به گزارش ایسنا، اسماعیل کهرم، کارشناس سازمان حفاظت محیطزیست که در سال۱۳۴۹ بهگفته خودش به استخدام این سازمان درآمد و پس از آن در همین سازمان تبدیل به یک پرندهشناس شد، سالهاست که روی خط رسانههای محیطزیستی کشور قرار دارد. او در سال۱۳۲۵ در محله مولوی تهران به دنیا آمد و ۲۴سالش بود که به سازمان حفاظت محیطزیست وارد شد و حالا در سن ۷۸سالگی میزبان همشهری در خانه خود شده است تا از چگونگی آشناییاش با پرندگان در دوران کودکی و تعقیب آنها بگوید و درباره مهمترین چالشهای محیطزیستی ایران هشدار دهد. او میگوید بیآبی ایران او را بهشدت میترساند و آموزش محیطزیست باید با قدرت ادامه یابد. کهرم اما یک احتمال تلخ نیز داده است. او میگوید: امید، تک درنای سیبری که سالها به تنهایی به ایران آمده است، بهاحتمال زیاد در مسیر مهاجرت تلف شده است.
آقای کهرم شما بچه کدام نقطه تهران هستید؟
بیشتر از روی شانس و اقبال بود. البته من در خانوادهای علاقهمند به طبیعت به دنیا آمدم و رشد کردم. در جنوب شهر تهران در خیابان خراسان و در منطقه بسیار صمیمی و زیبای مولوی به دنیا آمدم. آن منطقه را پاخط مینامیدند. چون اول خط ماشین دودی بود که در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد و خط مواصلاتی تهران و شاهعبدالعظیم بود. تا دبیرستان هم در این منطقه بودم و امروز وقتی به آن منطقه میروم، اگرچه تغییرات شهری بسیاری در آن صورت گرفته است، ولی هنوز وقتی بچه محلها را میبینم و در مراسم بچههای پاخط حضور مییابم ذوقزده میشوم. آنچه مردم از معرفت دم میزنند در آن نواحی از تهران به وفور پیدا میشود.
آشنایی شما با محیطزیست چه زمانی اتفاق افتاد؟
جنوب شهر تهران یک خانه بسیار بزرگ داشتیم با ۱۲اتاق و انواع سالنهای مختلف و باغچههای متعدد که من را یاد دبیرستان دارالفنون میانداخت.
این خانه تاریخی بود؟
خیر، خانه را یک تاجر بازار ساخته بود و نهایت سلیقه را در آن بهکار برده بود. سالنهای متعدد داشت و مناظر بسیار زیبای هنری نقاشی و مجسمهسازی در عمارت بهکار برده شده بود. مثلا انواع پرندهها در این تصاویر و نقوش وجود داشت و ما در اتاقهای متعدد، پرندههای متعدد را روی در و دیوار و آیینهکاریها و کاشیکاریها میدیدیم. انواع حیوانات را در خانه داشتیم. انواع کبوتر که من عشق وافری به این جانور دارم. در خانه ما تعدادی گوسفند هم وجود داشت که من را لابه لای باغچهها و درختها تعقیب میکردند. درختهای متعدد در خانه داشتیم و کاشیهای متعدد منقش به تصاویر حیوانات بر در و دیوار خانه نصب شده بود. همین موارد موجب شد بنده قبل از اینکه حتی به مدرسه بروم قادر به شناسایی پرندگان باشم. مادر بزرگ را بهخاطر میآورم که انواع پرندگان مثل شاهین، قرقی، باز و عقاب را قبل از اینکه به مدرسه بروم به من شناساند. بعد هم که به مدرسه رفتم از تفریحات بسیار مورد علاقهام این بود که پرندگان را در هوا میشناختم و تمام پرندگان شکاری که کارشان تغذیه از دیگر پرندگان بود را به راحتی تشخیص میدادم و از این نظر بین بچههای دیگر سرآمد بودم.
زندگی در خانهای با تزئینات مرتبط با پرندگان شما را پرندهشناس کرد؟
کاملا درست است. کبوترها را از روی نقش و خالی که داشتند به راحتی تشخیص میدادم و انواع پرندهها را از روی شکل و ظاهرشان. مثلا سینه کفتریها را بهدلیل قدرت عضله داخل سینهشان حین پرواز میشناختم. با یک نگاه از فیزیک پرنده متوجه میشدیم که پروازکن خوبی است یا خیر. انواع پرندگان پاپر را که فرزندانشان هم پاپر میشدند و در نواحی تبریز بیشتر اینها را میشناختند یا پرندگان کاکلی که از نظر ظاهر و دیده شدن ارزش داشتند. یا پرندگان اصفهان که در خط و خال و رنگ، زیبایی ارزشمندی داشتند را هم میشناختم.
یعنی آن زمان کفترباز بودید؟
بله درست است. البته آن زمان اسامی دیگری میگذاشتند، مثلا عشقباز و اینها! پدرم افسر نیروی هوایی بود و بسیار مخالف این کار. ولی ابراز نمیکرد.مشروط به اینکه به درس و مدرسهام لطمه نزند اجازه این کار را میداد.
چند سال داشتید که وارد سازمان حفاظت محیطزیست شدید؟
۲۳ساله بودم که به استخدام سازمان حفاظت محیطزیست درآمدم. چند دوره خارج از کشور فرستاده شدم تا بهعنوان یک پرندهشناس وارد سازمان شوم. مهر این سازمان و این شغل به جانم افتاد و طی سالها و دورهها که طی کردم شدم یک پرندهشناس و بینهایت خوشحال بودم از این موقعیت که نصیبم شده بود. شروع کردم به جمعآوری اطلاعات و بهتدریج مرا به کنفرانسهای مختلف در شرق و غرب فرستادند و مرتب در حال آموزش و یادگیری بودم. این را البته مدیون پدرم هستم که میگفت به داخل عمیقترین نقطه استخر بپر تا شناکردن یاد بگیری! همین کار را هم کردم و ناگهان دیدم هرچه پرنده دور و برم هست یا در کتابها هست را میشناسم. از باغچه منزل شروع میشود و به اروپا و آمریکا و آفریقا میرسد. الان هم ۹۰درصد پرندگان جهان را میشناسم. اگر عکسی در خیابان ببینم یا حتی درون جوی آب ببینم تا حد تیره و رده و فامیل و زیستگاه آنها را هم میشناسم.
شما که پرندهشناس هستید توانستهاید متوجه شوید پرندههای داستان سیمرغ عطار از چه گونهای بودهاند؟
خیر! جمعیت پرندههای داستان عطار هم معلوم نیست. تعدادی پرنده راه افتادند و در مسیر یکی بیمار شد. آن یکی خسته و آن دیگری مرد و اینها همینطور پرواز کردند. یک وقت دیدند تنها ۳۰مرغ مانده است و به این نتیجه رسیدند که سیمرغ خودشان بودهاند. اما جناب عطار اصلا نامی از گونههای این پرندهها نبرده است.
سؤال را از این بابت پرسیدم که به مهاجرت پرندگان برسیم. امید، تک درنای سیبری، پیدایش نشد. عدهای گفتند شکار شده و برخی گفتند سالهایی بود که امید به ایران نیامد. فکر میکنید چه اتفاقی افتاده؟
بیشترین تلفات پرندگان مهاجر حین مسیر مهاجرت رخ میدهد. با رعد و برق و بارانهای شدید و شکار و بیماری دست و پنجه نرم میکنند و در همین مسیر مهاجرت امید بسیار با سطح آب دریا برخورد شدید میکنند و از بین میروند. ولی برای تشخیص این موضوع که امید چگونه ممکن است تلف شده باشد راهی نداریم.
پس فکر میکنید امید ممکن است تلف شده باشد؟
بهاحتمال بسیار زیاد بله! چون طول عمر این گونهها همیشه در اسارت بیشتر است. امید، همین حالا هم با توجه به اتفاقات مسیر مهاجرت، بیشتر عمر کرده است. در طول مهاجرت انواع گرفتاریها برای پرنده پیش میآید. امید هم از آن استثنا نیست. بالاخره جانش را در یکی از این خطرها میدهد. تازه شانس آورده تا این مدت زندگی کرده است.
بازار پرندگان فریدونکنار بالاخره تعطیل شد. آیا این بهمعنای پایان شکار پرندگان مهاجر است؟
بهنظر من تأثیری ندارد و این اتفاق پایان شکار پرندگان مهاجر در ایران نیست. چون سود بسیار زیادی در این موضوع وجود دارد. در روستاهای اطراف فریدونکنار کشتار پرندهها بهصورت شکار و گرفتار کردن آنها در استخرها و روشهای گوناگون صید نظیر «تشت سو» و «دامهای هوایی» را داریم. از وقتی که بنده کار حفاظت در برابر شکار را در سازمان حفاظت محیطزیست آغاز کردم تا همین امروز، گرفتاری دامهای هوایی را داشتیم. قانون هم دام هوایی را ممنوع کرده، ولی باز هم شکار و دام هوایی وجود دارد.
فکر میکنید معضل اصلی محیطزیست ایران چیست؟
آموزش، آموزش، آموزش!
سالهاست این مورد را مطرح میکنید، آیا آموزشها تأثیرگذار بوده؟
بسیار سؤال خوبی است. قدمهای زیادی برداشتیم. الان جایی هستیم که وقتی یک خرس میرود در آذربایجان و برایش تله میاندازند و دست حیوان داخل تله میافتد و خرس بیچاره مچ دست خود را میجود تا خودش را خلاص کند، خبرش در تمام کشور منتشر میشود. از روستاییِ پاکدل و احتمالا خود آن شکارچی تا کسانی که اشک ریختند یا کسانی که با دلسوزی نگاه میکنند، همگی مطلع میشوند. پس میبینیم انعکاس دارد. ۳۰ سال پیش اگر چنین اتفاقی میافتاد کک مردم هم نمیگزید؛ ولی الان چشمهایی گریان میشوند.
این محصول آموزش است؟
حتما همینطور است. یک توله خرس را یک شکارچی نامرد در مقابل پدر و مادرش سر برید. مردم چه رفتار عجیبی نشان دادند؟ گریه کردند و رفتند مقابل سازمان حفاظت محیطزیست تحصن کردند.
فکر میکنید ایران با کدام بحران محیطزیستی مهم مواجه شود؟
آب! این موضوع من را میترساند.
این موضوع چه تبعاتی دارد؟
تهدید حیات، سلامت و بهداشت. تصور کنید زندگی چه کیفیتی پیدا میکند وقتی آب خوردن نداشته باشیم که یک وعده آب سالم به فرزندان مان بدهیم؟
این اتفاق چند سال دیگر گریبان ایران را میگیرد؟
حداکثر ۵ سال آینده است. برخی افراد که در رأس سازمان حفاظت محیطزیست بودند گفتهاند نیمی از ایران بهخاطر کمبود آب خالی از سکنه خواهد شد. استان مازندران که یک استان آبگیر بود الان کم آب است. گیلان، مازندران و گلستان اصلا مشکل آب نداشتند. الان مازندران جزو استانهای کم آب است. در ۱۱ استان کشور برنج میکاریم، درحالیکه ۳ استان بیشتر نباید برنج بکارند. گیلان، مازندران و گلستان. الان مازندران را هم باید از این ۳ استان خط بزنیم. گیلانیها میدانید به برنج چه میگویند؟ میگویند «به رنج» یعنی با رنج حاصل میشود. الان پمپ آب را میاندازند پایین و آبی که در عمق یک تا ۳ متر بوده باید از عمق بیشتر استخراج شود.
اگر تمایل دارید، پایان این گفتوگو را شما ببندید.
محیطزیست به سلامت ما و فرزندانمان و خانه و نان سر سفره همه ما بستگی دارد. جای تأسف است که هنوز دیدگاه لوکس به محیطزیست وجود دارد. این آخرین جمله من است. در مقوله محیطزیست کارهایی که انجام میشود کافی نیست. متأسفانه خیلیها فکر میکنند ما جار و جنجال راه میاندازیم. خدا شاهد است اینطور نیست. باور کنید این حداقل کاری است که باید انجام میدادیم، چون خیلی زود دیر میشود. همانطور که دیدیم هم خیلی زود دیر شد و حالا مازندران آب ندارد، دریاچه پریشان خشک شده و از۲۰۰هزار پرنده که به دریاچه ارومیه میآمده سال گذشته ۵۰هزار پرنده آمد. باقی بقای شما.
من محیطبان نیستم
شایعهای درآمده که بنده محیطبان بودهام. البته من افتخار میکردم به اینکه محیطبان میبودم. ولی واقعیت این است که بنده هیچگاه محیطبان نبودم. شاکله سازمان حفاظت محیطزیست اینگونه است که حدود ۳۳۰۰نفر که مرتب در حال تغییر هستند و برخی بازنشسته یا شهید و مصدوم میشوند جمع محیطبانهای کشور است. اینها جوانان جانباخته و مصمم و بسیار صمیمی ایرانی هستند که با علاقه و توش و توان فراوان به عضویت سازمان درآمدهاند و در خط مقدم جبهه مقابله با تخریبهای محیطزیست قرار دارند. هر سال هم تعدادی مصدوم و شهید از همین جوانان تقدیم جامعه ایران میشود. وقتی در دانشگاه شیراز کارشناس کشاورزی شدم، بعد از خدمت سربازی در کنکور سازمان حفاظت محیطزیست شرکت کردم و بهعنوان کارشناس محیطزیست وارد این سازمان شدم. متأسفانه دوره شکاربانی را هم نگذراندم. بهعنوان کارشناس وارد شدم و خاطرم هست که در کنکور سازمان حفاظت محیطزیست که در کرج برگزار شد، دیدم وقتی ورقه را پخش میکنند صفهای جلویی نگاهی به ورقه میکنند و بلند میشوند. سؤالها به زبان انگلیسی بود و بچههایی که زبان نمیدانستند بیرون میرفتند. حدود ۷سال داشتم که پدرم برای دیدن دورههای خلبانی و علوم هوانوردی به آمریکا رفت و انگلیسی من خوب بود. بنابراین در آن کنکور نفر اول و بهعنوان کارشناس محیطزیست پذیرفته شدم.
انتهای پیام