برنز چه چیزی را کتمان می‌کند؟

ویلیام برنز، رئیس سازمان سیا در مقاله‌ای با عنوان «توان جاسوسی و توان حکومتی» که در مجله فارین افرز منتشر شد، ادعای قابل تاملی را مطرح ساخته است:«آمریکا به تنهایی مسئول حل هیچ یک از مشکلات آزاردهنده خاورمیانه نیست اما هیچ‌کدام این مشکلات را نمی‌توان بدون رهبری فعال آمریکا مدیریت کرد، چه رسد به حل آنها.»

به گزارش ایسنا، جام جم در سرمقاله امروز خود با این مقدمه نوشت: درخصوص ادعای برنز، دو نکته اساسی وجود دارد که اساسا نمی‌توان به‌سادگی از کنار آنها گذشت:

نخست این‌که واشنگتن حتی به‌صورت بالقوه نیز نمی‌تواند تمام یا بخشی از راه‌حل معضلات منطقه غرب آسیا باشد، زیرا مولد و مصدر اصلی بحران‌های جاری در این حوزه ژئو استراتژیک محسوب می‌شود. به عبارت بهتر، وجه اشتراک دکترین روسای جمهورآمریکا درحوزه سیاست خارجی وروابط بین‌الملل،خلق بحران‌های مزمن وخودساخته است. دموکرات‌ها و جمهوریخواهان اساسا بحران زیست بوده وایجاد ثبات وصلح درغرب آسیا وبرخی نقاط دیگرمانند آسیای مرکزی، آمریکای لاتین و شرق آسیا را خط قرمز راهبردی و تاکتیکی خود تلقی می‌کنند.تاسیس داعش و دیگر گروهک ‌های تروریستی توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا نیز نشأت گرفته از همین بحران زیست بودن واشنگتن است. در چنین شرایطی باید بخشی از جمله برنز را درست دانست؛ این‌که آمریکا به‌تنهایی مسئول حل هیچ یک از مشکلات آزاردهنده منطقه غرب آسیا نیست‌! با این حال برنز اشاره‌ای به مصدر این بحران‌ها ـــ که خود کاخ سفید است ـــ نکرده است!

نکته دوم، به ارائه راه حل معضلات جاری از سوی رئیس سازمان سیا معطوف می‌شود. برنز می‌گوید، برای حل این بحران‌ها و حتی مدیریت‌شان، باید تن به رهبری فعال آمریکا داد. صورت‌بندی ادعای برنز چندان دشوار به نظر نمی‌رسد: این‌که آمریکا بحران‌ها را خلق می‌کند، در قبال حل آنها مسئولیتی به‌عهده نمی‌گیرد و درنهایت، صرفا در صورت پذیرش رهبری و محوریت واشنگتن، حاضر است با بازیگرانی که در متن و فرامتن بحران خلق شده وجود دارند، وارد مذاکرات و بده بستان‌هایی شود.

گرچه برخی تصور می‌کنند ویلیام برنز فردی کارکشته و باتجربه در عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی محسوب می‌شود اما مواضع اخیر وی نشان داد که اتفاقا قدرت تحلیل و شناخت ماهیت پنهان و حتی ابعاد آشکار تحولات جاری در منطقه غرب آسیا و نظام بین‌المللی را نداشته و در آینده نیز نخواهد داشت. برنز مانند جوبایدن، خود را نماد یک بازیگر خلاق و فعال در حوزه سیاست خارجی قلمداد می‌کند اما قرائت ساده انگارانه او در قبال بحران‌های خودساخته واشنگتن در عرصه جهانی به وضوح نشان می‌دهد که هنوز برخی پیش‌فرض‌های نادرست ذهنی و عملیاتی در ذهن رئیس سازمان سیا سایه افکنده است. عقب‌نشینی مفتضحانه ناتو از افغانستان، شکست آمریکا در هدایت تحولات پسینی جنگ اوکراین و درنهایت، شکست مشترک کاخ سفید و کابینه رژیم صهیونیستی در جنگ غزه به‌وضوح نشان می‌دهد برنز و بایدن حتی در مواردی قدرت توصیف حداقلی تحولات جهانی را ندارند، چه رسد به مدیریت آنها! بحران‌سازی های واشنگتن در نقاط گوناگون دنیا ازجمله غرب آسیا تبدیل به پاشنه آشیل آمریکا شده و قطعا مدیریت این بحران‌های خودساخته ازعهده الاغ‌ها و فیل‌ها درکاخ سفید و کنگره خارج خواهد بود.شاید تنها تفاوت برنز با امثال سالیوان و بلینکن و بایدن مربوط به درک ملموس بحران توسط رئیس کنونی سازمان سیا باشد. تحلیل محتوای یادداشت اخیر ویلیام برنز به وضوح اثبات می کند که او و همراهانش در نهادهای اطلاعاتی آمریکا سیگنال‌های سلبی و بازدارنده ای را در قبال آینده دریافت کرده اند.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ / ۰۸:۵۲
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1402111510788
  • خبرنگار :