ماجرای تخریب یک خانه/ رازهایی که برای همیشه مدفون شد

معماری یکی از درهای ورود به دنیای خیالیِ خانه‌هاست. خیال‌پردازی درباره داستان‌های پشت دیوارها با نگاه به ساختمان‌هایی که چندی از عمرشان گذشته، ممکن خواهد شد. خیال، روح آدمیزاد را نوازش کرده و به دنیایی نو دعوت خواهد کرد؛ بر همین اساس مرگ ساختمان‌های قدیمی شهر خنجری زهرآلود بر سینه خیال آدمیزاد و داستان‌های پشت دیوار است.

اینجا پیش‌تر ساختمانی دو طبقه بود؛ ساختمانی با آجرهای سرخ سه سانتی که دو تراس کوچک از طبقه دومش بیرون آمده بود. پنجره‌های اولین طبقه ساختمان اما آنچنان در دسترس بود که رهگذر در ناخودآگاه خویش انتظار سلام زنی با گیسوان سفید، گونه‌هایی قرمز و لبخندی گشاده را می‌کشید. زنی که آمده بود تا گل‌های کنار پنجره را آب دهد.

چینش آجرهای نامنظم ساختمان، با چشم‌ها بازی می‌کرد و به کوچه پس کوچه‌های شهر نشاط می‌بخشید. آجرهای سه سانتی و تراس‌هایی که در معماری دهه‌های گذشته بیشتر از امروز دیده می‌شدند از عناصر بصری به شمار می‌آمدند که خستگی را از چشم می‌زدوند.

پشت دیواره بعضی از این خانه‌ها اما داستان‌های نخوانده بسیاری باقی مانده. همچون داستان صاحبِ خانه دو طبقه سرخ‌رنگ و مهمانانش؛ زنی خیالی که هفت دهه از عمرش را میان این دیوارها سپری کرده است.

به گزارش ایسنا، خیال، کاربردی عمیق در داستان‌گویی دارد و اگر درست و به جا به کارگرفته شود، احساسات آدمیزاد را در دست خواهد گرفت. معماری از عناصری است که داستان را به دنیاهای خیال‌انگیز هدایت خواهد کرد.

در دنیای خیالی این خانه با آجرهای سرخش، پنجره‌های در دسترس و حفاظ‌هایی پیچک‌مانند، زنی زندگی می‌کرد. شاید زن دوستانی داشت با پیراهن‌هایی رنگارنگ شبیه به لباس‌های دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی؛ تصور رفت و آمد خیال‌انگیز  آدم‌هایی دل‌خوش، در راه پله‌های این خانه را امروز نوستالژی می‌نامیم؛ نوستالژی کلمه‌ای است به زبان فرانسه که اغلب به معنی یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است.

در خیالات شاید، زن هفتاد ساله ساکن این خانه، تحصیل‌کرده فرنگ بود و کمی فرانسه می‌دانست، قهوه ترک را به خوبی دَم‌ می‌کرد. صبح‌ها عطری همیشگی‌اش را می‌زد و اغلب پیراهن‌هایی گل‌دار بر تن می‌کرد. این زن خیالی شاید اشعار فروغ را زیر لب زمزمه می‌کرد و این فکر را در سر پرورانده بود که اگر فرزندی داشت، حالا نوه‌ای در این خانه قدم می‌زد. 

اما این خانه حالا تخریب شده. کسی نمی‌داند واقعا در این خانه چه گذشته است. شبی بولدوزر و کامیون‌ها به جان آجرها افتادند و خون سرخشان را بر زمین ریختند و داستان تاریخی و معماری خیال‌انگیزی تکه تکه شد و شکست. حفاظ‌ قصه فرو ریخت و قاب چوبی پنجره که زندگی را به نمایش می‌گذاشت تَرَک برداشت و بعد، خُرد شد. 

زن خیالی و دوستانش، بوی قهوه‌ترک، پیراهن‌های گل‌دار و شیشه عطر روی میز همه از میان رفتند. محو شدند و فقط تصویری باقی ماند از پنجره‌ای با شیشه‌های مات که گیاهانی گریزان به آن ضربه می‌زنند. گویی از پیش، زمانِ تخریبِ ساختمان و خاطرات را احساس کردند، به شیشه می‌کوبند و می‌دانند که در مدت زمانی کوتاه تنها از این خانه و قصه‌اش، چند تصویر و خاطراتی محو باقی خواهد ماند.

خانه و به تبع آن معماری‌ نقش به‌سزایی در انتقال داستانِ هر زمانه، در زمینه‌های متفاوت را دارد؛ انتقال فضای فرهنگی و هنری، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دوران را با زبان خود شرح می‌دهد و به همین دلیل در بسیاری از آثار ادبی و هنری نقش مهمی را ایفا کرده است؛ این روایت‌ها گاه واقعی، گاه خیالی و گاه گذری میان هر دو فضای خیالی و واقعیت است؛ مثلا در رمانی مانند خانه لهستانی‌ها؛ اثر مرجان شیرمحمدی، معماری ساختمان شرحی از شیوه زندگی طبقه‌ای از جامعه را روایت کرده و گذری هم به جنگ جهانی دوم داشته است. در این رمان توضیح داده شده که از این خانه برای پناه دادن به آوارگان جنگ‌زده لهستانی استفاده می‌شده است. 

معماری از منظری نشانه‌ حضور انسان بر کره زمین است. روایتگر آنچه بر ساکنان یک خانه، سرزمین و کره خاکی گذشته است. گاهی وقایع، تحولات و آنچه که در گذر زمان اتفاق افتاده، بر تنِ معماری نقش بسته است و به تعبیری منبعی شده برای بازگویی تاریخ و خیالات وابسته به آن؛ روایتی از زخم جنگ‌ و ویرانی‌، رکود یا رونق اقتصادی، مهاجرت‌ یا بازگشتی به وطن و بسیاری بازگویی‌های دیگر از آنچه بر مردمان یک سرزمین گذشته است.

تخریب این ساختمان‌ها اما زخمی عمیق بر تن تاریخ است. تاریخی که در آن مردمانی زیسته و قصه‌هایی ناگفته دارند. گاه بازسازی یا نوسازی بنایی قدیمی در گذر زمان ناگریز است اما تخریب، اقدامی فراتر از آن است. دست‌اندازی به داستان‌های واقعی و خیالی است. تخریب بعضی از این ساختمان‌ها، به‌خصوص اگر فرد مشهوری در آن زیسته باشد، اندوهی فراوان به همراه خواهد داشت، چرا که دست معماری را برای روایت و نگهداری از روایت‌های پشت دیوار، خواهد بست. 

روزگاری خانه‌ها برای ساکنان، فراتر از سقفی برای گذران زندگی بود؛ هویتش با آدمی پیوند می‌خورد و بعضا روایتی بود از ویژگی‌های فردی و روحی. ساختمان، همدمی بود برای یک عمر، همراهی بود برای گذر از غم و شادی‌ و سیاهی و سپیدی. خانه روزی یک دوست صمیمی بود و آدمیزاد را می‌توان با دوستان صمیمی‌اش بیشتر شناخت؛ خانه دفتر خاطرات آدم‌ها بود و آدم‌ها از خانه هویت می‌گرفتند.

معماری ساختمان‌ها که دفتر خاطرات آدم‌هاست، بالاخره با تحولاتی چون بازسازی یا تخریب و نوسازی روبه‌رو خواهد شد و این اتفاق درباره بعضی خانه‌ها افسوس و اندوه فراوان‌تری به همراه دارد؛ چون دست معماری برای بازگو کردن تاریخ و نگهداری از قصه‌های پشت دیوارها بسته خواهد شد. 

آدم‌های خیالی، همچنان در بسیاری از ساختمان‌های قدیمی شهر زنده‌اند. این زندگی‌های خیالی که در رابطه با آدم‌های شناخته شده گاه نزدیک‌ترین روایت به حقیقت آنان است، به لطف معماریِ باهویت، در جریان است. این معماری برای آدمیزادِ خیال‌پرداز، فضایی برای رهایی ایجاد کرده است.

قدم زدن در میان کوچه و پس کوچه‌ محله‌های قدیمی، تصور و خیال درباره خانه‌هایی که کمتر از یک قرن از عمرشان می‌گذرد، یا گذر از خانه شاعران و نقاشان و ... خیال‌پرداز را به تصویری نزدیک از آنچه که در خلوت خود بودند، خواهد رساند. جایی که اغلب به دور از نام و منسب خود زیستند و در تنهایی بیش‌تر خودشان بودند. با این حال در بسیاری موارد با کم‌توجهی و تخریب بسیاری از این خانه‌ها و جایگزین کردنشان با ساختمان‌های چند طبقه با معماری‌های بی‌هویت، داستان‌ها و آدم‌های پشت دیوار نیز از میان خواهند رفت، محو خواهند شد و به این ترتیب دیگر، پرسه در قصه زندگی آدم‌ها از دریچه معماری، فراهم نخواهد بود. 

انتهای پیام 

  • یکشنبه/ ۲۴ دی ۱۴۰۲ / ۱۴:۰۱
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1402102417112
  • خبرنگار : 71614

برچسب‌ها