به گزارش ایسنا، روزنامه کیهان در ادامه سرمقاله خود به قلم سعدالله زارعی نوشت: چه زمانی پایان این جنگ فرا میرسد؟ قطعاً ارتش رژیم جنایتکار پاسخ این سؤال را نمیداند کما اینکه آمریکا بهعنوان دخیلترین حامی خارجی آن نیز پاسخ این سؤال را نمیداند. بعضی محافل آمریکایی از ختم جنگ تا پایان سال جاری میلادی یعنی سه هفته دیگر صحبت کردهاند اما این تاریخ نیز قطعی نیست چرا که به دلیل مقاومت شدید غزه، هیچ معلوم نیست رژیم جعلی اسرائیل که طی ده هفته نتوانسته حتی یکی از سه هدف اصلی اعلام شده را محقق کند، طی سه هفته آینده بتواند به آن دست یابد. رژیم صهیونیستی، ابلهانه تنها دو وضعیت را در نظر گرفته است؛ شکست ملموس و ترمیمناپذیر مقاومت فلسطین و یا پذیرش شکست مطلق از مقاومت. الان اسرائیل در این مخمصه خودساخته گرفتار آمده است و خود برای بیرون رفتن از این تنگنا راهی نداشته و به کمک از بیرون نیاز مبرم دارد.
آمریکا با درک این مسئله، در کنار حمایت کامل سیاسی- که وتوی قطعنامه جمعه شورای امنیت تبلور برجسته آن بود - و حمایت کامل نظامی - که ارسال پیاپی محمولههای تسلیحات مرگبار نشان آن است - مقامات ارشد سیاسی و نظامی خود را به منطقه گسیل کرده است. در تازهترین این اقدامات، «کامالا هریس» معاون جو بایدن به تلآویو، رامالله، قاهره و دوحه آمد. ظاهرا دستور کار مقامات اعزام شده این است که قبل از پایان جنگ، شرایط پس از جنگ مشخص باشد. به عبارت دیگر آمریکا درصدد به دست آوردن «ضمانت امنیتی» برای اسرائیل پس از پایان دادن به جنگ است. اما واقعاً چه کسی یا چه کسانی قادرند این تضمین را به رژیم مضطرب اسرائیل یا به حامی خارجی آن بدهد؟ در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
۱- راهبرد جنگی شناخته شده و مستمر رژیم غاصب «حمله قاطع در زمان کوتاه» بوده است و به نظر میآید این از یکسو یک راهبرد ژئوپلیتیکی (Geopolitic) و از سوی دیگر یک راهبرد سوشیاپلیتیکی (SocioPolitic) بوده و به عبارتی یک اجبار جغرافیایی و انسانی برای رژیم به حساب میآید. عرض فلسطین بین ۱۵ تا ۱۰۰ کیلومتر است و این عرض کم، هر دولتی را دچار محدودیت شدید میکند. از سوی دیگر جمعیت یهودی فلسطین در فاصله تأسیس رژیم غاصب تا امروز بین ۶۰۰ هزار تا کمی بیشتر از هفت میلیون نفر بوده است که بهطور نسبتاً متراکم در بخشهای مرکزی تا شمالی فلسطین سکنی گزیدهاند. این جمعیت در مقابل جمعیتهای عرب کشورهای همجوار فلسطین و نیز در مقایسه با عدد فلسطینیها، اندک به حساب میآید و لذا در درگیریها بهشدت آسیبپذیر میباشند. بنابراین دو عنصر جغرافیا و جمعیت در جنگها، رژیم غاصب را با محدودیت شدید مواجه کرده و آن را به سوی اتخاذ راهبرد حمله قاطع در زمان کوتاه سوق داده است. اگر اسرائیل علیرغم استفاده از حمله قاطع نتواند در زمان کوتاه حریف را شکست دهد، خود شکست میخورد.
رژیم صهیونیستی جنگهای ۱۳۳۵/ ۱۹۵۶، ۱۳۴۶/ ۱۹۶۷ و ۱۳۵۲/ ۱۹۷۳ را به ترتیب در ۹، ۶ و ۱۹ روز به پایان رسانده و در هر کدام از این جنگها به پیروزیهای قابل توجهی رسیده است. این رژیم از جمله در جنگ ۱۹۶۷ به کرانه باختری، قدس شرقی، صحرای سینا، بلندیهای جولان و جبلالشیخ و غزه دست یافت و طی آن مساحت خود را به چند برابر رسانید. در جنگ ۱۹۵۶ صحرای سینا که مساحت آن بیش از دو برابر مساحت فلسطین است، به تصرف اسرائیل درآمد و تسلط نظامی اسرائیل بر آن تا مارس ۱۹۵۷ استمرار داشت. قوای رژیم غاصب اسرائیل در جنگ چهارم یعنی جنگ ۱۹۷۳ موسوم به جنگ رمضان، بین ۳۷۵ تا ۴۱۵ هزار نفر بود. این نیروها با حمایت دولتهای اروپایی و آمریکا توانستند بر حدود ۹۱۴ هزار نفر نظامیان چهار کشور عربی غلبه کنند. در این جنگها راهبرد عملیاتی رژیم غاصب، ضربه قاطع در زمان کوتاه بود و به نتیجه هم رسید.
۲- در جنگ کنونی غزه، راهبرد حمله قاطع کوتاهمدت جای خود را به حملاتی پیدرپی در زمانی نامعلوم (و تاکنون طولانی) داده و این در حالی است که رژیم غاصب در این جنگ - در مقایسه با جنگهای قبلی - کمتر با دو مضیقه جغرافیا و جمعیت مواجه است. در این جنگ ارتش چندصد هزار نفره اسرائیل و با برخورداری از حدود ۲۵ هزار کیلومتر مربع مساحت با نیروی شبهنظامی چند دههزار نفره و در جغرافیایی ۳۶۰ کیلومتر مربعی درگیر است و برخلاف راهبرد نظامیاش درگیر جنگی با دوره نامعلوم زمانی مواجه گردیده است. فاصله مساحت مصر و سوریه (در جنگ رمضان) با مساحت غزه و نیز فاصله جمعیت ۱۹۷۳ مصر و سوریه را با جمعیت کنونی غزه در نظر بگیریم تا وضعیت رژیم متجاوز و نیر وضعیت مقاومت غزه برایمان آشکار گردد. مساحت مصر و سوریه ۱.۱۹۵.۵۸۸ کیلومتر مربع، ۳۳۲۱ بار از مساحت غزه بیشتر است و جمعیت آن زمان مصر و سوریه (حدود ۴۳ میلیون نفر) ۱۷/۲ بار از جمعیت امروز غزه بیشتر بوده است. راهبرد تهاجم قاطع در دوره کوتاه در جنگ ۱۹ روزه ۱۹۷۳ به پیروزی رژیم اسرائیل منجر شد. حالا همان رژیم با قدرت نظامی بیشتری که در طول ۵۰ سال اخیر - یعنی از ۱۹۷۳ تاکنون - در ابعاد زمینی، هوائی و دریایی کسب نموده، در برابر مردم و نیروهای مقاومت غزه که یک هزارم امکانات و موقعیت نظامی آن روز دولتهای مصر و سوریه هم ندارند، به زانو درآمده و از اعمال راهبرد تهاجم قاطع علیه ساکنان مظلوم غزه نتیجه نگرفته است. راستی چه چیزی در این معادله دگرگون شده است؟
۳- با توجه با اینکه راهبرد نظامی اسرائیل، تهاجم قاطع کوتاهمدت بوده، پاسخ آن به این سؤال که این جنگ چند روز، چند هفته و یا چند ماه دیگر به پایان میرسد، اهمیت راهبردی دارد اما واقعاً پاسخ این سؤال را اسرائیلیها نمیدانند. چرا؟ برای اینکه طوفانالاقصی بازدارندگی آن را از بین برده، اسرائیل قادر نیست بدون «دستاورد مؤثر» صحنه جنگ را ترک کند و این در حالی است که برخلاف جنگهای عربی پیشین، طرف مقابل برای اسرائیل قابل محاسبه نیست. رژیم اسرائیل ده هفته جنگیده و در جنگیدن هیچ چیزی کم نگذاشته و از همه قدرت هوایی، زمینی و دریایی استفاده کرده و به هر جنایتی دست زده ولی به نشانهای از اینکه حماس بهطور اساسی ضربه خورده و تضعیف گردیده نرسیده است. چند هفته یا چند ماه دیگر باید بجنگد تا به آن برسد؟ نمیداند و بر این اساس قادر نیست براساس زمان مشخص صحنه داخلی خود مدیریت کرده و پرسشهای حامیان خارجیاش را به روشنی پاسخ دهد. این موضوع رژیم اسرائیل را با مشکل جدی و محدودیت مواجه کرده و نتیجه آن ریزش اعتماد به آن در دو صحنه داخلی و خارجی است. بنابراین در عین اینکه ناگزیر به ادامه جنگ میباشد، عنصر «زمان» به ضرر او پیش میرود. تأثیر استیصال ارتش اسرائیل در طرف فلسطینی هم یک مسئله دیگر برای آن است، یعنی هر چه زمان دسترسی اسرائیل به اهداف خود طولانیتر میشود، انسجام و اعتماد به نفس طرف فلسطینی و امید آن به غلبه بر اسرائیل فزونی میگیرد.
۴- رژیم غاصب در تعیین اهداف جنگ غزه دچار خطای راهبردی شده و به شیوه دولتی بیتجربه عمل کرده است. این رژیم در همان روزهای اول در بلندترین سطح، هدف خود را ریشهکن کردن کامل نظامی و سیاسی حماس و آزادسازی اسرا با قدرت نظامی و بدون دادن امتیاز اعلام کرده است و خود را در گرو اهدافی قرار داده که تحقق آن برایش ممکن نیست. بر این اساس هر روز تلفات بیشتری میدهد و به اوراق بدهی خویش به یهودیان غاصب و ناتوانی خود میافزاید و برای برونرفت از مخمصه به راهی در فراسوی مرزها نیاز دارد. این موضوع هم سبب میشود که حامیان اسرائیل به ابتکار عمل و چانهزنی طرف مقابل رژیم تن دهند و در نهایت شرایط آن را بپذیرند. کما اینکه در اثناء جنگ به شرایط حماس (فرمول یک به سه و باز شدن گذرگاه رفح و اعزام کامیونها) تن دادند. در این صحنه حماس که بنا بود ریشهکن شود در جایگاه «طرف محترم و مقتدر» نشسته و به طرح شروط و مطالبات خود میپردازد. این برای اسرائیل یک «شکست خوارکننده» و بزرگتر از شکست هفت اکتبر است. بنابراین اسرائیل با ادامه دادن به جنگ، شکست خود را عمق و وسعت بیشتری بخشیده و به ادامه پیروزی مقاومت کمک میکند. این همان مخمصه اسرائیل در جنگی است که مدیریت آن از دست داده و صحنه را به حریف واگذار نموده است.
۵- رژیم غاصب، آمریکا، اروپا و بعضی دولتهای منطقهای و وابسته به آمریکا را هم دچار مشکل کرده است. این مشکل در بروز آراء متشتت آنان در جریان قطعنامه اخیر شورای امنیت بروز کرد. الان حمایت از جنگ غزه برای جبهه مشترک غربی دشوار شده است. حمایت از جنگ، به احتمال خیلی زیاد بایدن را با باخت در انتخابات آینده آمریکا مواجه میکند. کما اینکه کنار کشیدن از این جنگ نیز دربردارنده چنین احتمالی برای اوست. انگلیس و فرانسه نیز نمیتوانند بدون هزینه سنگین بین حمایت از جنگ غزه و کنار کشیدن از آن یکی را انتخاب کنند. بنابراین به نفع آنان است که این جنگ هرچه زودتر به پایان برسد و از جهت دیگر از آنجا که پایان جنگ مساوی با پیروزی مقاومت است، کنار آمدن با آن هم برایشان هزینه سنگینی دارد. اما هر چند این مخمصه، جنگ را تا حدی طولانی میکند، دست طرف مقابل را در توسل به ابتکارات مبتنی بر خاتمه دادن به تهاجم رژیم غاصب باز مینماید. کمااینکه سه روز پیش، یمنیهای غیور اعلام کردند اجازه عبور به کشتیهایی که مقصدشان بنادر اسرائیلی است را نمیدهند و این سبب سست شدن سلطه غرب بر آبراه استراتژیک دریای سرخ و هزینه بسیار سنگینی برای آنان است. از آن طرف نیروهای مقاومت عراق علیرغم واکنش جنایتکارانه چند روز پیش آمریکا، بر حجم شلیکهای خود به پایگاههای نظامی پنتاگون در عراق و سوریه افزودهاند تا جایی که در مجلس سنا بحث ضرورت خارج کردن نظامیان این کشور از سوریه و تعطیل کردن پایگاههای نظامی آن مطرح شده است. پیش از این بعضی تحلیلگران نظامی غربی هشدار داده بودند که سیاستهای رژیم اسرائیل در جنگ غزه، به موقعیت غرب در آسیا ضربه میزند و سبب فروپاشی نیروهای وابسته به آن در منطقه میشود.
انتهای پیام