شب گذشته، همزمان با چهاردهمین جشنوارۀ فیلم فجر اصفهان و چهلودومین جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر، فیلم سینمایی «ظاهر» با حضور اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه، در سینما فلسطین نصف جهان به روی پرده رفت. «ظاهر» در پنجمین شب فیلم فجر اصفهان در حالی به نمایش درآمد که یکی از معدود آثار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جشنوارۀ امسال به شمار میآید. فیلمنامۀ این اثرِ آوانگارد را نسیم باستانی به قلم آورده و حسین عامری آن را با هنرمندی کارگردانی کرده است.
سپیدهدمانِ دلدادگی
فیلم «ظاهر» در سکوت و روشنا و لطافت صبحگاهی آغاز میشود؛ جایی که آسمان و زمین یکدیگر را تنگ در آغوش گرفتهاند، یکی شدهاند تا نوید فیلمی را بدهند که به همان آرامش و پاکی سپیدهدم است. و عاشقانه است. «ظاهر» فیلمی عاشقانه است؛ عاشقانهای ساده که با نگاههای دزدانه و شرمگین، دستپاچگی و رنجهایش سرشته است. و شاید آن کبوتر سفیدی را که در فیلم میبینیم، تمثیلی از همین عشق است؛ کبوتری سفیدرنگ که بالهایش زخمی شده و روی زمین سرگشته است تا روزی که دوباره خوب شود و به آبی آسمان پر بکشد.
پسری بسیار جوان به نام ظاهر که لبخند کمرنگ و پُرآزرمی دارد، در خدمت سربازی به سر میبرد. درست نمیدانیم این جوانک از کجا به خدمت سربازی آمده و از آنجا که آمده، دلش برای چه کسانی تنگ شده، اما میدانیم که همین جا، در یکی از روستاهای خوشوآبرنگ و محروم ایرانمان، دلبستۀ دختری به نام مریم شده، مریمی که موهای کمی پریشانش مشکیمشکی است، روسریاش بیپیرایهترین گره دنیا دارد و هنوز مدرسه را تمام نکرده است. فیلم «ظاهر»، داستان دلدادگی ظاهر به مریم است. فهمیدنش سخت نیست که مریم اولین عشق ظاهر است، اما اینکه آخرینش هم باشد، مطمئن نیستیم. باید انتظار کشید.
زندگی، عشق و دیگر هیچ
آشنایی و دیدار ظاهر و مریم در دوران جنگ اتفاق میافتد. با وجود اینکه وقایع «ظاهر» در روزگار جنگ است، هیچ میدان و صحنۀ درگیری که دوست و دشمن گلاویز یکدیگر شده باشند، در فیلم نمیبینیم. در «ظاهر» خبری از تیرگی و نکبتِ جنگ نیست. «ظاهر»، این محصول درخشان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بدون تردید فیلمی ضدجنگ است. اما ضدجنگبودن هرگز به معنای این نیست که وطنم را در روزهای سخت تنها میگذارم.
اتفاقاً در میانۀ فیلم، صدای محمدرضا شجریان و تصنیف «ایران، ای سرای امید» به گوش میآید. و یادآور چنان عشقی به وطن است که معشوق حاضر میشود بهخاطرش جان بدهد. اما بههرروی صلح، صلحی که به روایت همین ترانه، «جاودانه» باشد، از جنگ زیباتر است. زخمیشدن در میدان عشق، از مجروحشدن در جبهۀ جنگ شیرینتر است. بازی و ترانهخواندن با کودکان، پایکوبی و سردادن خنده با دوستان و همصحبتی با یار از کشیدن ماشه به قلب دشمن بهتر است. نوشتن نامۀ عاشقانه و دادن یک شاخه گل سرخ به دست دوست صفایی دارد که هرگز شاخ و شانه کشیدن برای رقیب ندارد. بله، «ظاهر»، دنیای بدون جنگ را ستودنیتر میداند، حتی اگر فرمانده هر روز سربازان را ردیف کند و از بینشان کسانی را به خط مقدم بفرستد. تا دنیا دنیاست، صلح از جنگ زیباتر است، حتی اگر به جنگیدن مجبور شویم.
فیلم «ظاهر» در کنار تصریحش به زیباییِ صلح و اهمیت صلحدوستی، مفاهیم انساندوستانۀ دیگری را نیز به تصویر میکشد که بدیهی هستند، اما شاید به دیدن و گفتنشان مخصوصاً در این زمانه بیش از هر موقع دیگری نیاز داشته باشیم. یکی از آنها همدلی، به دردِ دیگران خوردن و گرهگشایی است، چه برای خانواده و دوست و آشنای خیلی نزدیک و چه برای غریبههای خیلی دور. در زمانهای که خیلیها از خویشاوند و دوست فاصله میگیرند و «تنهایی» و «خلوتگزینی» را ترجیح میدهند، و در واقع امنیت و آرامش را در فردیت جستوجو میکنند، «ظاهر» پیوند قلبها، نشستوبرخاست با یکدیگر و همراهی را دلنشینتر میداند. این غمگساری از یک طرف میان ظاهر و پیرزن و پیرمردی به نام زیبا و اکبر شکل میگیرد و از سوی دیگر بین او و همقطارش، طاهر، یافتنی است؛ طاهری و ظاهری که قرار است یکی از بیغلوغشترین دوستیهای سینما را به مخاطب نشان دهند.
«ظاهر» اثری است که دیدنش را با خیال راحت به دوستداران سینمای آوانگارد یا تجربی پیشنهاد میکنم و با همان آسودگی خاطر از شیفتگان جریان غالب سینما میخواهم که سراغش نروند! اگر از عاشقان فیلمهای معمول و جاری سینما هستید، «ظاهر» برای شما نیست. «ظاهر» برایتان معنا و مفهومی ندارد. از دیدنش حوصلهتان سر میرود. احتمالاً سکوتهای طولانی و کمدیالوگی آن بیتابتان خواهد کرد. خوشبختانه جشنوارۀ امسال گنجینهای متنوع از فیلمهای غیرتجربی را دارد که بهراحتی میتوانید، بگردید و متناسب با علایقتان ببینید!
انتهای پیام