عمار تفتی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که این روزها با کنسرت- نمایش «مجنون ان لیلی» روی صحنه تالار حافظ است، در گفتگو با ایسنا عنوان کرد: باورم دارم همه چیز به هم مرتبط است و هیچ برگی اتفاقی از درخت نمیافتد. همه چیز به هم ربط دارد و آگاهی به اینکه هرچیزی در ارتباط با دیگر چیزها رخ میدهد، اسباب خرسندی و برنامهریزی است.
وی درباره ارتباطش با ادبیات فارسی گفت: مادرم از کودکی به من و خواهرم، انس با ادبیات را آموزش داده بود. ما با ادبیات عجیبن بودیم؛ همچنین دو معلم ادبیاتم؛ آقایان علوی و نخجوان مسیر مرا تغییر دادند و باعث شدند در زندگی هم زیاد بنویسم و هم زیاد بخوانم و این ارتباط من با ادبیات حفظ شد.
تفتی ادامه داد: در دو-سه سال گذشته به صورت تخصصی روی ادبیات کار میکنم و از سال ۱۴۰۰ آرام آرام این راه را آغاز کردم. امروز تقریبا تمام وقت، مربی کودک هستم و این مربیگری شامل قصهگویی، نمایش خلاق، کارگاهها و جشنهای خلاق با رویکرد فعالسازی هوشهای چندگانه کودکان است. کارگاه شاهنامه را برای کودکان و کارگاههای منطق الطیر را برای نوجوانان برگزار میکنم و برای بزرگسال نیز این دو کارگاه را دارم. مخاطب قصهگویی من از سن سه تا ۹۳ سال است.
عمار تفتی که در نمایش «مجنون آن لیلی» نقش مجنون را ایفا میکند، گفت: در این نمایش بخشهایی از تمهیدات عین القضات همدانی، سوانح العشاق احمد غزالی و مونس العشاق سهروردی آورده شده است. اوایل اسفند ۱۴۰۲ با ساسان سالور درباره این کار حرف زدیم و متن را خوانده بودم. گروه و محمود توسلیان (نویسنده نمایشنامه) از آشنایی من با عین القضات همدانی تعجب کردند. پیشنهاد دادم از مونس العشاق سهروردی هم استفاده شود که در صحنه ابنالسلام اضافه شد.
وی ادامه داد: متاسفانه مایه شرمساری است که در میان همکاران ما بخصوص بازیگران، علاقه به ادبیات کمتر وجود دارد، معدود افرادی اهل ادبیات هستند و تخصصی، آن را مطالعه میکنند. باور دارم ادبیات فارسی به قدری غنی است که خلاقیت ما را گسترش داده و قوه داستانپردازی ما را قوی میکند. کم مطالعه بودن در بخش هنرهای نمایشی خیلی اسباب نگرانی است؛ باعث تاسف است مجری رادیو یا تلویزیون که باید به تخصص، ادبیات را بداند نمیتواند از غزل پارسی بخواند و معنی خیلی کلمات را هم نمیداند. در ۱۰ تا ۲۰ سال آینده درست صحبت کردن به زبان فارسی یک چالش خواهد بود. این زبان به قهقرا رفته و یا بد از آن استفاده میکنند که جای نگرانی دارد.
تفتی اظهار کرد: پس از امضای قرارداد و همراهی با گروه، بر خود واجب دانستم که منظومه لیلی و مجنون نظامی را بخوانم و تا پیش از بازبینی دوم و شب قبل از اجرا، دوبار این منظومه را روخوانی کردم و این اتفاق به من کمک کرد سوای متن اثر، با حقیقت داستان حکیم نظامی آشنا شوم. این مهم را به فال نیک گرفتم؛ من مشغول دیگر شعرا بودم اما شاید مدتها طول میکشید به حکیم نظامی برسد و بخواهم خمسه را بخوانم. این پیوستگی بین کاری که سالها انجام دادم و دو سالی که تخصصی با کودکان کار میکنم که دغدغه من است و در ادامه دعوت برای حضور در این اثر؛ اتفاق خوبی بود. ادعا دارم میتوانم از روی غزلهای فارسی به درستی بخوانم و این بهم پیوستگی و دعوت برای ایفای نقشی که در آن ماهر هستم و قرار گرفتن در جایی که باید، برایم جالب بود. حضور یک بازیگر در جای درست خود برای آفرینش نقش، یک اقبال است.
این بازیگر تئاتر ادامه داد: با داستان نظامی، افسانه لیلی و مجنون، نمایشنامه و کلیت داستان کاری ندارم؛ شخصیت مجنون و موضوعی که مجنون با آن درگیر است و نیروی پیش برنده او، دست بر قضا موضوعی است که هرگز کهنه نشده و نمیتواند دستمالی شود.
تفتی به داستانهای سانتیمانتالیسم در سینمای هند و رمانتیکترین داستانهای ایتالیایی اشاره کرد و گفت: صحبت کردن درباره عشق هرگز کهنه و دستمالی نمیشود. از نمایشنامه «درد نوشان» که با تکیه بر غزلیات سعدی در سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه بردم وام میگیرم؛ اساسا در طول تاریخ چیزی جز عشق باقی نمانده است و همه آنچه از ادبیات در قرون مختلف باقی مانده چه مکتوب و چه شفاهی شامل درد عشق بوده و چیزی جز این باقی نمانده است. هیچ رساله سیاسی و فرهنگ لغتی باقی نمانده و شاید کتابهای آسمانی را تنها بتوانیم پیام آور عشق بدانیم.
بازیگر نقش مجنون در نمایش «مجنون آن لیلی» تصریح کرد: در ادبیات جهان از جمله یونان باستان و ایران باستان آثار باقی مانده در باب عشق است. حرف زدن درباره عشق تمامی ندارد و نیروی پیشبرنده مجنون هم عشق است. اینکه شخصیت مجنون برای مخاطب امروزی ملموستر شود توام با ریسک بود و بیتوجه به شکل رمانتیستیک عشق در غرب و سانتیمانتالیسم عشق در شرق، عشق ایرانی را با پوششی حماسه دیدم و شناختم و در ایفای نقش بازنمایی کردم.
وی ادامه داد: متوجه شدم اگر عشق زال و رودابه است، برای آن جنگی داریم. در عشق رستم و تهمینه، سهراب و گردآفرید، بیژن و منیژه، خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد نیز پیکار و نبردی در کار است. عشق ایرانی با خودش حماسه دارد و در لباس حماسه وارد میشود و عاشق در گام نخست به جنگ خویشتن برمیخیزد و رخت هر جنگ را میپوشد تا به معشوق خود برسد. در ادبیات فارسی به ندرت معشوق به عاشق میرسد مگر آنکه عاشق و معشوق یکی و ذوب شوند. این شکل ایرانی عشق است که با شکل غربی فرق دارد.
تفتی به بازخوردهای مخاطبان از ایفای نقش مجنون اشاره کرد و گفت: با نقد تماشاگران متوجه شدم که توانستهام نقش عاشق دلیر را ایفا کنم. تماشاگر عادت دارد تصویر کلیشهای از مجنون را ببیند و او را شوریده، دیوانه، ویران و رمیده میبیند اما هرگز به این فکر نکردیم کسی که با وحوش زندگی میکند مردی دلیر و حماسهگر است. چنانچه در آغاز شاهنامه، نخستین پادشاه جهان کیومرث بود و همه حیوانات در کنار او آرام میگرفتند. مخاطبان عادت داشتند تصویر کلیشهای از مجنون ببینند، تلاش کردم آشنازدایی کنم و نقش مجنون دلیر و دلاور را ایفا کنم. در صحنه طواف به دور کعبه علیه قومش که میخواهند عشق را از سرش بیرون کنند، با خدا هم پیمان میشود و خدای را به کمال پادشاهی و صفات جلالیه قسم میدهد که از عمر من آنچه هست بر جای بستان و به عمر لیلی افزای .
وی اضافه کرد: این مجنون را آدم ذلیلی ندیدم. در مرگ لیلی، مجنون سینهخیز خود را بالای سر لیلی میرساند و آنجا هم وقتی دست به آسمان میگیرد، خدا را سوگند میدهد که به هرچه آفریده است که از محنت خویش وا رهاند بر حضرت یار خود رساند و این دست از جان شستن یک نوع حماسه است. برای برخی این مجنون پسندیده است و برخی نیز به این مجنون حماسی انتقاد دارند.
این بازیگر اظهار کرد: معتقدم در پرداخت به عشق کسری نداریم و زیاد داریم اما متاسفانه چیزی که امروز به راحتی مجوز گرفته و ساخته میشود ملودرام های عاشقانه است ولی با کمال شرمندگی سخیفترین، چیپترین نوع و دست بر قضا شرقی و غربی به تولید میرسد. یا مانند سریالهای ترک روابط بیمارگونه موازی و یا شبیه نوع هندی داستانهای آبکی و عشقهای سطحی است. چیزی که خرج زندگی یومیه انسان را تامین میکند ساخته میشود در حالی که عشق نیروی قدرتمندی است که هستی و جهان بر مدار آن میچرخد و همه بر مدار عشق میچرخد؛ «هر ذره که در هوا و در هامون است/ نیکو نگرش که همچو ما مفتون است/ هر ذره اگر خوش است اگر محزون است/ سرگشته خورشید خوش بیچون است».
وی افزود: خیلی سخیف و حقیر است که این نیروی عظیم را به عشقهای سطحی تقلیل دهیم؛ هرچند این نیرو در اینجا هم برقرار است اما ناآگاهی از این نیرو موجب بدنامی عشق میشود. عشق جهان را میگرداند، ما به عشق آگاه نیستیم و از آن نام میبریم؛ «هرچه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن». درباره عشق، کتاب و فیلم و نمایش زیاد تولید میشود اما همه در برابر عشق شکست خورده هستیم زیرا عشق هرکسی را به خود راه ندهد و به هر دیدهای ننشیند.
این بازیگر درباره همکاریاش با پیمان خازنی، کارگردان و آهنگساز کنسرت-نمایش «مجنون آن لیلی» اظهار کرد: او فردی گشاده رو و خوش قلب است. این روحیه را فرصتی دانستم و «مجنون آن لیلی» از لذت بخشترین کارهایی بود که انجام دادم. او در مقام کارگردان، مشورت، هدایت و پیامهای خود را دارد اما با باور به اینکه سلطان صحنه، من هستم با اعتماد کامل صحنه را به من میسپارد. با کمترین چالش باهم پیش رفتیم و در نتیجه اتفاق خوبی روی صحنه رخ داد.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش افزود: درباره «مجنون آن لیلی» مخاطب بهترین تبلیغ را کرد و سانسهای پیاپی و پر شدن سالن خبر از استقبال دارد. مخاطب تشنه به عشق و اتفاقا خسته از نگاههای سطحی به این مقوله است و وقتی اثری به دلش ننشیند میداند که سطحی است و از این آثار دلزده است.
عمار تفتی درباره داستان «مجنون آن لیلی» مطرح کرد: در این اثر مخاطب به تماشای یک داستان اصیل مینشیند و با طول موج کلام حکیم نظامی گنجوی اثری را نگاه میکند. عنوان حکیم در یک هزار سال پیش برای نظامی گنجوی حاصل بینش و روشی بوده و این فرکانس مثنوی لیلی و مجنون با موسیقی ایرانی و روایتگری رشید کاکاوند و صدای خوانندگان و بازی بازیگران ترکیب میشود و به گوش و چشم مخاطب میرسد. این ارتعاش، اثر درمانگرانه دارد و مخاطبی که تحت تاثیر این اثر قرار میگیرد از سازهایی که بیش از هفت هزار سال قدمت دارد، لذت میبرد و این طول موج با مثنوی ترکیب میشود که هزارسال پیش سروده شده است. همه اینها با اندیشه تیم ترکیب میشود، روی مخاطب اثر میگذارد و مخاطبان وقتی از سالن بیرون رفتند اغلب حال بهتری دارند. «مجنون آن لیلی» کار خودش را میکند.
وی در پایان گفت: آرزویی دارم که برایش تلاش میکنم، قدمهایی بر میدارم و آن را به هدف رساندهام. میخواهم روزگاری را ببینم که مردم ایران زمین، کتاب میخوانند اما نه کتاب روز ترجمه شده خارجی؛ در آثار خارجی به عبارتی اندیشه اصیل کهن ایرانی را دست هفتم و هشتم به ما میرسد. پائلو کویلو، مولانایی است که دست دهم به ما رسیده اما این آثار نسبت به مثنوی مولانا پرفروشتر است و وقتی مثنوی را میخوانید میفهمید که مولوی ۸۰۰ سال پیش همه چیز را میداند و یک عالم و حکیم است. من چرا باید پائلو کوئیلو، لویز هی، پوپرا یا ون دایر بخوانم، وقتی اصل ماجرا را دارم؟ از مولانا قدیمیتر عطار، سنایی، فردوسی و... را داریم. نشانههای ظهور این اتفاق در حال دیده شدن است.
انتهای پیام