تصمیمی سخت؛ یکی بود که هنوز هم هست...

تصمیمِ سختِ اهدای عضو و رضایتی امیدبخش برای نجات چند جان خسته از درد؛ تصمیم به موقع و سرنوشت‌ساز این خانواده‌ها می‌تواند جان حداقل هشت بیمار نیازمند عضو را نجات دهد؛ خانواده‌هایی که دردشان مشترک است، حالا با خاطرات عزیزان‌شان زندگی می‌کنند و اینکه فراموش شوند، برایشان آزار دهنده است...

به گزارش ایسنا، در کشور ما یکی از قوانینی که برای اخذ آن تلاش‌ شد و قانونی جان‌بخش به حساب می آید، قانون پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی است که با فتوای امام خمینی (ره) به فعلیت رسید. قانون پیوند اعضا در مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۳۷۹/۰۱/۱۷ به تصویب رسید و آئین‌نامه اجرایی این قانون در جلسه مورخ ۱۳۸۱/۰۲/۲۵ هیأت محترم وزیران به تصویب رسید. به این ترتیب بیمارستان‌های مجهز برای پیوند اعضاء، پس از کسب اجازه کتبی از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، می‌توانند از اعضای سالم بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنان برطبق نظر کارشناسان خُبره مسلم باشد، به شرط موافقت ولی فرد فوت شده، جهت پیوند به بیمارانی که ادامه حیاتشان به پیوند عضو یا اعضای فوق بستگی دارد، استفاده کنند.

در این پروسه مهم آن است که جامعه آگاه باشد و بدانیم که «مرگ مغزی» پایان زندگی است اما اهدای عضو به موقع بیماران مرگ مغزی می‌تواند بار دیگر زندگی را در رگ‌های بیماران نیازمند عضو جاری کند. در همین راستا هم خوب است بدانیم اگرچه دریافت کارت اهدای عضو بسیار مهم است و می‌تواند خیال خانواده را در زمان استیصال برای گرفتن تصمیمی مهم و جان‌بخش، راحت کند؛ اما شرط کافی برای اهدا به حساب نمی‌آید و رضایت اولیای دم، شرط آغاز عملیات اهداست. این درحالیست که متاسفانه آمار مرگ مغزی در کشور ما بالاست و در این میان اغلب تحت تاثیر اطلاعاتی اشتباه، تعداد محدودی از خانواده‌ها به اهدای عضو رضایت می‌دهند.

در همین زمینه بخوانید:

تصمیمِ اهدا و رضایتی امیدبخش / ۶۱؛ عددی مقدس

اهدای عضو از مرگ مغزی عملی ارزشمند و جان‌بخش است که با هیچ کلمه‌ و نوشتاری قابل توصیف نیست. ایسنا به بهانه هفته اهدای عضو، با خانواده‌های جان آفرینان «سحر صائمی‌پور» و «میلاد میعادی» به گفت‌وگو نشسته است؛ سحر و میلاد که با اهدای اعضایشان به چندین بیمار جان دوباره بخشیدند.

معصومه حسن‌بارانی، مادر جان‌آفرین «سحر صائمی‌پور» با حضور در استودیو خبر ایسنا می‌گوید: سحر، روز ۲۶ مرداد ماه ۱۳۹۵ به دلیل سردرد دچار مرگ مغزی شد. سردرد سحر حدود ۸ روز زمان برد و پزشکان نتوانستند علت آن را تشخیص دهند. پزشکان معالج دخترم برای درمان او تزریقی انجام دادند و این تزریق سبب خونریزی مویرگ‌هایش شد.

وی با بیان اینکه سحر ۲۴ ساله بود، می‌افزاید: از زمان ورود سحر به بیمارستان تا زمانی که عمل پیوند اعضا انجام شد ۱۵ روز زمان برد. پس از اینکه مرگ مغزی دخترم تایید شد، تیمی از پزشکان درباره پیوند اعضای سحر با ما صحبت کردند. پیش از این حادثه، درباره پیوند اعضا اطلاعاتی داشتم. سحر همیشه می‌گفت اگر دچار مرگ مغزی شدم اعضای من را اهدا کنید، اما من همواره نسبت به اظهار نظرش شاکی بودم.  

او درباره زمان اهدای عضو سحر می‌گوید: سحر خواهان اهدای اعضای بدن خود بود؛ ما بنا بر وصیت دخترم تصمیم گرفتیم که اعضای او را اهدا کنیم و عمل پیوند اعضای سحر در ۱۲ شهریور ۹۵ انجام شد. من به راحتی نتوانستم پیشنهاد تیم پزشکی مبنی بر پیوند اعضا را قبول کنم. اگرچه هیچ امکانی برای بازگشت به زندگی وجود نداشت اما در آن بازه زمانی به بازگشت سحر امیدوارم بودم. سطح هوشیاری سحر حدود ۳ تا ۵ بود و بسیار پایین قلمداد می‌شد.

اطلاعات غلط به خانواده‌ها ندهید

حسن‌بارانی افزود: هنگامی که به این باور رسیدم که هیچ بازگشتی برای سحر وجود ندارد، اهدای عضو را پذیرفتم. ما در بدترین شرایط زندگی خود قرار داشتیم و اطرافیان در این شرایط اطلاعات غلطی در اختیار ما قرار می‌دادند. اطرافیان ما بر این باور بودند که عمل پیوند مانند مثله‌کردن است و مثله‌کردن (تکه کردن و بریدن اندام) در اسلام حرام است. این اظهارنظرها در شرایطی بود که جوان ۲۴‌ ساله‌ام روی تخت بیمارستان بود؛ این اظهار نظرها سبب می‌شد که خود را گناهکار بدانم یعنی امکان بازگشت سحر وجود دارد و من با تصمیم خود مانع بازگشت دخترم به زندگی می‌شوم.

یک «سحر» ندارم «سحرها» دارم

حسن‌بارانی ادامه داد: گفت‌وگوهای علمی با پزشکان و عنایت پروردگار سبب شد برای اهدای اعضای سحر رضایت دهم. من در بدترین روزهای زندگی‌ام توانستم بهترین تصمیم زندگی خود را بگیرم. اگرچه تصمیم سختی بود اما برای این تصمیم خداوند را شکر می‌کنم. در حال حاضر، یک «سحر» ندارم بلکه «سحرها» دارم.  

وی ادامه داد: تصور هم نمی‌کردم که یک بیماری سحر را از پای دربیاورد، سحر بسیار با نشاط بود. آن روزها، از زمین و زمان شاکی بودم و مدام پرسش «چرا فرزند من دچار مرگ مغزی شد؟» را تکرار می‌کردم. نه تنها من، بلکه تمام مادرانی که شرایط من را تجربه می‌کنند چنین پرسشی را مطرح می‌کنند.

حسن‌بارانی درباره شرایط اهدای عضو سحر گفت: پس از اینکه عمل پیوند را انجام دادیم و مراسم سوگواری به پایان رسید با بیمارستان مسیح دانشوری تماس گرفتم و جویای شرایط جسمانی دریافت‌کننده قلب سحر شدم. بیمارستان «مسیح‌دانشوری» در پاسخ به پرسش من گفت حال تمام دریافت‌کننده‌ها خوب است؛ نه تنها قلب بلکه کبد، کلیه‌ها و شش‌های سحر پیوند زده‌ شد.

۷ سال و ۸ ماه و ۱۲ روز گذشت؛ یکی بود که هنوز هم هست

مادر جان‌آفرین «سحر» اظهار کرد: شنیدن کلمه «دریافت‌کننده‌ها» حس و حال عجیبی داشت. حس خوبی داشتم به نحوی که حتی توان ایستادن روی پاهایم را نداشتم. ۷ سال و ۸ ماه و ۱۲ روز از آسمانی شدن سحر می‌گذرد اما من معتقدم که سحر فوت نکرده؛ چرا که اعضای بدن سحر همچنان در دنیا وجود دارد؛ سحر برای من زنده است.

وی درباره دریافت‌کننده قلب سحر گفت: سینا ۱۳ ساله دریافت‌کننده قلب سحر است؛ در حال حاضر، سینا یک جوانی است که ۲۲ سال دارد و سحر من نیز ۷ ساله است؛ چرا که یک حیات جدید در دنیای دیگر دارد. من، سینا را فرزند خود می‌دانم باید بگویم که من ۲ پسر و یک دختر به نام سحر دارم.  

اهدای عضو از هر مرگ مغزی جان چند نفر را نجات می‌دهد؟

حسن‌بارانی با بیان اینکه از خانواده‌هایی که درد مرگ مغزی عزیزان خود را تجربه می‌کنند، درخواست دارم که به اهدای عضو رضایت دهند، افزود: امیدوارم هیچ خانواده‌ای دردی را که با پوست و گوشت و استخوانم تجربه کرده‌ام، تجربه نکند. اما چرا اعضای افرادی که دیگر هیچ امیدی برای بازگشت به زندگی برای آنها وجود ندارد، به زیر خاک برود و بپوسد. اهدای عضو می‌تواند جان چندین نفر را از مرگ نجات دهد.

این عضو خانواده اهداکنندگان عضو گفت: من از اطرافیان افرادی که اعضای خانواده آنها دچار مرگ مغزی شده‌اند می‌خواهم که به خانواده‌هایی که بدترین شرایط زندگی خود را تجربه می‌کنند، اطلاعات غلط ارائه ندهند. خانواده‌ها در بدترین شرایط زندگی خود قرار دارند و نباید این دیدگاه ایجادشود که امکان بازگشت یک بیمار مرگ مغزی وجود دارد و این تصور غلطی است که با امضا کردن فرم رضایت‌نامه اهدای عضو، امکان بازگشت به زندگی عزیزانمان را سلب می‌کنیم.

وی ادامه داد: اطرافیان من معتقد بودند عمل اهدای عضو به مثابه مثله کردن است و اسلام با این عمل مخالف است. من اعتقادی به اظهار نظر آنها ندارم؛ در حال حاضر، همان افرادی که اظهارنظرهای دیروز را می‌کردند با غرور می‌گویند که دختر خواهر و دختر برادرم با اهدای اعضای خود توانسته است جان چند نفر را نجات دهد.

فرهنگ‌سازی اهدای عضو ضرورت دارد

حسن‌بارانی با بیان اینکه فرهنگ‌سازی در زمینه اهدای عضو بسیار ضرورت دارد، افزود: نه تنها انجمن اهدای عضو ایرانیان بلکه هر سازمانی که توانایی فرهنگ‌سازی دارد باید به موضوع اهدای عضو ورود کند. افزایش آگاهی جامعه درباره مرگ مغزی و ضرورت اهدای عضو می‌تواند میزان پیوند اعضا را افزایش دهد. بازهم تاکید می‌کنم، امیدوارم هیچ خانواده‌ای درد من را تجربه نکند؛ اگر چنین درد و داغی را تجربه کردند به پیوند اعضای عزیزان خود رضایت دهند. برخی خانواده‌هایی که مرگ مغزی را تجربه می‌کنند به اهدای عضو رضایت نمی‌دهند؛ این درحالیست که پیوند عضو می‌تواند جان حداقل یک انسان را نجات دهد. متاسفانه اطلاع‌رسانی درباره فرهنگ اهدای عضو کم است. اهدای عضو می‌تواند جان یک پدر، مادر یا فرزند خانواده‌ای را نجات دهد. اگرچه سحر از دنیا رفت اما جان چند نفر را نجات داد و به آنها حیات دوباره بخشید.  

خانواده اهداکنندگان عضو فراموش نشوند

وی با بیان اینکه هیچ حمایتی از خانواده‌های اهداکننده صورت نمی‌گیرد، گفت: انجمن اهدای عضو ایرانیان در حد بضاعت خود برای خانواده‌های اهداکننده کلاس مشاوره برگزار می‌کند؛ شاید آرامش کنونی ما به دلیل شرکت در این کلاس‌ها باشد. همچنین فضایی در قطعه ۲۵۵ بهشت زهرا که قطعه «نام‌آوران» است فضایی برای افرادی که اعضای خود را اهدا کرده‌اند، در نظر گرفته‌اند. اما در مجموع هیچ حمایتی وجود ندارد؛ به طور مثال، به خانواده‌های اهداکننده اعلام کرده‌اند که تحت پوشش بیمه دی قرار می‌گیرند اما این موضوع فقط کلامی است و هیچ بیمه‌ای وجود ندارد.  

مادر جان آفرین سحر ادامه داد: من از انجمن اهدای عضو ایرانیان و سایر سازمان‌ها می‌خواهم که خانواده‌های اهداکننده را به دست‌فراموشی نسپارند. گاهی اوقات یک پیام برای مناسبت‌های متفاوت می‌تواند سبب آرامش خانواده‌های اهداکننده شود. متاسفانه انجمن اهدای عضو ایرانیان، برخی از خانواده‌های اهداکننده را فراموش کرده؛ برخی خانواده‌ها می‌گویند که انجمن رضایت آنها برای اهدای عضو را گرفت و دیگر یادی از آنها نمی‌کند. خانواده‌هایی که به تازگی درد مرگ مغزی عزیزان خود را تجربه کرده‌اند به همدردی بیشتری نیاز دارند.

وی ادامه داد: من هنوز سحر را زنده می‌دانم و تا روزی که زنده هستم سحر برای من زنده است. پزشکانی که برای اهدای اعضای سحر با ما صحبت کردند، اظهار کردند مقام اهداکنندگان عضو از مقام شهدا کمتر نیست. خواسته ما این است که ما خانواده‌های اهداکننده را به دست فراموشی نسپارید؛ همانطور که تصاویر شهدا در خیابان‌ها نصب می‌شود تصاویر اهداکنندگان هم نصب شود. خانواده‌هایی که شرایط مانند من را تجربه کرده‌اند هنگامی که می‌بینند از عزیزان آنها یاد شده آرامش خاصی می‌گیرند.

حسن‌بارانی گفت: خواهرزاده‌ام یک ورزشکار باستانی‌کار است و طی ۲ سال اخیر به مناسبت روز دختر بنری با تصویر سحر که روی آن شعار «اهدای عضو اهدای زندگی» نوشته شده را به زورخانه می‌برد. این موضوع گامی برای فرهنگ‌سازی است و برخی از ورزشکاران آن زورخانه «کارت اهدای عضو» گرفته‌اند.  

وی با بیان اینکه همراه عده‌ای از مادران اهداکننده گروهی تشکیل داده‌ایم، افزود: هنگامی که دور یکدیگر جمع می‌شویم و از فرزندان خود می‌گوییم به دلیل درد مشترک خود می‌توانیم همدیگر را درک کنیم.

آرزو دارم دریافت‌کننده قلب سحر را ببینم

مادر جان‌آفرین سحر گفت: من برای دیدن دریافت‌کننده قلب سحر بسیار تلاش کرده‌ام اما موفق نشده‌ام؛ شاید صلاح خداوند در این است. قلب، مرکز زندگی است و حیات انسان منوط به تپیدن این عضو است. بسیار علاقه‌دارم صدای قلب سحر را در بدن «سینا» بشنوم.

وی ادامه داد:  ارتباط دریافت‌کنندگان و اهداکنندگان عضو مشکل‌ساز قلمداد می‌شود و گویا برخی خانواده‌های اهداکننده از خانواده‌های دریافت‌کننده تقاضاهایی داشته‌اند و البته از طرف دیگر هم برخی خانواده‌های دریافت‌کننده و اهداکننده با یکدیگر ارتباط دارند و هیچ مشکلی پیش نیامده است. حدود ۸ سال از زمان آسمانی شدن سحر می‌گذرد من نه مطالبه‌ای از کسی دارم و نه خواسته‌ای برای خودم دارم، اما خواهان دیدن سینا هستم. اگر سینا را ببینم به آرامش می‌رسم.

وی ادامه داد: اگر سینا را ببینم، در وهله نخست فقط او را نگاه می‌کنم و سپس در آغوش می‌گیرم. من از سینا می‌خواهم از هدیه سحر مراقبت کند و یک فرد مفید برای جامعه باشد.  

حسن‌بارانی درباره مواجهه با دریافت‌کنندگان احتمالی اعضای بدن سحر اظهار کرد: گاهی اوقات در یک جمع احساس می‌کنم قلبم با ضربان بیشتری می‌تپد، شاید عضو بدن سحر در بدن یکی از افراد حاضر در یک خیابان یا جمع باشد. البته شاید چنین دیدگاهی فقط برای توجیه شرایط جسمانی و روحی خودم در آن لحظه باشد.

حسن‌بارانی گفت: سحر، کارهای خیر بسیاری کرده بود که تا مدت‌ها خبر نداشتم. او خادم افتخاری یک امامزاده بود و همچنین از یک پیرمرد گل‌فروش برای اینکه در هوای سرد زودتر به خانه خود بازگردد، گل می‌خرید. سحر با خرید گل نه تنها دل من را شاد می‌کرد بلکه دل آن پیرمرد گل‌فروش را هم به دست می‌آورد.

وی در پایان گفت: اگر خانواده‌ای شرایط مانند درد من را تجربه کرد برای اهدای اعضای عزیزان خود رضایت دهد. اهدای عضو می‌تواند جان انسان‌ها را از مرگ نجات دهد. یک سال پس از آسمانی شدن سحر، برادرم دچار سکته مغزی و قلبی همزمان شد و به دلیل اینکه عضو زنده‌ای نداشت اعضای نسوجی او را اهدا کردیم.

زهرا میعادی - خواهر جان آفرین میلاد میعادی نیز در همین زمینه با حضور در استودیو خبر ایسنا درباره اهدای اعضای برادرش گفت: شب حادثه، میلاد تا پاسی از شب در کافه‌اش مشغول به کار بود. پس از اینکه میلاد به خانه برگشت به کارهای مادرم رسیدگی کرد و به بستر رفت. میلاد یک جوان ۳۲ ساله بود و حدود یک سال است از آسمانی شدن او می‌گذرد.  

وی ادامه داد: حوالی پنج صبح، میثم برادر دوقلوی میلاد؛ من را از خواب بیدار کرد و گفت، میلاد در خواب بد نفس می‌کشد. وقتی بالای بستر میلاد حاضر شدم، زندگی میلاد تمام شده بود. من و میثم با کمک یکدیگر احیای قلب را انجام دادیم و این عمل حدود ۳۰ دقیقه طول کشید. آمبولانس بسیار دیر رسید و شاید حدود ۳۰ دقیقه زمان برد تا در محل حاضر شود. هنگامی که او را به بیمارستان منتقل کردیم پزشکان به ما اعلام کردند اگر میلاد تا ساعت ۱۲ به زندگی بازگردد، شرایط مساعد است در غیراینصورت باید به انتظار شرایط بنشینیم.  

اعلام نامناسب مرگ مغزی و فرصتی که از دست رفت

خواهر جان‌آفرین «میلاد» با بیان اینکه پذیرش اهدای اعضا بسیار سخت است، افزود: پذیرش موضوع مرگ مغزی و اهدای عضو بسیار سخت است؛ من هر لحظه آرزو داشتم که به جای میلاد بودم. یک نفر برای موضوع اهدای عضو به دیدار ما آمد اما از ادبیات مناسبی استفاده نکرد و ما دچار شک عظیمی شدیم؛ در واقع این فرد نحوه برخورد با خانواده‌ای که با چنین فاجعه‌ای مواجه شده را نمی‌دانست. البته موضوع برخورد نامناسب پزشک  را از وزارت بهداشت پیگیری کردم. سپس تیم دیگری به دیدن ما آمد و موضوع را توضیح داد.

وی افزود: متاسفانه اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی درباره تفاوت میان کما و مرگ مغزی در جامعه ایران نادید گرفته شده است. کسی نمی‌پذیرد که مرگ مغزی به معنای پایان زندگی است و تصور می‌کنند که امکان بازگشت به زندگی وجود دارد، در حالی که چنین امکانی به هیچ‌وجه وجود ندارد.

وی ادامه داد: تعریف مرگ مغزی برای ما بسیار دیر اتفاق افتاد و میلاد کلیه‌هایش را از دست داد. ما فقط توانستیم کبد و نسوج میلاد را اهدا کنیم. لحظه امضای رضایت‌نامه اهدای عضو خیلی سخت است؛ رضایت‌دهنده دوست دارد خودش بمیرد اما برگه رضایت‌نامه را امضا نکند.  

و تصمیمی سخت...

میعادی با بیان اینکه «میلاد» از نظر جسمانی بسیار سالم بود، افزود: هنگامی که میلاد را روی برانکارد گذاشتند شانه‌هایش از برانکارد بیرون بود. میلاد بسیار رعنا بود و قد بلند او از برانکارد بیرون زده بود. خانواده‌ام، مسئولیت پذیرش اهدای عضو میلاد را به من واگذار کرده بودند و دیدن چنین صحنه‌هایی سبب شده بود که تصمیم‌گیری برای من سخت باشد.

خواهر جان‌آفرین «میلاد» گفت: مادرم نمی‌توانست قبول کند اعضای میلاد را اهدا کنیم. علت مرگ مغزی شدن میلاد مشخص نشد؛ پزشکان به ما اعلام کردند شاید دلیل این حادثه ورزش‌های سنگینی است که او انجام داده است.

زهرا میعادی که خبرنگار و عضو تحریریه ایسنا است، با بیان اینکه تا زمانی که درباره اهدای اعضای میلاد تصمیم گرفتیم، تیمی از پزشکان دانشگاه علوم‌پزشکی تهران به منزل ما آمدند، اظهار کرد: تصمیم نهایی درباره اهدای عضو میلاد منوط به نظر «میثم» (برادر دوقلوی میلاد) بود. سخت‌ترین کار برای من درباره اهدای عضو میلاد، راضی کردن برادر دوقلوی او بود. هنگامی که پزشک در مقابل میثم نشست، میثم به پزشک گفت آقای دکتر می‌دانم که برادرم از این دنیا رفته است. به گفته میثم، میلاد آرزو داشت که اعضای بدنش اهدا شود و او از پزشک خواست که اعضای بدن میلاد به بیماران نیازمند اهدا شود. خداوند به ما کمک کرد چرا که سخت‌ترین کار برای من راضی کردن میثم بود و او با صحبت کردن خود بار سنگینی را از دوش من برداشت.

وی ادامه داد: هیچ مادری راضی نمی‌شود که اعضای بدن فرزندش را اهدا کند. با وجود اینکه مرگ مغزی اعلام شده بود اما مادرم به بازگشت میلاد امیدوار بود. اگرچه مادرم تفاوت مرگ مغزی و کما را می‌دانست اما نمی‌خواست بپذیرد که همه چیز تمام شده است.  

میعادی با بیان اینکه به متخصصان بسیار زیادی مراجعه کردم، افزود: پزشکان با ما بسیار صحبت کردند و به ما گفتند که هیچ سلولی در مغز میلاد زنده نیست. میلاد برای من همه چیز بود و معتقدم سخت‌ترین روز زندگی‌ام را تجربه کرده‌ام. من، میلاد را بزرگ کردم؛ در واقع، او برادر من نبود بلکه پسرم بود. آرزوی من این بود که میلاد را در لباس دامادی ببینم اما این آرزو محقق نشد.  

خواهر جان‌آفرین «میلاد» گفت: کبد میلاد را به یک جوان که همسن او بود اهدا کردیم. متاسفانه اطلاعی درباره اهدا برای خانواده‌های اهداکننده ارائه نمی‌شود. هنگامی که صبح آن روز بر بالین میلاد حاضر شدم خودم قلب او را احیا کردم؛ قلب میلاد به دلیل چندین بار احیا بزرگ شده بود و قابلیت پیوند نداشت. به دلیل اینکه قلب میلاد بزرگ شده بود ریسک پیوند بسیار بالا بود به همین دلیل از دریچه‌های قلب او استفاده کردند.

اتفاقات عجیبی که تجربه کردم

میعادی با بیان اینکه حدود یک سال از زمان اهدای کبد میلاد من می‌گذرد، افزود: وقایع عجیبی طی این بازه زمانی برای من اتفاق افتاده است. یک روز طی یک سال گذشته، حس بسیار خوشایندی داشتم علت آن را نمی‌دانستم. تصور کردم شاید برای دریافت‌کننده کبد میلاد اتفاق خوبی افتاده است و به همین دلیل حال او را پیگیر شدم و از حال خوب او و پذیرش عضو پیوندی آگاه شدم. اگرچه دریافت‌کننده را نمی‌شناسم اما ادامه زندگی میلاد را حس می‌کنم.

وی ادامه داد: من تمام حس و حال دریافت‌کننده کبد میلاد را درک می‌کنم؛ پیش از نوروز ۱۴۰۳، من حال ناخوشایندی داشتم و با بیمارستان تماس گرفتم و از حال بد دریافت‌کننده کبد میلاد آگاه شدم. من دوست داشتم که دریافت‌کننده کبد و نسوج میلاد را ببینم.  

خواهر جان‌آفرین «میلاد» با بیان اینکه یک قطعه مخصوص اهداکنندگان عضو در بهشت زهرا (س) وجود دارد، افزود: یک مادر که اعضای فرزندش را اهدا کرده بود خواهان دیدن دریافت‌کننده قلب فرزندش بود. به دلیل اینکه مادر اهداکننده بی‌تابی می‌کرد، او را با دریافت‌کننده روبرو کردند اما این موضوع به بی‌تابی بیشتر مادر اهداکننده منجر شد و دریافت‌کننده نیز تحت تاثیر قرار گرفت و ایست قلبی کرد. بنابراین باید بگویم که این مادر بار دیگر مرگ فرزندش را دید؛ من هم اگر همچنان خواهان دیدن دریافت‌کنندگان میلاد ‌بودم؛ شاید بسیار خودخواه بودم و میلاد را اذیت می‌کردم.  پنج‌شنبه‌های هر هفته به مزار میلاد می‌روم و از جوان دریافت‌کننده کبد او هم می‌خواهم که به مزار میلاد بیاید.  

وی با بیان اینکه مرگ مغزی یک فاجعه است و امیدوارم خانواده‌ای این فاجعه را تحمل نکند، افزود: مرگ مغزی عزیزان یک پایان تلخ است اما باید به نحوی تصمیم گرفت که از این پایان تلخ یک شیرینی رقم‌زد؛ چرا که پیوند اعضا می‌تواند به یک فرد دیگر جان دوباره ببخشد. شبی که کبد میلاد از بدن او خارج شد آن را به یک بیمارستان دیگر منتقل کردند؛ پنج جوان در انتظار پیوند کبد قرار داشتند و زیر دستگاه بودند. یکی از این پنج جوان، کبد میلاد را دریافت کرد و متاسفانه مابقی آنها فوت کردند. چهار نفر به دلیل نداشتن کبد از دنیا رفتند.  

ایثار خانواده‌های اهداکننده عضو فراموش نشود

میعای با بیان اینکه تصمیم اهدای عضو خیلی سخت است، افزود: خانواده اهداکننده پرسش «ما در حال از دست دادن یکی از عزیزان خود هستیم؛ با عمل اهدای عضو چه چیزی به دست می‌آوریم؟» را مطرح می‌کنند. برخی از خانواده‌ها بسیار گذشت می‌کنند؛ نه تنها اعضای حیاتی بلکه نسوج بسیاری را اهدا می‌کنند. خانواده‌هایی که بسیار از خود گذشتگی می‌کنند باید معرفی شوند. ایثار خانواده‌های اهداکننده نباید به دست فراموشی سپرده شود.  

میعادی در بخش دیگری از صحبت‌هایش با بیان اینکه متاسفانه میزان مرگ مغزی کشور بسیار زیاد است، افزود: اگرچه میزان مرگ مغزی در کشور زیاد است اما تمام افراد مرگ مغزی از سعادت اهدای عضو برخوردار نیستند. تمام افرادی که هدای عضو می‌شوند انسان‌های خاصی هستند. انسان‌هایی که اعضای آنها اهدا شده دارای خصوصیات مشترک مانند انسان دوستی و مهربانی هستند و من از دریافت‌کنندگان آنها می‌خواهم اجازه ندهند که خصوصیات خوب اهداکنندگان فراموش شود و فرصت حیات دوباره خود را بدانند و در دنیای نامهربانی‌ها مهربان باشند.

وی درباره اهدای عضو گفت: من به خانواده‌هایی که شرایط ما را تجربه می‌کنند، توصیه می‌کنم، اجازه ندهند که بدن عزیزان آنها به زیر خاک برود؛ چرا که با اهدای عضو می‌توانند به دیگران حیات دوباره ببخشند و حیات عزیز خودشان نیز ادامه داشته باشد.  

اهمیت ترویج فرهنگ اهدای عضو

این عضو خانواده ایسنا گفت: ترویج فرهنگ اهدای عضو بسیار مهم است و در عین حال پاسداشت افرادی که اهدای عضو کرده‌اند نیز اهمیت دارد. به طور مثال، بیمارستان سینا، تصاویر افراد اهدا کننده را در بیمارستان نصب کرده بود، اما خوب است که اقداماتی از این دست در سطح کلان انجام شود. اهداکنندگان عضو مانند افرادی هستند که از آب و خاک این وطن دفاع کرده‌اند و به انسان‌ها حیات دوباره بخشیده‌اند.  

خواهر جان‌آفرین «میلاد» در بخش پایانی صحبت‌هایش گفت: بعد از پایان مراسم سوگواری، فقط خانواده‌های اهل قبور قطعه ۳۲۷ بهشت زهرا در کنار ما حضور داشتند؛ چرا که یک درد مشترک داشتیم. موضوع مرگ مغزی برای جامعه تعریف نشده و به همین دلیل عمق فاجعه برای همگان مشخص نیست. ما خانواده اهداکنندگان با تک تک خاطرات عزیز خود زندگی می‌کنیم. نادیده گرفتن خانواده اهداکننده بسیار آزاردهنده است.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۸ خرداد ۱۴۰۳ / ۰۹:۴۱
  • دسته‌بندی: سلامت
  • کد خبر: 1403030804950
  • خبرنگار : 71664