پسرها غرق در شیطنت هستند، هیچ حرفی را در خانه به گوش نمیگیرند و از آن روزهایی است که خانه را روی سرشان گذاشتهاند. سخت است گه دل به دل شیطنتهای بچهها بدهید در حالی که حتی در کودکی خودتان هم هرگز شیطنت نکردهاید، پس گزینههای پیش روی خودتان را بررسی میکنید، آن گزینههایی که برای بچهها جالب باشد و سروصدای کمتری هم داشته باشد.
به پسرها میگویم تا به حال موزه رفتهاید؟ سؤال قشنگشان را میپرسند که «موزه کجاست؟ موزه چی هست؟» و این سؤالات یعنی قرار است پسرهایی که شیطان را درس میدهند به موزه ببرم.
سخت است برای نسل امروزی این بچهها که همه چیز را در حالت سه بعدی تجربه میکنند و Live بودن هر چیزی برایشان حجت تمام است توضیح دهم که موزه یعنی چه؟ چه چیز را در موزه نگهداری میکنیم و اصلاً چرا چیزهایی را از گذشتههای دور گذاشتهایم پشت ویترین و تماشایش میکنیم.
موزه در واقع تشریح کننده این موضوع است که ما از کجا آمدهایم؟ چرخه تغییر ما چگونه رقم خورده است و آیا انسان در طول تاریخ همواره رو به جلو حرکت کرده است و اگر پاسخ این سؤال مثبت است عواملی نظیر جنگ، بیماریهای فراگیر، تغییر دین و اتفاقات بزرگ دیگر چگونه زندگی بشر را دستخوش تغییر کرده است.
موزه مردم شناسی قزوین و پاسخ به این سؤال که ما چطور آدمهایی بودهایم
موزه مردمشناسی شاید برای شروع بهترین انتخاب باشد. آدمها، از ابتدای شکلگیری تمدنها بنده قصهها هستند، از اجدادمان که روزی دور آتش مینشستند و از شکار و حمله قبایل اطراف میگفتند تا آدم امروزی که جذب قصهها میشود، چیزی را دوست دارد که تاریخچهای دارد و میتواند تصور کند این امکان وجود داشته که بخشی از آن قصه باشد و موزه مردم شناسی از همین جنس است.
ما اصالتی تات داریم، پس برای بچهها جالب است که بدانند این قوم از کجا آمدهاند و چرا بین این وسعت سرزمینی پهنای دشت قزوین را برای زندگی برگزیدهاند، در عین حال جذاب است که بدانند چه اقوام دیگری در این پهنه در کنار هم با این همه تفاوت در لهجه، در گویش، در فرهنگ و حتی در شکل انجام یک کار واحد به سبک خاص خود زندگی میکنند.
از ویژگیهای خاص موزه مردم شناسی قزوین که شاید کمتر کسی به آن توجه میکند این است که حضور بانوان در کنار مردها، در کارهای مختلف بسیار به چشم میآید و این خصوصیت خاص حتی به چشم بچهها که این بازدید به بهانه کسب تجربه آنها رقم خورده هم قابل توجه است، زنی نان پخت میکند، زنی که فرآوردههای لبنی تولید میکند، زنی که کار باغبانی میکند، زنی که بچهداری میکند، حتی زنی که برای رفع مشکلاتش پیش آن آقای دعا نویس رفته است و خیلی سخت است که برای بچهها توضیح بدهم زن دقیقاً چه میکند و «ملا» دارد چه چیز را به او عرضه میدارد.
آنچه در موزه مردشناسی میگذرد برای بچهها توضیحبردار و قابل لمس است و حالا به وجد آمدهاند و حالا این من هستم که دوست دام چالش را بزرگتر کنم، پس توضیح میدهم که میتوانید به زمانهای دورتری هم پا بگذاریم، میتوانیم موزه اصلی شهر قزوین را هم ببینیم.
سفر به تاریخ خیلی دور، در موزه شهر قزوین
نمیتوانم بگویم که چرخه زمانی در موزه قزوین رعایت شده است، در این موزه عقدنامهای قدیمی از زمان قاجار توجه هر بینندهای را به خود جلب میکند، از این باب که یک عقد ساده چرا باید به توماری بدل شده باشد، وقتی برای همراهان خردسالم توضیح میدهم که این توالی به علت حجم دادهها و هدیههای پشت قباله عروس خانم است میخواهد نوعروسی با این ثروت و مکنت را از نزدیک ببینند، این بچههای نسلِ سلطنتِ حسِ لمس و بینایی!
موزه قزوین پر است از کوزهها و الواح هزاران ساله است که درک آنها برای برای بچهها سخت است، خیلی وقتها پیش آمده که میبینم بچههای دبستانی مهمان همین موزه هستند و راستش در ذهنم میچرخد که آیا واقعاً این بچهها بهره لازم را از چهار قطعه سنگ و کوزه میبرند یا نه؟
مثلاً میشود برایشان توضیح داد که انسان چهار هزار سال پیش تلاش کرده بچهاش را با ساخت صورتکی از گل سرگرم کند در حالی که این بچه امروز از آخرین سری پلی استیشن هم راضی نیست و انتظار دارد باگهای موجود در بازی در ورژنهای جدید رفع شود.
یک اتفاق جالب توجهی که نظر خودم را جلب میکند وجود قطعههایی از موزه ملی در موزه قزوین است، از متصدی که سؤال میکنم میگوید که این روند عادی است و موزهها بعضی از کارهای موجودشان را برای یک دوره زمانی خاص به محلهای مختلف منتقل میکنند و علاقهمندان میتوانند آثاری که مثلاً منحصراً در تهران قابل مشاهده هستند را در شهرهای مختلف ببینند.
قزوینیزه کردن موزه، یک هنر منحصر بفرد
بدیهی است که انتظار داریم در موزه هر شهری، آن دسته از آثار را مشاهده کنیم که مهر تأیید بر اصالت همان شهر باشد و باز هم بدیهی است که قطعههای کشف شده از تپههای سگزآباد برای بچهها قابل توجه باشد، با این حال با توجه به اینکه هیچ توالی بین آثار دیده نمیشود چیزی که نظر این بازدیدکنندگان نو پا را به خود جلب میکند کاسه بشقابهای عهد صفوی است. اینکه در دانش اندک آنها یک رد پررنگ از این گزاره وجود دارد که شهرشان زمانی پایتخت این مملکت بوده و تمامی امور کشور از این نقطه اداره میشده و حالا بازماندهای از آن جلال و شوکت را میبینند باز هم آنها را بر سر ذوق میآورد.
آن هدیههای سلطانی برای فلان خاتون که چشم بیننده را به خود میدوزد، آن قبای ترمه پشت ویترین، آن نقاشی از رخ همایونی. و از همه اینها ویژهتر آن در طلا و نقره کوب خانهای قدیمی در موزه قزوین که به عهد صفوی باز میگردد شنیدههای این بچهها را تأیید میکند و حالا میبینم که کمی سرشان افراشتهتر از گذشته است.
به گزارش ایسنا، کمتر پیش میآید که ما در شهر خودمان موزه را به عنوان مقصدی برای بازدید و گذراندن زمان انتخاب کنیم که به نظر من اشتباه است، شناختن تاریخ و فرهنگ محلی، دانش داشتن نسبت به اصالتی که از گذشته وامدار آن هستیم به ما کمک میکند که در مورد آینده خود بهتر تصمیم بگیریم، این یک شعار نیست و گاهی همین درک اصالت و آگاهی نسبت به فرهنگی که از گذشته ما برخاسته و حال ما را تضمین میکند میتواند موتور محرک ما برای انجام یک عمل درست و یا حتی بازدارنده ما از انجام اقدامی احتمالاً اشتباه باشد.
موزه میتواند این اندیشه را در ما دامن بزند که چقدر میخواهیم بخشی از تاریخ این کشور باشیم؟ چقدر دوست داریم تاریخساز باشیم؟ همان طور که حالا پسران همراهم دارند فکر میکنند که آیا ممکن است روزی سوییچ ماشینی که سوار میشوند را در موزه نگهداری کنند؟
انتهای پیام