به گزارش ایسنا، روزنامه همشهری نوشت: همیشه خنده به لب دارد و معتقد است باید کارش را درست و به موقع انجام دهد تا مردم راضی باشند. او را در محل کارش (حدفاصل میدان ولیعصر (عج) تا خیابان زرتشت) ملاقات کردیم و برای دقایقی پای صحبتهایش نشستیم تا از دغدغهها، درخواستها و آرزوهایش بگوید. با مهربانی پذیرایمان شد و با لهجه شیرین آذری با ما سخن گفت.
خانواده پرجمعیت و شاد
۵۷ ساله است اما پیرتر بهنظر میآید. میگوید: «حدود ۱۹سال است که از خلخال به تهران آمدهام و در شهرداری کار میکنم. ۵ فرزند دارم و همیشه تلاش کردم تا نان حلال سر سفره خانواده بگذارم.» فرزندانش ازدواج کردهاند و اکنون بابابزرگ ۱۰ نوه است و از اینکه خانواده پرجمعیتی دارد، خوشحال است و میگوید: «در مناسبتهای مختلف مثل تولد حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) بچهها جمع میشوند و دور هم شاد هستیم.»
دلبستگی به مؤذنزاده
اصالتا اردبیلی است و سالها در شهرستان خلخال زندگی کرده و گویا بهدلیل نبود کار، به تهران آمده و جذب شهرداری شده است. خاطرات شیرینی از دوران کودکیاش در خلخال دارد و میگوید: «سلیم موذنزاده به شهرستان خلخال میآمد و مداحی میکرد. از بچگی به خانواده موذنزاده علاقه داشتم، همیشه در مراسماش شرکت میکردم و همنوا با رحیم و سلیم موذنزاده نوحه و اذان میگفتم.»
دلبستگی این پاکبان به خانواده موذنزاده چنان است که مداحی معروف مرحوم سلیم موذنزاده (زینب زینب) را بهعنوان صدای زنگ تلفن همراهش انتخاب کرده و میگوید: «هر بار این نوحه را میشنوم حالم منقلب میشود.» برای اذان گفتن آموزش ندیده است و بهگفته خودش از بچگی در مسجد شهرستان خلخال اذان میگفت و پس از کوچ به تهران این کار را ادامه داده است. او میگوید: «هرجا که باشم وقت اذان، حتما اذان میگویم. علاوه بر آن در گوش نوزادان دوست، آشنا، فامیل و حتی نوههای خودم هم اذان گفتهام.» صدایش چنان دلنشین است که رهگذران میایستند و گوش دل به اذان میسپارند.
گلایه از دوری راه
خانهاش باقرآباد ورامین است و هر روز برای رسیدن به محل کارش در میدان ولیعصر(عج) بیش از ۵۰کیلومتر را با وسیله حملونقل عمومی طی میکند و بهگفته خودش: «هر روز ساعت ۵ از خانه بیرون میآیم تا بهموقع سرکارم برسم. راهم خیلی دور است و ۸ میلیون تومان حقوق میگیرم که بخش زیادی از آن را کرایه میدهم. خواستم در محل زندگیام مشغول کار شوم، اما شهرداری ورامین و باقرآباد گفتند که از کارگران اتباع استفاده میکنند.» او صحبتهایش را با این جمله که اگر سرویس داشتیم خیلی خوب میشد، تمام میکند. دوری راه هم نتوانسته پاکبان مهربان اذانگو را خسته کند و او هر روز با روحیه و بشاش در محل کارش حاضر میشود و اگر روزی بنا به هر دلیلی دیر برسد یا نیاید، کسبه و رانندگان تاکسی نگرانش میشوند.
وعدهای که عملی نشد
او هر سال با نیروهای شهرداری برای خدمترسانی به زائران اربعین حسینی، عازم کشور عراق میشود. امسال در نجف اشرف و در جوار بارگاه حضرت علی(ع) انجام وظیفه میکرد. اذان گفتن بخشی از وجود میراعلا نعمتی است و میگوید: «در نجف مشغول اذان گفتن بودم که یکی از مأموران مانع این کار شد، اما من بیتفاوت به تذکراتش اذان گفتم و زائران دورم حلقه زدند و در نهایت همگی خودمان را به نماز جماعت رساندیم.» مسئولان وعده داده بودند پس از بازگشت به تهران محل کارش را تغییر دهند، اما این کار را نکردند. او میگوید: «قرار بود بهعنوان آبدارچی در یکی از بخشهای شهرداری مشغول بهکار شوم، اما نمیدانم مسئولان، موضوع را فراموش کردند یا پیمانکار، اجازه این کار را نداده است.»
تأمین لباس گرم
تأمین تجهیزات ازجمله لباس مناسب و اقلامی مانند جارو و ... وظیفه پیمانکار است. هوا سرد شده، اما پاکبان اذانگو نه دستکش بهدست دارد و نه لباس گرم به تن. او میگوید: «پیمانکار، لباس مناسبی تهیه نمیکند و هر جا که نیرو کم است به من زنگ میزنند و اضافه کار هم نمیدهند.» نعمتی در پایان، درخواستش را اینطور بیان میکند: «شهرداری باید روی عملکرد پیمانکاران و رفتاری که با نیروها دارد، نظارت کند.»
انتهای پیام