به گزارش ایسنا؛ حسین عبداللهیفر در یادداشتی با این عنوان در روزنامه جوان نوشت: انتخابات یازدهم اسفند شگفتانههای زیادی داشت که یکی از آنها تحلیل میزان مشارکت آن است.
درحالی که عدهای مشارکت حدوداً ۴۱ درصدی را یک پیروزی و موفقیت برای نظام اسلامی میخوانند و پیام تبریک میفرستند، عدهای آن را به دلیل پایینتر بودن از میزان مشارکت در انتخاباتهای گذشته یک شکست تحلیل کرده و به آسیبشناسی میپردازند. البته طبیعی است که مخالفان نظام اسلامی، معاندان و جریانهای تحریم کننده انتخابات این مشارکت را شکستی برای نظام سیاسی خوانده و آن را نشانه قدرت و وزن اجتماعی خویش میدانند.
این دوگانگی تحلیلی ریشه در چند خطای اساسی دارد که عبارتاند از:
الف) عدم توجه به وضعیت حاکم بر انتخابات:
چنانچه شرایط حاکم بر ظرف زمانی انتخابات ۱۴۰۲ عادی و معمولی تصور شود، بدون تردید این میزان از مشارکت نوعی ضعف و آسیب تلقی میشود. هرچند مشارکت بالای ۴۰ درصد از میانگین نرخ مشارکت در کشورهای مدعی مهد دمکراسی بیشتر بوده و چه بسا انتظار افزایش مشارکت در سالهای آینده مبنای علمی و عقلی نداشته باشد. چراکه نه تنها نسبت مستقیمی بین میزان مشارکت با عمر نظام سیاسی وجود نداشته بلکه این نسبت در کشورهای جهان معکوس بوده است. چنانچه مشارکت ۲۶ درصدی در کشورهای اروپایی را نشانه ثبات سیاسی تلقی کرده و هیچ کس مدعی کاهش مشروعیت سیاسی آنها نمیشود.
اگر شرایط حاکم بر کشور در سال جاری را واقع بینانهتر نگریسته و به تهاجم وسیع دشمن و برنامهریزی جهت کاهش مشارکت تا ۲۰ درصد توجه شود، مشارکت ۴۱ درصدی ملت ایران یک پیروزی بزرگ و شکست قطعی خط تحریم تلقی میشود. چنانچه پیروزی ملت ایران در دفاع مقدس با همین استدلال تحلیل میشود. بر کسی پوشیده نیست که ایران در هشت سال دفاع مقدس مورد هجمه دشمنانی قرار داشت که با هدف تجزیه ایران وارد خاک کشورمان شده و شهرهای زیادی در جنوب و غرب را به اشغال خود درآورده بودند. ناکام گذاشتن دشمنی که دنیا پشت سر آن بود، پیروزی بسیار مهمی محسوب میشود.
تنها تفاوت موقعیت دفاعی مردم ایران در این سالها با دوران دفاع مقدس در این است که در دهه شصت آنقدر ضعیف بودیم که دشمن گمان میکرد میتواند به سادگی به اهداف شومش برسد و، اما امروزه آنقدر قوی شده ایم که تنها راه موفقیت خویش را در جنگ ذهنی و شناختی جستوجو میکند تا شاید با تحریف بتواند افکار عمومی را از پی بردن به شکست خویش در میدان منحرف نماید.
در این نگاه حتی آرای سفید که درصد قابل توجهی هم داشته است، رأی به نظام اسلامی و کمک به مشارکت ضمن داشتن اعتراض باید تحلیل کرد.
ب) کمیت گرایی صرف و بیتوجهی به کیفیت رأی:
اگرچه بر اساس دموکراسی هر شهروند، یک رأی بیشتر ندارد، اما آرایی که در فضای تحریم به صندوقها ریخته میشود بسیار متفاوت از آرایی است که تحت تاثیر فضای روانی حاکم، دوقطبیهای ساختگی و غلبه احساسات و هیجانات زودگذر به صندوقها واریز میشود؛ لذا یکی از ویژگیهای آرای این دوره بنا به تعبیر مقام معظم رهبری نوعی جهاد بود. بنابراین مشارکت ۴۱ درصدی، نه تنها بیانگر کاهش مشروعیت و سرمایه اجتماعی نظام نیست، بلکه میتوان گفت آرای خالصانه وفاداران سخت نظام اسلامی افزایش نیز یافته است.
ج) خطای آماری در سنجش مشارکت با سقف صددرصدی:
برخی از سیاسیون برای تضعیف نظام اسلامی و کاهش ارزش رأی مردم در این انتخابات، سقف مشارکت را صددرصد گرفته و مکرر مدعی میشوند که ۵۹ درصد از مردم در انتخابات شرکت نکردهاند. این در حالی است که بالاترین نرم مشارکت در انتخاباتهای مجالس گذشته از ۷۵ درصد بیشتر نبوده است؛ لذا منطق و انصاف ایجاب میکند که میزان مشارکت را با آن رقم سنجیده شود. ضمن آنکه در برخی از این انتخابات افزایش مشارکت به قیمت کاهش کارآمدی و انحراف روند قانون گذاری از خدمت به مردم، متوجه نوکری اجانب گردیده و حتی برای رسیدن به اهداف خویش دست به تحصن و استعفای دسته جمعی زدند.
د) اشتباه محاسباتی در تعمیم کاهش رأی به کاهش کارآمدی:
عدهای با اغراض سیاسی تلاش میکنند تا کاهش مشارکت را کاهش کارآمدی نظام اسلامی قلمداد کنند در حالی که کاهش مشارکت الزاماً ریشه در ناکارآمدی نداشته و نمیتوان انتظار داشت با افزایش رفاه نسبی در کشور مشارکت نیز افزایش یابد. چنانچه در گذشته نیز مشارکت بالای مردم بیانگر رفاه در دهه ۶۰ نبوده و کسانی پای صندوقهای رأی حاضر میشوند که از رفاه کمتری برخوردار بودهاند. ضمن آنکه این نسبت در کشورهای غربی مدعی توسعهیافتگی و رفاه بیشتر مصداق عینی ندارد.
انتهای پیام