اما ابتدا باید بگوییم که غلات چه کسانی هستند و دیدگاه اسلام راستین درمورد آنان چیست. غلاتِ منتسب به شیعه یا اهل سنت، کسانی هستند که با نام شیعه یا سنی، قائل به الوهیت یا نبوت یا صفات فوق بشری برای بزرگان خود شدهاند.
خداوند در قرآن و در آیۀ ۱۷۱ سورۀ نساء غلو را نهی کرده و فرموده است: «ای اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستی سخن نگویید؛ در حق مسیح عیسی بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهی است که به مریم فرستاده و روحی از عالم الوهیت است؛ پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که برای شما بهتر است، جز خدای یکتا خدایی نیست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندی باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانی (همه موجودات) کافی است.»
هرچند این آیه به نقد آسیبشناسی اهل کتاب پرداخته، اما پس از رحلت پیامبر(ص) همین بلا گریبانگیر سنت ایشان شد. ائمۀ معصومین همواره با اهل غلو درگیر بودند و از آنان سخنان زیادی در مورد غالیان بیان شده است. در عصر امام جواد(ع)، غلات و جریان واقفیه با یکدیگر ترکیب شده بودند و برای ائمه و شیعیان ایشان مشکلات بسیاری ایجاد میکردند. غالیان عصر امام جواد(ع) ادامهٔ غالیان عصر امام رضا(ع) بودند که یکی از معروفترین آنان، ابوالخطاب بود و با وجودی که همعصر امام جواد(ع) نبود، اما مورد لعن ایشان قرار گرفته بود. امام جواد(ع) در مورد او فرمودند: «لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسی که دربارهٔ لعن بر او توقف یا تردید کند.» فرقههایی از غلات چون «خطابیه» در عصر امام جواد(ع) وجود داشتند.
امام جواد(ع) در برابر این غالیان ایستادند و آنان را لعنت کردند. غالیان میگفتند که امام جواد(ع) به علت اینکه در کودکی به امامت رسیده است، حتماً باید علم ذاتی داشته باشد. امام جواد(ع) در برابر آنها مقاومت کرده و میگفتند که ما علم ذاتی نداریم. ما ائمه یا علم را بهصورت اکتسابی از پدرانمان آموختیم یا چون سایر انسانها، خداوند به علت اعمال خیرخواهانهمان دریچههای علم را به روی ما گشوده است و علم ما لدنی است، اما ذاتی نیست. هر انسانی که در این راه یک قدم بردارد، خداوند چندین قدم به سمت او برمیدارد و دریچههایی را به روی او باز میکند.
امام(ع) میخواستند ثابت کنند که با وجود سن کم، علمشان ذاتی نیست. حضرت علی(ع) در نامه به امام حسن(ع) نوشته است که تو هنگام تولدت چیزی نمیدانستی. امام جواد(ع) حتی علم نامحدود ائمه را نیز نمیپذیرفتند و معتقد بودند که علمشان محدود است، محدودیت آن را خدا تعیین کرده است و علم نامحدود فقط مخصوص ذات حضرت حق است.
امام جواد(ع) در جایی میگوید: «خدایا لعنت کن کسانی را که در حق ما چیزی میگویند که ما نگفتیم. خدایا لعنت کن کسانی را که عظمت تو را کوچک کردند و انسانها را تا مقام تو بالا بردند. خدایا ما از اینها بیزاریم.»
یکی از غالیان، مدام خاک زیر پای امام جواد(ع) را برمیداشت. امام جواد(ع) دلسوزانه با او به گفتوگو پراختند و به او گفتند که چرا خاک زیر پای مرا برمیداری؟ تو کاری که من انجام میدهم را انجام بده، عبودیت و تقوا و صداقت را از من بیاموز، لازم نیست برای شیعۀ ما شدن، خاک پای ما را برداری.
امام(ع) بارها با او صحبت کردند اما گوش این اهل غلو بدهکار نبود. امام جواد(ع) حتی راه خود را کج میکردند تا این غالی، خاک پای ایشان را جمع نکند اما او باز هم راه جدید امام(ع) را شناسایی و خاک پای ایشان را جمعآوری میکرد. کار را به جایی رسانده بود که امام یکبار مجبور شدند با مرکب خود وارد حمام شوند تا این غالی نتواند خاک پای ایشان را بردارد. امام(ع) در برابر این افراد ایستادگی و از طریق پاسخگویی به شبهات و افشاگری درباره آنان، لعن و نفرین و تحریم اجتماعی غالیان، با آنان مبارزه میکردند.
منبع: روایات تفسیری امام جواد(ع)، نوشته مرضیه محمدزاده
انتهای پیام