به گزارش ایسنا، همشهری نوشت: عبدالعلی دستغیب، منتقد و مترجم فلسفه درباره آلاحمد میگوید: «بهترین داستان او «نفرین زمین» است که حاصل تجربیات شخصی اوست.» جلال سابقه سیاسی داشت و در اینباره هم با دستغیب صحبت کردهایم.
دستغیب از دوستان گرمابه و گلستان جلال آلاحمد است. او به همراه سیمین دانشور سهشنبهها در تهران به کافه میرفتند و جمعهها هم ۳ نفری کوهنوردی میکردند. گفتوگوی ما را با عبدالعلی دستغیب درباره جلال بخوانید. او از داستانها، سفرنامهها، مقالهها و ترجمهها و سفرش با جلال به شیراز و خاطرات مشترکشان سخن گفته است.
بهترین داستان آلاحمد از نظر و نگاه شما کدام داستان است؟
به گمانم «نفرین زمین» بهترین داستان جلال است. او در این کتاب تجربیات شخصی خود را بهعنوان یک معلم که برای تدریس به روستایی میرود و مردم آن روستا را خرافات زده مییابد، بیان میکند. جلال البته بیشتر آژیتاسیونر بود؛ درست مانند احمد محمود و محمود دولتآبادی. این دست نویسندگان در آثارشان به تحریک سیاسی مردم میپرداختند و مردم را علیه هیأت حاکمه میشوراندند.
مدیر مدرسه چطور؟ زبان پرطمطراقی دارد. از عبارتهایی مثل «همپالکی»، «دَنگم گرفته بود» و ... استفاده میکند که آن روزها در ادبیات ما سابقه نداشت.
بله. درست است، اما در عین حال باید بدانید که داستانهای آلاحمد شکل داستان داشت. آل احمد بهدلیل وجود و حضورش در کانون نویسندگان و اینکه روشنفکر تأثیرگذار و صاحب نفوذی بود، میتواند همچنان بررسی شود. او زبان صریح و رکی داشت.
از دیگر کتابها و ترجمههایش چه؟ آنها از چه عیاری برخوردارند؟
جلال در مقالهنویسی سرآمد بود. سفرنامههای او هم میتواند در همین زمینه ثبت و ضبط شود. سفرنامه به آمریکا، روسیه و خسی در میقات و سفر به ولایت عزرائیل جزو شاخصترین آثار او به شمار میروند.
چرا جلال بهعنوان نویسنده و مقالهنویس سیاست را دنبال میکرد؟
او مدتی به همراه ابراهیم گلستان به عضویت حزب توده در آمد. ابراهیم گلستان خیلی زود دریافت که اوضاع از چه قرار است و به همین دلیل راه خودش را از دیگر نویسندگان به کلی جدا کرد. جلال اما رک و صریح بود. اگر از کسی یا چیزی بدش میآمد، سریع واکنش نشان میداد. اهل مدارا و مماشات نبود. معمولاً اغلب روشنفکران در دوران پهلوی دوم وقتی در باد موافق قرار میگرفتند و خطری تهدیدشان نمیکرد شعار سیاسی سر میدادند و پز اپوزیسیون میگرفتند. وقتی احساس خطر میکردند، سکوت اختیار میشد. اما جلال عکس این موضوع رفتار میکرد. سرش درد میکرد برای سر و صدا. در مواقعی که احساس خطر هم میکرد دل قرصی داشت و فریاد برمیآورد.
از او خاطره هم دارید؟
بله. روزهای سهشنبه، همراه سیمین دانشور نزد او به یکی از کافههای تهران میرفتیم. جمعهها هم ۳نفری برای کوهنوردی آماده بودیم. معاشرت با جلال برای هر کسی خوشایند بود. آدم دهانگرم، پردل و خوشسخنی بود که کسی را در عین حال نمیرنجاند.
قبلاً از زبان شما شنیدم که با غلامحسین ساعدی اختلاف نظر داشتند. درست است؟
بله. اختلاف نظر داشتند، اما ساعدی همواره برای جلال احترام قائل بود و دوستش میداشت.
ترجمههای جلال از زبان فرانسه چگونه بود؟ قمارباز داستایوفسکی و بیگانه نوشته کامو که اغلب اهل ادبیات آن را دارند و خواندهاند.
الان ترجمههای جدید و مترجمان جدید وارد عرصه شدهاند. ترجمههای جلال با همان زبانی بود که خود آموخته و شکستهبسته یاد گرفته بود. تلاشش در همان حد بود؛ نه بیشتر و نه کمتر.
جلال معمولاً در چه عرصههایی موفق ظاهر میشد؟
به مدیر مدرسه اشاره کردید که آن هم بهدلیل تجربه خودش در کسوت یک معلم است. هر جا که جلال تجربیاتش را مستقیم بیان میکند برای مخاطب جالب توجه است. این را هم بگویم که جلال همواره خودش بود؛ آدمی عصبیمزاج و عجول. مجموعهای هم با عنوان «یادداشتهای شتابزده» دارد. شتابزدگی در خونش بود و همانطور که گفتم رک و صریح. با کسی و چیزی تعارف نداشت.
شما زاده شیرازید و خیلی زود به تهران آمدید. با هم به مسافرت هم میرفتید؟
بله. اتفاقاً جلال اصرار داشت که یکبار او را به شیراز دعوت کنم. با سیمین دانشور و جلال به شیراز آمدیم و خیلی عجله داشت که با نویسندگان، شاعران و روشنفکران این شهر آشنا شود. در آن سفر او را به مکانهای تاریخی شیراز بردم. کتیبهها را میدید و برای خودش در دفترچه یادداشتی که به همراه داشت، چیزهایی مینوشت. جستوجوگر بود. دوستی با جلال برای هر مصاحبی خوشایند بود.
در داستاننویسی از چه اعتباری برخوردار بود؟
اگر او را با مثلاً صادق چوبک مقایسه کنیم، میبینیم که چوبک به مراتب از او جلوتر است. البته چوبک داستانهای ضعیف هم زیاد دارد، اما جلال هرجا که خودش بوده و تجربیات زیسته خودش را به رشته تحریر درآورده، نوشتههایش، شکلی از داستان پیدا کرده است، اما امروز او را بهعنوان روشنفکری که مقالهها و سفرنامههای جذابی نوشته است باید به جای آوریم. سفرنامههای جلال ماندگار است.
انتهای پیام