وقتی جمال‌زاده ایرانیان را ورای داستان می‌بیند

«خلقیات ما ایرانیان» یکی از نامدارترین کتاب‌های غیرداستانی محمدعلی جمال‌زاده است که البته داستان درازی دارد. این اثر که موافق و مخالف کم ندارد، به کوشش «کتاب‌فروشی فروغی» و برای نخستین بار در سال ۱۳۴۵ شمسی به بازار نشر وارد شد.

خاطره خوش خواندن «کباب غاز یا رساله در حکمت مطلقه از ماست که بر ماست» در یاد بسیاری از ما به جا مانده است. داستان کوتاه «کباب غاز» بدون تردید یکی از شیرین‌ترین‌ زنگ‌های فارسی تمام دوران درس و مدرسه را برایمان رقم زد؛ کباب غاز با آن ولیمه خنده‌دارش که کم از مصیبت نداشت، با آن دیلاقی‌ترین مصطفای تاریخِ همه قصه‌های دنیا که از دستش حرص‌وجوش‌ها خوردیم، و بعد عاشقش شدیم، عاشقِ سادگی‌اش، با آن غاز چاق‌وچله که آلوهای تازه برغانش دهان ما را هم آب انداخت، همگی یاد محمدعلی جمال‌زاده را در گوشه‌ای از قلبمان زنده نگاه داشت تا هر بار ذکری از «داستان» به میان آمد، نام رسا و متین و باوقار وی در ضمیرمان نقش ببندد.

اما جمال‌زاده که فقط داستان‌نویس نبود. این مرد از آن بیش‌فعال‌های تاریخِ قلم و کاغذ ایران‌زمین بود؛ مردی که ۲۳ دی ۱۲۷۴ در اصفهان پُرحکایت و خیال‌انگیز به دنیا آمد. و تقدیر کیلومترها آن‌طرف‌تر در ژنو و در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۷۶ شمسی جان و قلم و کاغذش را همه با هم از ما گرفت. در دوران حیات، وجود پُرشورش و قلم ناآرامش ورای داستان‌ها نیز رفت. جمال‌زاده به‌غیراز اینکه داستان‌نویس بود، یک روزنامه‌نگارِ مترجمِ تاریخ‌دانِ جامعه‌شناس هم به شمار می‌رفت که جز برای و به یاد ایرانمان کاغذهای سفید جهان را سیاه نکرد.

شفا بایدت داروی تلخ نوش

«خلقیات ما ایرانیان» یکی از نامدارترین کتاب‌های غیرداستانی اوست که خود داستان درازی دارد. این اثر به کوشش «کتاب‌فروشی فروغی» و برای نخستین بار در سال ۱۳۴۵ شمسی به بازار نشر کشورمان وارد شد. کتابی که من در اختیارش دارم ۱۹۱ صفحه دارد. گفتنی است مطالبش پیش‌تر و پراکنده در مجله «مسائل ایران» چاپ شده و خوانندگانی یافته بود. جمال‌زاده در این کتاب به خلق‌وخوی و منش و مرام ما ایرانیان نظر می‌کند و درنگی دارد. برای نگارشش از دیدگاه‌های خارجی‌ها و هم بزرگان خودمان بهره بسیار برده است. این کتاب مخالف و موافق هم کم ندارد.

راوی پُرماجراترین «کباب غاز» ایران در کتاب «خلقیات ما ایرانیان» حدس می‌زند که احتمالاً اثرش به دل خیلی‌ها ننشیند و دشنامش بدهند. پس در همان مقدمه خیال همه را راحت می‌کند و می‌گوید ما مردم ایران از برخی جنبه‌های اخلاقی چنان به بیراهه رفته‌ایم که باید خودمان را بیمار بدانیم و در درمان خویش بکوشیم: «در هر صورت در گفتاری که موضوع این کتاب است خواسته‌ایم پاره‌ای از کیفیات این فساد را از زبان خودی و بیگانه نشان داده باشیم. امید است این‌همه بیانات دلخراش (که شاید گاهی خالی از غرض و مرض هم نباشد) ما را متنبه سازد و دیدۀ انصاف ما را بگشاید و به ما بهتر بفهماند که مریض و علیل و بیماریم و احتیاج مبرم حیاتی و مماتی به مداوا و معالجه داریم.» در بیتی از سعدی شیرازی و در همان ابتدای کتاب نیز به بیانی دیگر به همین مسئله اشاره می‌کند: «چه خوش گفت آن مرد داروفروش، شفا بایدت داروی تلخ نوش».

بی‌سوادیم، اما فرهنگی هستیم!

داستان‌نویس و پژوهشگر کشورمان در کتاب «خلقیات ما ایرانیان»، روایت‌های رنگ‌به‌رنگی از شخصیت‌های مختلف و در باب خصایص گوناگون ما آورده است. نگارنده، راوی مجموعه‌ای از صفاتِ خوشایند و ناخوشایند ماست که می‌توان در باب هرکدام روزهای زیادی گفت و نوشت و از کارشناسان حوزه‌های مختلف خواست تا این ویژگی‌های ما مردمان را نقد کنند و نظر و راهکار بدهند. من دو مورد که اشاره‌ مستقیم‌تری به فرهنگ و ادب مردم، خاصه مردم کوی و برزن، دارد و یکی از آن‌ها جزو صفات قشنگمان است و دیگری ناقشنگ، در اینجا می‌آورم.

یکی از خوبی‌های ما که جمال‌زاده در این کتاب به روایت هانری گوبلو، جهانگرد فرانسوی، می‌آورد عشق مردم به کتاب است. گوبلو بارها و بین سالیان ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ میلادی از ایران و ایرانی دیدار کرده. این نظاره‌گر خارجی می‌گوید درست است که در ایران بی‌سواد داریم، اما بی‌سوادی ایرانیان به معنی نداشتن تمدن یا نافهمی آنان نیست.

به‌گفته او ایرانی‌ها با شاعران بزرگ خود و تاریخ زندگی آنان آشنایی خوبی دارند. اگر هم خودشان سواد نداشته باشند در جایی مثل قهوه‌خانه‌ها همگی دور یک نفر باسواد جمع می‌شوند تا برایشان کتاب بخواند. نکته جالبی که در بین صحبت‌های او وجود دارد، این است که هر ایرانی یک شاعر را بیشتر از شعرای دیگر دوست می‌دارد. یعنی هرکس در درازنای عمر خود برایش مهم است که شاعر یا شخصیت فرهنگی محبوبش را انتخاب کند و از او بیشتر بخواند و بگوید. این وضعیت حتی در بین کارگران که از فرودست‌ترین افراد جامعه هستند، متداول است و وقت استراحت‌شان مثلاً شروع می‌کنند به شاهنامه‌خوانی.

بعد یادآور می‌شود که برنامه‌های رادیویی ایران هم به همین ترتیب است: «هر روز صبح در ساعت شش رادیوی طهران با قطعه‌ای از «شاهنامه» فردوسی برنامه خود را شروع می‌کند و باز هر روز در نزدیکی‌های ظهر یک غزل از شعرای غزل‌سرای را برای اهالی می‌خواند.»

وقتی آدم این‌ها را می‌خواند، می‌تواند به مردمشان، به مردم کوی و برزنش که سواد خواندن و نوشتن ندارند، اما قلب‌هایشان برای شنیدن آثار پُردرس و لطیف بزرگان ادب و شعر فارسی گشوده است، ببالد. پشت چشم نازک کند! اما در روایتی دیگر صفت ناخوبی آمده است که توی ذوق می‌زند. آدم خجالت می‌کشد. پشت چشم نازک‌کردن از یادش می‌رود!

فرهنگ‌دوستیم، اما بی‌فرهنگیم!

استلین میشو از پژوهشگران اهل سوئیس است که مدتی در ایران به سر می‌برد. میشو زبان کم‌وبیش تند و تیزی دارد و همان حرف‌هایی را پیش می‌کشد که دلمان نمی‌خواهد بشنویم. بنده خدا خوف می‌کند از ما! دل پُری دارد ظاهراً و بعد از تأکیدش بر اینکه ایرانیان اصلاً توانایی پذیرش فرهنگ‌های بیگانه یا مخالف فرهنگ خود را ندارند، چنین می‌گوید: «آنچه ما را در مورد ایرانیان به وحشت می‌اندازد این است که ما هرگز وقتی با یک نفر ایرانی سروکار پیدا می‌کنیم نمی‌توانیم بفهمیم که درست عقیدۀ او از چه قرار است و درباره امور چگونه فکر می‌کند. و حتی اگر بیست سال هم با او معاشر و محشور باشیم از ضمیر او بر ما مجهول خواهد ماند. در پس حجاب این تعارفات خطرناک و این لبخندهای شهدآمیز سدی وجود دارد که هرگز کسی نمی‌تواند از آن عبور کند.»

جمال‌زاده که همیشه کلام و نوشتارش پُر از قندهای سفید فارسی بوده و هست، در این کتاب چندان دست به نقد و تحلیل نمی‌زند. البته در ابتدای کتاب بحثی درخور اعتنا دارد. اما اینکه جداگانه هم به چنین روایت‌هایی نظر کند، خیر، برایش اهمیتی ندارد. شاید کار تحلیل را به افراد متخصص‌تر واگذار کرده‌ است. اما هریک از ما در مقام خواننده عام می‌توانیم در آن‌ها خوب فکر کنیم و آن سوی سطرها را ببینیم. می‌توانیم در علل و زمینه‌های خوب و ناخوب‌هایمان درنگ کنیم! ریشه هریک را بیابیم و تلاش کنیم تا پروبالشان دهیم یا اگر واقعیت دارند، برای رفعشان بکوشیم.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۱ بهمن ۱۴۰۲ / ۰۸:۵۳
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1402110100077
  • خبرنگار : 50666