مجلس قوی فقط در آرامش شکل می‌گیرد

انتخابات ۱۱ اسفندماه در بعد بین‌المللی بازدارندگی داشت و توانست برخی تهدیدات جدی را برطرف کند. روتن برگمن در کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» مدام بر این مساله تاکید کرده که ایران یک تهدید جدی است و باید غرب را به میدان جنگ مستقیم با ایران بکشیم، زیرا بدون ورود غرب به این صحنه، قادر به تقابل جدی نخواهیم بود.

به گزارش ایسنا، جام جم نوشت:انتخابات ۱۱ اسفند به‌رغم برنامه‌های تبلیغی معاندان در بی‌رغبتی مردم برای حضور در این آوردگاه سیاسی به بهترین شکل برگزار شد و مشارکت ۴۱ درصدی در انتخابات قوه مقننه و مجلس خبرگان رهبری به وضوح نشان داد که مردم بین خود و بداندیشان خط کشیده‌اند و هرگز در بازی ضدانقلاب نمی‌افتند؛ اما دلسوزان نظام کاهش مشارکت نسبت به ادوار گذشته را زنگ خطری دانسته و خواستار بررسی علل کاهش مشارکت مردم در انتخابات هستند.  لذا درآخرین گفت‌وگوی جام پلاس درسال جاری برآن شدیم تا آسیب‌های نظام انتخابات ایران را در بخش ساختاری، قانونی، سیاسی و فرهنگی به بحث و گفت‌وگو بگذاریم و به همین منظور میزبان عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران شدیم تا عوامل تأثیرگذار در ناکارآمدی نظام انتخاباتی را بررسی کنیم.وی که از سابقه رسانه‌ای طولانی هم برخوردار است، نسبت به ظهور افراد متوهم در سیاست و تنزل گفتمان‌های سیاسی هشدار داده و نسبت به حذف چهره‌های شاخص که سابقه فعالیت سیاسی در سمت‌های مختلف دارند، ابراز نگرانی کرد.
 

تحلیل و ارزیابی حضرتعالی از انتخابات ۱۱ اسفند چیست؟

انتخابات ۱۱ اسفندماه در بعد بین‌المللی بازدارندگی داشت و توانست برخی تهدیدات جدی را برطرف کند. روتن برگمن در کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» مدام بر این مساله تاکید کرده که ایران یک تهدید جدی است و باید غرب را به میدان جنگ مستقیم با ایران بکشیم، زیرا بدون ورود غرب به این صحنه، قادر به تقابل جدی نخواهیم بود؛ به همین سبب خوشبختانه در انتخابات این دوره، سران کشورهای غربی که گاهی وقت‌ها دچار تردید می‌شوند و این اطلاعات به آنها می‌رسد که حاکمیت در ایران پایگاه خودش را از دست داده و ضعیف شده است، متوجه شدند که چنین نیست و اطلاعات صهیونیست‌ها در این خصوص غلط است. از همین‌رو مشارکت قابل‌قبول مردم در انتخابات این دوره تأثیر شایسته و خوبی در رفع این تهدیدات داشت و طبیعتا غرب وارد بازی صهیونیست‌ها نخواهد شد، چون می‌داند که انقلاب اسلامی از یک پایگاه قوی برخوردار است و هجمه بیرونی به ثبات این پایگاه قدرتمند کمک می‌کند.

 بدون شک بسیاری از کسانی که حتی رأی ندادند هم دلبسته میهن‌شان هستند و به استقلال کشور اهمیت می‌دهند؛ بنابراین انتخابات یک بازدارندگی جدی در بعد بین‌المللی داشت اما در بعد داخلی یک سری نگرانی‌های جدی را آشکار کرد که از مدت‌ها پیش به واسطه تحقیق و پژوهش مشاهده شده بود و مربوط به بحث سهل‌طلبی در حذف رقیب می‌شد. واقعیت امر این است که ما در ارتباط با انتقال قدرت به نسل جوان دچار مشکل و نوعی طغیانگری شدیم. در انتخابات‌های گذشته رهبری به برخی کاندیداها پیشنهاد دادند که نیروهای جوان‌تر را در صحنه بیاورید تا بتوانیم جوان‌گرایی را با یک منطق و پیوستگی دنبال کنیم اما این اتفاق رخ نداد و دعوایی بین دو نسل شکل گرفت و دامنه‌اش وارد جامعه شد و امروز ما شاهد عواقب آن هستیم.

مسأله دیگری که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که این سهل‌طلبی در حوزه سیاسی است که تقریبا قبل از اوایل انقلاب وجود داشت و رقبا با انجام برخی اقدامات تخریبی، دست به انجام کارهای سطحی در حوزه سیاست می‌زدند؛ اما مسأله‌ای که ما امروزه دچار آن هستیم، سهل‌طلبی در حوزه فرهنگی است که عواقب بسیار خطرناکی دارد، زیرا اگر جامعه را به لحاظ ظرفیت فکری تنزل دهیم، باعث افول سطح فکری جامعه در عرصه‌های سیاسی - اجتماعی می‌شویم. در انتخابات این دوره شاهد بحث و نزاع بین نسل مسن‌تر و جوان‌تر و نوعی سطحی‌گرایی در مسائل فرهنگی بودیم که به تخریب‌های غیرقابل جبرانی منجر شد. شیوه متعادل این است که هیچ جامعه فهیمی سرمایه‌های انسانی خودش را لجن‌مال نمی‌کند؛ شاید انتقال آنها از حوزه سیاست یا فرهنگ به حوزه‌های اجرایی دیگر امری ضروری باشد تا بدین ترتیب جامعه از حاصل تجربیات‌شان استفاده کند اما این‌که این سرمایه‌های کلان را حذف کنیم، اقدامی غلط است و عجیب‌تر آن‌که برخی بدون توجه به الزامات کار فرهنگی و پژوهشی برای این عرصه تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری می‌کنند، در حالی که هیچ مطالعه‌ای در این زمینه ندارند. 

آقای دکتر، گزافه نیست که بگوییم در این چند دهه که از پیروزی انقلاب می‌گذرد، فرمان دست شما بزرگ‌ترهایی بود که جریان انقلاب را به دست گرفتید. به نظرتان خلأهایی که وجود دارد، ناشی از چیست؟ بخشی از اتفاقاتی که می‌افتد، دستپخت خود شما بزرگ‌ترهاست؛ غیر از این که نیست.

در اوایل انقلاب که درخصوص موضوعات فکری بحث می‌شد ما قابلیت‌های خودمان را به میدان می‌آوردیم. مثلا اگر بحث با مارکسیست‌ها پیش می‌آمد شهید بهشتی، آیت‌الله مصباح‌یزدی و سایرین می‌آمدند و مبانی مرتبط را به بحث می‌گذاشتند، به‌طوری‌که در تقابل‌های فرهنگی، بالاترین سطوح خود را به کار می‌گرفتیم و همین امر موجب رشد جامعه می‌شد اما به‌تدریج دشمن با علم به این‌که انقلاب اسلامی در بستر رشد فکری شکل گرفته و در حال گسترش است در همان ماه‌های اول با اتکا به ترور کاری کرد تا انقلاب را از آن توانمندی‌هایش تهی کند و در همین راستا از طریق گروهک‌هایی که هدایت‌شان با آمریکایی‌ها بود اقدام به ترور فیزیکی شهید بهشتی‌ها، شهید مطهری‌ها، شهید مفتح‌ها و...کرد و فقدان این افراد و تفکرشان، خسران جدی برای ما بود. چون قابلیت‌های فرهنگی خودمان را از دست دادیم و طبیعتا باید به این مساله توجه می‌کردیم که ما راهی جز این نداریم و باید مجددا نیروی فکری تربیت کنیم، زیرا انقلابی که با پشتوانه فرهنگ پیشروی کرده بود زمانی که در عرصه قابلیت‌های فرهنگی‌ تنزل کند قطعا زمینگیر می‌شود و دشمنان نظام دقیقا به همین خاطر ترور را در دستورکار قرار دادند تا انقلاب اسلامی را دچار رکود کنند. بنابراین باید یک فکری درباره این مطلب می‌شد. 

خوب چرا نشد؟

بیشترین دلیل عدم تحقق این مساله را ناشی از فشارهای بیرونی می‌بینم‌. وقتی تحریم‌ها آغاز شد و شدت یافت لاجرم امکانات مالی محدود و بودجه‌ها خرج مسائل روزمره شد تا پاسخگوی نیازهای روز جامعه باشد و فکر کردیم اگر به فرهنگ نرسیم هم مشکلی ایجاد نمی‌شود و تظاهراتی در خیابان صورت نمی‌گیرد و در این خصوص با اعتراض و بحران خاصی مواجه نمی‌شویم، بنابراین از بودجه فرهنگی کم کرده و آن را به تأمین نیازهای مبرم روزمره اختصاص دادیم و همین عوامل زمینه را برای سهل‌طلبی در حوزه فرهنگی فراهم کرد و متولیان این امر گفتند از کسانی که فن بیان خوبی دارند و می‌توانند جوانان را جذب کنند دعوت می‌کنیم تا امور این بخش را به‌عهده بگیرند و نیازی به کار فکری نیست. کافی است آمار بدهیم که این تعداد کار مؤثر فرهنگی را طی این زمان انجام داده‌ایم. 

فکر می‌کنم این خطا راهبردی‌تر بود و صدمات بیشتری را به دنبال داشت.

بله، نتیجه هم این شد که افرادی میدان‌دار حوزه فرهنگ شدند که اصلا قابلیت حضور و نقش‌آفرینی در این عرصه را نداشتند. بنابراین مایی که در حوزه و دانشگاه، تنبلی پیشه کرده بودیم، باید در این خصوص جوابگو باشیم زیرا مجموعه این عوامل باعث شد که سطح تعاملات یا تقابلات فرهنگی به‌شدت تنزل یابد و برخی از سکانداران فرهنگی که صلاحیت حضور در این جایگاه را نداشتند، دچار این توهم شوند که ما سردمداران فرهنگی جامعه هستیم. زمانی که در «کیهان‌هوایی» مدیر بودم، افراد وابسته به کنگره آمریکا، تندترین انتقادها را به مبانی تفکر امام راحل داشتند و به آن هجمه می‌کردند و ما چند روز کار می‌کردیم تا پاسخ این تقابل و شبهات را بیان کنیم. البته قصدم این نیست که از خودم دفاع کنم. قطعا ما هم کم‌کاری‌هایی در این خصوص داشتیم.

پرسش من ناظر به‌ فرد نبود و منظورم کلیت موضوع بود.

اما کم‌کم افرادی وارد این حوزه شدند که مبانی فکری‌شان متفاوت بود و باعث شد تا در عرصه فکر هر روز تنزل پیدا کنیم و بازتاب این رویکرد را به‌صورت شفاف، در انتخابات این دوره دریافت کردیم و این شرایط برای جامعه‌ای که از سابقه فرهنگی قابل دفاعی برخوردار بود، بد است و باید فکری به حالش کنیم. باید ببینیم چند درصد از شرایط امروز ناشی از تنبلی عامدانه نیروهای فکری در حوزه و دانشگاه است و چند درصد به سهل‌طلبی مراکز فرهنگی ربط دارد. به شخصه رگه‌هایی از سهل‌طلبی را می‌بینم و جاهایی نیز اقداماتی به صورت عامدانه انجام شده است و همین است که می‌بینیم دشمنان دیگر افراد صاحب فکر ما را ترور نمی‌کنند و فعالیت‌های تخریبی در این حوزه را به آوردن آدم‌های سطحی برای مرجع‌سازی و منزوی کردن افراد صاحب‌نظر در حوزه فرهنگ معطوف کرده‌اند. 

آقای دکتر با این توصیفی که از عرصه فرهنگ و تغییراتی که در آن صورت گرفته است داشتید، فکر می‌کنم با توجه به شکل‌گیری برخی لیست‌های انتخاباتی، منظور شما را فهمیدم. آیا لیدر این جریانات اقبالی هم از سوی مردم دارند؟

وقتی در انتخابات مرجعیت فکری تنزل پیدا می‌کند آدم‌هایی میدان‌دار می‌شوند که بهتر می‌توانند شعار بدهند و حرف‌هایی بزنند که شور یک سری جوان را تحریک و آنها را دعوت به ابراز احساسات و مشارکت کند. 

درانتخابات امسال شاهد شگفتی‌هایی بودیم، از جمله آرایی که برخی افراد کسب کردند و برخی از چهره‌ها نظیر آقایان نوبخت، باهنر و آملی لاریجانی که از حضور در خانه ملت و مجلس خبرگان رهبری بازماندند، تحلیل جنابعالی از این اتفاقات و علل تغییر در رأی‌دهی مردم چیست؟

دلایل مختلفی در این زمینه نقش داشتند؛ به‌عنوان مثال یأسی بر پایگاه‌های اصلاح‌طلبان حاکم شد و آنها نتوانستند از این یأس عبور و پایگاه‌های رای‌شان را فعال کنند. 

یعنی ‌در واقع به خاطر عملکرد دولت آقای روحانی و لیست تکرار بود؟

این مسأله باید از ابعاد مختلف ریشه‌یابی شود اما محرز بود که اختلافاتی را میان خودشان دارند و نتوانستند به جمع‌بندی برسند و از لیست اصلاح‌طلبی که ارائه شده بود حمایت کنند و نتیجه این شد که یک سری آدم‌های میانی آمدند و به لیست اصلاح‌طلبان رأی دادند؛ اما اختلاف جدی بین کسانی که به میدان آمدند، رأی دادند و دیگران را تشویق به رأی دادن کردند، با کسانی که به دنبال تحریم انتخابات بودند، وجود داشت و این در سردرگمی نقش جدی در پایگاه رای‌شان داشت و نیازمند تحلیل است. بحث دعوای کاذبی که بین جوان و مسن ایجاد شده، هم نیازمند بررسی است. بعضی از منابع غربی و طرفداران آنها در داخل کشور بحث‌های غیرواقعی مبنی بر این‌که انتخابات ایران، فرمایشی و هدایت شده است را مطرح می‌کردند و بعد از انتشار نتایج انتخابات، گفتند دیدید که مردم از رهبری فاصله گرفتند و به خویشاوند رهبری رأی ندادند. مسأله جالب توجه این است که پرداختن به این موضوع از یکی از رسانه‌های فارسی زبانی که غربی‌ها راه انداختند آغاز و در محافل داخلی اصلاح‌طلبان تکرار شد و آنها نیز همصدا با خارج‌نشین‌ها گفتند که مردم پیام خودشان را به این صورت اعلام کردند و به این تناقضات دامن زدند؛ اما آنچه به نظر من بسیار بسیار تلخ است و در این مقطع هم رخ داد، این است که اجازه دادیم تا سرمایه‌های کشور به‌راحتی له شوند. البته این روند از مدت‌ها قبل و از دولت آقای احمدی‌نژاد شروع شده است و به‌نوعی میدان خالی می‌شود تا من ترک‌تاز میدان باشم و به این ترتیب آدم‌ها را....

حذف کنم.

حذف نه، له کنم آن هم یک جوری که مردم نتوانند دیگر حرف او را بشنوند و روند تخریبی تک تک عناصر از آنجا شروع شد؛ زدن آقای حداد عادل از آنجا شروع شد، چرا؟ چون آقای حداد عادل جرات کرده بود نامه‌ای به رهبری بنویسد و اعلام کند که آقای احمدی‌نژاد مصوبات مجلس را اجرا نمی‌کند و رهبری هم حق رو به آقای حداد عادل دادند و بعد از این قضیه، آقای احمدی‌نژاد مصمم شدند که ایشان را له کنند. بنابراین با رئیس بعدی مجلس وارد معامله شد تا آقای حداد را بزنند و دیگری را بر سر کار بیاورند. منتها این کار روز به‌روز بدتر می‌شود. ببینید در ابتدای گفت‌وگو شما توضیح دادید کار در اختیار شما بوده و مقصرید. من در پاسخ گفتم این‌ مقدار از اشتباهاتم را در این قضیه را می‌پذیرم و بقیه را قبول نمی‌کنم و در این خصوص بحث کردیم. به نظر من انتقاد کردن به نیروهایی که قبل از شما در عرصه مسائل فرهنگی بودند، کار درستی است که با بررسی انجام شده بگویید که اینجا کم کاری کردید. ما هم توضیح می‌دهیم و قضاوت را به مردم می‌سپاریم اما آنچه امروز در کشور شاهد هستیم این نیست که انتقادی بشود و به مردم بگویند که فلان‌فرد این نقاط قوت و این ضعف‌ها را دارد یا این‌که این ضعف‌ها ناشی از فلان مسأله است. لجن‌مال کردن و انتقاد کردن، زمین تا آسمان فرق دارند. نباید یک سرمایه ملی را به بهانه‌هایی نظیر این‌که پسرش می‌خواسته فلان جا برود، له کنیم. به نظر این اقدامات فاجعه است، زیرا نیروهای انسانی یکروزه به دست نمی‌آیند و ۵۰ -۶۰سال طول کشیده و سرمایه برده است تا وی به این جایگاه برسد اما یک روزه می‌توان او را لجن مال کرد. اماامروز به جایی رسیدیم که آدم‌هایی که خودشان منشأ ایجاد فساد هستند، نقش آفرین شده‌اند! چرامن معتقدم منشأ ایجاد فسادند، زیراآنها فضا راغبارآلود می‌کنند.

به نظرتان این غبار آلود شدن به نفع کیست؟

همین تذکری که رهبری قبل از شکل‌گیری مجلس به آن تاکید کردند. غبارآلود کردن فضاهای فکری و تصمیم‌ساز به نفع کیست؟ به نفع آدم‌های سالم است یا آدم‌های فرصت‌طلب؟ کدام‌یک از آنها از غبارآلود شدن محیط‌های تصمیم‌ساز و تعیین‌کننده بیشترین استفاده را خواهند برد؟ تصور کنید که شما یک محیط فکری دارید که افراد حاضر در آن با یکدیگر تبادل فکر و اندیشه و حرف همدیگر را نقد می‌کنند، حالا اگر آمدید و در اینجا دعوا و فحش و فحش‌کاری راه انداختید چه کسانی از این فضای پیش آمده، سوءاستفاده می‌کنند؟ بدون شک صدای آنهایی که دعوای فکری می‌کردند اصلا شنیده نمی‌شود و میدان برای افراد فرصت‌طلب باز می‌شود، بنابراین مدیر قوی باید به این افراد باج دهد و توانایی ایستادن در مقابل خطای آنها را ندارد.وقت آن رسیده است که رسانه‌ها به این مسأله دقت کرده و در این‌خصوص کار کنند. برخلاف ادعای پررنگ کسانی که می‌گویند به‌خاطر سالم‌سازی دعوا راه می‌اندازیم، دعوا راه انداختن فقط و فقط به نفع آدم‌های متخلف و فرصت‌طلب است. 

اگر جمع‌بندی و نکته پایانی دراین خصوص دارید، بفرمایید.

من ضمن تشکر از شما که دارید به این مسأله می‌پردازید امیدوارم که بتوانید با دعوت سایر عزیزان برای ورود به این عرصه یک مقدار حساسیت‌ها را برانگیزید، چون خیلی‌ها نگران این موضوع هستند اما جرأت پرداختن به این مسأله و درافتادن با افراد بی‌پرده را ندارند و به نظر می‌رسد که حق دارند. واقعیت این است آدم‌هایی که اهل فکر و اندیشه هستند، پرهیز دارند که با آدم‌های پرده‌در درگیر شوند. من دیدم که یکی از علمای بزرگ با یک‌سری از حرف‌های بسیار زشت یکی از همین افرادی که دچار توهم شده‌اند، برخورد کرد و در عین‌حال هم پرهیز داشت که اسم آن‌ فرد را ببرد و خودش را درگیر با وی کند اما حرف‌هایش را نقد کرد، بنابراین ما باید حتما کاری کنیم تا محیط برای صاحبان فکر بازتر و بازتر باشد.ما هم یک مجلس قوی می‌خواهیم و این مجلس فقط در آرامش شکل می‌گیرد، درحالی‌که افرادی از همین الان شروع به تحریک افراد و برهم‌زدن آرامش مجلس کرده‌اند تا دعوایی شکل بگیرد و با تنزل دادن جایگاه مدیریت مجلس، همه را متوهم می‌کنند و یک تقابل شکل می‌گیرد و نتیجه این می‌شود که مجلس با یک دعوای رقابتی آغاز به‌کار می‌کند و همین امر باعث می‌شود که بعضی از دوستی‌ها، همکاری‌ها و کار مشترک تحت‌الشعاع قرار گیرد. بنابراین در عالم رسانه می‌توانیم روی تذکری که رهبری دادند و ناشی از نگرانی ایشان بود و سابقه نداشت که رهبر انقلاب، قبل از تشکیل مجلس تذکر بدهند، متمرکز شویم و با کار فکری و رسانه‌ای، از نگرانی جدی مقام معظم رهبری کم کنیم و پشت این قضیه را به‌صورت شفاف به مردم نشان دهیم که اتخاذ این رویکردها به نفع جامعه نیست و به نفع فرصت‌طلبان است. قطعا جوانانی که صادقانه و با هر میزان شناختی که رأی دادند، کار بسیار ارزنده‌ای انجام دادند و باید برای‌شان روشن کنیم کسانی که فضا را با تندروی آلوده می‌کنند به نفع آن شعارهای زیبایی که می‌دهند، عمل نمی‌کنند. 

اصل این موضوع که یک سری افراد با تفکرات خاص لیست بدهند، نگران‌کننده است. حالا امکان دارد در کل کشور ۵۰۰۰ نفر به این فهرست اقبال نشان دهند یا ۱۰ هزار نفر! واقعیت این است که رقمش خیلی برای من موضوعیت ندارد و این‌که یک فردی که ما چیزی غیر از سر هم‌بندی کردن مسائل از او ندیده‌ایم، وارد این کارزار می‌شود در حالی که هیچ دانشی که بتواند مرجعیت فکری داشته باشد، ندارد. به نظر می‌رسد علت اقبال به این افراد به این دلیل است که در مجامع فکری و نماز جمعه‌ها شاهد رشد فرهنگی نیستیم و ائمه جمعه باید با مطالعه به بیان مطالبی بپردازند و افراد جامعه از آن تغذیه فکری کنند.  این خلا را در کانون‌هایی که موظف به تقویت ابعاد فکری جامعه هستند و باید به توانمندی مخاطبان کمک کنند هم می‌بینیم و آنها نیز حرکت چشمگیری را در این خصوص انجام نداده‌اند چون آن مسئولان نیز مطالعه نمی‌کنند. فرض بگیرید زمانی شما اطمینان خاطر دارید که جامعه روز به‌روز از طریق افرادی که اهل فکر هستند و تولید فکر و اندیشه می‌کنند، تغذیه می‌شوند و جای نگرانی وجود ندارد که فردی، خودش را در جایگاه مرجعیت فکری قرار دهد زیرا آحاد جامعه می‌توانند تشخیص دهند. 

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ / ۰۹:۰۳
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1402122617933
  • خبرنگار :