گلستان در اذهان آنانکه از شرق و غرب و جنوب این مرز پرگهر به آن مینگرند گنجینهای از سبزگامی و سبزنامی و سبزرویی است؛ یک تابلوی هزار رنگ زیبا که حتما همچون نامش گلستان است و سرتاسر آواز قمریها و چلچلههایی که نوای رونق و پیشرفت را به جان طبیعت مینوازند و نسیمی که نوبت به نوبت خبر تعالی میرساند به مشام خوش عطر توسعه؛ نه از عقبماندگیهای توسعهایاش در اذهانشان خبری است و نه از چالشهایی که نسلهای پی درپی گلستانیها را به مبارزه کشانده و پشت درهای محکم بیتدبیری بیش از دو دهه حاصلی جز ضعیف نگاه داشته شدن گلستان نداشته است. هیچ کس از آن روی سکه گلستان و کاستیهایش نه خبری دارد و نه حتی تصویری انتزاعی.
شاید هم مقصر من و شما بودیم که سالها نه فریاد زدیم و نه به پا خواستیم برای عبور از تنشهای کاذب و دعواهای موهوم ساختگی چپ و راست، دعواهایی که انتفاعش را دیگران بردند و سهم ما و گلستانمان تنها سبزنامی در چهره و بیبهره ماندن از قطار پرشتاب پیشرفت و توسعه بود.
اما این روزها ورق رزوگار برگشت و در آغازین سال قرن جدید، گلستان فرزندی از دیار خود را بر کرسی خدمت نشاند و با بازتعریف روند توسعه و بیتوجهی به همه ادا و اطوارهای سیاسی و سیاست زده و با پنبههایی در گوش در برابر تخریب و سعایت بدخواهان، آستینهای همت و شاید پاچههای مداومت را برای برداشتن گامهای بلند در سیل حوادث و چالشهایی که البته این بار از جنس حرکت های منسجم و مطالعه بود بالا زد.
راه بسیار صعب العبور بود و قله به شدت فراز و رفیع؛ نگاهی به عِده و عُده شاید می گفت عقلانیت یعنی توقف و ایستایی، اما دلهای دریایی و عشق به مردم گفت "یاعلی گویان باید رفت که این راه رفتنی است...." مسیر پُر بود از گره های کوری که در دوره های گذشته به جای تلاش برای باز شدن تنها کورتر و کورتر شده بود، اما عزمی راسخ و ایمان به مردمی قدرشناس و پرهمت باعث شد تا باور کنیم باید " دست در دست هم دهیم به مهر تا گلستان خویش را کنیم آباد".
گام نخست احصای گره هایی بود که باید با تدبیر باز می شد و به حکم "ما رمیت اذا رمیت" باوری شکل می گرفت که: «گر تو پیش آری بفضل خویش دست برگشایی هر گره کایام بست».
مردم و دولت امیدشان را به فضل خدا و همت و همدلی خویش گره زدند تا گرههای کور را یکی یکی باز کنند؛ اما در این مسیر یک چالش بزرگ تردیدها را روانه صحنه ایمان و امید کرده بود و نُقل محافل این بود که آیا میشود؟ آیا میتوانیم، پتروشیمی؟ سنگ بزرگ!! و قصههایی پر از تلاشهای نافرجام گذشته، همه و همه می رفت تا کورسوهای امید را بخشکاند در دل ۹۰ هزار نفری که شاید سرنوشت زندگی شان را با این پروژه بخت برگشته گره زده بودند.
وقتی در آغاز هز مسیر استاندار و مردم شروع همدلی و همتشان را به نام نامی اهل بیت (ع) مزین کرده و دلهایشان را ضریح طلایی ولی نعمت ایران اسلامی در طوس گره زدند و استمداد از چادر خاکی مادر سادات میگرفتند معلوم بود این باور عمیق دینی در کنار تلاش و همتی مثال زدنی غایتی جز نصر و فتح و پیروزی ندارد.
به دستور کار آوری موضوع به عنوان اولویت استان در اذهان روسای سه قوه کاری بود که هر چند سخت اما با همتی مثال زدنی به سرعت شکل گرفت و باعث شد گامهای نخست باز شدن این گره کور با کمک رئیس قوه قضائیه برداشته شود، گامهایی تاریخی که با همت دولت در سفر نخست رئیس جمهور و اقناع کامل هیئت وزیران با دستور خلع ید از هیئت مدیره ناموفق قبلی و سرمایه گذاری هولدینگی که به نام خلیج همیشه فارس نام گرفته بود به تصمیمی تاریخ ساز تبدیل شد. شجاعت و فراست با همت و صداقت ممزوج شد تا اینکه ایران عزیز دریافت آنچه توانست بر همه نامهربانیها و ناملایمات غلبه کند توکل و انسجامی بود که اینگونه باید تعبیر کرد: یک تدبیر و ۹۰ هزار گره.
۹۰ هزار گره ای که دیگر باید منتظر بود تا با شروع و فرجام پروژه پتروشیمی به گره های قالی زیر پای مردمان صبور و انقلابی گلستان تبدیل شود. امید که این همت و همدلی در گستره ای وسیع آبادانی ایران را به ارمغان آورد.
انتهای پیام