فرید حامدی (آهنگساز) در یادداشتی که درباره صنعت نشر موسیقی در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:
«جنایت و مکافات» نام رمان مشهوری از فئودور داستایوفسکی است که در آن دانشجویی به نام راسکولْنیکُف به خاطر اصول خود مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکُشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. تا همین جای داستان کافی است تا بدانیم انتشاراتیها در دهههای گذشته، چقدر شبیه راسکولنیکف عمل کردهاند.
انتشارات نام یک نهاد است که مابین مولف و مردم ایستاده و باید باعث نشر و پخش آثار آنها باشد. به درستی هم همین کار را انجام میدهد. اما چگونه و با چه خط و رسمی؟
انتشاراتیهای ادبی و موسیقی یک خصوصیت را از ابتدا دارا بودند، اعمال نظر بر آثاری که به آنها ارجاع میشد. نوعی ارشاد قبل از ارشاد. در دهههای گذشته آنها معمولا هزینه آثار هنرمندان را تقبل نمیکردند و در دهههای اخیر هزینههایی را نیز از آنها دریافت میکردند. آنها تنها راه رساندن آثار هنرمندان به جامعه بودند. جامعهای که رسانههای مانند رادیو و تلویزیون را پر اهمیت میدانست. برای داشتن آن یک بار هزینه میکرد و تا ابد اخبار یا موسیقی و داستان خود را میشنید و میدید. اما انتشاراتیها اینگونه عمل نمیکردند. برای هر دوره چاپ و نشر باید هزینه پرداخت میشد و اگر مولف اقبال خوبی در بین مردم داشت آنها هم بیشتر تولید کرده و میفروختند. حال باید دقت کرد که اگر سطح سلیقه مردم باعث تصمیم گیری کیفیت آثار تولیدی میبود، جامعه با چه کیفیتی آن آثار را دریافت میکرد؟
یعنی به زبان ساده اگر منفعت ناشران موسیقی یا ادبی در ارائه کیفیت پایین بود، چون پسند مردم همان بود، همان را نیز تولید میکردند؟ که بیشک بله و کردهاند. در اواسط دهه هفتاد انتشاراتیها توانستند فضای بازتری را تجربه کنند و به تولید موسیقی و کتاب پرداختند. یک دهه بعد معدل سلیقه و انتخاب مردم را پیدا کردند و نوع انتخاب آثار را برای خود و به نفع خود تعیین کردند. کیفیتها در دهه بعد آرام آرام پایینتر آمد و قشر اصیل موسیقی و ادبی ایران دیگر رقبتی به تولید آثار خود نداشت. آهستهتر که پیش رفتیم، موسیقی زیرزمینی بدون ناشر هم متولد شد. حالا هنرمند فقط به یک رسانه نیاز داشت تا آن را به گوش مردم برساند. با پیدا شدن اینترنت و همگانی شدن آن جامعه آثار ادبی یا موسیقایی را دست به دست میچرخاند و نه سی دی خریداری میشد و نه کتاب مثل سابق پرفروش بود.
ماجرا از این هم بدتر شد و با ورود تکنولوژیهای پیشرفته هر فرد به ناشر خود تبدیل شد. او آثارش را تولید میکرد و به دست مردم میرساند. بدون سانسور یا ممیزی که خود این امر به تولید آثار نازل هم انجامید. ناشران حیرت زده ناظر این امر بودند که پس چه چیز را تولید کنند و به چه کسی برسانند؟ انگار درگیر مکافات عمل خود شده بودند.
تکنولوژی حتی کتاب را هم صوتی کرد!! موسیقی را تصویری کرد و ناشری که حداکثر سه هزار نسخه از اثر موسیقایی یا ادبی را چاپ و پخش میکرد، حال با زمانهای رو به رو شده بود که تولید یک اثر جریان ساز ۳۰ الی ۴۰ میلیون خواننده و شنونده پیدا کرده بود. اینجا بود که رعایت اصول نشر تبدیل به مکافات شد؛ البته نباید نبود قوانین کپی رایت را در ایران نادیده گرفت که هیچ حمایتی از ناشر و مولف هم نمیشود. نباید این مهم را نادیده گرفت که انتشاراتیها در اغلب کشورهای جهان حمایتهای دولتی زیادی دارند و از حقوق آنها مراقبت میشود. اما اگر و فقط اگر ناشران ایران در دهه ۸۰، ۹۰ قدری حقوق مولف را رعایت میکردند و برای صنف خود قوانینی را طلب میکردند که هم آنها به کارشان ادامه میدادند و هم مولف سراغ رسانه شخصیاش نمیرفت، اکنون اینستاگرام هر نفر یک صدا و سیمای مستقل نبود با بازدیدهای میلیونی که نه نظارت دارد نه هزینه نه فروش و نه حتی میماند که فرهنگ جامعه را بسازد.»
انتهای پیام