دژ عظیم «قله روخون»، یادگاری به‌جامانده در شکاف کوه‌ها

قلعه رودخان با نام محلی «قَلَه روخون»، نام یکی از دژهای عظیم گیلان است که گفته می‌شود پیش از تاریخ ساخته شده و در دوره‌های بعد مرمت شده؛ این قلعه در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.

کوهپیمایی، نفسم را به شماره انداخته است. از ابتدای راه تابلویی نبود که نشان دهد تا مقصد چقدر فاصله است. آبشار را که از نظر می‌گذرانم، تابلوهای قهوه‌ای نصب شده در حاشیه راه سنگفرش نشان می‌دهد که ۱۰۰۰ متر دیگر به قلعه مانده است. برخی از همراهان، از ادامه مسیر جا می‌مانند. با وجود سختی راه، تردید را پشت سرم جا می‌گذارم و به مسیر پیاده‌روی ادامه می‌دهم.

در میانه راه دکه‌های یخ در بهشت و آلوچه‌های ترش پای رفتن را سست می‌کند ولی راهنما یادآور می شود که ساعت پنج عصر درب قلعه را می‌بندند. آب باقیمانده ته بطری را سر می‌کشم، به یاد حرف عزیزی می‌افتم که از الزامات گردشگری در طبیعت کانادا می‌گفت؛ «از یک مسیری به بعد اجازه همراه داشتن حتی یک بطری آب را هم ندارید، مبادا که سهل انگارانه در طبیعت رها شود». بطری خالی را در کوله پشتی می‌اندازم. در پیاده‌روی چند ساعته تا رسیدن به دژ عظیم «قله روخون»، شاهدم که چگونه لای بوته‌ها، شاخه درختان، شکاف سنگ‌ها، کف جنگل و رودخانه، گردشگری غیرمسئولانه ردپای زشتی از خود بجا گذاشته است. به هر کجا نظر می‌کنم، انواع بطری‌های خالی و پلاستیک بسته‌بندی مواد خوراکی رها شده است.

بالاخره به درب قلعه می‌رسم. درب بسته است، با اصرار، نگهبانِ قلعه از شکاف در می‌پرسد که با کدام گروه آمده‌ام؟ اندکی بعد، درب قلعه برای یک همراه جامانده از گروه باز می‌شود و نگهبان تاکید می‌کند که برای بازدید عجله کنم، زیرا تا یک ساعت دیگر همه باید خارج شوند.

برج و باروهای قلعه را از نظر می‌گذرانم و ضلع شرقی را که چند سال پیش اندکی مرمت شد. ابتدا به دنبال چشمه آبی می‌روم، که قرن‌هاست می‌جوشد. روزگاری همین چشمه ساکنان قلعه را سیراب می‌کرد و حالا تنبوشه‌های سفالی، گردشگران خسته و به نفس افتاده را با آب خنک چشمه سیراب می‌کنند. کمی استراحت کافی است تا جای جای قلعه را ببینم. ویرانه بخش غربی را می‌بینم و شاه‌نشین را که همچنان غیرقابل بازدید است. خوشبختانه بخش شرقی چند سال پیش مرمت شد. از پله‌های این بخش تا برج‌های دیده‌بانی بالا می‌روم، از شکاف‌های کوچک قراولخانه‌ها -که روزگاری سربازان قلعه از آن دیده‌بانی می‌کردند- مسافرانی را می‌بینم که هنوز از کوه بالا می‌آیند. لای ساروج برج و باروها، خزه بسته و درختچه‌های تنک رشد کرده‌اند.

آنگونه که راهنما توضیح می‌دهد: «این دژ، به عنوان یک قلعه حکومتی - نظامی با مساحت تقریبی ۲۲ هزار و ۳۰۰ مترمربع، سراسر دو قله کوه را احاطه کرده و بوسیله برج و باروهایی مستحکم به‌طول ۱۲۶۰ متر که از پستی و بلندی‌های کوه و عوارض طبیعی پیروی می‌کند، محصور شده است. نزدیک بودن برج‌ها به یکدیگر علاوه بر آنکه قدرت دفاعی ساکنان را افزایش می‌داده، بر زیبایی طرح بنا افزوده است.

قلعه از سه بخش غربی، شرقی و میانی تشکیل شده، در هر بخش قراولخانه و برج‌های دیده بانی قرار دارد. آب انباری در ضلع غربی است که از چشمه‌های طبیعی پر می‌شده، دروازه‌های ورودی، شاه‌نشین، زندان و درب اضطراری، از دیگر بخش‌های قلعه است. قلعه، ۴۴ برج به صورت نیم دایره دارد، اغلب برج‌ها دو طبقه بوده و دسترسی به طبقه دوم از طریق پله‌های بیرون برج ها است»؛ راهنما درباره مصالح به کار رفته در بنا توضیح می‌دهد: «با توجه به سختی راه، در ساخت بنا از مصالح موجود یا پیرامون آن استفاده و قطعات سنگ در ابعاد مختلف از صخره‌های اطراف کنده شده است».

«بجز محل دروازه ورودی و بخش‌های حساس که سنگ‌های آن تراش خورده، در بقیه نقاط از سنگ لاشه استفاده شده است. برای ساخت طبقات فوقانی برج و باروها، در پوشش سقف‌ها و کف‌ها نیز عمدتا آجر به کار رفته است. چوب، دیگر مصالح به کار رفته در پوشش سقف طبقات، واحدهای مسکونی و درب و پنجره‌هاست که از درختان جنگل استفاده شده است».

الکساندر خودچکو، ایران‌شناس لهستانی در سال ۱۸۳۰ از گیلان بازدید کرده و درباره این قلعه می‌نویسد: قلعه رودخان، دژی است بر بالای کوهی که در قسمت علیای رودخانه‌ای به همین نام قرار دارد. بام روی آن از سنگ و آجر و در طرفین درب ورودی دو برج دفاعی مستحکم است. بر بالای درب ورودی کتیبه‌ای است که مطالب زیر بر روی سنگی حک شده است «این قلعه که به نام قلعه حسامی است، نخستین بار در سال ۹۱۸ تا ۹۲۱ ه.ق به امر سلطان حسام‌الدین امیر دباج ابن امیر علاء الدین تجدید بنا شد. هدایت خان، حاکم فومن، نیز در سال ۱۱۷۵ ه.ق در زمان قیامش علیه کریم خان، به تعمیر این قلعه پرداخت».

اما قلعه رودخان، زمانی بر سر زبان‌ها افتاد که دکتر منوچهر ستوده در دهه ۴۰ مامور شد تا بناهای تاریخی کرانه دریای کاسپین را ثبت کند. وی از عظمت قلعه‌ای می‌نویسد که فاقد راه دسترسی مناسب است؛ برخلاف دهه‌های اخیر که راه سنگفرشی تا رسیدن به قلعه ساخته‌اند. او پیش از انتشار کتابش، خاطره رسیدن تا قلعه را در روزنامه اطلاعات چاپ می‌کند. خاطره پرتاب شدنش از پل چوبی معلق به درون رودخانه؛ او در حین غوطه ور شدنش افسوس می‌خورد از اینکه دفترچه یادداشتش را آب برده و نگاتیو عکس‌های دوربینش هم با آب رودخانه از بین رفته است. ب‌ شک تلاش دکتر ستوده موجب شد که عظیم‌ترین دژ تاریخی گیلان، به شماره ۱۵۴۶ در مرداد ماه ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شود.

کارشناسان میراث فرهنگی اگرچه قدمت قلعه را به دوره سلجوقی می‌رسانند، اما یکی از پژوهشگران گیلان می‌گوید: این دژ عظیم در هیچ زمانی جزء قِلاع اسماعیلیان نبوده و این دژ نه در دوره ساسانی و یا سلجوقی، بلکه در دوره‌های پیش از تاریخ و توسط اقوام «سَکا» ساخته شده است.

مرتضی سخایی، توضیح می‌دهد: نام باستانی این قلعه، سَکسار است و قلعه رودخان، ترجمه توام با اشتباهات مصطلح بسیار زیادی از نام اصیل و معنادار «قَلَه روخون» است. نام رودخانه همجوار دژ، رودخانه «حَیدَرَلات» است و آبادی پایین‌دست دژ، محل قشلاق مردمان ییلاق‌نشین قله روخون است که به اشتباه «روستای قلعه رودخان» نامیده شده؛ اسم اصلی این روستا قَلَه روخون است» بنظر سخایی، عواملی نظیر مفقود شدن نتیجه سال‌یابی مواد و مصالح دژ در سال ۱۳۸۹ در سازمان میراث فرهنگی و عدم نمونه‌برداری از پی‌ها و لایه‌های زیرین دژ باعث شده پیشینه دقیق ساخت این قلعه مبهم باشد.

این پژوهشگر، ضمن اشاره به پیشینه قوم تالش می‌گوید: «تالش» فارسیِ امروزی شده اسمی باستانی است که در اسناد یونانی از آن به نام «کادوس» و در کتیبه‌های هخامنشی و زبان پهلوی باستان از آن به نام «ثَتَگوش» یاد شده است. این دژ در اراضیِ متعلق به اقوام تالش یا همان «کادوسِ یونانی» و «ثَتَگوشِ پهلوی» قرار دارد، اما توجه به اسم «سَکسار» این فرضیه را قوت می‌بخشد که این دژ نه متعلق به تمدن تالش بلکه متعلق به اقوام سکاها باشد، سکاها از تبار پارتیان یا همان اشکانیان هستند. در زمان اشکانیان، حملات سلوکیان یا همان رومیان به صفحات شمالی و غربی کشور بی‌وقفه ادامه داشت و این نواحی به حفاظت بیشتری نیز نیاز داشت.

در واقع علاوه بر اسم سَکسار که ما را متوجه سلسله اشکانیان می‌کند، قرار داشتن محلِ دژ سَکسار بر سر راه طبرستان باستان علت دیگری است که ما را به مهم بودن این محل برای اشکانیان، جهت ساختن دژی همانند سَکسار رهنمون می‌سازد. پایتخت اشکانیان در پارت واقع در مرز بین خراسان و ترکمنستان بوده و رومیان برای تسلط بر اشکانیان مجبور بودند تا از مسیر طبرستان عبور کنند، اما دژ سَکسار مانند سدی محکم بر سر راهشان قرار داشت و مانع دستیابی رومیان بر پارت می‌شد.

سَکسار نامی است که از نیاکان تالش زبان روستای قله روخون آمده است. بنابراین می‌توان سَکسار را یک اسمِ ترکیبیِ تالشی دانست که توسط شبانان تالش زبان بر روی دژ واقع در منطقه سکونتشان گذاشته‌اند. سَکسار از دو کلمه (سک، قوم سکا) و (سار، مخفف کلمه تالشیِ سارَه به معنی ستاره) تشکیل‌شده است. محتمل‌ترین وجه تسمیه برای قلعه این است که در قلعه سَکسار نه تالش‌ها، بلکه سربازان و سرداران سکایی منتسب به سلسله اشکانی سکونت داشتند. ساکنین قلعه‌، شب‌هنگام در جای‌جای قلعه، آتش می‌افروختند، به‌طوری‌که محل دژ از نگاه شبانانِ تالش زبانِ نقاط بالادستی، مانند ستاره‌های کوچک می‌درخشید».

سفر ما به قله روخون پایان می‌یابد؛ در حالیکه هنوز بخش غربی و شاه‌نشین قلعه مرمت نشده است. امیدواریم با تخصیص اعتبار لازم، پیش از مرمت، باستان شناسان فرصت یابند تا با لایه برداری عمیق‌تر، قدمت این بنا را به درستی تخمین بزنند.

«قله روخون» اسم قلعه رودخانه به گویش گیلانی است.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ / ۱۲:۱۰
  • دسته‌بندی: گیلان
  • کد خبر: 1403020402872
  • خبرنگار :