و پرسپولیس آن زمان کمی پخش داشت اما به صورتی که الان پخش مستقیم می‌شود، خیلی کم بود. بعدها این اتفاق افتاد.

* سراغ داربی سال ۱۳۷۵ برویم. بازی خداحافظی فرشاد پیوس که بازی با نتیجه ۳ بر صفر تمام شد. شما در آن بازی حضور داشتید؟

من در آن بازی نبودم چرا که سرباز شده بودم.

* در آن بازی می‌گویند ناصر حجازی ترکیب عجیب و غریبی را به زمین فرستاد. یعنی در کل استقلال ۲ دفاع داشت و با آرایش ۲-۶-۲ بازی می‌کرد. آن بازی اولین بازی فرهاد مجیدی بود.

من سال ۱۳۷۵ برای خدمت سربازی به تیم فوتبال فجر رفتم. آن موقع فجر تقریباً تازه تشکیل داده بود. البته تیم فجر به نام شهید سپاسی شناخته می‌شد. این تیم در رده‌های پایین بود و به لیگ هم نرسیده بود. مثلاً لیگ دسته سوم آن زمان. بعد ما به این تیم رفتیم و آنجا این تیم را تشکیل دادند. ما از لیگ سه بازی کردیم و تیم را به لیگ یک آوردیم. آن موقع لیگ یک بود و هنوز لیگ برتر وجود نداشت. لیگ برتر در سال ۱۳۸۰ راه‌اندازی شد. آن زمان بالاترین سطح لیگ فوتبال ایران لیگ یک بود.

* در سال ۱۳۷۵ که مشغول خدمت سربازی و عضو تیم فجر بودید با بازیکنان استقلال در ارتباط بودید؟ بعد از آن بازی در انتهای فصل علی اکبریان و ادموند اختر از تیم کنار گذاشته شدند. بعد از آن فصل صادق ورمزیار از استقلال رفت. محمد تقوی هم رفت. چند بازیکن دیگر هم جدا شدند.

چون من در سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ به فجرسپاسی رفتم کمتر با بازیکنان در ارتباط بودم. فکر کنم محمد تقوی و صادق ورمزیار زودتر از استقلال رفته بودند.

* صادق ورمزیار به یک بازی ملی می‌رود.  ما با خود صادق ورمزیار که صحبت کردیم معتقد بود بعد از داربی سال ۱۳۷۵ از استقلال رفته است.

سال ۱۳۷۶  به بعد از خدمت سربازی برگشتم. آن زمان آقای حجازی سرمربی استقلال بود.

* راستی شما در سال ۸۶ به خاطر ناصر حجازی از استقلال رفتید؟

زمان ناصر خان بود. ایشان مرا نخواستند و من از استقلال رفتم. آن موقع گفته بودند که من در باند قلعه‌نویی هستم و سر همین موضوع بود که از استقلال جدا شدم.

* شاید چون امیر قلعه نویی شما را به تیم ملی دعوت کرده بود این تصور برای او ایجاد شده بود؟

نمی‌‎دانم، حالا دعوت نه. در دوره قبلی آقا حجازی یکسری از بهترین بازی‌هایم را انجام دادم. یعنی آن زمانی که تیم تا قهرمانی آسیا رفت. من آنجا در تیم بودم و بازی می‌کردم.

پیش از داربی ۵۵ اینطور پیش‌بینی می‌شد که استقلال در آن بازی شکست بخورد یا حتی بد شکست بخورد.  آن بازی که شروع شد، علی سامره روی اشتباه تیم حریف و توپگیری ما از فاصله دوری با ضربه فنی توانست گلزنی کند. آن گل علاوه بر زودهنگامی، زیبا هم بود. در نیمه دوم هم من از روی ضربه خطایی که در فاصله ۳۰ متری دروازه پرسپولیس بود، گل زدم. توپ را برای من کاشتند، خداراشکر توپ به پایم چسبید تا تمام قدرت و دقت شوت همه چیز کنار هم جمع شود و تبدیل به یکی از گل‌های قشنگ داربی شد. پرسپولیسی‌ها واقعاً فکر نمی‌کردند که بخواهند بازنده بازی باشند. چون در رویا و فکرشان اینجوری می‌گذشت که پرُ گل برنده بازی شوند. در ذهن‌شان اینطوری می‌گذشت اما بازنده شدند و ۲ گل قشنگ هم خوردند یک مقدار این شکست برای‌شان سنگین بود.

* در آن دوره از حضور حجازی که می‌گویید، استقلال در فینال جام باشگاه‌های آسیا مقابل جوبیلو ایواتا شکست خورد. استقلال در آن سال شانس قهرمانی در آسیا، لیگ و جام حذفی را داشت اما در هر ۳ جام نایب قهرمان شد.

بله، آن سال من جزو بهترین بازیکنان استقلال بودم. حتی در دوره مربیان مختلف مثلاً زمان آقای پورحیدری، بازی‌های خیلی خوبی برای استقلال ارائه می‌دادم. آقای پورحیدری هم بحث فنی و هم از نظر شخصیتی خود مرا دوست داشت.

* از داربی دور نشویم شما دو گل قشنگ در داربی داشتید. یکی از آنها داربی ۵۵ بود که شما از فاصله ۳۰ متری موفق به گلزنی مقابل پرسپولیس می‌شوید.  از آن بازی و گلی که زدید صحبت کنید.

با توجه به بازیکنانی که تیم پرسپولیس داشت، آن بازی واقعاً یکی از بازی‌های سنگین استقلال بود. بازیکنان بسیار خوب و قوی در پرسپولیس بودند. آن موقع مدیر پرسپولیس فکر کنم آقای عابدینی بود. او یک مصاحبه‌ای قبل از بازی کرد که ما می‌خواهیم استقلال را رویایی شکست بدهیم. آن موقع واقعاَ تیم استقلال جوان شده بود. بازیکنان جوان زیاد بودند. از آن طرف بازیکنان پرسپولیس با تجربه و اسمی بودند. شرایط تیم پرسپولیس هم خیلی خوب بود. پیش از بازی اینطور پیش‌بینی می‌شد که استقلال در آن بازی شکست بخورد یا حتی بد شکست بخورد.

* ظاهراً اعضای تیم پرسپولیس‌ پیش از داربی ۵۵ خیلی خودشان را دست بالا گرفته بودند.

عرض کردم. با توجه به بازیکنانی که جذب کرده بودند، شرایط اینطور شده بود. پرسپولیس علی دایی و بسیاری از بازیکنان بزرگ را جذب کرده بودند. همین موضوع باعث روحیه بالای آن‌ها شده بود. آن بازی که شروع شد، علی سامره روی اشتباه تیم حریف و توپگیری ما از فاصله دوری با ضربه فنی توانست گلزنی کند. آن گل علاوه بر زودهنگامی، زیبا هم بود. در نیمه دوم هم من از روی ضربه خطایی که در فاصله ۳۰ متری دروازه پرسپولیس بود، گل زدم. فاصله دور بود اما ما این را در تمرینات کار کرده بودیم. قرار بود ضربات نزدیک را بعضی بازیکنان به صورت فنی بزنند اما فاصله‌های دور را من می‌زدم. البته این توپ‌ها در تمرین کار شده بود. در داربی هم همین اتفاق افتاد. توپ را برای من کاشتند، خداراشکر توپ به پایم چسبید تا تمام قدرت و دقت شوت همه چیز کنار هم جمع شود و تبدیل به یکی از گل‌های قشنگ داربی شد. در اواخر بازی پرسپولیس خیلی فشار آورد. یکی از گل‌ها را با گل ترائوره جبران کرد. حتی در لحظات آخر بازی موقعیت خطرناکی داشتند که توپ را به تیرک دروازه زدند. اما حیف بود که بعد آن ۲ گل زیبا، بازی مساوی شود. اگر نتیجه بازی مساوی می‌شد قشنگی آن ۲ گل کمتر به چشم می‌آمد. آن بازی را به هر حال ما بردیم. پرسپولیسی‌ها واقعاً فکر نمی‌کردند که بخواهند بازنده بازی باشند. چون در رویا و فکرشان اینجوری می‌گذشت که پرُ گل برنده بازی شوند. در ذهن‌شان اینطوری می‌گذشت اما بازنده شدند و ۲ گل قشنگ هم خوردند یک مقدار این شکست برای‌شان سنگین بود.

* اوایل دهه ۸۰، استقلال در داربی با نتیجه ۳ بر ۲ پیروز شد. در آن بازی پیروز قربانی در دقیقه آخر گلزنی کرد. شما هم گلی زدید که از میان پاهای ۲ یا ۳ بازیکن عبور کرد. آن بازی عجیب بود و چندین مرتبه نتیجه داربی تغییر کرد.

بله. اول این را بگویم من سال‌ها در استقلال بازی کردم ولی گل داربی نداشتم. یک قلم انگار کم داشتم. با گلی که در داربی ۵۵ زدم، پرونده‌ام در استقلال کامل شد. سال بعدش هم در داربی که با نتیجه ۳ بر ۲ پیروز شدیم، مجدد بازی را یک بر صفر جلو افتادیم ولی ۲ بر یک عقب افتادیم. گل مساوی را من زدم. بعد از گل دوم من به پرسپولیس، بازیکنان رقیب از لحاظ روحی کمی افت کردند. از این طرف طرفداران و بازیکنان استقلال روحیه گرفتند. بازی را هم ما گرفتیم و فشار آوردیم که در آخرین لحظات، پیروز قربانی گل تاریخی زد که ما در لحظات آخر برنده شدیم. این داربی جزو بازی‌های قشنگ داربی بود. به هر حال چندین سال بود که خیلی از بازی‌های داربی با نتیجه مساوی تمام می‌شد و طرفداران خیلی از داربی‌ها لذت نمی‌برند. ولی آن بازی جزو داربی‌های زیبا بود و فرصت‌های گلزنی زیادی وجود داشت که ۵ گل هم رد و بدل شد.

* بعد از داربی‌ها سراغ جام باشگاه‌های ۱۹۹۹ میلادی برویم. استقلال به فینال می‌رسد اما مقابل جوبیلو ایواتا شکست می‌خورد و در نهایت همانطور که پیش از این در مصاحبه گفتم، سه گانه را از دست می‌دهد. یکی از آنها همین جام باشگاه‌های آسیا بود. چه مشکلی در آن تیم به وجود آمد که بعدها ناصر حجازی اعلام کرد که ۳ نفر به من خیانت کردند. آن تیمی که می‌توانست با کسب ۳ گانه یک اتفاق تاریخی رقم بزند چرا چنین سرنوشتی پیدا کرد؟

آن سال از سال‌های خوب استقلال بود. فصل ۱۳۷۸- ۱۳۷۷ بود. تیم بازیکنان جوان و با کیفیت زیاد داشت. ما تا فینال آسیا رفتیم و بازی‌های خیلی خوبی ارائه کردیم. خود من جزو سال‌های خوبم بود. علی موسوی،  سیروس دین محمدی، جواد زرینچه و جوان‌ترها مثل داریوش یزدانی بودند، جوان‌ترهایی که بعداً به تیم‌های خارجی رفتند. مهدی پاشازاده فکر کنم آن سال با ما نبود. آن سال به فینال رسیدیم. بازی‌های خیلی خوبی ارائه دادیم. مقدماتی جلوی العین و الهلال بازی کردیم. الهلال را ۱۰ نفره شکست دادیم. تیم ما و العین به مرحله آخر رسیدیم. ما دالیان را شکست دادیم و به فینال رفتیم. از آن طرف العین از جوبیلو ایواتا شکست خورد. متاسفانه با اینکه یکی از بهترین بازی‌های استقلال مقابل جوبیلو ایواتا بود اما در فینال شکست خوردیم. شاید باید بالای ۱۰ گل می‌زدیم. نمی‌دانم چرا توپ‌های ما به گل نمی‌رفت. به خاطر عجله برای گلزنی، یا کم دقتی بود. حالا چی بود یا قسمت و تقدیر این نبود. بازی دالیان هر چه زدیم گل شد اما در این بازی هر چه زدیم تبدیل به گل نشد. هم دروازه‌بان آن‌ها خوب بود و از دروازه محافظت کرد و هم این که ما سر ضربه آخر عجول و کم دقت بودیم. ضربات ایستگاهی که نصیب حریف شد آنقدر خطرناک نبود که بگوییم شانس ۸۰ یا ۹۰ درصد گلزنی داشتند.  ولی آن‌ها به گل رسیدند و ما هر چه زدیم توپ به درون دروازه نرفت. آخرهای بازی سیروس توپی را زد که به درون دروازه حریف رفت. بعد از آن هر چه تلاش کردیم نشد. البته به این دلیل که سرتاسر حمله بودیم، رقیب هم چند موقعیت خوب گلزنی پیدا کرد. یکسری ضد حملات به رقیب دادیم که بازی با نتیجه ۲ بر یک تمام شد. خیلی حیف شد که نتوانستم برنده شویم و عنوان قهرمانی را کسب کنیم.

* بعد از آن در تیم چه اتفاقی افتاد؟ مخصوصاً آن بازی معروف استقلال – سایپا که با نتیجه  ۴ بر ۳ شکست خوردید.

خودم در تیم بودم. اتفاقاتی که در تیم بیفتد که بازیکنان بخواهند نامردی کنند یا اتفاق خاصی رقم بخورد؟ من چیز خاصی متوجه نشدم.

* ناصر حجازی نام جواد زرینچه، امیر قلعه‌نویی و پرویز برومند را گفته بود. ایشان گفته بود این ۳ نفر در حق من خیانت کرده بودند.

بازی سایپا هم بازی خیلی خوبی شده بود. سایپا هم آن زمان تیم خیلی خوبی بود. آن بازی شبیه به بازی دالیان خیلی توپ رد و بدل شد. یکسری بازیکنان تعویض شدند و یکسری بازیکنان به درون زمین آمدند  که شاید قدرت تیمی ما گرفته شد.

* یعنی اشتباه از خود کادر فنی بود؟

شاید این هم دخیل بود. از آن طرف من خیلی حس نکردم که شاید کسی بخواهد خیانت کند. پرویز برومند از لحاظ اخلاقی کمی مغرور بود. ناصر حجازی بعد از بازی ناراحت بود و یک حرف‌هایی زده بود که مثلا شما را فردا اخراج می‌کنیم. پرویز هم آن لحظه گفته بود، "ببینیم فردا خود شما هستید یا نه؟" شاید این جواب دادن پرویز باعث یکسری سوتفاهماتی شده بود که مثلاً بازیکنان از قبل می‌دانستند که ناصر حجازی را می‌خواهند کنار بگذارند.

* تماشاگران علیه ناصر حجازی در آن بازی شعار دادند؟

تماشاگر بالاخره هر زمانی که ناراحت باشد و نتایج، نتایج خوبی نباشد، شعار می‌دهند و اعتراض می‌کنند. بالا و پایین تماشاگران را در استقلال زیاد دیدیم که بخواهند به آقای ناصر حجازی یا پورحیدری بی‌احترامی بکنند. یا تشویق شان بکنند. خود ما را حتی. تماشاگران دوست دارند  تیم قهرمان آسیا یا لیگ شود. وقتی شاهد این هستند که چنین اتفاقی نمی‌افتد، شعار می‌دهند. دیواری کوتاه‌تر از دیوار سرمربی نیست. تیم اگر قهرمانی بیاورد همین هواداران بازیکنان، مربیان و... را بالای سر خودشان می‌گذارند ولی وقتی با باخت قهرمانی‌ها را از دست می‌دهید آن‌ها هم ناراحت می‌شوند  و در آن فضایی که اعصاب‌ها به هم ریخته است اعتراض می‌کنند و شعار می‌دهند. این جزئی از طبیعت فوتبال است در همه جای دنیا است.  وقتی تماشاگر از نتایج راضی نیست مطمئناً عکس العمل و شعار می‌دهد و یک جوری خودش را تخلیه می‌کند.

* سال آخر بازی شما سالی بود که استقلال با صمد مرفاوی تا اواخر فصل خوب نتیجه گرفت. بعد از آن چند بازی آخر موفقیت کسب نشد. چه اتفاقی افتاد که استقلال می‌توانست قهرمان شود و حتی ۱۲ امتیاز با پرسپولیس فاصله داشت اما آخر فصل حتی پایین‌تر از پرسپولیس قرار گرفت؟

آن فصل استقلال زیر نظر وزارت ورزش بود. مدیر نداشتیم و آقای بهمنی به عنوان سرپرست تیم از طرف وزارت ورزش به باشگاه آمده بودند. کارهایی که در باشگاه به عنوان مدیر نیاز داشتند، ایشان پشتیبانی می‌کردند. حالا هر نیازی که باشگاه داشت. ما در فضای خوبی جلو می‌رفتیم تا اینکه آن زمان صحبت از آمدن آقای فتح‌الله‌زاده شد. شرایط شرایطی بود که شاید در آن برهه زمانی نیازی نبود باشگاه استقلال آن تغییر را صورت بدهد. از آن طرف هم آقای فتح‌الله‌زاده خیلی علاقه زیادی به ناصر خان حجازی داشت.

* یک شایعه‌ای شد که بازیکنان برای مدیریت باشگاه طومار جمع کردند؟

شایعه نبود، واقعیت بود. فضای استقلال فضای خوبی بود. ما خیلی خوب داشتیم پیش می‌رفتیم و آن پشتیبانی که باید انجام می‌شد، در حال انجام بود. حق و حقوق بازیکن تقریباً سر جایش بود. بازیکنان هم مشغول انجام کار خودشان بودند. اگر آقای فتح‌الله‌زاده می‌آمد، خود به خود این فضا پیش می‌آمد که با آمدن ایشان آقای حجازی هم به باشگاه می‌آید. یعنی تمرکز همه برهم می خورد. این اتفاق هم متاسفانه افتاد. آن زمان من کاپیتان تیم بودم. مخالفتی با آقای فتح‌الله‌زاده و حجازی نداشتیم بلکه به این خاطر طومار خطاب به وزارت ورزش تهیه کردیم که فضای خوب ما فعلاً حفظ شود. نتایج ما خوب بود. تقریباً صدر جدول بودیم و می‌خواستیم این فضا حفظ شود تا در شروع فصل بعد تغییرات اعمال شود. متاسفانه وقتی آن طومار را تهیه کردیم آقای فتح‌الله‌زاده و حجازی فکر کردند من این طومار را گرفته‌ام که این‌ها نیایند، در حالی که چنین داستانی نبود.  من خودم در زمان مربیگری‌ام خیلی دنبال این داستان‌ها نبودم که دنبال باند فلان مربی یا فلان شخص باشم. کلا در بازی نبودم. همیشه فکر می‌کردم در خدمت تیم باشم و برای موفقیت تیم تلاش کنم. آن زمان فضا طوری بود که به آرامش نیاز داشتیم. شما دیدید که آن فضا حفظ نشد و آقای فتح‌الله‌زاده آمد. با آمدن آقای فتح‌الله‌زاده شایعه آمدن آقای حجازی هم خیلی داغ شد. آمدنش به استقلال خیلی نزدیکتر شد. همین موضوع باعث شد تمرکز کادر فنی و بازیکنان برهم بخورد.

* فکر کنم ۳ بازی آخر را باختید؟

دقیقاً یادم نیست که چه اتفاقی افتاد و نتایج چطور شد. آن فصل ۱۲ امتیاز از پرسپولیس جلوتر بودیم. آخر فصل طوری شد که پرسپولیس از ما بالاتر آمد. ما هم چهارم شدیم. فصل بعد با آمدن فتح الله زاده و حجازی مجبور شدم، جدا شوم. آقای فتح‌الله‌زاده هم میانجی‌گری نکرد که اگر محمود فکری بماند به تیم ما کمک می‌کند. از آن طرف آقای حجازی فکر می‌کرد مثلا ما باند آقای قلعه‌نویی هستیم. در طول زمانی که از سال ۱۳۷۲ که سوکومورخوف به استقلال آمد، بیشترین تعداد بازی و بهترین کیفیت را داشتم. زمان خود آقای حجازی سال ۱۳۷۷-۱۳۷۸ تا فینال آسیا رفتیم و بهترین بازی‌هایم را برای تیم ایشان انجام دادم. با این حال آن سال فضا اینطور پیش آمد و ما در باند قلعه نویی قرار گرفتیم و بعد از این انگ، از استقلال جدا شدم.

*  ناراحت نشدید که آنطور از استقلال جدا شدید؟

چرا ناراحت نشدم؟ با بچه‌ها صحبت می‌کنم و بررسی می‌کنیم که با چه بازیکنانی هم بازی بودیم. از شاهرخ خان و شاهین خان بیانی بگیرید تا سال ۱۳۸۵-۱۳۸۶ و نسل جدیدی که آمدند. این افتخار را داشتم که با نسل‌های مختلف هم‌بازی بودند. خیلی از بازیکنان شاید سال‌های بازیگری‌شان به ۱۰ سال نرسید ولی من ۱۴ سال فقط عضو استقلال بودم. جوانی‌ام را در این تیم گذاشتم و دوست داشتم از این تیم خداحافظی بهتری داشته باشم. چه بسا اگر در استقلال می‌ماندم سالهای بیشتری را می‌توانستم بازی کنم اما آن اتفاق افتاد و آن شکلی از استقلال جدا شدم.

* از آقای فتح‌الله‌زاده و حجازی بابت نحوه جدایی‌تان از استقلال ناراحت نیستید؟

این هم جزئی از طبیعت فوتبال است. آن زمان ناراحت بودم ولی زمانی که از تیم رفتم، یک مرتبه به دفتر باشگاه استقلال و پیش آقای فتح‌الله‌زاده رفتم. آقای حجازی را همان جا دیدم. آقای حجازی به خاطر شخصیتی که داشت کمتر از کسی تشکر می‌کرد یا حرف‌هایش را آن شکلی می‌گفت. از من تشکر کرد که هیچ جا ندیده اعتراض و مصاحبه‌ای داشته باشم یا فضای بدی را ایجاد کنم. بابت همین موضوع از من تشکر کرد. ولی خودم می‌دانستم اگر در استقلال می‌ماندم به آقای حجازی و استقلال کمک می‌کردم. آقای حجازی از اسطورهای تکرار نشدنی باشگاه استقلال بودند و آن سال آن اتفاق برایشان افتاد. گفتم که به عنوان یک کاپیتان و بزرگتر در تیم خیلی می‌توانستم به ایشان کمک کنم که فضای تیمی، فضای بهتری باشد که نتایج بهتر باشد و تیم آن شکلی نتیجه نگیرد که آقای حجازی از استقلال جدا شود. فکر کنم در رتبه سیزدهم کار را تمام کردیم. بعد آقای حجازی کنار رفت و آقای فیروز کریمی را آوردند که آخر فصل هم سیزدهم تمام کردند. بدترین رتبه تاریخ استقلال و فصل بد تیم بود. استقلال بزرگانی داشت که تکرار نشدنی هستند. آن زمان اگر آن فکرها نبود که محمود عضو باند شخص خاصی است شاید می‌توانستم به استقلال کمک کنم و برای خودم سابقه بیشتری می‌شد. آن سال هم برای کادر فنی کمک کننده بودم و هم به هر حال به شکل بدی از استقلال جدا نمی‌شدم. من حتی خداحافظی هم نداشتم. با توجه به همه آمارهایی که بود، قهرمانی، نایب قهرمانی آسیا، داربی‌هایی که انجام دادم و بازی‌هایی که داشتم، حقم بود که با استقلال خداحافظی قشنگتری داشته باشم ولی قسمت و تقدیر این شکلی بود. همانطور که روز اولی که قرار بود به پرسپولیس بروم، نشد و به استقلال آمدم، قسمت و تقدیر این شکلی رقم خورد تا به استقلال بیایم و ماندنی شوم، آخرش هم اینطوری. جایی نمی شود با تقدیر جنگید.

زمان آقای پورحیدری که به تیم ملی دعوت شدم، دوران خوب تیم ملی بود و نتایج خیلی خوبی در بازی‌های آسیایی بانکوک گرفتیم و قهرمان شدیم. بعدش ۶ سالی برانکو سرمربی تیم ملی شد و اصلاً دعوت نشدم. خیلی راحت من در بهترین دوران بازی‌ام به تیم ملی دعوت نشدم و برانکو به راحتی از اسمم گذشت. همان زمان چه در پست هافبک وسط، چه در دفاع بازیکنانی دعوت می‌شدند که به گفته کارشناسان و ورزشی‌ها خیلی ضعیف‌تر از من بودند ولی من دعوت نشدم. این ۶ سال می‌شد تعداد بازی‌هایم از ۱۰۰ هم بگذرد.

* با وجود ۱۴ سال بازی در تیم استقلال مجموعاً ۳۰ بازی ملی در کارنامه خود دارید. دلیل اینکه سابقه و تعداد ملی‌تان کم است، چیست؟

زمان آقای قلعه‌نویی و پورحیدری به تیم ملی دعوت شدم. آن وسط دوران برانکو بود که دعوت نشدم.

* با اینکه اوج دوران فوتبال‌تان بود ولی به تیم آقای برانکو دعوت نشدید. چرا؟

اتفاقاً زمان آقای پورحیدری که به تیم ملی دعوت شدم، دوران خوب تیم ملی بود و نتایج خیلی خوبی در بازی‌های آسیایی بانکوک گرفتیم و قهرمان شدیم. من سابقه قهرمانی با تیم‌ملی دارم. تقریبا اوج بازی‌هایم  از سال ۱۳۷۷- ۱۳۷۸ تا تقریباً سال ۱۳۸۵ بود. در اوایل این دوره، خب جوانتر بودم و شاید قدرت دوندگی- تخریبی‌ام بیشتر بود. در اواخرش هم پخته‌تر شده بودم. زمان آقای پورحیدری به تیم ملی دعوت شدم و جزو بازیکنان اصلی بودم و همیشه بازی می‌کردم. آن زمان هم آقای باقری و استیلی که وسط بودند، جزو خوبان ایران بودند، در نتیجه ما با جابه‌جایی‌هایی که آقای پورحیدری انجام می‌داد، بازی می‌کردیم. بعدش ۶ سالی برانکو سرمربی تیم ملی شد و اصلاً دعوت نشدم. در هیچ اردویی دعوت نشدم.

* از گوشه و کنار دلیلی به گوش‌تان نرسید که چرا دعوت نشدید؟

 نمی‌دانم داستانش چه بوده است. یکی از دلایل این بود که رسانه‌های استقلال و طرفداران تیم خیلی حمایت نمی‌کردند. وقتی به زمین می‌رفتم به شکلی بازی می‌کردم که فضا به شکلی باشد که مربی نخواهد دنبال جایگزین باشد. یک وقت هم اگر نبودم شاید کادر فنی به خاطر نبودنم ناراحت می‌شد. در کل نیاز به حمایت رسانه داشتم. آن زمان من زیاد در حاشیه نبودم و رسانه‌ای هم نبودم که بخواهند از من حمایت کنند، در نتیجه به تیم‌ملی دعوت نمی‌شدم. رسانه‌های استقلالی زیاد حمایت نمی‌کردند. خیلی راحت من در بهترین دوران بازی‌ام به تیم ملی دعوت نشدم و برانکو به راحتی از اسمم گذشت. همان زمان چه در پست هافبک وسط، چه در دفاع بازیکنانی دعوت می‌شدند که به گفته کارشناسان و ورزشی‌ها خیلی ضعیف‌تر از من بودند ولی من دعوت نشدم. این ۶ سال می‌شد تعداد بازی‌هایم از ۱۰۰ هم بگذرد. بازیکنی بودم که آسیب دیدگی‌ام خیلی کمک بود. بازیکنی نبودم که آسیب پذیر باشم. ۶ سال دعوت نشدن خیلی بود. دوباره در زمان آقای قلعه‌نویی و ۱۳۸۴- ۱۳۸۵ به تیم ملی دعوت شدم و چند بازی انجام دادم.

* جزو معدود بازیکنانی بودید که بازی خداحافظی از تیم ملی داشتید.

آن زمان خیلی از رسانه‌ها به آقای قلعه‌نویی فشار آوردند که شما آقای دایی را کنار گذاشتید ولی محمود فکری که هم سن او است را به تیم ملی دعوت کردید، پس آن را هم باید کنار بگذارید. به هر حال پست‌ها فرق می‌کرد. مثلا دروازه‌بان با مهاجم فرق می‌کند. در یک پست شاید خیلی نیاز به دوندگی نداشته باشید. به هر حال آخرین بازی ملی‌ام جلوی کره جنوبی بود. بازی با تیم درجه ۳ یا ۴ آسیا نبود که مثلا شما بگویید آمدم بازی کردیم و خداحافظی کردم. به خاطر فشارهایی که به آقای قلعه‌نویی آوردند، گفت که این بازی خداحافظی‌ات باشد. من هم نمی توانستم مخالفت کنم. معتقد بودم اگر در جام ملت‌های مالزی شرکت می‌کردم، می‌توانستم بیشتر کمک کنم تا ایران نتایج بهتری بگیرد که در یک چهارم و ضربات پنالتی حذف نشویم. در هر صورت قرار بود در  بین دو نیمه بازی با کره جنوبی خداحافظی کنم. وقتی نیمه اول تمام شد، همه بازیکنان به رختکن رفتند و به استراحت و مرور دستورات تاکتیکی پرداختند ولی من داخل زمین داشتم خداحافظی می‌کردم. چهار گوشه زمین را می‌بوسیدم و تشکری از هواداران داشتم. دوباره به من گفتند محمود باید بازی کنی. یعنی خود آقای قلعه‌نویی با این که من آمدم، دورم را زدم و خداحافظی کردم، هنوز اعتقاد داشت می‌توانم در زمین بمانم و کمک کنم پس یک نیمه دیگر در بازی ماندم. به هر حال این شکلی باز هم می‌توانستم در بازی بعدی تیم ملی بمانم و کمک کنم ولی آقای قلعه‌نویی آنجا تشخیص دادند باید خداحافظی کنم و من هم قبول کردم. من در استقلال بازی خداحافظی نداشتم اما جزو بازیکنان معدوی بودم که برایم بازی خداحافظی گرفتند. به هر حال از ما بازیکنان بسیار نامی‌تر در تیم ملی بود که بازی‌های بیشتری ارائه کرده بودند. این هم یکی از ایرادهای فوتبال ما است که وقتی بازیکن فوتبالش تمام می‌شود، به جای این که تقدیر زیبا و شایسته داشته باشیم، خیلی راحت کنارش می‌گذاریم. بعدها حسرت می‌خوریم که چرا ما اینطور برخورد کردیم.

* در شیرین فراز از فوتبال خداحافظی کردید و وارد عرصه مربیگری شدید. بعد به عنوان دستیار در استقلال کار کردید. شما همزمان با امیر قلعه نویی، پرویز مظلومی و صمد مرفاوی کار کردید. این ۳ نفر جزو بزرگان باشگاه استقلال به حساب می‌آیند. هر کدام دوران مربیگری‌شان چه شاخصه‌ای داشت که می‌توانست به استقلال کمک کند. سطح کدام یک در مربیگری بهتر بود؟

در بحث مربیگری، شخصیت‌ها و سبک‌ها فرق می‌کند. نوع کنترل کردن تیم برای هر کدامشان فرق می‌کند. اولین باری که به استقلال آمدم با قلعه نویی آمدم و دستیارش شدم. بعد از آن با آقای مظلومی در استقلال کار کردم. هر کدام از این دوستان سبک‌های خاص خودشان را داشتند ولی در مجموع آقای قلعه‌نویی کامل‌تر بود. مخصوصا در بحث مدیریتش. الان به سرمربیان "Head Coach" نمی‌گویند بلکه می‌گویند "Manager Coach". در این بحث آقای قلعه‌نویی خیلی قوی بود. مدیریتش خیلی خوب بود. او هوش بالایی در بحث فنی و فاکتورهای دیگر داشت که بین این سه عزیز برجسته‌تر بود. نتایج و تیم‌هایی که داشت نشانگر توانایی بالاتر ایشان است.

* شما در فصل آخر مربیگری امیر قلعه‌نویی در استقلال حضور داشتید. آن سال، فصل عجیبی برای استقلال بود. استقلال یک تیم خوب داشت ولی یکسری از ستاره‌ها جدا شدند. اواخر فصل فکر کنم پولی هم به تیم تزریق نمی‌شد. آخرش هم بین پنج مدعی قهرمانی، ششم شد. چه شد با وجود شروع خوب چنین اتفاقی برای استقلال افتاد.

آن فصل، فصل خیلی خوبی نبود و بد بود. استقلال همیشه باید جزو مدعیان باشد یا نهایتا اول یا دوم. برای تماشاگر شاید دوم شدن زیاد خوب نباشد، هوادار همیشه اولی را می‌خواهد. ولی استقلال اگر دوم شود هم ابهت و بزرگی خود را حفظ می‌کند چرا که مطمئناً اگر دوم شود شاید سال بعد قهرمان شود ولی اینکه استقلال چهارم، پنجم و ششم شود رتبه خیلی خوبی نیست. مطمئناً اتفاقاتی در تیم رخ داده که مشکلات را زیاد کرده است. آن بخش از آقای قلعه‌نویی تعریف کردیم. اینجا باید بگویم که فکر کنم تمرکز خودش جاهای دیگر هم رفته بود. حالا! تمرکزش کامل در تیم نبود. منظورم در بخش فنی است. از سال ۱۳۷۱- ۱۳۷۲ همیشه مشکل مالی و زمین این گرفتاری‌های پشتیبانی وجود داشته است. در این سال‌ها هم داشته و هیچ وقت شرایط خوب نبوده است. شاید یکسری سال‌ها که استقلال خوب نتیجه می‌گرفت، بحث فنی یکسری ضعف‌ها را پوشش می‌داد که این چنین مشکلات دیده نمی‌شد. شاید کمی تمرکز آقای قلعه‌نویی روی مسائل دیگر بود. شاید در بیزنس و این شکل مسائل بود. در کل تمرکزش کامل روی فوتبال نبود و آن نتایج به دست آمد. من کمی فراموش‌کارم و باید به من کمک شود که اتفاقات به یادم بیاید. مثلاً بازیکنان خیلی از آقای قلعه‌نویی ناراحت بودند. یا خود قلعه‌نویی از بازیکنان ناراحت بود. فضایی به وجود آمده بود که آن نتایج رقم خورد.

* دلیل ناراحتی‌ دو طرف چه بود؟

ناراحتی برای بازیکنان همیشه طبیعی است. یک تعداد بازیکنان فرصت بازی بیشتری دارند، به همین دلیل آن‌ها خوشحال و خوب هستند. یک تعداد کمتر بازی می‌کنند یا بازی به آن‌ها نمی‌رسد، طبیعتاً ناراحت هستند و دلخور می‌شوند. به دلیل بازی نکردن شاید می‌گویند حق ما را می‌خورند. در واقع آن‌ها از فرصت نداشتن برای بازی کردن ناراحت بودند و توپ را در زمین مربی می‌انداختند و کمتر خودشان را مقصر می‌دانستند. شاید فضایی بود که می‌توانست شرایط بهتر شود ولی آن فضا به وجود نیامد.

* شما بعداً سرمربی شدید. سال ۱۳۹۵- ۱۳۹۶ در نساجی نزدیک رسیدن به لیگ برتر بودید اما تیم در آستانه صعود به لیگ برتر دچار مشکل مالی شد و این فرصت از دست رفت. در واقع شما نساجی را بعد مدت‌ها به لیست مدعیان لیگ یک رساندید. با نفت مسجد سلیمان توانستید به لیگ برتر صعود کنید و به عنوان بهترین مربی انتخاب شوید. در لیگ برتر که به عنوان سرمربی نساجی انتخاب شدید چندین بازی پشت سر هم باختی نداشتید. در نهایت مسیر به شکلی پیش رفت که هواداران استقلال با توجه به محبوبیتی که داشتید دوست داشتند که سرمربی استقلال شوید. با این حال اوضاع به خوبی پیش نرفت. بعد از آن تجربه به نظرتان باید به استقلال می‌رفتید؟ تصمیم درستی بود؟ یا در استقلال باید تصمیم بهتری می‌گرفتید؟

آن زمانی که در سال ۱۳۸۶ بازی می‌کردم مربیگری‌ام شروع شد.  من در شیرین فراز به عنوان بازیکن – مربی کار کردم و بعد فضا فضای بدی بود و از تیم پشتیبانی نمی‌شد که گفتم مربی بیاورید. استارت مربیگری‌ام آنجا خورد. بعد با قلعه‌نویی به استقلال آمدم. بعدا در لیگ یک به عنوان سرمربی  شیرین فراز کار کردم . بعد دوباره به عنوان دستیار به استقلال آمدم. بعد از آن به عنوان سرمربی شهرداری جویبار به لیگ دو رفتم. آنجا خواستم خودم را محک بزنم که آیا معیارهای لازم را در کار خودم دارم یا ندارم؟ خداراشکر در شهرداری جویبار از شروع تا پایان فصل بودم. با توجه به مشکلات و مسائلی که بود نتایج خوبی در این تیم گرفتیم و سال خوبی از نظر مربیگری برایم تجربه شد. با توجه به اینکه جویباری هستم کمی دلم برای شهر جویبار و اتقافاتی که می‌افتد، میسوزد. دوست دارم این بخش را حتماً منعکس کنید.

* حتما منعکس می‌کنیم، بفرمایید.

 جویباری‌ها در کار انفرادی خیلی قوی هستند حتی در سطح المپیک ولی متاسفانه در کار گروهی خیلی ضعیف هستند. حتی در بخش‌های مختلف مثلاَ در بخش اقتصادی به صورت فردی خیلی قوی هستند. کشتی‌گیران جویبار زبان‌زد هستند و نیاز به تعریف ندارند. در رشته‌های انفرادی دیگر مثل رزمی حتی در سطح ملی موفقیت زیادی دارند. آن زمان که در شهرداری جویبار بودم، یکسری طرفداران بودند که سنگ اندازی می‌کردند. هر چه از مسئولین، طرفداران و مردم می‌خواستم جلوی این‌ها را بگیرید که به من بی احترامی نکنند. من در فوتبال بی‌احترامی دیده نیستم. در تیم بزرگی بازی کردم که یک سمت بی احترامی و یک سمت دیگر هم تشویق بود. در واقع هم تشویق و هم بی‌احترامی را یک جا دیدم. این موضوع را اگر مطرح می‌کنم به خاطر شهر جویبار است و این که تیم لیگ دویی داشته باشد. با توجه به پتانسیلی که دارد، اگر تیم لیگ دویی داشته باشد، خیلی خوب است. ولی متاسفانه می‌گفتند نمی‌فهمند و بچه هستند. گفتم این بحث  نمی‌فهمند و متوجه نمی‌شوند را کنار بگذارید چون فردا من ضرر نمی‌کنم. متاسفانه همین اتفاق افتاد. سهل انگاری مردم و مسئولین طوری شد که من از تیم شهرداری جویبار بیرون آمدم و دوباره به استقلال به عنوان دستیار آمدم. بعدش هم سرمربی را در لیگ یک شروع کردم. متاسفانه مسئولان تیم جویبار بعد از من پیگیری نکردند و طرفداران حمایت نکردند تا تیم اصلاً منحل و فروخته شود. در جویبار آن جایی که باید پشت هم باشند و کار گروهی کنند، خیلی ضعیف هستند. ولی در کار انفرادی بخش اقتصادی آدم‌های خیلی بزرگی دارند که می‌توانند با سرمایه‌داران بزرگ ایران برابری کنند. جویباری‌ها در کار تیمی ضعیف هستند و نمی‌توانند باعث تصمیم گیری شوند که بتواند جویبار پیشرفت کند. در یکی از مواردی که به جویبار رفتم متاسفانه به جای اینکه با ما همراه باشند حتی به آدم یکسری انگ هم زده می‌شود. مثلاً می‌گویند چرا محمود آمده و دل می‌سوزاند؟ حتماً یک چیزی برایش هست. این بخش را خواستم برای جویبار و جویباری بگذارید تا بیشتر به فکر خودشان و شهر باشند. شهر پتانسیل پیشرفت دارد و می‌تواند مانند نگینی در استان مازندران باشد که بدرخشد. 

* به بحث استقلال برگردیم. اگر به گذشته برگردید دوباره سرمربی استقلال می‌شوید؟

آن سال در استقلال گزینه‌ای نبود که بخواهد کمک کند و فضای خیلی بدی داشت. واقعاً کسی مسئولیت هدایت  تیم را قبول نمی‌کرد. من قبول کردم که مجدد از خودگذشتگی کنم، از خودگذشتی که از دوران بازیگری هم داشتم. شاید بگویم خصوصیتی است که در من وجود داشته است. وقتی در وجود کسی باشد نمی‌توانید آن را از وجودش بردارید. شاید این محبت بیش از اندازه انجام دادن باعث می‌شود بعضی‌ها شکل دیگری برداشت کنند و این بخش هم توضیح بدهم. زمانی که پیشنهاد از استقلال گرفتم لحظه به لحظه آن را با مدیریت باشگاه نساجی در میان می‌گذاشتم که چنین اتفاقی افتاده و به کجا می‌روم و می‌آیم. وقتی به استقلال رفتم در میان هواداران نساجی فضایی به وجود آوردند که محمود ناجوانمردانه نساجی را ترک کرده و به استقلال رفته است. در حالی که همه موارد  با مدیران باشگاه نساجی مطرح می‌شد و با اجازه باشگاه نساجی بود. خیلی دوست داشتم که آمدنم به استقلال در فضای دوستانه و با میل و علاقه باشد. در دوران بازی‌ام نساجی سکوی پرتابم به استقلال شد و خیلی دوست داشتم در دوره مربیگری هم این اتفاق بیفتد و این موضوع را زیباتر کند. اتفاق که افتاد که به استقلال بروم  ولی شکل قشنگش نبود و فضای بدی به وجود آمد. به هر حال در فضای شکایت رفتیم و دوستان نساجی شکایت کردند. شاید همانجا جرقه این گرفتن دستیار (وحید فاضلی) از من خورده شد. متاسفانه در ناراحتی، کری و دلخوری رفت که از آن طرف به من ضربه بزنند که مثلاً فلان دستیار همه کاره کادر فنی من بوده است و اگر او را از فکری بگیریم ضربه می‌خورد. متاسفانه این اتفاق افتاد. در این میان نساجی ضرر کرد. من به جای دستیارم، جایگزین به استقلال آوردم. وقتی به استقلال آمدم زمان کمی شاید ۲۰ روز به بازی‌ها باقی مانده بود و دعواهایی وجود داشت که بین بازیکنان و تیم پزشکی به وجود آمد. بعد از بازی آسیایی در فرودگاه دعوا شده بودند. بعد هم اختلافاتی که بازیکنان با باشگاه بر سر مبلغ قراردادشان داشتند. یعنی یکسری گفته بودند فلان مبلغ را زیرمیزی می‌دهیم و این مقدار هم اضافه می‌دهیم. بعدش که رفتیم جلو زیر این موضوع زده بودند. یا آن‌ها می‌گفتند دادیم، این‌ها می‌گفتند نگرفتیم. اختلافات این شکلی بود. از طرف دیگر نداشتن امکانات از زمین بگیر تا لباس تمرین. شما اگر یادتان باشد یک روز یک پیراهن می‌پوشیدیم، یک روز دیگری. اگر یادتان باشد در زمان تمرین لباس کاور یکدست و یک شکل نداشتیم  ولی همان تیم را ما با همه آن مشکلات جمع کردیم. تقریباً فکر کنم هفته  هفتم یا هشتم تیم به صدر جدول آمد. از آن طرف تا هفته سیزدهم یا چهاردهم صدرنشین جدول بودیم. هفته پانزدهم با استقلال بازی داشتیم که ۲ بر صفر باختیم. آنجا به رتبه دوم یا سوم  آمدیم که با اختلاف امتیاز کمی بود. دیگر فضایی به وجود آوردند که فضا خیلی مسمومی بود.

* فضا در درون تیم یا مدیریت مسموم بود؟

مدیریت که یک تعدادی از اعضای هیئت مدیره همراه نبودند و دنباله روی دوستان دیگر بودند و همکاری نمی‌کردند. شخص آقای مددی همراه بودند و کمک می‌کردند. دلسوزی داشتند و زیاد وابسته به محمود فکری یا شخص دیگر نبودند. به  هر حال یک تیم کار می‌کند. در هر زمانی که من صدر جدول بودم از او می‌خواستند که مرا برکنار کنند.

* سیاوش یزدانی اعتراف کرد که چون پول نمی‌دادند، می‌گفته مصدوم است و تمرین نمی‌کرد.

این تعداد بازیکن بیشتر بودند. از روز اولی که تیم را گرفتم فضایی به وجود آوردند که رسانه‌های مجازی دنبال این بودند که مرا با مدیریت دعوا بیندازند. مثلاً سر نداشتن زمین تمرین. به هر حال من با بازیکنان صحبت می‌کردم که اینجا تیم استقلال است. اینجا چه غرق در امکانات چه بدون امکانات هوادار از شما توقع دارد. تیم بزرگ و پرطرفداری است. نتایجی که می‌گیرد در زندگی مردم تاثیرگذار است. این مردم کار ندارند که شما یک آب بعد از تمرین دارید بخورید یا ندارید. زمین تمرین دارید یا ندارید. به شکل‌های مختلف هم فضای مجازی هم رسانه‌های حقیقی می‌خواستند مرا دعوا بیاندازند و فضای بین من و مدیریت را خراب کنند. یا من علیه مدیریت مصاحبه کنم. به هر حال این موارد را من در جلسات خصوصی می‌گفتم. در بحث رسانه‌ای نمی‌آمدم بگویم و مشکلات بازیکنان را مطرح می‌کردم. مدیریت هم تا جایی که می‌توانست، برطرف می‌کرد. گفتم من از سال ۱۳۷۲ که به استقلال آمدم این مشکلات بوده است. مشکل زمین، امکانات، مالی پرداخت‌ها و پشتیبانی بوده است.  شاید یکی از مشکلات من این بود که می‌دانستم باشگاه استقلال چه خبر است و زیاد درگیر نمی‌شدم. سعی می‌کردم مثلا به بازیکنان بگویم اگر روی سنگ هم تمرین کنید باید بروید و بازی را ببرید و خواسته هواداران را تامین کنید. که خداراشکر تا یک جایی بچه‌ها همکاری کردند و جلو آمدند. ولی اینقدر شیطنتها زیاد شد مسائل زیاد شد. جلسات خصوصی که بازیکنان می‌گذاشتند اجازه نداد کار خوب پیش برود.

* چه کسانی با بازیکنان استقلال جلسات خصوصی می‌گذاشتند؟

حالا بعدها مشخص شد. زیاد ما وارد آن مسائل نشویم چه کسانی سنگ اندازی می‌کردند، چه کسانی جلسات خصوصی برگزار می‌کردند. چه کسانی به فضای مجازی می‌رسیدند تا مثل جو متشنج شود. فضایی به وجود آوردند که یکی از بازیکنانی که هواداران خاطرات زیادی با او داشتند و جوانی‌اش را برای تیم گذاشته بود، از استقلال برود. آمار و تاریخ را نمی‌توانیم پاره کنیم و کنار بگذاریم. فضایی به وجود آوردند که مردم محمود فکری را بزرگترین دشمن استقلال می‌دانستند. می‌گفتند ما قهرمانی استقلال را با تو نمی‌خواهیم . اصلاً استقلال را با تو نمی‌خواهیم! گفتم همه آن سال‌ها فراموش شد؟ رسانه‌ها نقش خیلی مهمی دارند. شاید یکی از ایرادات من این بود که نتوانستم با رسانه‌ها ارتباط داشته باشم.

دیاباته در بحث تمرین کردن از نظر سلامتی مشکلی نداشت و من هم بازی می‌دادم ولی در زمان‌های مختلف میگفت پایم درد می‌کند و نمی‌توانم بازی کنم. حالا پولش را از باشگاه نگرفته بود یا پشت پرده موضوع دیگری بود که برای من بازی نکند یا چطوری بوده، نمی‌دانم؟ میلیچ هم خیلی خواستند علیه من بکنند و کردند. من با میلیچ مشکلی نداشتم.  هر وقت اگر خوب بود بازی می‌دادم و هر وقت اگر افتی داشت بازیکن بهتر را استفاده می‌کردم. یکی از مشکلات میلیچ بحث مالی‌اش بود. وقتی پول نمی‌گرفت یا کیفیتش پایین می‌آمد یا تمرکزش بهم می‌خورد یا صد خود را در زمین نمی‌گذاشت.

* پشیمان نیستید؟  فلان مربی یا باشگاه خرج می‌کند که فضای مجازی هوایش را داشته باشد. به آن دوره برگردید سراغ چنین چیزهایی نمی‌روید؟

از آمدن به استقلال پشیمان نیستم. اما از طرف دیگر وقت نداشتم که بتوانم تیم‌های رسانه‌ای را ردیفش کنم. باید هزینه بکنید، هیچ اشکالی هم ندارد. به نظرم اگر شما هزینه کنید که یکسری رسانه با شما همراه باشند این اشکالی ندارد. ولی اعتقاد ندارم به اینکه بخواهید هزینه کنید که فرد دیگری را به لحاظ شخصیتی تخریب کنید و فضای ناجوانمردانه به وجود بیاورید. اگر فضای فوتبال سالم بود اصلاً باید چنین اتفاقی می افتاد که باشگاه یا مربی بخواهد هزینه‌ای بکند تا رسانه هوایش را داشته باشد؟ پشما نمی‌توانید فساد را کنار این بگذارید. مثلا من بروم به یکسری رسانه‌ها حق و حقوقی یا پولی بدهم که از من حمایت کنند این به نظرم اشکالی ندارد. ولی آن سمتی که پول بدهید که فلانی را تخریب کنید اصلا قشنگ نیست. حالا این که درست یا غلط است آن جای خودش است. ولی فسادهایی که در فوتبال و بخش‌های فوتبال است جای خودش است. شما از بحث داوری بگیر، بحث شرطبندی جادوگری بگیر، جا به جایی بازیکنان، تماس با بازیکنان و ارتباط برقرار کردن با آنها و یا خرید و فروش بازیکن مسائلی است یک تیم پشت قضیه است و پای فرد در میان نیست. باید جلوی این فسادها را بگیرند. من در استقلال زمان نداشتم که بتوانم رسانه‌های استقلالی را با خودم همراه کنم. متاسفانه تمام رسانه‌های استقلالی علیه من بودند. از طرف دیگر رقبا هم بیکار نمی‌ماندند. تیم در صدر جدول بود، محمود فکری را رهایش کنید تا تیمش قهرمان شود. با این حال فضایی در استقلال به وجود آمد که محمود فکری تنهای تنها بود. دیگر کار به جایی رسید که بعد از بازی مس رفسنجان با من تماس گرفتند که دوستانه با هم بنشینم. من هم از بخش زیادی از قراردادم گذشتم. ولی  من چون قرارداد ۲  ساله داشتم می‌توانستم بروم و همه آنها را مطالبه کنم ولی تا زمانی که در استقلال بودم را با من تسویه کردم.

* داستان اختلاف با بازیکن خارجی چه بود؟

به هر حال تخریب‌شان را انجام می‌دادند. بازیکن خارجی هم به فضایی برمی‌گردد که به وجود آوردند. شاید با ایجنت بازیکنان صحبت می‌کردند. مثلاً دیاباته در بحث تمرین کردن از نظر سلامتی مشکلی نداشت و من هم بازی می‌دادم ولی در زمان‌های مختلف میگفت پایم درد می‌کند و نمی‌توانم بازی کنم. حالا پولش را از باشگاه نگرفته بود یا پشت پرده موضوع دیگری بود که برای من بازی نکند یا چطوری بوده، نمی‌دانم؟ پزشک تیم ما رفت و به او گفت از نظر تیم پزشکی مشکلی ندارید و ما حتماً این موضوع را به باشگاه گزارش می‌دهیم و مطمئناً باشگاه این را لحاظ خواهد کرد و با شما برخورد خواهد شد. دیدیم که از فردا به تمرین آمد. در بحث میلیچ هم خیلی خواستند او را علیه من بکنند و کردند. من با میلیچ مشکلی نداشتم.  هر وقت اگر خوب بود بازی می‌دادم و هر وقت اگر افتی داشت بازیکن بهتر را استفاده می‌کردم. یکی از مشکلات میلیچ بحث مالی‌اش بود. وقتی پول نمی‌گرفت یا کیفیتش پایین می‌آمد یا تمرکزش بهم می‌خورد یا صد خود را در زمین نمی‌گذاشت. مثلا من مشاهده می‌کردم در این بازی کیفیت لازم خودش را ندارد یا در تمرین خوب نبوده است . ولی زمان‌هایی که خوب بوده سعی می‌کردم از او استفاده کنم. مشکل او با باشگاه و مسائل مالی‌اش بوده است که حق و حقوقش را نمی‌دادند یا بازی نمی‌کرد یا کیفیتی نداشت. ولی فضای مجازی و رسانه‌ای این را به زمین من انداختند که من بازی‌اش نمی دادم در حالی که اینطوری نبود. هواداران هم خیلی اطلاعات دقیق نداشتند و آگاه نبودند و هر چه رسانه‌ها می‌گفتند همان را تکرار می‌کردند.

* شایعه شده بود محمود فکری هروویه میلیچ و دیاباته را چون مسیحی هستند، بازی نمی‌دهد!

(خنده) شایعات مختلف بود. حتی بحث بدتر از این هم بود در حالی که چنین چیزی نبود. از روزی که به استقلال آمدم، چون سوکومورخوف مسیحی بود من برای آن مربی بازی نمی کردم یا در استقلال نمی ماندم؟ یا مربیان دیگر آمدند یا همبازیانی به استقلال آمدند که دین‌های مختلف داشتند. فضا به قول گفتنی بس ناجوانمردانه آلوده بود.

* بعد از شما فرهاد مجیدی آمد و آن فصل نتیجه نگرفت. شما گفتید با ۲ اختلاف امتیاز با صدر حدول نیم فصل اول را تمام کردید اما مجیدی آخر فصل ۱۰ یا ۱۱ امتیاز اختلاف با صدر داشت. با این حال مجیدی فصل بعد قهرمان شد. یک استوری گذاشتید در آن دوران با عنوان زمین غصبی علیه فرهاد مجیدی گذاشتید. داستان چه بود؟

یک مصاحبه کردم که با توجه به فضایی که فعلاً است اگر فرد دیگر آمده و می‌خواسته معجزه کند، معجزه‌اش این بوده اختلاف ۳ امتیاز من با صدر جدول را به ۱۱ امتیاز اختلاف در آخر فصل رسانده است. اگر قرار باشد من هم در استقلال بمانم مطمئناً باید قهرمانی بیاورم. بعدها طرفداران خاص این را تکرار کردند که آقای فکری شما که می‌گفتید معجزه، این معجزه است. به تیمی که صدر جدول بوده به شکل‌های مختلف حمله شد و تیم را به زور از من گرفتید ولی آن تیم را با ۱۱ امتیاز اختلاف از صدرنشین در پایان فصل تحویل دادید. فضا، فضای خیلی بدی برای من شده بود. فصل خیلی بدی بود.  به خاطر عشق و علاقه‌ام به استقلال آمدم ولی متاسفانه محبت بیش از حد باعث یکسری برداشت‌هایی می‌شود که شاید ... . باز خوشحالم این خصوصیات را دارم که اگر بتوانم به کسی کمک کنم، با تمام وجودم تلاش می‌کنم. صد یا بیشتر از صدم را می‌گذارم. من زیاد به ظرف‌ها و گنجایش‌ها نگاه نمی‌کنم. الان این آدم‌ها گنجایش این همه لطف و محبت را ندارد و به شما وصله و انگ می‌زنند. به خاطر باورم و اعتقادی که دارم با تمام وجود تلاش می‌کنم. حالا ظرف‌ها مختلف است. با گذر زمان مردم متوجه می‌شوند که این صادقانه برای مردم و شهر کار کرد یا برای چیزی بوده است. یک جاهایی مردم کسی که خیانت می‌کند را بیشتر دوست دارند. این هم دست ما ها نیست. فضا به این سمت رفته است. خدا در قرآن به قلم سوگند می‌خورد. شاید به چیزهای زیادی قسم نخورده است. این موضوع نشان می‌دهد که قلم چقدر مهم است که خدا به آن سوگند خورده است. رسانه خیلی کارها می‌تواند انجام بدهد. در گذشته یکسری رسانه حقیقی بودند و در حال حاضر رسانه مجازی هم به وجود آمده است. متاسفانه در کشور ما بحث اقتصادی خیلی تاثیرگذار است و رسانه‌ای‌ها از این موضوع مستثنی نیستند. بچه‌های رسانه هم این مشکلات را دارند. شاید تعدادی دست به هر کاری بزنند.

* صحبت پایانی؟

از شما ممنونم. ۲ ساعت خوبی بود. به عقب برگشتیم و به خودمان تلنگر زدیم که یکسری اصولی داریم. امیدوارم مسائلی اتفاق نیفتد که مجبور بشویم از آن اصول‌مان بگذریم. سختی‌های زیادی را به خاطر یکسری اصولی که داریم تحمل کردم. امیدوارم یک روزی مجبور نشوم از این اصولم بگذرم. حاضرم عمرم به پایان برسد ولی اصولی که دوستش دارم از بین نرود. از ببینده‌ها عذرخواهی می‌کنم که شاید وقتشان را گرفتیم و صحبتی انجام ندادیم که زیاد به دردشان بخورد.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ / ۰۷:۵۰
  • دسته‌بندی: فوتبال، فوتسال
  • کد خبر: 1403032517062
  • خبرنگار : 71675