امروز همه زائر شدیم....

عاشق که باشی حتی به رسیدن نشانه‌ای از معشوق هم بسنده می‌کنی. عاشق که باشی عطر و بوی پیراهنِ یوسف هم برایت جان بخش می‌شود و چشمانت را بینا کرده و التیام بخش دردهایت می‌شود.

عاشق که باشی هزاران کیلومتر راه برایت به اندازه چشم برهم زنی کوتاه می‌شود، آنقدر که خود را در صحن و سرایش تصور کنی و از حس وجودش حتی از این فاصله دور لبریز عشق شوی. عاشق که باشی فاصله‌ها بی معنی می‌شود و ندیدن‌ها چیزی از عشق و علاقه و دلتنگی‌ات کم نمی‌کند.

...امروز مهمانان ویژه‌ای داشتیم، مهمانانی که نشانه‌ای از معشوق را برایمان به ارمغان آوردند. پرچمی که عطر و نشان امام رضا(ع) جانمان را داشت و پیراهن یوسفی بود که آمده بود تا شفابخش وجودمان شود و قدری از دلتنگی‌مان کم کند.

پرچمی که آمده بود یادمان بیاورد ولی نعمتان فراموشمان نکرده، حتی اگر در غربی‌ترین گوشه ایران زمین و هزاران کیلومتر دورتر از او باشیم.

پرچمی که آمده بود تا غبار دلتنگی را با عطر مولایمان از وجودمان بزداید و شفابخش دلهای غبار گرفته‌مان شود.

پرچمی که آمده بود سنگ صبوری شود برای شنیدن درد و دلهایمان و یادمان بیاورد امام عاشقان از دور هم هوایمان را دارد و نشانه‌ای فرستاده تا بفهمیم و بدانیم هنوز هم به یادمان هست و هنوز هم هوای زائران دورش را دارد.

برخی با گل به استقبال آمده‌اند، برخی با اسپند و برخی هم با اشکِ چشم. همه در سکوت به استقبال مهمانان می‌روند و در نهایت صدای صلوات است که گاه گاهی این سکوت را می‌شکند، سکوتی که پر از حرف و درد دل‌های پنهانی همه با پرچم سبزرنگ حرم است.

سکوتی که پر از رازهای مگو میان عاشق و معشوق است و از هر صدایی پرهیاهوتر است.

به گزارش ایسنا، خانواده جهاددانشگاهی کرمانشاه، امروز(شنبه) میزبان خادمان رضوی شدند. خادمانی که با پیمودن 1700 کیلومتر راه پرچم ضریح مطهر را برایمان به ارمغان آورده بودند تا ولو از راه دور هم شده به قدر لحظه‌ای زائرِ امام رضا(ع) جانمان شویم.

یکی از خادمان می گفت این پرچم بی اذن جایی نمی‌رود و خاطره‌ای تعریف کرد که زائر شدنمان را ولو از راه دور به یقین تبدیل کرد.

خاطره گذر اشتباهی این پرچم به خانه زنی جوان می گفت وقتی پرچم را به خانه ایثاگران و خانواده شهدا در یک شهر می بردند در راه یک کوچه را اشتباهی رفته و مقابل یک پلاک اشتباهی قرار می‌گیرند. راهنمای مسیر گفته اشتباه آمده‌ایم و باید دور بزنیم اما خادمان گفته‌اند تا درِ این خانه آمده‌ایم، حداقل در بزنیم که اهل این خانه هم زیارت کنند.

می گفت در خانه را که زدیم پسر خردسالی در را باز کرده و متعجب به ما و پرچم نگاه کرده و سریع مادرش را صدا می‌کند. زن جوان هم که مقابل درب خانه می‌آید با دیدن خادمان و پرچم شوکه می‌شود و شروع به گریه کردن می‌کند.

خادم امام رضا (ع) می‌گفت پیش خودمان گفتیم بالاخره پرچم را دیده و منقلب شده و این حالت طبیعی است، اما گریه زن تا مدت طولانی بند نیامد و بعد با همان بغض جا کرده در صدایش گفت من دیشب پای تلویزیون با دیدن حرم، از امام رضا(ع) گلایه کردم که من را نطلبیده و امروز خادمانش با پرچم و تبرکی درب خانه ما آمدند.

او می‌گفت زیارت این پرچم هم طلبیدن می‌خواهد که امروز در اینجا نصیب همه شما شده است.

.... و امروز با آمدن این پرچم همه ما در غربی‌ترین گوشه ایران زمین زائر شدیم.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ / ۱۲:۴۶
  • دسته‌بندی: کرمانشاه
  • کد خبر: 1403022921075
  • خبرنگار : 50182