خواندن یا نخواندن مساله این است

ابوریحان بیرونی در بستر بیماری افتاده بود و واپسین لحظات عمرخود را می‌گذراند. یکی از دوستان بر او وارد شد و او پاسخ مسأله‌ای را از وی پرسید. مرد جواب داد این چه جای پرسش است که ابوریحان در پاسخ چنین گفت: «آیا پاسخ این سوال را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته بمیرم؟»

به گزارش ایسنا، همزمان با پایان هفته کتاب روزنامه آرمان امروز در مطلبی با عنوان «خواندن یا نخواندن؛ مساله این است» نوشت: 

همیشه در مواجهه با اینکه شما کتاب می‌خوانی یا نمی‌خوانی، جمله معروف هملت را به یاد می‌آورم: «بودن یا نبودن؛ مساله است است» در اینجا نیز که این روزها هفته کتاب با شعار «آینده خواندنی است» روی در و دیوار شهر مزین شده است، همین جمله معروف صدق می‌کند: خواندن یا نخواندن؛ مساله این است. وقتی در چنین موقعیتی قرار می‌گیرم، آن هم در کشوری که سرانه مطالعه در آن از کشورهایی مثل مالزی و ترکیه هم کمتر است، ناگزیر باید انصاف به خرج داد و کمی منطقی‌تر با این خواندن یا نخواندن مواجه شد. برای من که این گونه بوده است.

من کتاب نمی‌خوانم، چون کتاب خیلی گران است. گرچه یک‌بار خانمی که مقیم آلمان بود به‌ من گفت در آنجا کتاب کالایی لوکس محسوب می‌شود ولی همه قسمتی از بودجه‌شان را برای خرید آن اختصاص می‌دهند. شاید این قیاس به علت تفاوت فرهنگی درست نباشد ولی اعتراف می‌کنم که برای خیلی چیزهای گران‌تر، به‌راحتی پول می‌پردازم. در اینجا قضیه صرفا ضرورت است. مثلا خرید مانتویی فلان هزار تومانی… شاید به‌خاطر داشتنش زمین و زمان را به هم بدوزم ولی یک ظاهر آراسته نگاه‌های حسرت‌باری را جلب نمی‌کند که آرزوی آن مانتو خواب را از چشمشان ربوده؟ آیا همه ما نمی‌خواهیم بهتر از آنچه باشیم که هستیم؟ خواندن کتاب نهایت بیست‌هزار تومانی حتی اگر نکته‌ای را به تو یاد بدهد که در یک جمع دوستانه میان بحث در مورد موضوعاتی حاشیه‌ای مثل ازدواج، تورم و آلودگی هوا همه را برجا میخکوب کنی، گذشته از اینکه فضل‌فروشی است باعث می‌شود دیگران طوری نگاهت کنند انگار نامتعارفی!

وسط مشکلات؛ وقتی اجاره خانه عقب افتاده، وقتی بچه‌ات مشکل رفتاری دارد، وقتی با همسرت دعوا کرده‌ای خواندن کتاب یک‌جور جنون به نظر نمی‌رسد؟ اگر وقتی بود، حتما کتاب می‌خواندم یا به کتابخانه‌های عمومی می‌رفتم گرچه اعتراف می‌کنم برای رفتن به مهمانی در آن سر شهر در ترافیک شدید تهران یا خرید لباس مناسب و… وقت زیادی صرف کرده‌ام. به‌هرصورت اینها امور متعارف در کره زمین است، اغلب ما صرفا وقت تلف می‌کنیم.

باید با تغییرات زمان پیش رفت. مطالعه با آمدن کامپیوتر به مطالب کوتاه و دم‌دستی در شبکه‌های اجتماعی، تقلیل پیدا کرده. تلخ است ولی کسی حتی حوصله ورق‌زدن یک کتاب دویست صفحه‌ای را دارد؟ برای خیلی‌ها کتابفروشی جایی است که هرگز به آن قدم نگذاشته‌اند و کتاب جزو اشیایی است که لمسش نکرده‌اند. البته من جزو آن دسته از آدم‌های افراطی نیستم که کلا کتاب را شی بلااستفاده در نظر بگیرم، آنقدر درایت دارم که به‌عنوان دکور در کتابخانه از آن استفاده کنم. خیلی شیک است!

به‌هرحال در دانشگاه مطالعه داشته‌ام (مطالعات درسی را  واقعا می‌شود کتابخوانی محسوب کرد) و چندبار در جمع‌های دوستانه حرف‌هایی زده‌ام که مستقیما از کتابی حفظ کرده‌ام. برخی کرم کتاب به دنیا می‌آیند و برخی نمی‌آیند. گاهی خواندن کتاب باعث نمی‌شود آدم بهتری شویم برعکس تجارب تلخ‌تری پیدا می‌کنیم و دردی هم دوا نمی‌شود. ( این یکی را تا حدی موافقم!) به‌هرحال نمی‌شود کتاب را با زور وارد زندگی کسی کرد… کتاب‌خواندن یک انتخاب است؛ آنطور که کتاب‌نخواندن. همان‌طور که به قول هملت، بودن یا نبودن.

خواندن یا نخواندن هم در اینجا از همین زاویه قابل دیدن است. شما انتخاب می‌خوانی که بخوانی یا نخوانی. اگرچه خواندن در هر صورت از نخواندن بهتر است؛ چرا که هر چیز خواندنی، دریچه‌ای تازه رو به جهان برای شما باز می‌کند. مثالِ آن حکایت معروف ابوریحان بیرونی یکی از بزرگ‌ترین ریاضی‌دانانان و فیلسوفان ایرانی در بستر مرگ که در کلاس چهارم ابتدایی آن را خوانده‌ایم: ابوریحان بیرونی در بستر بیماری افتاده بود و واپسین لحظات عمرخود را می‌گذراند. یکی از دوستان بر او وارد شد و او پاسخ مسأله‌ای را از وی پرسید. مرد جواب داد این چه جای پرسش است که ابوریحان در پاسخ چنین گفت: «آیا پاسخ این سوال را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته بمیرم؟»

انتهای پیام

  • پنجشنبه/ ۲ آذر ۱۴۰۲ / ۱۰:۳۵
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1402090201047
  • خبرنگار :