تلاش‌های دولت سیزدهم چگونه در حوزه سیاست خارجی ثمر داد؟

میراثی به نام دیپلماسی مقاومت

یکی از مهم‌ترین ثمرات فعالیت دولت سیزدهم در عرصه منطقه‌ای و سیاست خارجی، تقویت منظومه مقاومت و بسط آن در ابعاد گوناگون گفتمانی و عملیاتی بوده است.

به گزارش ایسنا، پایگاه بصیرت نوشت: آنچه امروز در غزه، سوریه و یمن می‌گذرد، مصداق شکل گیری دیپلماسی مقاومت است، جایی که درآن قدرت سخت میدانی تبدیل به آورده‌های در عرصه دیپلماسی و قدرت نرم و منطقه‌ای می‌شود. واقعیت امر این است که این روزها، شاهد وقوع رخدادهای تعیین کننده‌ای در منطقه هستیم که میان آنها، اتصالات راهبردی و تاکتیکی معینی وجود دارد. اکنون شاهد هستیم که ایران، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن به نقاط آشکارساز قدرت "دیپلماسی مقاومت" درمنطقه تبدیل شده‌اند. محصول دیپلماسی مقاومت، ایجاد صلح و سازش منطقه‌ای و ارتقای قدرت مشترک بازیگران منطقه است.

دیپلماسی پویای دولت سیزدهم

این نوع دیپلماسی پویا، برخاسته از یک قدرت واقعی بوده و در تعارض ماهوی و کارکردی با دیپلماسی ناشی از ضعف و تسلیم پذیری در برابر دشمنان قرار دارد. از سوی دیگر، شکل گیری دیپلماسی مقاومت، مقوله‌ای انتزاعی و ذهنی نبوده و ابعاد میدانی و ملموسی در شکل گیری آن دخیل بوده اند. استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمین‌های سوخته که در اتاق‌های فکر آمریکا و رژیم اشغالگر قدس پخت و پز شده بود، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه‌ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است. این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی فرب محسوب می‌شود. در جنگ غزه نیز شاهد هستیم که دیپلماسی مقاومت، چگونه منجر به ایجاد ارتباطی موثر با دیگر کشورهای دنیا در راستای دفاع از حقوق حقه ملت فلسطین شده است. همگان (حتی صهیونیست‌ها و حامیان آن) تاکید دارند که هیچ گاه رژیم اشغالگر قدس تا این حد در بین دولت‌ها و ملت‌های دنیا منفور و مغضوب نبوده و نشانه‌ای نیز دال بر توقف این نفرت یا حتی تقلیل آن مشاهده نمی‌شود.

قطعاً در این معادله، بازیگران غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آلمان به عنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی جبهه مقاومت نیز شدیداً در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرار گرفته اند. بی دلیل نیست که شهید امیرعبداللهیان به عنوان دیپلمات مقاومت مورد شناسایی و تحلیل رسانه‌ها و محاقل تحلیلی منطقه و جهان قرار می‌گیرد.

امروز بر همگان به اثبات رسیده است که بر خلاف القائات و تصویرسازی‌های کاذب رسانه‌ها و سیاستمداران غربی، جریان مقاومت از قدرت میدانی خود در راستای خلق نظمی نوین در منطقه غرب آسیا استفاده می‌کند. محصول این نظم نوین (برمبنای نقش آفرینی جریان مقاومت) ایجاد ثبات در منطقه و ایجاد و تقویت همکاری‌های جمعی با دیگر بازیگران خواهد بود. این در حالیست که در گفتمان سازش با دشمن صهیونیستی، اساساً "ثبات منطقه" یک خط قرمز محسوب می‌شود. فراموش نکنیم که خلق بحران‌های مزمن امنیتی در منطقه غرب آسیا و حمایت از گروه‌های تروریستی توسط دستگاه‌های امنیتی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، همچنان تبدیل به یک فرمول راهبردی در میان این بازیگران سلطه گر شده است.

ایستادگی دولت سیزدهم در برابر دشمنان منطقه

ایستادگی و پایداری دولت سیزدهم در برابر دشمنان امنیت منطقه، از آمریکا گرفته تا رژیم اشغالگر قدس و مهره‌های بازی منطقه‌ای آن‌ها موضوعی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت بخشی از این منازعه، معطوف به چشم‌اندازهایی بوده که در سال‌های ابتدایی قرن بیست‌ویکم از سوی بازیگران آمریکایی ــ اروپایی ترسیم شده و با شرایط کنونی در منطقه در تضاد قرار دارد. ماهیت و چشم‌انداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعا به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشه‌راه و استراتژی آن‌ها در حمایت مطلق از توسعه طلبی رژیم اشغالگر قدس و تاسیس داعش در منطقه و. در تعارض مطلق قرار دارد. پس از سر کار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه (لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) از سوی سیاستمداران غربی بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفت. نظریات جنگ تمدن‌های هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما نیز به خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. براساس آنچه استراتژیست‌های غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غرب‌آسیا در حال کاهش است. عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیک‌ترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن اتحادیه عرب هستند. همان‌گونه که مشاهده می‌شود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی پیرو خود و ایجاد پیوندهای راهبردی نوین با متحدان منطقه‌ای و سنتی خود ناکام مانده است. امروز، در جریان جنگ غزه و در تحولات جنوب لبنان نیز شاهد تثبیت قدرت جبهه مقاومت هستیم.

ایجاد نظم منطقه‌ای جدید

در چنین شرایطی حتی مقایسه تطبیقی خاورمیانه جدید ادعایی آمریکا در ابتدای قرن بیست‌ویکم و مناسبات منطقه‌ای امروز در غرب آسیا که منبعث از عقلانیت جمعی و قدرت ویژه بازیگران جبهه مقاومت در پس‌زدن مداخله‌گرایی آمریکا ــ اروپا تبلور یافته است، از عهده سیاستمداران و خبره‌ترین استراتژیست‌های غربی نیز بر نمی‌آید. حقیقتی که همگان نسبت به آن اذعان دارند. بنابراین، تحولات اخیر در منطقه یک پیروزی تاکتیکی یا مقطعی برای جبهه مقاومت و دیپلماسی منطقه‌ای جدید (که تعیین‌کننده نظم نوین منطقه‌ای به‌دور از مداخله‌گرایی مزمن غرب است) محسوب نمی‌شود و از عقبه راهبردی و تاثیر آن بر مناسبات امنیتی کلان در منطقه غرب‌آسیا نمی‌توان غافل شد. دغدغه مقامات آمریکایی، به ریل‌گذاری جدیدی بازمی‌گردد که پیروزی‌های آتی جبهه مقاومت بر مبنای آن رخ خواهد داد. در این معادله، نه‌تن‌ها دموکرات‌های آمریکا، بلکه جمهوریخواهان نیز قدرت ابتکارعمل حداقلی و مانور مداخله‌گرایانه خود را در بسیاری از عرصه‌های منطقه‌ای (در غرب‌آسیا) از دست خواهند داد. در جریان جنگ غزه نیز شاهد بودیم که استراتژی مقاومت فعال، چگونه در برابر دشمن تا دندان مسلح صهیونیستی ثمر داد. استیصال مشترک آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در جنگ غزه به وضوح نشان می‌دهد که نه تنها در زمان حال، بلکه در آینده نیز منظومه مقاومت ابتکار عمل را در بسیاری از مناسبات راهبردی و منطقه‌ای در دست خواهد گرفت. باور دولت سیزدهم و شهدای بزرگواری مانند دکتر رئیسی و دکتر امیرعبداللهیان بر ثمر دهی این رویکرد کلان و موثر در عرصه دیپلماسی، ثمر داده و حتی در مراسم تشییع این عزیزان و تاثر جهانی از این حادثه تلخ خود را نشان داده است. این میراث را باید حفظ کرد.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۵ خرداد ۱۴۰۳ / ۱۰:۳۵
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403030502491
  • خبرنگار :