روایتی از زبان همسر شهید گل‌آور؛

بهرام، مجنون را می شناخت

همسر شهید بهرام گل‌آور از سال‌ها انتظارش می‌گوید، از چشمی که همیشه به درب منزل بود تا شاید عشقش از جزیره مجنون بازگردد، همان‌جایی که آخرین بار همرزمانش دیدند که برای نجات مجروحان شیمیایی رفت و دیگر نیامد.

سومین برنامه "به رسم ادب"؛ شب شعر شاعران گیلانی این‌بار مصادف با ایام فاطمیه در منزل شهید بهرام گل‌آور در شهرستان بندرانزلی برگزار شد. در "به رسم ادب" شاعران گیلانی نشست شعری خود را هر بار در منزل یکی از شهدای این خطه از میهن برگزار می‌کنند.

فاطمه زهیدی، همسر شهید بهرام گل‌آور
در حاشیه این ویژه‌برنامه در گفت‌وگویی کوتاه به بخش هایی از زندگی مشترکشان اشاره کرد و گفت: از اول انقلاب در همه راهپیمایی‌هایی که در بندرانزلی شرکت داشتم آقای گل‌آور را می‌دیدم و آشنایی من از ایشان به عنوان یک چهره انقلابی و اخلاق‌مدار بود.

وی افزود: همسر آقای کریم‌بخش دوست من بود و زمانی که آقای گل‌آور تصمیم به ازدواج گرفت، ایشان واسطه شد و ما به صورت سنتی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. البته صحبت های اولیه را که انجام دادیم ایشان به عنوان ناظر کاروان به حج رفت و پس از بازگشت، ازدواج کردیم.

این همسر شهید در بخش دیگری از خاطراتش با بیان اینکه شهید گل‌آور در رشته علوم سیاسی مجاز به ورود به دانشگاه شده بود ولی شهادت برایش رقم خورد، گفت: بهرام همیشه منتقد تندروی بود و اعتقاد داشت همه امور باید در چارچوب مورد تاکید اسلام باشد تا در مخاطب اثرگذار باشد، در واقع همیشه و در امور مختلف بسیار اخلاق‌مدارانه برخورد می کرد.

فقر و ناراحتی مردم او را ناراحت می کرد و با درد و رنج مردم، غصه می خورد بارها که اندوهگین به منزل می آمد، از من دلجویی می کرد و می گفت از تو ناراحت نیستم، مسائل جامعه و ناراحتی مردم، من را غمگین کرده است.

زهیدی با بیان این شهید گل‌آور مسئول بخش فرهنگی جهاد سازندگی بود و یکی از کارهایی که هنوز در خاطرم مانده، ساخت ماکت سیر وقایع تا پیروزی انقلاب اسلامی بود، تصریح کرد: مهارت خاصی در این کار داشت و به زیبایی جریانات را در قالب آدمک و ماکت به تصویر می کشید.

حتی جزیره مجنون را با دست های خودش درست کرده بود و همه می گفتند مثل کف دستش آنجا را می شناسد. همان جایی که شهید شد.

دو بار که مدیر کاروان بود من هم با او به حج مشرف شدم و بعد از درگیری ایران و عربستان که منجر به تعطیلی حج شد، گفت می روم منطقه جنگی و قرار شد ما هم با او به اهواز برویم.

چهارم تیر سال ۶۷ آخرین باری بود که به‌ مرخصی آمد. دو روز که در خانه بود مدام پیغام می دادند که به منطقه برگرد و او هم دوباره رفت. در پاتکی رژیم بعث، در جزیره مجنون شیمیایی زد علی رغم‌ اینکه بسیاری از سربازان ایرانی به عقب برگشتند، شهید گل‌آور بسیاری از مجروحان را با دست، موتور و ماشین به پشت جبهه آورد و آخرین بار که با موتور رفت، دیگر نیامد.دوستانش گفتند تا آخرین لحظه او را دیدیم که سالم رفت و حتی بسیاری از مجروحان آن عملیات که به هوش آمدند گفتند گل‌آور ما را از آنجا نجات داد.

زهیدی از سالها انتظار می گوید و ادامه می دهد: بعد از اینکه اسرا آمدند و بهرام نیامد، همراه با پدر و مادرش به روابط عمومی سپاه تهران مراجعه کردیم و فیلم اسارتش را پیدا کردیم ولی آنجا به ما گفتند از این گروه، هیچ کدام بازنگشتند.

انتظار همچنان ادامه داشت تا بعد از چند سال تعدادی اسکلت همراه با پلاک آوردند. البته گردنی وجود نداشت که پلاک روی آن باشد.می گفتند بهرام آمد و ما فقط یک پلاک از او داشتیم و پس از آن با قلبمان شهادت بهرام را پذیرفتیم.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۲۶ آذر ۱۴۰۲ / ۱۰:۰۷
  • دسته‌بندی: گیلان
  • کد خبر: 1402092618301
  • خبرنگار : 50283